گزیده
ها قسمت چهارم 21 شهریور - 95
سازمان
جهانی بهداشت چندی پیش آخرین آمار از وضع خودکشی در کشورها را منتشر کرد، گزارشی
که نشان میداد هر ٤٠ ثانیه یک نفر در دنیا، خودکشی میکند. براساس آخرین آمار این
سازمان، هر سال نزدیک به یکمیلیون نفر در جهان دست به خودکشی میزنند. در گزارش
قبلی این سازمان آمده بود که سهم ایران از این خودکشیها، ٤هزار و ٦٩ مورد در سال
است؛ آماری که نشان میدهد بهطور متوسط هر روز ١١ نفر در کشور با خودکشی به زندگیشان
پایان میدهند.
این گزارشها درحالی منتشر میشود که تاکنون آمار رسمی مرگ بر اثر خودکشی در کشور اعلام نشده است، حالا هم که ٢٠ شهریورماه (١٠ سپتامبر) روز جهانی پیشگیری از خودکشی است، رئیس مرکز فوریتهای اجتماعی سازمان بهزیستی بدون ارایه آماری از خودکشیها در کشور، به نکته قابل توجهی درباره علت این اقدام اشاره میکند. او به ایرنا میگوید: «ناامیدی، مهمترین دلیل خودکشی در کشور است.» همین هم میشود تا حسین اسدبیگی از برخی برنامههای صداوسیما انتقاد کند: «لازم است در برنامههای صداوسیما، نشاط اجتماعی ایجاد شود، چراکه اکنون از خبرهای مختلف صداوسیما فقط بوی مرگ و ناامیدی میآید و اغلب اخبار و برنامهها به جنگ، بلای آسمانی و افراد کشتهشده اختصاص دارد.» اسدبیگی ادامه میدهد: «صداوسیما با بزرگنمایی برخی اخبار موجب ایجاد بدبینی در هموطنان میشود درحالیکه یکی از اقدامات موثر در کاهش بار خودکشی در هر جامعهای این است که خوشبینی را بهطور واقعی در دل مردم بیندازیم.»
او حرفهای دیگری هم میزند؛ مثل تأثیر برخی عوامل در اقدام به خودکشی: «بررسیها نشان میدهد بیش از ٩٠درصد افرادی که خودکشی میکنند، اختلالات روانی دارند، البته مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مشکلات خانوادگی از دیگر عواملی هستند که افراد را به سمت خودکشی میبرند. بررسیها نشان میدهد، خودکشی یکی از مسائل سلامتی همه کشورهاست و دومین علت مرگومیر در جهان بین جوانان و نوجوانان ١٥ تا ٢٥سال بعد از سوانح و حوادث است.» به گفته رئیس مرکز فوریتهای اجتماعی سازمان بهزیستی کشور، در سال حدود یکمیلیون نفر به علت خودکشی، جان خود را از دست میدهند و ٢٠ برابر این رقم نیز دست به خودکشی میزنند.
به طورکلی خودکشی ١,٤درصد مرگهای دنیا را به خود اختصاص میدهد: «نرخ خودکشی در ایران نسبت به کشورهای دیگر کمتر است. در جهان ١٤ نفر در هر یکصدهزار نفر به علت خودکشی جان خود را از دست میدهند که این عدد در ایران ٦ نفر در هر یکصدهزار نفر است که خودکشی کامل دارند.» او درحالی این آمار را اعلام میکند که هیچ آمار دقیقی درباره میزان خودکشی در ایران وجود ندارد. با این همه، این مسئول در سازمان بهزیستی به آمار پیشگیری از خودکشی اشاره میکند: «سال گذشته ٤٢٤٠ خودکشی از طریق تلفن ١٢٣، مراکز ثابت مداخله در بحران و خودروهای سیار به این مرکز گزارش شد که توانستیم برای آنان اقدامها و مداخلاتی انجام دهیم اما این مداخلات کافی نیست.»
