آزادی طالقانی و منتظری از قصر ساواک 9ابان-99
امروز نهم آبان ماه سالروز آزادی دو یار و دو همراه انقلاب اسلامی از زندانهای رژیم پهلوی است. ۴۲ سال قبل در چنین روزی مرحوم آیت الله سیدمحمود طالقانی و مرحوم آیت الله حسینعلی منتظری از زندان قصر ساواک آزاد شدند.
به گزارش ایسنا، سیدمحمود علایی طالقانی فرزند ابوالحسن علایی طالقانی ۱۳ اسفند ۱۲۸۹ در روستای گِلیَرد در ۱۴ کیلومتری مرکز طالقان متولد شد. هفت ساله بود که ابوالحسن خان به محلهی قنات آباد تهران مهاجرت کرد. سیدمحمود پس از گذراندن درس های مقدماتی در مدرسه های رضویه و فیضیه قم تا درجه اجتهاد به تحصیل خود ادامه داد و اجازه نامه اجتهادش را از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دریافت کرد و پس از آن به تهران آمد و در مدرسه سپهسالار بهارستان به تدریس علوم دینی مشغول شد.
سیدمحمود دو همسر به نامهای بتول و توران داشت که از هر کدام صاحب پنج فرزند شد. مریم، وحیده، حسین، مهدی و مجتبی از همسر اول و اعظم، ابوالحسن، طیبه و طاهره و محمدرضا از همسر دوم ایشان هستند. از فرزندان آیت الله طالقانی ۲۹ نوه به یادگار مانده است.
زندگی سیاسی آیت الله
آیت الله جوان در سال ۱۳۱۸ برای اولین بار با انتشار اعلامیه ای خشم خود را نسبت به رفتار رضا خان و دستگاه حاکمه وی اعلام کرد. اعلامیه مذکور در اعتراض به کشف حجاب رضا شاه صادر شد و به دنبال آن بازداشت و به مدت شش ماه زندانی شد. پس از شهریور ۱۳۲۰ با تشکیل گروههای مختلف مبارزات سیاسیش را به طور رسمی آغاز کرد اما طولی نکشید که این دوران را وقفهای پیش آمد چرا که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ساواک ایشان را به جرم مخفی کردن سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی، رهبر فداییان اسلام در خانه اش دستگیر و برای مدتی زندانی شد.
سیدمحمود جوان در جریان ملی شدن صنعت نفت به همراه آیت الله سیدرضا موسوی زنجانی از روحانیون مبارز ضد پهلوی به حمایت از محمد مصدق برخواست و پس از کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق به همراه جمع زیادی از طرفداران او به نهضت مقاومت ملی که توسط آیت الله موسوی زنجانی، محمد نخشب، حسین شاه حسینی، ابراهیم کریم آبادی پیوست. پس از توقف فعالیتهای نهضت مقاومت ملی، طالقانی در شروع مجدد فعالیتهای جبههٔ ملی ایران به رهبری اللهیار صالح فعالیت کرد و عضو شورای مرکزی این تشکل سیاسی شد و در سال ۱۳۴۰ در کنگره سالیانه این تشکل به عضویت هیات مؤسس و شورای مرکزی جبهه ملی ایران انتخاب شد.
ایشان به همراه مهندس مهدی بازرگان و یدالله سحابی در سال ۱۳۴۰ حزب نهضت آزادی ایران را بر اساس عقاید ملی - مذهبی تشکیل داد همچنین در جریان وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با سخنرانی درباره «جهاد و شهادت» در انجمن اسلامی مهندسین از ارتباط بهاییت و رژیم صهیونیستی پرده برداشت البته علت دستگیری و زندانی ایشان در این دوره حمایت از شیوه مبارزه اعضای سازمان مجاهدین خلق و افشای ارتباطش با این سازمان بود. محمدمهدی جعفری، نویسنده و مترجم به استناد به یکی از گفته های مرحوم طالقانی در سال ۱۳۳۹ گفت: آقای طالقانی در آن گفت «به خدا قسم اگر زندگی و وظایف اجتماعیم اجازه میداد و گرفتاری های اجتماعی نداشتم لباس چریکی میپوشیدم و علیه این رژیم به کوه میزدم.»
مقامات ساواک هم در گزارش خود از این دیدگاه آیت الله پرونده قطوری برایش تشکیل دادند. در یکی از گزارشهای ساواک درباره ایشان آمده است: «طالقانی ضمن برقراری ارتباط با افراد فعال کادر مرکزی گروههایی همچون سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی و جبهه ملی ایران در زمینه های مختلف به منظور پیشبرد مقاصد خرابکارانه فعالیت نموده است. یاد شده فردی است فوق العاده متعصب که درصدد گسترش فعالیت های ضد امنیتی بوده و امکان فعالیت حادتر از ناحیه مشارالیه متصور میباشد».
البته مرحوم آیت الله هاشمیرفسنجانی نیز در خاطره ای از حمایت آیت الله طالقانی از سازمان مجاهدین خلق، نوشت: «در مبارزات مجاهدین خلق هم، شماری از روحانیون کمک و حمایت میکردند. آقای طالقانی به اینها بیشتر خوشبین بود».
با انتشار خبر محکومیت آیت الله طالقانی در سال ۱۳۴۲، علمای سراسر کشور در اعلامیه هایی به انتقاد از حکومت پهلوی پرداختند.
ایشان پس از دستگیری در این سال بلافاصله به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری فرستاده شد. اگرچه رژیم پهلوی ایشان را به دلیل بیماری و کهولت سن و جایگاه ویژه نزد افکار عمومی کشور شکنجه نمی کرد اما فریاد شکنجه شدن زندانیان سیاسی و مشاهده بدن های نیمه جان و خونین آنان برای ایشان شکنجه آور بود.
زندانی شدن ایشان بیش از چهار سال به طول نینجامید و در سال ۱۳۴۶ به واسطه فشارهای همه جانبه بر رژیم شاه از زندان آزاد شد.
آیت الله طالقانی پس از آزادی از زندان ساواک به مبارزات خود ادامه داد تا جایی که در اسفند ۱۳۴۹ همزمان با برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بار دیگر دستگیر و به مدت سه سال به شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان و ۱۸ ماه در شهرستان بافت استان کرمان در بدترین شرایط به تبعید فرستاده شد. ایشان پس از خلاصی از تبعید در دوم آذر ۱۳۵۴ این بار توسط دادستان ارتش بازداشت و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. آیت الله در زندان ساواک هم دست از مبارزه و ارشاد برنداشت. رفتار و گفتار پر جاذبه اش علاوه بر زندانیان بر روی اصغر کورنگی، رییس زندان قصر و ماموران این زندان اثر مثبت گذاشت. آیت الله با نوشتن تفسیر قرآن با عنوان «پرتوی از قرآن» مردم زیادی را با عظمت و تاثیر این کتاب آسمانی در زندگی فردی و اجتماعی آشنا کرد.
براساس اسناد ساواک آیت الله طالقانی تا مدتها در زندان بلاتکلیف بود، نه کیفر خواستی علیه او صادر می شد و نه دادگاهی برای محاکمه ایشان تشکیل شد اما ساواک برای ایجاد محمل قانونی اقدام به تشکیل دادگاهی فرمایشی و بریدن محکومیت ۱۰ ساله برای ایشان کرد. سپهبد ناصر مقدم رییس وقت ساواک در گزارشی که آبان ۱۳۵۷ خطاب به محمدرضا پهلوی نوشت، اظهار کرد: وضعیت نامبردگان (طالقانی و منتظری) از جهات مختلف مورد توجه قشریون مذهبی است و در تظاهراتی که در ایران و خارج از کشور از طرف گروههای مذهبی انجام گرفته، آزادی یاد شدگان از زندان درخواست و تبلیغاتی نیز در این زمینه از طرف گروههای مذکور صورت گرفته و میگیرد. در صورتی که در اثر شدت یافتن بیماری، خطری متوجه سلامت و زندگی آنها شود، این موضوع میتواند دستاویز جدید برای تبلیغات ضد میهنی گروههای قشری مذهبی و مخالف باشد.
روزنامه اطلاعات فردای آزادی آیت الله طالقانی از زندان در دهم آبان ماه با ایشان مصاحبه کرد. ایشان در این مصاحبه بیان کرد: «سرانجام ملت مسلمان در پیکار خود پیروز خواهد شد. گرچه هنوز محدودیتهایی برای ما وجود دارد و با توجه به اوضاع کشور نمیتوان آزادانه حقایق را اظهار کرد، معهذا در اولین فرصت نظرات خود را درباره اوضاع و احوال به اطلاع مردم خواهم رساند. آنچه در گذشته رخ داده است، در محبس دقیقاً تعقیب میکردیم و میدانیم سرانجام مردم مسلمان ایران در این پیکار مقدس پیروز خواهند شد. ما از خداوند متعال توفیق مردم مسلمان ایران را مسالت داریم.»
