دغدغههای معلم یک مدرسه با ۲ دانشآموز/ شاگردهایم را رها کنم ترک تحصیل میکنند۱۵-اردیبهشت-۱۴۰۰
«هنوز از خودم رضایت کامل ندارم»؛ این جمله را می گوید و وقتی تعجبم را می بیند می گوید هر روز ۵۰ کیلومتر راه طی می کنم تا به شش شاگردم که دو نفرشان در یک روستا و چهار نفرشان در روستای دیگر هستند، یک یا دو روز درمیان درس بدهم و اگر رهایشان کنم معلوم نیست دیگر درس بخوانند.
به گزارش ایسنا، حبیب اله بابایی معلمی باتجربه با ۲۶ سال سابقه تدریس است و در آموزش و پرورش ناحیه ۲ سنندج کار می کند. معلم دانش آموزان در دو روستای سرسو و اندر است و باید هر روز از مسیر خانه تا این دو روستا ۵۰ کیلومتر راه بپیماید و دوباره به خانه برگردد.
از سختی های مضاعف تدریس در ایام کرونا حرف می زند و می گوید: از اسفند ۹۸ با شیوع کرونا مدارس تعطیل شدند. کلاس های درس در مدارس شهرهای بزرگ به فضای مجازی و شبکه شاد منتقل شد اما روستاهای بسیاری داریم که از اینترنت محروم هستند و حتی اگر اینترنت هم داشته باشند گوشی تلفن همراه ندارند.
او ادامه می دهد: به همین خاطر در یک سال گذشته به صورت حضوری برای تدریس حاضر شدم و در خدمت بچه ها بودم. در روستای سرسو دو شاگرد دارم. هر دو، دخترهای یک خانواده هستند که در زمین کشاورزی شان خانه ای ساخته اند و در آنجا حتی آب و برق هم ندارند و بچه ها شب ها را زیر نور چراغ زنبوری سپری می کنند. یکی از دخترها کلاس اول و دیگری کلاس پنجم است.
آقای بابایی که دو روز در هفته را به روستای سرسو و دو روز هفته را به روستای اندر که در آنجا چهار دانش آموز دارد می رود از وضعیت تحصیل بچه ها می گوید: البته تعدادی از خانواده ها در شهر هم خانه دارند و در مدرسه شهر ثبت نام کرده و این یک سال هم با گوشی و به صورت غیرحضوری درس خوانده اند، اما خب تعداد کمی هم در روستا مانده اند. جاده سرسو خوب است و با ماشین شخصی ام تردد می کنم. قرار بود ماهانه ۶۰ لیتر سهمیه بنزین به ما بدهند که آن را هم نتوانستند تهیه کنند.
او با وجود آنکه در گذشته عمل جراحی ریه انجام داده و با سختی هایی رو به روست می گوید: اجازه ندادم بچه ها از درسشان عقب بیفتند. حتی دانش آموزی داشتم که پنجم را جهشی خوانده و می خواهد از پایه چهارم به ششم برود. چنین استعدادهایی هم در بین بچه ها داریم.
آقامعلم به وضعیت نامساعد تحصیل در روستاها اشاره می کند و می گوید که اکثر بچه ها ابتدایی را می خوانند و بیشتر ادامه نمی دهند و اکثر آنها ترک تحصیل می کنند. یکی از سختی های کارم این است که باید به دو روستا بروم و نمی توانم آنطور که می خواهم به تحصیل بچه ها برسم. مثلا امروز رفته ام سرسو و تا چند روز دیگر نمی توانم به آنجا بروم و باید در روستای دیگری هم باشم بچه ها در خانه درس نمی خوانند و باید کار کنند مثلا برای چوپانی بروند و امکان مرور درس ها را به طور مرتب و کامل ندارند.
آقای بابابی ادامه می دهد: مدرسه ای در روستای مجاور روستای سرسو دایر است اما خانواده دو شاگردم آنها را به روستای دیگر نمی برد. معمولا شاگردان ما تا کلاس ششم می خوانند و بعد ترک تحصیل می کنند.
او در نهایت معتقد است آنطور که خودش دلش می خواسته نتوانسته معلمی کند و آنطور که باید و شاید کاملا راضی نیست چون همانطور که گفته بود هر روز نمی تواند بچه ها را ببیند. البته خودش به نکته دیگری اشاره می کند و در این باره می گوید: برای آموزش و پرورش هم مشکل است که برای دو دانش آموز یک معلم تمام وقت بگذارد. به سختی های کارم اهمیتی نمی دهم. خودم انتخاب کردم و برایم مهم است به انتظاراتی که دارم عمل کنم اما خب به علت مشکلاتی که بازگو کردم به نتیجه دلخواه نمی رسم.