پیش از این معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی آماری نزدیک به این را اعلام کرده بود. به گفته حبیبالله مسعودی، در سال گذشته با کمک اورژانس اجتماعی از ٤هزار و ٢٠٠ مورد اقدام به خودکشی جلوگیری شد که از این تعداد ٢هزار و ٨٠٠ مورد از سوی زنان و مابقی هم از سوی مردان صورت گرفته بود. حالا رئیس مرکز فوریتهای اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در روز جهانی پیشگیری از خودکشی، به اهمیت انعکاس خبرهای خودکشی در رسانهها اشاره میکند: «لازم است رسانهها درباره مسائلی مانند خودکشی و خودزنی آموزش ببینند. به علت انتشار سریع اخبار در فضای مجازی متاسفانه نظارت بر اخبار خودکشی در این فضا سخت است و بسیاری از اخبار بیپایه و اساس در فضای مجازی منتشر میشود؛ مثلا در رسانهها نباید محل و صحنههای مربوط به خودکشی نمایش داده شود، چراکه این کار موجب میشود افراد دیگری از عمل فرد خودکشیکننده تقلید کنند. برای نمونه اکنون پل رودخانه نانجینگ ینگتزه در چین و پل گلدن گیت در آمریکا محلهایی برای خودکشی است و حتی روی این پلها تلفنهایی گذاشتهاند که بالای کیوسکهای تلفن نوشته شده امیدواری وجود دارد؛ اگر قصد خودکشی دارید میتوانید تلفن را بردارید و با یک کارشناس صحبت کنید.»
مشکلات اجتماعی و معضلات خانوادگی عمدهترین عوامل خودکشی
تنها این مسئول در سازمان بهزیستی نبود که دیروز به مناسبت روز جهانی پیشگیری از خودکشی صحبت کرد. محمدرضا پارسی، مدیرکل بهزیستی استان گیلان هم دیروز از امضای تفاهمنامه پیشگیری از خودکشی میان بهزیستی و سایر ادارههای استان گیلان خبر داد. او گفت: «این تفاهمنامه میان بهزیستی، مراکز اورژانس اجتماعی، نیروی انتظامی، دانشگاه علوم پزشکی، دادگستری، آتشنشانی و آموزش و پرورش در بحث خودکشی در استان منعقد شده است.» به گفته او، سازمان بهزیستی گیلان تمرکز ویژهای به بحث خودکشی در سالهای اخیر داشته است: «عمدهترین عوامل خودکشی در جامعه امروزی مشکلات اجتماعی و معضلات خانوادگی است.»
این گزارشها درحالی منتشر میشود که تاکنون آمار رسمی مرگ بر اثر خودکشی در کشور اعلام نشده است، حالا هم که ٢٠ شهریورماه (١٠ سپتامبر) روز جهانی پیشگیری از خودکشی است، رئیس مرکز فوریتهای اجتماعی سازمان بهزیستی بدون ارایه آماری از خودکشیها در کشور، به نکته قابل توجهی درباره علت این اقدام اشاره میکند. او به ایرنا میگوید: «ناامیدی، مهمترین دلیل خودکشی در کشور است.» همین هم میشود تا حسین اسدبیگی از برخی برنامههای صداوسیما انتقاد کند: «لازم است در برنامههای صداوسیما، نشاط اجتماعی ایجاد شود، چراکه اکنون از خبرهای مختلف صداوسیما فقط بوی مرگ و ناامیدی میآید و اغلب اخبار و برنامهها به جنگ، بلای آسمانی و افراد کشتهشده اختصاص دارد.» اسدبیگی ادامه میدهد: «صداوسیما با بزرگنمایی برخی اخبار موجب ایجاد بدبینی در هموطنان میشود درحالیکه یکی از اقدامات موثر در کاهش بار خودکشی در هر جامعهای این است که خوشبینی را بهطور واقعی در دل مردم بیندازیم.»
او حرفهای دیگری هم میزند؛ مثل تأثیر برخی عوامل در اقدام به خودکشی: «بررسیها نشان میدهد بیش از ٩٠درصد افرادی که خودکشی میکنند، اختلالات روانی دارند، البته مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مشکلات خانوادگی از دیگر عواملی هستند که افراد را به سمت خودکشی میبرند. بررسیها نشان میدهد، خودکشی یکی از مسائل سلامتی همه کشورهاست و دومین علت مرگومیر در جهان بین جوانان و نوجوانان ١٥ تا ٢٥سال بعد از سوانح و حوادث است.» به گفته رئیس مرکز فوریتهای اجتماعی سازمان بهزیستی کشور، در سال حدود یکمیلیون نفر به علت خودکشی، جان خود را از دست میدهند و ٢٠ برابر این رقم نیز دست به خودکشی میزنند.
به طورکلی خودکشی ١,٤درصد مرگهای دنیا را به خود اختصاص میدهد: «نرخ خودکشی در ایران نسبت به کشورهای دیگر کمتر است. در جهان ١٤ نفر در هر یکصدهزار نفر به علت خودکشی جان خود را از دست میدهند که این عدد در ایران ٦ نفر در هر یکصدهزار نفر است که خودکشی کامل دارند.» او درحالی این آمار را اعلام میکند که هیچ آمار دقیقی درباره میزان خودکشی در ایران وجود ندارد. با این همه، این مسئول در سازمان بهزیستی به آمار پیشگیری از خودکشی اشاره میکند: «سال گذشته ٤٢٤٠ خودکشی از طریق تلفن ١٢٣، مراکز ثابت مداخله در بحران و خودروهای سیار به این مرکز گزارش شد که توانستیم برای آنان اقدامها و مداخلاتی انجام دهیم اما این مداخلات کافی نیست.»
پیش از این معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی آماری نزدیک به این را اعلام کرده بود. به گفته حبیبالله مسعودی، در سال گذشته با کمک اورژانس اجتماعی از ٤هزار و ٢٠٠ مورد اقدام به خودکشی جلوگیری شد که از این تعداد ٢هزار و ٨٠٠ مورد از سوی زنان و مابقی هم از سوی مردان صورت گرفته بود. حالا رئیس مرکز فوریتهای اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در روز جهانی پیشگیری از خودکشی، به اهمیت انعکاس خبرهای خودکشی در رسانهها اشاره میکند: «لازم است رسانهها درباره مسائلی مانند خودکشی و خودزنی آموزش ببینند. به علت انتشار سریع اخبار در فضای مجازی متاسفانه نظارت بر اخبار خودکشی در این فضا سخت است و بسیاری از اخبار بیپایه و اساس در فضای مجازی منتشر میشود؛ مثلا در رسانهها نباید محل و صحنههای مربوط به خودکشی نمایش داده شود، چراکه این کار موجب میشود افراد دیگری از عمل فرد خودکشیکننده تقلید کنند. برای نمونه اکنون پل رودخانه نانجینگ ینگتزه در چین و پل گلدن گیت در آمریکا محلهایی برای خودکشی است و حتی روی این پلها تلفنهایی گذاشتهاند که بالای کیوسکهای تلفن نوشته شده امیدواری وجود دارد؛ اگر قصد خودکشی دارید میتوانید تلفن را بردارید و با یک کارشناس صحبت کنید.»
مشکلات اجتماعی و معضلات خانوادگی عمدهترین عوامل خودکشی
تنها این مسئول در سازمان بهزیستی نبود که دیروز به مناسبت روز جهانی پیشگیری از خودکشی صحبت کرد. محمدرضا پارسی، مدیرکل بهزیستی استان گیلان هم دیروز از امضای تفاهمنامه پیشگیری از خودکشی میان بهزیستی و سایر ادارههای استان گیلان خبر داد. او گفت: «این تفاهمنامه میان بهزیستی، مراکز اورژانس اجتماعی، نیروی انتظامی، دانشگاه علوم پزشکی، دادگستری، آتشنشانی و آموزش و پرورش در بحث خودکشی در استان منعقد شده است.» به گفته او، سازمان بهزیستی گیلان تمرکز ویژهای به بحث خودکشی در سالهای اخیر داشته است: «عمدهترین عوامل خودکشی در جامعه امروزی مشکلات اجتماعی و معضلات خانوادگی است.»
محمدرضا رستمی- معاون امور جوانان وزارت
ورزش و جوانان در روزنامه شرق نوشت:
چگونه یک پوپولیست برند خود را میسازد؟ این سؤالی کلی است که در تاریخ، پوپولیستهای زیادی برای آن قاعدهسازی کردهاند؛ اما وجه مشترک آنها این است که میخواهند به شکل دلخواهِ عامه جامعه عمل کنند. برای همین، نگاه آنها، به موج خواستههای لحظهای مردم است. مردم عصبانی هستند؛ چون اتفاقی افتاده است؛ یک پوپولیست برای برند خود باید با لحن عامهپسند حملهای به طرفی بکند و جنجالی بسازد. این پوپولیسم و عوامفریبی تازمانیکه مردم آن فرد را باور دارند، نتیجهبخش است؛ چون عوارض این موجسواریها، معمولا بعدها یا حتی بعد از رفتن پوپولیستها، عیانتر میشود و مردم یاد خوشیهای لحظهای آن دوران میافتند؛ چون فکر میکنند، اکنونِ آنها مشقتبار است و این چرخهای برندساز برای پوپولیستهاست؛ لحظههای ماندگار!
برعکس یک تکنوکرات یا مدیری آیندهنگر، نباید موجسواری کند، باید موج را بشناسد و آن را کنترل کند تا برنامههای خود را پیش ببرد؛ چون او برای خود برنامههایی طراحی کرده که موفقیت او در عملیشدن آنهاست؛ یعنی برند یک تکنوکرات و عقلگرا، براساس منطقی ساخته شده که دنبال نتیجه است؛ نه هیجانهای رضایتبخش لحظهای. نوع افراطی آن حتی به مردم و عامه، طعنه میزند و تعرض هم میکند؛ چون باید آنها نیز طبق برنامه او تغییر کنند. پس نوعی تلخی در کار تکنوکراتها وجود دارد. پس با بررسی این دو مفهوم، میتوان نتیجه گرفت عنصر برندساز یک پوپولیست، «لحظه» است و عنصر برندساز یک تکنوکرات و عقلگرا، «آینده». هرکدام از اینها یک منش و روش سیاسی برای دولتها و از طرف دیگر مردم میسازد. پوپولیست حس لحظهای برای مردم ایجاد میکند؛ پس هدف او همیشه ایجاد «رضایت» است و چون موفقیت یک تکنوکرات و برنامههایش در آینده است؛ تمام مبنای او بر «امید» است؛ یعنی در شرایط نوپای یک دولت تکنوکراتیک، مردم چندان راضی نیستند، ولی به آینده امید دارند و در شکل همیشگی دولتهای پوپولیست، مردم فقط از رضایتهای لحظهای لذت میبرند.
در یک قاعده عملی کلی، هرچه یک پوپولیست «باید» ندارد، یک تکنوکرات «نباید» دارد.
مشخص است رضایت و بُرد لحظهای با چه کسی است؛ برای همین است که در شرایط فعلی دولت روحانی، عدهای دائم از ضعف رسانهای دولت میگویند و آن را با دوران سابق مقایسه میکنند؛ اما آیا این دو برند یک نوع عملکرد رسانهای دارند؟ یک تیم رسانهای، در دولت تکنوکراتیک، پر از نبایدهاست، ولی یک پوپولیست، هیچ باید و نباید بیرونیای را قبول نمیکند و بهراحتی جریانسازی میکند.
برند دولت روحانی
چون حسن روحانی دولتی برنامهمحور دارد و سراغ زیرساختها رفته؛ پس آینده، زمان برد اوست و برای آینده باید در مردم امید ایجاد کرد. اما روحانی آنچنان لحظه را رها نمیکند چون میداند رئیسجمهور چه جغرافیایی است.
دولت روحانی، دو کلیدواژه مهم را سرلوحه کار خود قرار داده و تلاش دارد تحت هیچ شرایطی از آن دو، عدول نکند. این دو کلیدواژه دقیقا ناظر به آینده هستند:
اول: منافع ملی
دوم: امنیت ملی
روحانی و کابینهاش معتقدند کشور برای مردم ایران است نه برای گروهی محدود؛ بنابراین برای تأمین زندگی بهتر برای مردم، دو جانب منفعت و امنیت ملی را تقویت میکنند. جالب اینکه بیشتر افرادی که در حلقه صفر او قرار دارند، انسانهای آرام و بیحاشیهای هستند.
این دولت حاضر نیست برای تحقق این دو بال توسعه ایران، جامعه را خوشحال- نگران کند یا مردم را درگیر شرایط کشور کند. این دولت معتقد است در پاسخ به اعتماد مردم، نباید زیر هیچ میزی زد. باید مذاکره کرد و هر نوع مذاکره داخلی و خارجی را با حداکثر تفاهم برای منافع و امنیت ملی به پایان برد. از اقدامات شعاری و عوامفریبانهای که دلخوشکننده باشد، خودداری کند و اقتدار و قدرت ملی را از مسیر صحیح در حوزههای مالی و اقتصادی جهانی، نظامی، امنیتی، سیاسی و اجتماعی تقویت کند.
