کرونا میرود، ما میمانیم و حتی میخندیم 12اردیبهشت-99
"سیلی واقعیت" را که بر گونه هایمان نواخته شده است، انکار نکنیم و دچار توهم و خشم و اندوه نشویم یا اگر شده ایم - که اشکالی هم ندارد - فوراً به خود بیاییم، واقعیت را بپذیریم و با الزامات جدیدی که بر ما تحمیل شده است، مانند تشدید بهداشت فردی، رعایت فاصله اجتماعی، تقویت بیش از پیش سیستم ایمنی و ... با آرامش و احتیاط و امید به زندگی ادامه دهیم.
به گزارش ایسنا، جعفر محمدی در عصر ایران نوشت: «برای من نیز مانند ۸ میلیارد «همسیارهای»ام سخت است که با مهمان ناخوانده زمین کنار بیایم؛ مهمانی که رسمش میزبانکُشی است!
چه بخواهیم و چه نخواهیم کروناویروس «سیلی واقعیت» است که بر گونههای بشر مغرور قرن بیستویکمی نواخته شده است. در روانشناسی سوگ میگویند که هر که بر او مصیبتی وارد آید، ابتدا انکارش میکند. (مثال: نه! او نمرده است. حتما دکترش اشتباه میکند.) آنگاه خشمگین میشود و شکوه میکند. (آخه چرا من؟) بعد از آن به خیالبافی و چانهزنی روی میآورد. (اگر اینجا بود الان برایش یک چای میریختم.) در مرحله بعدی که میبیند با هیچکدام از این کارها مصیبتش التیام نمییابد، وارد دورهای از غم و اندوه و احیاناً افسردگی میشود.
اما این، پایان کار سوگ نیست: اغلب انسانها بعد از طی این چند مرحله متوجه میشوند که زندگی ادامه دارد و باید واقعیت را بپذیرند.
اکنون، مصیبتی به نام کرونا بر همه ما تحمیل شده است. مهم این است که هر کدام از ما در کدام مرحله از مراحل سوگ هستیم و با چه سرعتی به سمت مراحل بعدی می رویم. ممکن است تعدای از ما هنوز انکار کنیم که با یک پدیده مرگبار جهانی مواجهیم: «نه! چیز خاصی نیست؛ الکی بزرگش کرده اند...»
بعضی هایمان در خشم و شکایت به سر می بریم: «لعنت به این زندگی! همه چیز بر باد رفت. در چه دوران مسخره ای زندگی می کنم...» برخی ها نیز در مرحله بعدی اند: «هی! اگر اوضاع عادی بود چقدر در کسب و کارم جلو بودم.» برخی از ما نیز افسرده شده ایم و زانوی غم بغل گرفته ایم؛ گو این که دنیا به آخر رسیده است!
در هر کدام از این مراحل که هستید، طبیعی است، مهم این است که در این مراحل متوقف نشوید و هر چه سریع تر به مرحله پایانی برسید: پذیرش واقعیت، کنار آمدن با آن و ادامه زندگی.
من هم سعی کرده ام خودم را به مرحله آخر برسانم و خودم را این گونه متقاعد کرده ام:
- همواره در دورهایی از زندگی بشر، بلایایی وجود داشته و بیماری هایی رواج جهانی داشته اند؛ همه این بلایا از بین رفته اند و همه گیری کرونا نیز قاعدتاً دائمی نخواهد بود.
- به عکس مورد اول نیز فکر کرده و فرض را بر این گذاشته ام که کرونا از بین نخواهد رفت و همانند آنفلوآنزا با ما خواهد بود. خب! اگر چنین باشد، به جای انکار یا وحشت بی پایان یا تسلیم شدن در برابرش، باید چگونگی کنار آمدن با کرونا را بیاموزم و از خود و اطرافیانم مراقبت کنم و به زندگی ام ادامه دهم. اگر هم کرونا از بین رفت که به اصطلاح فرنگی ها، سورپرایز می شوم.
- دنیای علم دارد روی کرونا به عنوان فوری ترین مسأله مشترک بشر امروزی کار می کند و امیدوارم واکسن یا داروی آن به زودی کشف شود و به تولید انبوه برسد. همچنین می دانم که وضعیت رسیدگی به بیماران کرونایی بهتر از قبل شده است.
با این اوصاف، من نیز نسبت به کرونا نگرانی معقولی دارم مانند نگرانی از آنفلوآنزا، کبد چرب، سکته، تصادف و هزاران عامل دیگری که حیات مان را تهدید می کند اما زندگی ام را متوقف یا کُند نمی کنم. می دانم که پدیده ای جدید وجود دارد که در کنار عوامل قبلی، زندگی من و همنوعانم را تهدید می کند ولی این را هم می دانم که چگونه باید با آن کنار بیایم و در صورت ابتلا باید چه کنم.
پیشنهاد مشخص من این است که "سیلی واقعیت" را که بر گونه هایمان نواخته شده است، انکار نکنیم و دچار توهم و خشم و اندوه نشویم یا اگر شده ایم - که اشکالی هم ندارد - فوراً به خود بیاییم، واقعیت را بپذیریم و با الزامات جدیدی که بر ما تحمیل شده است، مانند تشدید بهداشت فردی، رعایت فاصله اجتماعی، تقویت بیش از پیش سیستم ایمنی و ... با آرامش و احتیاط و امید به زندگی ادامه دهیم.
اسلاونکا دراکولیچ، نویسنده کروات، کتابی دارد به نام "کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم". روزی نیز ما ۸ میلیارد هم سیاره ای خواهیم نوشت: "کرونا رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم".