كوتاه و خواندني
وصيت نامه پادشاه يونان. 24 فروردین - 93
وصيت نامه پادشاه يونان. 24 فروردین - 93
پیام به خامنه ای و رفسنجانی و غارتگران
حامی شان که 35 سال است به دنبال قدرت و انباشت ثروت هستند.
* وصيت نامه الكساندر
پادشاه بزرگ يونان، الكساندر، پس از تسخير كردن حكومتهاي پادشاهي
بسيار، در حال بازگشت به وطن خود بود كه بيمار شد و به مدت چند ماه بستري گرديد. با
نزديك شدن مرگ، الكساندر دريافت كه چقدر پيروزي هايش، سپاه بزرگش، شمشير تيزش و
همه ثروتش بيفايده بوده است. او فرماندهان ارتش را فرا خواند و گفت: من اين دنيا را بزودي ترك خواهم كرد. اما سه خواسته
دارم. لطفاً، خواسته هايم را حتماً انجام دهيد. فرماندهان ارتش درحالي كه اشك از گونه
هايشان سرازير شده بود موافقت كردند كه از آخرين خواستههاي پادشاهشان اطاعت كنند.
الكساندر گفت: اولين خواستهام اين است كه پزشكان من بايد تابوتم را به تنهايي حمل
كنند. ثانياً، وقتي تابوتم دارد به قبر حمل ميگردد، مسير منتهي به قبرستان
بايد با طلا، نقره و سنگهاي قيمتي كه در خزانهداري جمع آوري كردهام پوشانده
شود. سومين و آخرين خواسته اين است كه هر دو دستم بايد بيرون از تابوت آويزان
باشد. مردمي كه آنجا گرد آمده بودند از خواستههاي عجيب پادشاه تعجب كردند. اما هيچ كس
جرأت اعتراض نداشت. فرمانده مورد علاقه الكساندر دستش را بوسيد و روي قلب خود
گذاشت و گفت: پادشاها، به شما اطمينان ميدهيم كه همه خواسته هايتان اجرا خواهد
شد. اما بگوييد چرا چنين خواستههاي عجيبي داريد؟ در پاسخ به اين پرسش،
الكساندر نفس عميقي كشيد و گفت: من ميخواهم دنيا را آگاه سازم از سه درسي كه تازه
ياد گرفته ام. ميخواهم پزشكان تابوتم را
حمل كنند چرا كه مردم بفهمندكه هيچ دكتري نميتواند هيچ كس را واقعاً شفا دهد. آنها
ضعيف هستند و نميتوانند انساني را از چنگالهاي مرگ نجات دهند. بنابراين، نگذاريد
مردم فكر كنند زندگي ابدي دارند. دومين خواسته من در مورد ريختن طلا، نقره و جواهرات ديگر در مسير راه
به قبرستان، اين پيام را به مردم ميرساند كه حتي يك خرده طلا هم نميتوانم با خود
ببرم. بگذاريد مردم بفهمند كه دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است. سومين
خواستهام يعني دستهايم بيرون از تابوت باشد، ميخواهم مردم بدانند كه من با دستان
خالي به اين دنيا آمدهام و با دستان خالي اين دنيا را ترك ميكنم.