دولت تدبیروامید در شرایطی بسیار سخت که عوامل مختلف مانع از پیشرفت این دو امر مهم توسعهای است، تلاش میکند تا ثبات اجتماعی و اقتصادی را در کشور اصالت دهد و از باندبازیهای سیاسی دوری و شرایط سربلندی ملی را محقق كند. اما عدهای در حال درخواست سخنرانیهای پوپولیستی از روحانی هستند، کاری که روحانی نمیتواند از عهده آن بربیاید. اگر یک بررسی از سخنرانیهای رئیسجمهور داشته باشید، بدترین آنها سخنرانیهایی بوده که رنگوبوی پوپولیستی داشته است. روحانی این کار را بلد نیست؛ از او این رفتارها را نخواهید و به او القا نکنید که باید حمله کند. او اهل آرامکردن اوضاع است، اما درعینحال او دقیقا زمانی که همه نمیخواهند، جسارت خود را نشان میدهد. باید بگذاریم برند روحانی، همان که باید، بماند.
واضح است که در دولت روحانی، نباید دنبال لحظه باشیم. تحمل شرایط اقتصادی امروز بسیار سخت است؛ بله، این میراث آن لحظههای هیجانی گذشته است؛ اما اقدامات زیربنایی انجامشده در اصالتبخشی به منافع ملی بهجای منافع شخصی و گروهی و امنیت ملی بهجای امنیت افراد و گروههای خاص، خدمتی تاریخی برای این دولت به شمار میرود.
برند دولت روحانی، در آینده است و امید، راه رسیدن درست به آن است.
چنین برندی بدون تردید نیازمند رسانهها و نخبگانی قدرتمند برای تبیین و حمایت است و به دو دلیلِ فقر رسانهای و تحریم رسانهای که دولت با آن مواجه است، چنین برند ممتازی ناشناخته و نادیده گرفته میشود؛ چون آنهایی که باید برند روحانی را معرفی کنند، حتی شاید خود نیز نمیدانند برند او چیست.
چگونه یک پوپولیست برند خود را میسازد؟ این سؤالی کلی است که در تاریخ، پوپولیستهای زیادی برای آن قاعدهسازی کردهاند؛ اما وجه مشترک آنها این است که میخواهند به شکل دلخواهِ عامه جامعه عمل کنند. برای همین، نگاه آنها، به موج خواستههای لحظهای مردم است. مردم عصبانی هستند؛ چون اتفاقی افتاده است؛ یک پوپولیست برای برند خود باید با لحن عامهپسند حملهای به طرفی بکند و جنجالی بسازد. این پوپولیسم و عوامفریبی تازمانیکه مردم آن فرد را باور دارند، نتیجهبخش است؛ چون عوارض این موجسواریها، معمولا بعدها یا حتی بعد از رفتن پوپولیستها، عیانتر میشود و مردم یاد خوشیهای لحظهای آن دوران میافتند؛ چون فکر میکنند، اکنونِ آنها مشقتبار است و این چرخهای برندساز برای پوپولیستهاست؛ لحظههای ماندگار!
برعکس یک تکنوکرات یا مدیری آیندهنگر، نباید موجسواری کند، باید موج را بشناسد و آن را کنترل کند تا برنامههای خود را پیش ببرد؛ چون او برای خود برنامههایی طراحی کرده که موفقیت او در عملیشدن آنهاست؛ یعنی برند یک تکنوکرات و عقلگرا، براساس منطقی ساخته شده که دنبال نتیجه است؛ نه هیجانهای رضایتبخش لحظهای. نوع افراطی آن حتی به مردم و عامه، طعنه میزند و تعرض هم میکند؛ چون باید آنها نیز طبق برنامه او تغییر کنند. پس نوعی تلخی در کار تکنوکراتها وجود دارد. پس با بررسی این دو مفهوم، میتوان نتیجه گرفت عنصر برندساز یک پوپولیست، «لحظه» است و عنصر برندساز یک تکنوکرات و عقلگرا، «آینده». هرکدام از اینها یک منش و روش سیاسی برای دولتها و از طرف دیگر مردم میسازد. پوپولیست حس لحظهای برای مردم ایجاد میکند؛ پس هدف او همیشه ایجاد «رضایت» است و چون موفقیت یک تکنوکرات و برنامههایش در آینده است؛ تمام مبنای او بر «امید» است؛ یعنی در شرایط نوپای یک دولت تکنوکراتیک، مردم چندان راضی نیستند، ولی به آینده امید دارند و در شکل همیشگی دولتهای پوپولیست، مردم فقط از رضایتهای لحظهای لذت میبرند.
در یک قاعده عملی کلی، هرچه یک پوپولیست «باید» ندارد، یک تکنوکرات «نباید» دارد.