امام خمینی(ره) سه روز پس از آزادی آیت الله سیدمحمود طالقانی از زندان قصر در پیامی از نوفل لوشاتو خطاب به ایشان نوشتند: «این مسئله امر طبیعی است که شخصیت هایی مثل جنابعالی، که عمر گرانمایه خود را در راه آزادی و استقلال کشور و مخالفت بیامان با دستگاه جبار و غارتگران بین المللی صرف نمودهاند، در حبس و شکنجه به سر برند و از آزادی محروم باشند. آزادی امثال جنابعالی برخلاف منطق شاه و موازین دولت اوست. فشار اراده آهنین ملت به طوری اعصاب شاه را خرد کرده است که دیوانه وار دست به جنایات ننگ آوری زده است کهروی تاریخ را سیاه نموده. به طوری که مستحضر هستید دست به جنایات تعجب آوری زده! در شهرستانها دستههای ناشناس از کولیها و اجیرها با چماق و قداره و پشتیبانی قوای انتظامی به جان مردم افتاده و جنایاتی به بار آورده و میآورند. دولت - که باید حافظ نظم باشد - و قوای انتظامی او، به صورت مخرّب و قوای تخریبی درآمده است.»
ایشان ادامه دادند: «در عصر ما، در کشور بیپناه ما، منطق ها و لغت ها جای خود را عوض نموده. فضای باز سیاسی، همان اختناقها و سانسورهای همه جانبه است؛ تمدن بزرگ، وحشیگری های بدتر از قرون وسطاست؛ دولت آشتی - با مسلسل و توپ و تانک و اخیراً با چماق و قداره - مردم را به تباهی کشیدن است؛ اصلاحات ارضی، کشاورزی را ساقط نمودن است؛ استقلال، وابستگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی به اجانب است؛ فریادهای مرگ بر این سلطنت پهلوی، شاهدوستی و علاقه به رژیم است.»
رهبر فقید انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: «شما اکنون که از حبس کوچک به حبس بزرگ منتقل شدید، با این حقایق عجیب و لغات تازه مواجه هستید ولی از طرف دیگر با یک تحول عظیم روحی ملت از حیث شناخت، و تحول عملی عظیم تر از حیث عمل مواجه هستید. تودههای مردم که قبل از نهضت عظیم اسلامی، نظام شاهنشاهی را مظهر ملیت و مدار عظمت کشور میدانست و فرمان شاه را مطاع و متبع، و از جزاف گویی های شاهان و گویندگان درباری و مدیحه سرایی آنان، کشور را در سایه رهبری شاه مترقی و پیشرفته تا دروازه تمدن بزرگ میپنداشت و استقلال مملکت را در زیر پرچم شاهنشاهی، بیمه شده به حساب میآورد، با یک جهش و شناخت همگانی، تمام پایهها و کنگرههای این قصر خیالی ناگهان فرو ریخت و محتوای این لغات و الفاظ فریبنده و بزک شده ظاهر شد، و تهی بودن این طبلهای پر سر و صدا از محتوا معلوم گردید، و ورشکستگی اقتصادی و به غارت رفتن بیت المال و تباهی کشاورزی و وابستگی فرهنگی و ارتشی برملا گردید.»
امام ادامه دادند: «و نیز تودههایی که قبل از نهضت به امر یک پاسبان به جشن برمیخاست و بر بالای مغازهها بیرق شادمانی میزد، و فرمان شاه را به دنبال جزافههای شعرای درباری، فرمان ایزد میدانست، با یک جهش اسلامی به عصیان برخاست و با مشتهای گره کرده و فریادهای «مرگ بر این سلطنت پهلوی»، مرد و زن و کوچک و بزرگ به خیابانها ریخته و در مقابل مسلسل و توپ و تانک، قهرمانانه مقاومت نموده و با فداکاری و خون جوانان برومند خود، قدرت شاهانه متکی بر ابر قدرتها را شکسته و او را مجبور به تسلیم نموده؛ ولی تسلیم او را نپذیرفته و نخواهد پذیرفت. با چه منطق ممکن است از خیانتها و جنایتهای بیپایان این اهریمن جهنمی بگذرد و به مقام سلطنت غیر قانونی او سرنهد؟! ما با این منطق، مخالف؛ و کسانی که با آن موافقند با ملت و ما - که خدمتگزار ملتیم - موافق نیستند.»
