با اصرار مادرش، شکنجه‌اش می‌دادم

 با اصرار مادرش، شکنجه‌اش می‌دادم 9-اردیبهشت-1400

با اصرار مادرش، شکنجه‌اش می‌دادم
عکس آرشیوی و تزئینی است

«تحت تاثیر مصرف شیشه بودم و او را با سیخ داغ سوزاندم و بعد بدنش را به بخاری چسباندم. بعد از کتک‌های من، مادرش او را به پشت‌ بام برد و دو ساعت به نرده‌ها بست که با وساطت من آزادش کرد. صبح متوجه شدم به‌سختی نفس می‌کشد.»

به گزارش ایسنا، روزنامه جام جم نوشت: «ظهر یکم آذر سال گذشته، خبر پیداشدن جسد پسربچه‌ای در یکی از خرابه‌های مهرشهر مثل بمب در محله پیچید و اهالی کنجکاو و نگران خود را به آنجا رساندند. جسد متعلق به پسربچه‌ای حدود هفت‌ساله بود که آثار سوختگی و ضرب‌وجرح روی تمام بدنش دیده می‌شد. جسد در میان پتویی قهوه‌ای قرار داشت. با تحقیقات مقدماتی در محل کشف جسد، با دستور بازپرس جنایی کرج پیکر پسربچه به پزشکی‌ قانونی منتقل شد و تیمی از ماموران اداره مبارزه با جرائم جنایی پلیس آگاهی البرز تحقیقات در این‌ باره را آغاز کردند اما هیچ ردی از هویت پسربچه به‌ دست نیامد. در ادامه با دستور قضایی عکس جسد در رسانه‌ها منتشر شد. بعد از گذشت پنج‌ ماه از این جنایت، زنی هراسان با پلیس تماس گرفت و مدعی شد جسد متعلق به پسرش به نام آرش است. ماموران بعد از تحقیق از این زن دریافتند عامل جنایت ناپدری آرش بوده که مرد معتاد دستگیر شد و به قتل اعتراف کرد.

خواستم تنبیهش کنم، نمی‌دانستم می‌میرد

خمار است و به‌ زور حرف می‌زند. سعی می‌کند مادر آرش را مقصر ماجرا نشان دهد و خیلی خونسرد از شکنجه‌های پسربچه می‌گوید. ادعا می‌کند قصدش تنبیه آرش بوده و نمی‌خواسته باعث مرگ او شود: «مادرش مرا ترغیب می‌کرد که آرش را تنبیه کنم. حتی خودش چوب و شیلنگ به من می‌داد. فکر نمی‌کردم او بمیرد.»

چند سالته؟

۳۷ سال.

معتادی؟

بله، شیشه می‌کشم.

چند ساله؟

خیلی‌ ساله. یادم نیست.

سابقه‌داری؟

دو بار به خاطر مواد دستگیر شدم.

تا حالا برای ترک اقدام نکردی؟
خواستم اما نمی‌شد.

چرا از همسر اولت جدا شدی؟

به خاطر همین اعتیادم. وقتی دید ترک نمی‌کنم، جدا شد.

بچه هم داشتی؟

بله. دختری داریم که ۱۳ ساله است. بعد از طلاق پیش مادرش ماند.

با مادر آرش چطور آشنا شدی؟

هر دو معتاد هستیم و در خیابان آشنا شدیم. شوهرش در زندان بود و او و پسرشان را ترک کرده بود. وقتی فهمیدم او هم تنهاست و از همسرش جدا شده، به خانه من رفتیم.

از ابتدا می‌دانستی پسری دارد؟

بله. من با آرش مشکلی نداشتم.

به خاطر همین هر روز شکنجه‌اش می‌کردی؟

مادرش مقصر است. او وقتی می‌دید رابطه من و آرش خوب است کاری می‌کرد که مجبور شوم آرش را کتک بزنم.

کتک می‌زدی یا بدنش را می‌سوزاندی؟

سوختگی‌ها برای روز آخر است. بیشتر با شلنگ کتکش می‌زدم.

روز آخر چه اتفاقی افتاد؟

مادر آرش به او پول داد تا از مغازه برنج بخرد. در میان راه کیسه برنج پاره می‌شود و بچه از ترس برنج‌ها را از روی زمین جمع می‌کند و داخل کیسه می‌ریزد. وقتی به خانه آمد، مادرش متوجه سنگریزه‌های داخل برنج شد که آرش از ترس گفت مغازه‌دار به او برنج کثیف داده است. مادرش عصبانی شد و از من خواست تنبیهش کنم.

اما تو شکنجه‌اش کردی.

تحت تاثیر مصرف شیشه بودم و او را با سیخ داغ سوزاندم و بعد بدنش را به بخاری چسباندم. بعد از کتک‌های من، مادرش او را به پشت‌ بام برد و دو ساعت به نرده‌ها بست که با وساطت من آزادش کرد. صبح متوجه شدم به‌سختی نفس می‌کشد.

چرا به بیمارستان انتقالش ندادید؟

مادرش گفت او شناسنامه ندارد و اگر به بیمارستان ببریم درد سر می‌شود.

پس چه‌ کار کردید؟

او را در میان پتویی پیچیده و داخل صندوق‌ عقب گذاشتم و به بیابان برده و رها کردم.

زنده بود؟

فکر نکنم، نفس نمی‌کشید.

دیگر به آنجا برنگشتی؟

شب، یک‌ بار رفتم و دیدم جسد را پیدا کرده‌ و برده‌اند.

دخترت را هم کتک می‌زدی؟

نه. هیچ‌وقت او را کتک نزدم.

به خاطر این‌که فرزند خودت بود؟

نه. من آرش را هم دوست داشتم اما مادرش مرا ترغیب می‌کرد او را تنبیه کنم.

من زندانی بودم!

زن جوان سعی می‌کند خود را بی‌قرار فرزندش نشان دهد. می‌گوید بی‌گناه است و مهران دروغ گفته که او ترغیبش کرده است.

چرا در این مدت شکایت نکردی؟

مهران گوشی‌ام را گرفته و در خانه زندانی‌ام کرده بود. می‌گفت آرش در بیمارستان بستری است و حالش خوب نیست. چند بار گفتم مرا به ملاقاتش ببر که ادعا می‌کرد پسرم ممنوع‌الملاقات است.

تو مهران را ترغیب می‌کردی پسرت را شکنجه کند؟

نه. او می‌خواهد تقصیر را گردن من بیندازد.

پس چرا جلوی کتک‌های او را نمی‌گرفتی؟

مهران مرا هم کتک می‌زد.

چطور متوجه مرگ آرش شدی؟

وقتی مهران گوشی‌ام را داد عکس او را دیدم که برای شناسایی منتشر شده بود. با شماره زیر عکس تماس گرفتم که افسر اداره آگاهی جواب داد و متوجه شدم او به قتل رسیده است.

از پدر آرش خبر داری؟

فکر کنم به خاطر سرقت در زندان است.  از وقتی که از او جدا شدم  دیگر ندیدمش.