مشخص است رضایت و بُرد لحظهای با چه کسی است؛ برای همین است که در شرایط فعلی دولت روحانی، عدهای دائم از ضعف رسانهای دولت میگویند و آن را با دوران سابق مقایسه میکنند؛ اما آیا این دو برند یک نوع عملکرد رسانهای دارند؟ یک تیم رسانهای، در دولت تکنوکراتیک، پر از نبایدهاست، ولی یک پوپولیست، هیچ باید و نباید بیرونیای را قبول نمیکند و بهراحتی جریانسازی میکند.
برند دولت روحانی
چون حسن روحانی دولتی برنامهمحور دارد و سراغ زیرساختها رفته؛ پس آینده، زمان برد اوست و برای آینده باید در مردم امید ایجاد کرد. اما روحانی آنچنان لحظه را رها نمیکند چون میداند رئیسجمهور چه جغرافیایی است.
دولت روحانی، دو کلیدواژه مهم را سرلوحه کار خود قرار داده و تلاش دارد تحت هیچ شرایطی از آن دو، عدول نکند. این دو کلیدواژه دقیقا ناظر به آینده هستند:
اول: منافع ملی
دوم: امنیت ملی
روحانی و کابینهاش معتقدند کشور برای مردم ایران است نه برای گروهی محدود؛ بنابراین برای تأمین زندگی بهتر برای مردم، دو جانب منفعت و امنیت ملی را تقویت میکنند. جالب اینکه بیشتر افرادی که در حلقه صفر او قرار دارند، انسانهای آرام و بیحاشیهای هستند.
این دولت حاضر نیست برای تحقق این دو بال توسعه ایران، جامعه را خوشحال- نگران کند یا مردم را درگیر شرایط کشور کند. این دولت معتقد است در پاسخ به اعتماد مردم، نباید زیر هیچ میزی زد. باید مذاکره کرد و هر نوع مذاکره داخلی و خارجی را با حداکثر تفاهم برای منافع و امنیت ملی به پایان برد. از اقدامات شعاری و عوامفریبانهای که دلخوشکننده باشد، خودداری کند و اقتدار و قدرت ملی را از مسیر صحیح در حوزههای مالی و اقتصادی جهانی، نظامی، امنیتی، سیاسی و اجتماعی تقویت کند.
دولت تدبیروامید در شرایطی بسیار سخت که عوامل مختلف مانع از پیشرفت این دو امر مهم توسعهای است، تلاش میکند تا ثبات اجتماعی و اقتصادی را در کشور اصالت دهد و از باندبازیهای سیاسی دوری و شرایط سربلندی ملی را محقق كند. اما عدهای در حال درخواست سخنرانیهای پوپولیستی از روحانی هستند، کاری که روحانی نمیتواند از عهده آن بربیاید. اگر یک بررسی از سخنرانیهای رئیسجمهور داشته باشید، بدترین آنها سخنرانیهایی بوده که رنگوبوی پوپولیستی داشته است. روحانی این کار را بلد نیست؛ از او این رفتارها را نخواهید و به او القا نکنید که باید حمله کند. او اهل آرامکردن اوضاع است، اما درعینحال او دقیقا زمانی که همه نمیخواهند، جسارت خود را نشان میدهد. باید بگذاریم برند روحانی، همان که باید، بماند.
واضح است که در دولت روحانی، نباید دنبال لحظه باشیم. تحمل شرایط اقتصادی امروز بسیار سخت است؛ بله، این میراث آن لحظههای هیجانی گذشته است؛ اما اقدامات زیربنایی انجامشده در اصالتبخشی به منافع ملی بهجای منافع شخصی و گروهی و امنیت ملی بهجای امنیت افراد و گروههای خاص، خدمتی تاریخی برای این دولت به شمار میرود.
برند دولت روحانی، در آینده است و امید، راه رسیدن درست به آن است.
چنین برندی بدون تردید نیازمند رسانهها و نخبگانی قدرتمند برای تبیین و حمایت است و به دو دلیلِ فقر رسانهای و تحریم رسانهای که دولت با آن مواجه است، چنین برند ممتازی ناشناخته و نادیده گرفته میشود؛ چون آنهایی که باید برند روحانی را معرفی کنند، حتی شاید خود نیز نمیدانند برند او چیست.
مردي كه هنگام سرقت يك
دستگاه خودرو، صاحب آن را كشته و جسدش را در بيابان انداخته بود در حالي پس از ٧
سال حبس، در زندان سكته كرد كه با حكم دادگاه كيفري استان تهران در آستانه اعدام
قرار داشت.
به گزارش
اعتماد، او پس از دستگيري و انتقال به زندان با زن مورد علاقهاش ازدواج كرد اما
مرگش در زندان باعث شد تا زندگي مشتركش چندان دوام نداشته باشد. اواخر دي ٨٨
پسري جوان به پليس مراجعه و شكايتي مبني بر ناپديد شدن ناگهاني پدرش تنظيم كرد. او
به كارآگاهان گفت: «پدرم چند روز پيش براي فروش خودروي سمندش از خانه بيرون رفت
اما ديگر برنگشت. ما در اين مدت بارها با گوشياش تماس گرفتيم اما پاسخي نداد.
نگرانيم بلايي سرش آمده باشد.»
با ثبت اين
شكايت، كارآگاهان وارد عمل شدند و پس از بررسي پرينت تماسهاي مفقودي، هويت مردي
را كه قصد خريد اتومبيل را داشت، كشف كردند. تحقيقات نشان ميداد كه او از
مجرمان سابقهدار در زمينه مواد مخدر است و همزمان با روز حادثه، از محل سكونتش
ناپديد شده است. همزمان يكي از گشتيهاي نيروي انتظامي نيز موفق به كشف خودروي
مفقودي در حوالي خيابان سهراهآذري تهران شد تا محدوده وقوع جرم احتمالي در تيررس
پليس قرار گيرد. كارآگاهان مطمئن شده بودند كه خريدار خودرو، آخرين فردي است كه با
مفقودي ديدار داشته و به احتمال قوي از سرنوشت او با خبر است.
سرانجام و
در حالي كه تحقيقات براي كشف سرنخي از مفقودي و خريدار خودرو ادامه داشت، از پليس
قزوين خبر رسيد كه جنازه مردي ميانسال در بيابانهاي اطراف استان كشف شده و بررسي
پزشكي قانوني نشان ميدهد كه متعلق به مرد مفقودي است. به اين ترتيب خريدار خودرو
به عنوان قاتل تحت پيگرد قرار گرفت و سرانجام در تهران دستگير شد و به قتل اعتراف
كرد. او كه سابقه توزيع مواد مخدر را در پرونده داشت به كارآگاهان گفت: «از مدتي
پيش با مقتول آشنا شده بودم و ميدانستم ميخواهد ماشينش را بفروشد. روز حادثه
نقشه سرقت خودرواش را كشيدم و او را به بهانه معامله، به حوالي خيابان سهراه آذري
كشاندم. آنجا با او درگير شدم و خفهاش كردم. سپس جسدش را در يك گوني انداختم و آن
را با خود به ترمينال بردم. ميخواستم جسد را در بيابانهاي قزوين رها كنم براي
همين يك تاكسي اجاره كردم و گوني را در آن گذاشتم. وقتي به قزوين رسيديم، جسد را
در بيابان رها كردم و دوباره به تهران برگشتم تا ماشين را با خود ببرم اما متوجه
شدم كه سرجايش نيست، همان لحظه فهميدم كه ردم را زدهاند.»
متهم پس از
اعتراف به قتل به زندان افتاد و در حالي كه با درخواست قصاص از سوي اولياي دم روبهرو
شده بود، در زندان با زن مورد علاقهاش ازدواج كرد. با اين وجود زندگي مشترك او
چندان دوام نداشت و قضات شعبه ١١٣ وقت دادگاه كيفري استان تهران او را به اتهام
«قتل عمد» به قصاص نفس محكوم كردند. سرانجام و در حالي كه متهم در آستانه اعدام
قرار داشت، به دليل عارضه قلبي در زندان سكته و فوت كرد تا پرونده زندگي پر فراز و
نشيبش بسته شود.
اولياي دم
پرونده نيز پس از مرگ متهم در زندان، تقاضاي دريافت ديه از بيتالمال كردند كه اين
درخواست صبح ديروز در شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي محمدباقر
قربانزاده مورد رسيدگي قرار گرفت.
اولیای دم مردی که به دست دوستش به قتل
رسیده و قاتلش در زندان فوت شده بود، از دادگاه درخواست کردند با توجه به مرگ
قاتل از بیتالمال به آنها دیه پرداخت شود.
به گزارش شرق، خانواده مرد جوانی به نام
کامران، دی سال ٨٨ اعلام کردند او گم شده است. همزمان با اعلام این خبر مردی به
اسم سیامک به مأموران مراجعه کرد و گفت دوستش کامران ماشینی را مقابل خانه او پارک
کرده بود و حالا نه کامران هست و نه ماشین. به این ترتیب مأموران تحقیقات خود
را آغاز کردند؛ آنها متوجه شدند سیامک آخرین کسی است که تلفنی با مقتول صحبت کرده
و بعد از آن، او گم شده است. مأموران همچنین فهمیدند سیامک چندروزی را خارج از
شهر تهران سپری کرده و به خانوادهاش گفته کار واجبی دارد و باید خیلی فوری به
مسافرت برود. زمانی که این اطلاعات به دست آمد، مأموران سیامک را بازداشت و از او
بازجویی کردند.
این مرد بعد از چندین
جلسه بازجویی به قتل دوستش کامران اعتراف کرد و گفت: من و کامران به خاطر ماشین با
هم اختلاف داشتیم و به همین دلیل هم با او قرار گذاشتم تا به خانهام بیاید و
درباره فروش ماشین صحبت کنیم. او میخواست ماشین را بفروشد و من هم مشتری ماشین
بودم اما سر مبلغ با هم به توافق نرسیده بودیم. روز حادثه وقتی آمد، اختلاف قبلیای
که داشتیم دوباره سر باز کرد و من که خیلی عصبانی شده بودم، یکباره از خود بیخود
شدم و ضربهای به کامران زدم که باعث مرگش شد. چارهای نداشتم جز اینکه جسد را از
محل دور کنم. ساکی تهیه کردم، جسدم را داخل آن گذاشتم و به سمت ترمینال رفتم. متهم
ادامه داد: زمانی که به ترمینال رسیدم، سوار اولین ماشینی که داشت حرکت میکرد،
شدم. ماشین به سمت قزوین میرفت، من هم سوار و در قزوین پیاده شدم؛ ساک جسد هم
همراهم بود. وقتی پیاده شدم، جسد را در بیابانهای اطراف رها کردم و بعد بلافاصله
به سمت تهران آمدم. به خانه که رسیدم متوجه شدم ماشین مقابل درِ خانه نیست و آن را
سرقت کردهاند؛ به همین خاطر موضوع را به پلیس اطلاع دادم. اگر میدانستم ماشین
باعث میشود دستگیر شوم، هرگز این کار را نمیکردم.
با توجه به
مشخصشدن ماجرا و شکایت اولیای دم، کیفرخواست علیه متهم صادر شد و پرونده برای
رسیدگی به شعبه ١٠ دادگاه کیفری استان تهران رفت. در جلسه رسیدگی بعد از اینکه
نماینده دادستان خواستار صدور رأی مناسب برای متهم شد، اولیای دم هم در جایگاه
حاضر شدند و خواستار صدور حکم قصاص شدند. وقتی متهم در جایگاه حاضر شد، جزئیات قتل
را یک بار دیگر توضیح داد و گفت از اتفاقی که افتاده بهشدت پشیمان است اما نمیداند
برای جبران کارش باید چه کار کند بااینحال اولیای دم حاضر به قبول دیه نشدند و
همچنان بر قصاص اصرار کردند. با پایان جلسه رسیدگی، هیأت قضات وارد شور شدند و
متهم را به یک بار قصاص محکوم کردند. بعد از صدور حکم قصاص و همچنین تأیید این
حکم از سوی دیوان عالی کشور، سیامک در فهرست اعدامیان اجرای احکام دادسرای جنایی
تهران قرار گرفت. او همچنان منتظر اجرای حکم بود تا اینکه به دختری علاقهمند شد و
با او ازدواج کرد. سیامک که در این مدت بچهدار هم شده بود، چندیقبل در زندان به
دلیل بیماری جان خود را از دست داد. از آنجا که حکم قصاص اجرا نشده بود و اولیای دم
هم برای تعیینتکلیف مراجعه نکرده بودند، بعد از مرگ سیامک به آنها ابلاغ شد که
قاتل کامران جانش را در زندان از دست داده است.
بعد از
مشخصشدن این موضوع بود که اولیای دم دادخواستی را تنظیم کردند و به دادگاه ارائه
دادند که مطابق آن خواستار دریافت دیه از بیتالمال شدند؛ آنها گفتند: ما وضعیت
مناسبی نداریم و هزینههای زندگیمان با پولی که از کمیته امداد میگیریم، تأمین
میشود بنابراین درخواست داریم از آنجایی که قاتل کامران در زندان جانش را از دست
داده است، به جای او بیتالمال دیه ما را بپردازد. با پایان جلسه رسیدگی، هیأت
قضات برای تصمیمگیری دراینباره وارد شور شدند.