آیت الله طالقانی مورد علاقهٔ همهٔ گروههای مذهبی و احزاب سیاسی بود بهطوری که اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران او را «پدر طالقانی» خطاب میکردند و پس از درگذشت ایشان رهبر فقید انقلاب اسلامی نیز از ایشان تحت عنوان «ابوذر زمان» یاد کردند.
از مناسب مدیریتی آیت الله طالقانی پس از ترور همرزمش شهید مرتضی مطهری می توان به ریاست ایشان بر شورای انقلاب اشاره کرد. ایشان همچنین در پنجم مرداد ۱۳۵۸ توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان امام جمعه موقت تهران انتخاب شد و اولین و یکی از باشکوه ترین نمازهای جمعه تهران در نظام جمهوری اسلامی را در دانشگاه تهران اقامه کرد. ایشان موفق به برگزاری پنج نماز جمعه در تهران شد که آخرین نماز جمعه ایشان به مناسبت فرا رسیدن سالگرد جمعه خونین ۱۷ شهریور در بهشت زهرا و در کنار مزار این شهدا برگزار کرد.
ایشان در مورخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت کرد و به نمایندگی از مردم تهران به عضویت این مجلس درآمد.
از این عالمِ مجاهد آثار گرانبهایی از آن جمله کتب پرتوی از قرآن، مقدمه و تعلیق بر کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، اسلام و مالکیت، به سوی خدا می رویم، پرتوی از نهج البلاغه، آینده بشریت از نظر مکتب ما، آزادی و استبداد، آیه حجاب، مرجعیت و فتوا، درسی از قرآن و درس وحدت به یادگار مانده است که در همه این آثار نگاهی نو به مذهب داشت و سعی کرد تا از آن انحرافزدایی کند. پرتوی از قرآن، در زمان انتشار از محبوبترین تفاسیری بود که نوشته شد. ایشان در آثارش میکوشید تا نشان دهد اسلام با دموکراسی همخوانی دارد.
یکی از یادگارهای ایشان مساله شوراها بود و بارها به دفاع از کار جمعی و شورایی پرداخت و آن را راه حل بسیاری از اختلاف ها دانست که زمینه ی حکومت مردم بر مردم را فراهم میآورد.
آیتالله سیدمحمود طالقانی پس از سال ها خوندل خوردن و مبارزه سرانجام در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ در ۶۹ سالگی دار فانی را وداع گفت و پیکر ایشان در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
امام خمینی(س) به مناسبت رحلت آیت الله طالقانی گفتند: «آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند... و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. ... ما برادری را از دست دادیم و ملت ما، پدری را و اسلام، مجاهدی را.»
رهبر کبیر انقلاب اسلامی افزودند: «او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود. برنده بود و کوبنده. ... مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود، مستقیم فکر میکرد، مستقیم عمل میکرد. انحراف به چپ و راست نداشت، نه غربزده بود و نه شرقزده، اسلامزده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود و رفتنش ضایعه است.»
آیت الله حسینعلی منتظری که بود؟
حسینعلی منتظری در سال ۱۳۰۱ در شهر نجف آباد در ۲۴ کیلومتری غرب اصفهان در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد. پدرش حاج علی، کشاورز ساده ای بود که با کتاب و کتابخانه همدم بود. ایشان در نجف آباد معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. مادر حسینعلی بانویی مومنه و پرهیزگار بود که در تربیت و رشد دینی او سعی وافر داشت. ایشان به حدی به این مسئله توجه داشت که حتی در دوران شیردهی حسینعلی با وضو بود. حسینعلی در کودکی همراه مادر به مجالس قرآن و سخنرانی رفت و با کلام وحی آشنا شد. ایشان از هفت سالگی آموختن را با ادبیات فارسی و سپس صرف و نحو عربی آغاز کرد و در ۱۲ سالگی وارد حوزه علمیه اصفهان شد طی مدت هفت سال بسیاری از کتابهای فقهی، ادبی و فلسفی را به تنهایی یا نزد اساتید بزرگی چون حاج آقا رحیم ارباب و حاج شیخ محمدحسن عالم نجف آبادی آموخت و در جوانی آموزگار به نام آن علوم شد.
