سهم زبالهگردان
از ثروتهای ملی چقدر است؟!
زباله
گردان فرزندان همانانی اند که 41 سال پیش خمینی شیاد وعده حکومت مستضعفان و
پابرهنگان به پدران شان داده بود .ولی سهم
پدرام شان درکشور ثروتمندایران فقر ومحرومیت و بیکاری شد و سهم فرزندان شان
زباله گردی به ا ضافه تهدید آلودگی به بیماری کرونا ومرگ شده است.
به راستی سهم محمد ابراهیم از ذخایر ملی
و صندوقهای اندوخته کشور چقدر است؛ حتی در زمانی که مرگ در میان زبالهها نفس میکشد
و دنبال طعمهای آسان میگردد، نباید آنهایی که مسئولند، پای درد دل محمد ابراهیم
بنشینند و سهمی از دخایر اندوختهی ملی به او و امثال او بدهند تا لااقل در این
روزهای مرگبار و بحرانی، مجبور نشوند به دنبالِ «نان» به خیابان بیایند؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ در پاسخ به این
سوال که زباله را به چه کسی میفروشی، اینها را کجا میبری، چرا هنوز کار میکنی؛
هیچ نمیگوید؛ سرش را زیر میاندازد و سکوت میکند؛ اما نامش را میگوید: «محمد
ابراهیم».
از ولایتش روزها و ماههاست که دور مانده
و در تهران زبالهگردی میکند؛ اهل جنوب خراسان است؛ دورترین و مرزیترین روستاهای
جنوب خراسان. همان روستاها که سالهاست با قحطی و خشکسالی دست و پنجه نرم میکنند و
دیگر مدتهاست به ویرانه بدل شدهاند. مردان و جوانان به دنبال کار، آواره شهرهای
دور و نزدیک شدهاند و زنها، هر کدام اتاقکی گلین و خُرد در «سربیشه» دارند، در
دورافتادهترین شهرستان خراسان جنوبی و یکی از محرومترین مناطق کشور و انتظار میکشند
روزها و ماههای پشت سر هم را تا مردان بازگردند؛ مردان مهاجر، غالباً خیلی دیر
بازمیگردند؛ سالی یکبار یا نهایت دو بار اما آنچه با جان کندن به دست میآورند،
برای خانوادهها حواله میکنند، برای کودکانی که تازه به دنیا میآیند، برای ترکهای
سقفهای گلی و سفرههای خالی منتظران در خراسان جنوبی....
«در روستای ما فقط چند خانواده ماندهاند؛
آنها هم یا پیر و از کار افتاده و علیلاند یا جایی برای رفتن ندارند؛ کشاورزی
نیست، دامداری نیست، حتی آب آشامیدنی سالم نیست، از چند سال پیش که قناتها خشک
شدند و دیگر لایروبی نشدند، آب هم نداریم؛ برق هم نداریم. چند سال پیش گفتند
برایتان برق آوردهایم اما آنقدر ضعیف است و پِت پِت میکند که حتی یک لامپ ۱۰۰ هم
شبها نمیشود روشن کرد. هیچ کاری آنجا نیست. ده سالی میشود که اوضاع خراب شده.
قبل از آن، گوسفندداری داشتیم؛ یادش بخیر باغهای گردو و بوتههای عناب و زرشک؛
یادش بخیر رودخانهای که میغرید و میآمد از وسط روستا میرفت تا درخت زیارت؛
یادش بخیر...»
ناچاریِ «محمد ابراهیم»!
محمدابراهیم، در سی و چند سالگی با وجود
داشتن همسر و دو فرزندِ منتظر در خراسان جنوبی، کار تفکیک زباله و زبالهگردی را
در تهران انجام میدهد؛ نه معتاد است و نه اینکه توان کار کردن ندارد؛ فقط «کار»
نیست؛ نه در آنجا، ولایت و شهر و دیار خودش و نه در اینجا در تهران؛ جایی که
کارگران خُبرهی ساختمانی هم بیکارند و رکود، رکودی که قبلاً بوده و کرونا آن را
مضاعف کرده، امان کارگران ساده و روزمرد را بریده است.
او که نه مهاجر غیرقانونی است و نه
نیازمند اجازه کار، برای اینکه کار نیست، مجبور است در این روزهای سخت که مردم را
از بیرون آمدن، حذر میدهند، باز هم با زبالهها سروکار داشته باشد. او یک شهروند
ایرانی است که از فرط استیصال، چاره دیگری ندارد!
پشت خمیدهای که دور میشود!
«زبالهگردی و دست کردن در زبالهها، آدم
را خُرد میکند، مجبورم...» اینها را که میگوید
پشتش را میکند و دور میشود اما پشت خمیدهاش را میبینم که تا ابد، یک قوس منحنی
دردآور است...
از محمد ابراهیم که عبور کنیم، باز هم
در نیمه فروردین ماه ۹۹، زبالهگرد و آنهایی که کولهی نان خشک بر پشت دارند، در
کوچهها و خیابانهای پایتخت زیاد میبینیم. در عرض پانزده دقیقه قدم زدن در روز
روشن در یکی از خیابانهای شمال غرب تهران، حداقل سه مردِ خورجین بر پشت میبینیم
که از بین زبالههای مردم بیرون میآیند؛ چهره هیچ کدام به کارگران مهاجر نمیخورد؛
اثری از «اعتیاد» هم در این چهرهها نیست. فقط آنچه در این چهرهها به وفور هست،
درد است و مجبوری و البته نترسیدن ناگزیر از مرگی که در پناه هر کوچه، در کمین
نشسته است.