در سن ۱۹ سالگی در حالی که به دلیل جهد وافر در فراگیری علم و دانش فردی سرآمد بود، اصفهان را به قصد ادامه تحصیل در قم ترک نمود. در بدو ورود به قم در سال ۱۳۲۰ با عالم اندیشمند علامه شهید مرتضی مطهری آشنا شد و با هم همحجره ای شدند و در کنار خودسازی و اصلاح فردی با کوشش بسیار فعالیتهای علمی خود را روز به روز ارتقاء دادند.
حسینعلی جوان درباره نحوه آشناییش با سیدمرتضی این چنین گفت: «در سال ۱۳۲۰ در سن ۱۹ سالگی برای ادامه تحصیل به تشویق بعضی از دوستانِ اصفهان عازم قم شدم و در مدرسه مرحوم حاج ملاصادق ساکن شدم و مدت کمی از مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالرزاق قائنی بهره بردم و پس از چندی در مدرسه فیضیه در درس سطح کفایه، جلد اول باب اوامر که به وسیله مرحوم آیتالله آقای حاج سیدمحمد محقق یزدی معروف به "داماد" تدریس میشد شرکت کردم. مجموع شرکت کنندگان از ۱۰ نفر کمتر بودند. پس از چندی یک نفر از شرکت کنندگان که نشان می داد چند سالی از بنده بزرگتر است پیشنهاد کرد مطالب درس را با یکدیگر بحث کنیم. به تدریج ارتباط و علاقه ما به یکدیگر بیشتر میشد؛ و در بحث به مطالب درسی قناعت نمیکردیم، بلکه مسائل مختلف اسلامی و حتی مسائل فلسفی و عرفانی را در حدود استعدادمان مورد مذاکره قرار میدادیم؛ این جوان با هوش و خوش استعداد و پر کار و با همت و متقی و مقید به آداب و سنن اسلامی، مرحوم آیتالله حاج شیخ مرتضی مطهری فریمانی خراسانی بود، اعلی الله مقامه و رفع فی الخلد درجته.
آیت الله منتظری ادامه دادند: «باری ایشان در مدرسه فیضیه سکونت داشتند و من هم به مدرسه فیضیه منتقل شده بودم، و به تدریج در زندگی و دخل و خرج و درس و بحث و گردش و تفریح و حضور در مجالس و محافل دینی و اخلاقی با یکدیگر ملازم بودیم؛ و هرچند از نظر مادی هر دو با عسرت و سختی میگذراندیم، ولی با درس و مذاکره و شرکت در بعضی محافل و انجمنهای آموزنده مخصوصا درس اخلاق حضرت آیتالله العظمی امام خمینی که عصرهای پنجشنبه و جمعه در مدرس مدرسه فیضیه تدریس میشد دلخوش بودیم؛ و چند ماهی نیز به درس رسائل حضرت آیتالله بهاءالدینی حاضر میشدیم؛ و سپس از درسهای خارج مرحوم آیتالله داماد و آیتالله حجت تبریزی استفاده میکردیم؛ و من شخصا حدود یک سال نیز از درس مرحوم آیتالله حاج سید صدرالدین صدر بهره بردم.
وی یادآور شد: «ضمنا هر دو نفر دورادور نسبت به مرحوم آیتالله العظمی آقای حاج آقا حسین بروجردی که در آن زمان در بروجرد به سر میبردند ارادتی خاص پیدا کردیم؛ چنان چه مرحوم آیتالله مطهری در تابستان ۱۳۶۲ قمری و من در تابستان ۱۳۶۳ به بروجرد رفتیم و با درس و مذاق آن مرحوم آشنا شدیم، و پس از اینکه آن مرحوم در محرم ۱۳۶۴ قمری به دعوت بزرگان و اساتید قم از جمله حضرت آیتالله العظمی امام خمینی به قم آمدند، ما دو نفر از ملتزمین درس اصول و فقه آن مرحوم شدیم؛ و ضمنا منظومه حکمت و سپس مبحث نفس اسفار را نزد آیتالله خمینی میخواندیم.»
ایشان خاطرنشان کرد: «پس از چندی چون درسهای مرحوم آیتالله بروجردی عمومی و شلوغ بود و ما احتیاج داشتیم به یک درس خصوصی که بتوانیم در آن بحث آزاد داشته باشیم، لذا مباحث عقلیه اصول را نیز نزد آیتالله خمینی شروع کردیم؛ و از اینجا دروس عالیه آیت الله خمینی در حوزه علمیه قم پایه گذاری شد؛ و ضمنا ما غیر از مباحثات فقهی و اصولی، جلد اول اسفار را نیز با یکدیگر بحث میکردیم، و هرکدام نیز جداگانه حوزه تدریس داشتیم؛ و در شبهای پنجشنبه و جمعه نیز در جلسه بحث فلسفی آیتالله علامه طباطبایی شرکت میکردیم، و همین بحثها پایه کتاب اصول فلسفه شد. این جریان حدود ده سال برقرار بود.»
اساتید زمان تحصیل آیتالله منتظری در دوره سطح شامل مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدحسن عالم نجف آبادی و مرحوم آیتالله سید مهدی حجازی در اصفهان، مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالرزاق قائنی، مرحوم آیتالله حاج آقا رضا بهاءالدینی، مرحوم آیتالله العظمی حاج سیدمحمد محقق داماد در قم بودند. اساتید فلسفه، منطق، هیأت، نهج البلاغه و اخلاق ایشان نیز مرحوم آیتالله العظمی خمینی، مرحوم آیتالله علامه طباطبایی، مرحوم آیتالله حاج آقارحیم ارباب، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ جواد فریدنی، مرحوم آیتالله حاج میرزاعلی آقا شیرازی، مرحوم آیتالله مجدالعلماء، مرحوم آیتالله العظمی حاج سیداحمد خوانساری و اساتید خارج فقه و اصول ایشان مرحوم آیتالله العظمی بروجردی، مرحوم آیتالله العظمی خمینی، مرحوم آیتالله العظمی حاج سیدمحمد حجت ومرحوم آیتالله حاج شیخ عباسعلی شاهرودی بودند.
زندگی سیاسی آیتالله
منتظری جوان از ابتدای فعالیتهای سیاسی بدون هرگونه تردید و با عزمی راسخ با نهضت امام خمینی همراه شد. این در شرایطی بود که برخی از علما و بزرگان حوزه های علمیه نسبت به ماهیت و آینده نهضت رهبر فقید انقلاب اسلامی تردید داشتنند حتی برخی علما با شدت با امام امت مخالفت می کردند.
آیت الله منتظری و فرزند شهید محمد در طول دوران نهضت و مبارزه حضوری موثر داشتند و البته این مهم با مرارتها، تبعیدها، زندانها و شکنجههای زیادی همراه بود.
نوروز سال ۱۳۴۵ به دنبال دستگیری محمد منتظری به دلیل پخش اعلامیه امام امت در صحن مطهر حضرت معصومه ساواک سراغ پدر محمد رفت و مجددا آیت الله را بازداشت کرد. شکنجه گران ساواک برای باز کردن دهان محمد او را به انواع شکنجه ها از جمله لخت کردن بدن و چسباندن به بخاری، شلاق زدن تا حد بیهوشی، زدن سیلیهای پی درپی که منجر به عفونت گوش و بالاخره کم شدن شنوایی و ضعف شدید بینایی در او گردید، بیخوابی دادنهای بسیار و ساعتهای متمادی سر یک پا نگه داشتن و زیر مشت و لگد انداختن شکنجه کردند حتی در حضور پدر او را با مشت و لگد می زدند تا شاید بتوانند حرفی بر علیه مبارزان انقلاب از وی بیرون بکشند.
مقاومت و پایداری پدر و پسر زبان زد و الهام بخش پایداری و استقامت مبارزان در زندانهای پهلوی شده بود. این مسئله بارها و بارها مورد اعتراض علما و روحانیون حوزه های علمیه قرار گرفت که در نهایت پس از هفت ماه موجب آزادی آنان از زندان شد.
یکی دیگر از شخصیتی های مبارزی که همزمان با آیت الله طالقانی از زندان رژیم پهلوی آزاد شد، آیت الله حسینعلی منتظری بود. وی از دهه ۴۰ خورشیدی تا پیروزی انقلاب اسلامی بارها دستگیر، زندانی و تبعید شد تا اینکه در ۱۳۵۴ خورشیدی از تبعیدگاه سقز به زندان اوین منتقل شد تا در کنار چهره های مطرح انقلابی دیگر در زندان هم به مبارزه با رژیم بپردازند. سرانجام با اوجگیری مبارزات و عقبنشینیهای پی در پی رژیم پهلوی، آیت الله منتظری نیز در شامگاه هشتم آبان ۱۳۵۷ خورشیدی از زندان آزاد شد.
آیتالله منتظری چند ماه پس از آزادی از زندان جهت توسعه بخشی و تداوم جریان مبارزه به صورت مخفیانه برای زیارت عتبات عالیات و ملاقات با رهبر انقلاب راهی عراق شد که رژیم از این سفر مطلع شد و هنگام بازگشت از عراق ایشان را در منطقه مرزی دستگیر و حدود پنج ماه زندانی کرد.
رژیم پهلوی در خارج از زندان آیت الله منتظری را زیر نظر داشت. ساواک در زمان برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله ایشان را به مدت سه ماه به مسجد سلیمان و سپس به نجف آباد تبعید کرد. هنوز چند ماهی از پایان تبعید به مسجد سلیمان و انتقال به نجف آباد نگذشته بود که به دلیل ادامه فعالیتهای مبارزاتی و روشنگریها آیتالله منتظری - بویژه در خطبههای نمازجمعه که ایشان آن را در نجف آباد پایه گذاری کرده بود. ساواک مجددا ایشان را دستگیر و پس از محاکمه فرمایشی به سه سال زندان و در دادگاه تجدیدنظر به یک سال ونیم زندان محکوم کرد و به زندان قصر انتقال داد.
ایشان پس از سپری کردن دوران محکومیت در اردیبهشت ۱۳۴۹ آزاد و راهی قم شد اما رژیم که از حضور ایشان در میان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم هراس داشت دوباره ایشان را به زادگاهش تبعید کرد. آیت الله در نجف آباد در خطبههای نمازجمعه و منبرهای خود جنایات رژیم پهلوی را افشا کرد. هجوم جمعیت در روزهای جمعه از شهرهای دور و نزدیک به نجف آباد به اندازه ای بود که این شهر به عنوان دومین پایگاه انقلاب بعد از قم درآمده بود و گزارش ساواک اصفهان در مورد آن چنین بود: "نمازجمعه منتظری یک پایگاه سیاسی برای مبارزه با رژیم است ". مدت تبعید به نجف آباد مجموعا حدود سه سال به طول انجامید.
رژیم حضور آیتالله منتظری را در زادگاهش هم تحمل نکرد و ایشان را به سه سال تبعید در طبس محکوم کرد. حضور ایشان در طبس باعث اجتماع مبارزان انقلاب شد. براساس اسناد به جا مانده از مقامات امنیتی شهر طبس در رژیم پهلوی، در طول اقامت ایشان علاوه بر مردم شهر حدود ۵۰ هزار نفر از مردم سایر شهرهای کشور برای دیدار وارد طبس شدند که این مسئله موجب وحشت ساواک و شکسته شدن تبعید یک ساله طبس و تبعید مجدد ایشان به خلخال شد. به دلیل برپایی نماز جماعت و برقراری درس تفسیر قرآن و استقبال جوانان از سخنرانی های افشاگرانه ساواک بار دیگر به وحشت افتاده و ایشان را بعد از چهار ماه به سقز تبعید کرد.
ساواک در تیر ۱۳۵۴ آیتالله منتظری را از تبعیدگاه سقز روانه تهران کرد. ابتدا ایشان را به بازداشتگاه کمیته مشترک تهران برد و فردای آن روز روانه زندان اوین کردند. در اوین مدت شش ماه را در سلول انفرادی گذراند. در این بازداشتگاهها با شدیدترین فشارهای روحی و جسمی روبرو شد. در زیر همین فشارها و شکنجهها بود که ارتشبد نصیری به ایشان گفته بود: علت این که تو را از حوزه دور نگه میداریم و از این طرف به آن طرف میفرستیم این است که یک خمینی دیگر به وجود نیاید.