در میانه اسفند ماه، شهرداری تهران
اعلام کرد که تفکیک زبالههای خشک از سوی پیمانکاران با دستور شهرداری متوقف شده
است. پنجم فروردین ماه، مدیرعامل سازمان پسماند گفت: «در همان روزهای ابتدایی شیوع
کرونا و به منظور شکستن زنجیره انتشار، فعالیت تمامی مراکز تفکیک زباله متوقف شد و
حدود ۲۳۰۰ کارگر حاضر در این بخش را با پرداخت حقوق تعطیل کردیم و قطعا تا پایان
حضور ویروس کرونا تفکیک زباله صورت نمیگیرد. همچنین با نشستها و مکاتباتی که با
دادستانی و فرماندهی انتظامی تهران داشتیم، طی ابلاغی دادستانی تهران از فرماندهی
انتظامی تهران بزرگ خواست با همکاری شهرداری تهران مانع زبالهگردی در سطح شهر
شوند.»
با این حال، در دوازدهم و سیزدهم
فروردین، هنوز هم آدمهایی هستند که سراغ سطلهای سنگین و آلودهی زباله میروند و
کار تفکیک زباله را به صورت غیررسمی انجام میدهند. در حالیکه مدیرعامل پسماند از
برخورد با خودروهای تفکیک زباله که به صورت غیرقانونی هنوز به کار تفکیک ادامه میدهند،
خبر میدهد، در سطح شهر «افرادی» هستند که بدون داشتن خودرو یا حتی موتورسیکلت،
زبالههای تفکیکی را در خورجینی بر پشت خود میگذارند و آنها را به گودهای زباله
میبرند یا احتمالاً به پیمانکاران تفکیک که همچنان غیرقانونی به فعالیت مشغولند،
میفروشند. این بخشِ آسیبپذیر و شکنندهی مافیای زباله که برای چندرغاز ناقابل،
جان خود را قمار میکند، به نظر میرسد در تمام سیاستگذاریها، نادیده گرفته شده
است.
توقیف میکنیم!
مدیرعامل پسماند گفته است: با شیوع
ویروس کرونا، این سازمان ۲۵ خودرو مزدای دوکابین خریداری کرده تا نظارتها و
ممانعت از تفکیک و مقابله با گسترش ویروس با سهولت بیشتر و با دقت بالاتر انجام
شود. از آنجا که همزمان با شیوع ویروس کرونا با حکم دادستانی پدیده زبالهگردی
کاملا ممنوع اعلام شد، نیروهای ما با حضور شبانه در خیابانها و محلات در صورت مشاهده
زبالهگردها، این موضوع را به نیروی انتظامی گزارش داده و تذکرات و اخطارهای لازم
را به منطقه میدهند.
او با بیان اینکه از شب چهارم فروردین
ماه، برخورد قهری با زبالهگردان و پیمانکاران متخلف آغاز شده است، گفت: تلاش ما
این است تا بتوانیم با توقیف خودروهای غیرمجاز حمل زباله، متخلفین و سرشاخههای
اصلی این کار را شناسایی کنیم.
با زبالهگردی و تفکیک زباله «برخورد»
میکنند؛ صحبت از «توقیف خودروهای متخلف» است اما آدمها را که نمیشود «توقیف»
کرد! آدمهایی را که از فرط ناچاری به تنهایی دست به چنین کار پرخطری میزنند و به
نظر میرسد که در این وانفسای بیکاری و بیپولی، هیچ چاره دیگری ندارند. و البته
باید پرسید «در خانه ماندن» و کار نکردن، برای شهروند ایرانیِ مهاجر به پایتخت که
«خانه» ندارد و شبها را غالباً در فضاهای عمومی سر میکند و خانوادهای چشم
انتظار در دورترین و محرومترین مناطق کشور دارد، چگونه امکانپذیر است؟!
طرح حمایت معیشتی کرونا نیز یا شامل این
آدمها نمیشود (چراکه بسیاری از کارگران ایرانی روزمزد و مهاجر پایتخت، از جنوب
کرمان، جنوب خراسان یا سیستان و بلوچستان میآیند و درصد بالایی از آنها حتی
شناسنامه و اوراق هویت ندارند و به نظر نمیرسد در طرح احصای یارانهگیری، به حساب
آمده باشند) و یا اگر شامل اینها بشود، سه دوره پرداخت ۲۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومانی که
فقط نوبت اول آن، یک ماه بعد از بحران پرداخت شده، به هیچ وجه نمیتواند بار زندگی
دشوار و پرمحنت اینها را به اندازه سر سوزنی سبک کند!
در این بین، سیاستهای بگیر و ببند و
«توقیف»، نمیتواند زندگی امثال محمد ابراهیم را از خطر کرونا و از رنج گرسنگی
نجات دهد؛ به راستی سهم محمد ابراهیم از ذخایر ملی و صندوقهای
اندوخته کشور چقدر است؛ حتی در زمانی که مرگ در میان زبالهها نفس میکشد و دنبال
طعمهای آسان میگردد، نباید آنهایی که مسئولند، پای درد دل محمد ابراهیم بنشینند
و سهمی از دخایر اندوختهی ملی به او و امثال او بدهند تا لااقل در این روزهای
مرگبار و بحرانی، مجبور نشوند به دنبالِ «نان» به خیابان بیایند؟!
گزارش: نسرین هزاره مقدم