آیت الله منتظری پس از شش ماه بلاتکلیفی در زندان اوین بالاخره در یک دادگاه نظامی و فرمایشی به اتهام کمک به جنبش اسلامی و خانواده زندانیان سیاسی و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی به ۱۰ سال زندان محکوم شد. در اوین همراه بزرگانی چون آیتالله طالقانی به فعالیتهای اسلامی و سیاسی ادامه داد. با اینکه در زندان از بیماریهای مختلف رنج میبرد جلسات درس با موضوع خمس، اسفار و طهارت برای فضلای زندانی برگزار کرد و شخصیتهای بزرگ زندانی مثل آیتالله طالقانی و آیتالله مهدوی کنی در مجالس بحث ایشان حاضر میشدند. ایشان در اوین نیز نماز جمعه اقامه کردند و تمام زندانیان سیاسی مسلمان از جمله آقایان طالقانی، مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی و لاهوتی در نماز جمعه ایشان حاضر میشدند البته ساواک پس از مدتی مانع اقامه نماز جمعه ایشان شد.
با اوجگیری مبارزات ملت قهرمان ایران و عقب نشینیهای پی درپی رژیم پهلوی، آیتالله منتظری پس از گذراندن حدود سه سال و نیم از دوران محکومیتش به همراه مرحوم آیتالله طالقانی در نهم آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شدند و مورد استقبال چشمگیر مردم قرار گرفتند.
امام خمینی به مناسبت آزادی آیتالله منتظری در پیامی خطاب به ایشان گفتند: «هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سالها از آزادی ابتدایی ترین حقوق بشر محروم و با شکنجههای قرون وسطایی با او و سایر علمای مذهب و رجال آزادی خواه رفتار کند. خیانتکاران به کشور و ملت از سایه مثل شما رجال عدالتخواه میترسند. باید رجال دین و سیاست در بند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول بیت المال و ذخایر کشور باز باشد.»
در مصاحبه ای که روزنامه اطلاعات فردای آزادی آیت الله با ایشان داشت، آمده است: «من آزادی خود را مدیون ملت بزرگ و مبارز ایران هستم. من رهین منت ملت فداکار ایران هستم. من و همه زندانیان سیاسی که بدون هیچ دلیلی در زندان بودیم، مبارزه بیامان ملت بزرگمان را تعقیب میکردیم. نگرانی من در حال حاضر برای بقیه زندانیانی است که هنوز در زندانها به سر میبرند و بسیاری از آنان به سبب شکنجههای طاقتفرسا در شرایط بد جسمانی و روحی به سر میبرند. این زندانیان که به قول دستگاه، جرم سیاسی مرتکب شدهاند باید آزاد شوند.»
آیتالله منتظری در ادامه گفت و گویش با روزنامه اطلاعات، گفت: اگر قانون اساسی و فرامین اسلامی اجرا شده بود و فقط به «اسم» قانون اساسی اشاره نمیشد و کارها جنبه نمایشی نداشت وضع مملکت به این صورت درنمیآمد. اصل دوم متمم قانون اساسی اشاره میکند که علما و مراجع تقلید باید نظارت در قوانین داشته باشند در حالی که در گذشته این کار صورت نگرفته در حال حاضر نیز نظام حاکم باید این اصل را اجرا کند، زمینه را برای اجرای همه قوانین اساسی کشور فراهم آورد. موجبات بازگشت حضرت آیتاللهالعظمی خمینی رهبر عالیقدر تشیع را به وجود آورده، خواستههای ایشان را اجرا کند و اگر چنین شود گمان میکنم وضع آرام شود، البته همه زندانیان سیاسی باید آزاد شوند و مواردی مثل گذشته پیش نیاید. بنده را به جرم اقدامات علیه حکومت مشروطه به زندان انداختند. در دادگاه نظامی ضمن اشاره به جرم من، مرا به ۱۰ سال محکوم کردند و حکم اینطور قرائت شد. چون من در بازجویی اقرار کردهام که فروش مشروبات و کشف حجاب برخلاف اسلام است. چون گفتهام سه بار به رادیو بغداد گوش دادهام. چون به خانواده روحانیون زندانی و تبعیدی کمک کردهام و چون طرفدار اجرای قوانین اسلامی هستم، محکومم که ۱۰ سال از عمر خود را در زندان رژیم پهلوی بگذرانم.»
ایشان پس از عمری مجاهدت و تحصیل و تدریس علوم دینی در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ در سن ۸۷ سالگی بدرود حیات گفت.