نكته تو كيستي با اين همه لشكر دل به همراه؟!

    نكته 
تو كيستي با اين همه لشكر دل به همراه؟! 10 آذر- 94
این محمد ایمانی  که هم  لهجه وهم قلم وهمکار یادداشت نویس سربازجو شریعت نداری است . بدون آنکه مودرزش برود  درست همچون دوقلوهای  همشکمان یکسان   باالگووکپی کاری شیوه ی کار  استادش سربازجو شریعت نداری قلم فرسایی  می کند.

نويسنده: محمد ايماني
آيا شنيده اي که عاشقي را از معشوق بترسانند؟ شيشه سلطنت شيطان آن روز شکست که پيکر سرور آزادگان(ع) به جريمه روح بزرگش زير سم اسبان رفت و سر مبارک او بر سر نيزه به اهتزاز درآمد. «انّه ليس له سلطانٌ علي الذين آمنوا و علي ربهم يتوکلون. انمّا سلطانه علي الذين يتولوّنه والذين هم به مشرکون» (نحل-999 و 100). شيطان فقط دوستان خود را مي ترساند. آن روز عاشورا که سرور آزادگان فرمود «صبراً يا بني الکرام فما الموت الاقنطرهًْ... صبور باشيد اي فرزندان کرامت که مرگ نيست مگر پلي، عبور مي دهد شما را از سختي و ضرر به سمت وسعت بهشت و نعمت دايمي»، ورق برگشت و روزگار عزت مستضعفان آغاز شد.
    
چند روز بعد که کاروان کربلادر کوفه به مجلس عبيدالله بن زياد بن ابيه وارد شد، امام سجاد عليه السلام در برابر تهديد دشمن پاسخي دندان شکن داد که شعار آزادگان تا نهايت تاريخ شد. هنگامي که سيدحسن نصرالله تهديد به ترور شد و خبر آوردند که در بعلبک کسي را همنام وي ترور کرده اند، هيمنه جلادان صهيونيست را به استهزاء گرفت و از زبان حضرت سجاد(ع) پاسخ گفت: «بله، بايد اعتراف کنيم دشمن ما توانسته دو پيروزي بزرگ نظامي به دست آورد؛ يکي قتل عام قانا و کشتن زنان و کودکان! و دومي فرستادن کوماندو به بعلبک براي ترور يک مرد شريف و خانواده دار فقط به جرم اين که نامش حسن نصرالله بوده است. اين يعني موساد پرابهت و ارتش قدرتمند! ما فرزندان آن اماميم که گفت ابالموت تُهّددني يابن الطّلقاء؟ انّ القتل لنا عادهًْ و کرامتنا من الله الشهادهًْ. مرا به مرگ تهديد مي کني فرزند آزادشدگان فتح مکه؟ نبرد پيشه ما و شهادت، نشان کرامت ما از جانب خداست».
    
همين روزهاي اخير که رسانه هاي بزدل سعودي و داعش و گروهک منافقين و برخي رسانه هاي غربي براي شايعه شهادت و جراحت سرلشگر قاسم سليماني جشن گرفته بودند، سليماني لبخندي مي زند و همان پاسخ را مي دهد؛ «اينها (جراحت و شهادت) چيزهايي است که دشت ها و کوه ها را براي پيدا کردنش پيموده ام». و مگر نه اينکه امير مومنان -عليه السلام- شهادت را گمشده ديرين و به سان آب گوارايي در ظلمت بيابان مي خواند؟ شيطان و دوستان او با مرگ مي ترسانند و تهديد مي کنند تا غالب شوند اما چون ترس از مرگ به زير پا افتاد، ديگر از شيطان و دوستان او چه چيز باقي مي ماند؟!
    
شيواتر از سيدشهيدان اهل قلم سيدمرتضي آويني نمي توان نوشت: «شيطان، حکومت خويش را بر ضعف ها و ترس ها و عادات ما بنا کرده و اگر تو نترسي و از عادات مذموم خويش دست برداري و ضعف خويش را با کمال خليفه اللهي جبران کني ديگر شياطين را بر تو تسلط نيست. بگذار آمريکا با مانورهاي ستاره دريايي و جنگ ستارگان خوش باشد. دريا، دل مطمئن اين بچه هاست و ستاره ها نور از ايمان اين بچه مسجدي ها مي گيرند. همان ها که در جواب تو مي گويند ما خط را نشکستيم خدا شکست و همه اسرار در همين کلام نهفته است. آمريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند. شياطين آمريکايي به خيال خود فکر کرده اند که با تهديد، رعب و وحشت در دل ما مي افتد. ملتي که خدا را دارد از چه بايد بترسد؟ ملتي که شهادت را آرمان و معشوق خود مي داند از چه چيز واهمه دارد. آيا شنيده اي که عاشقي را از معشوق خود بترسانند؟! ما را از جنگ و جهاد نترسانيد. ما با آرمان هاي حضرت روح الله پيمان خون بسته ايم. اگر شيطان بزرگ و يارانش کار را به کارزار و ميدان مبارزه بکشانند چه کسي دلاورتر از ياران عاشورايي امام عشق؟! آنان را پروايي از مرگ نيست. مرگ اگر مرد است گو سوي من آ، تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ. ... دل اين اصحاب به نور ايمان روشن است. ما که در بين همه مجاهدان، حسين(ع) را به عنوان مولاو مقتدا انتخاب کرده ايم پس از چه بايد بترسيم؟ هيهات منا الذله. ما تا ظهور حضرت مهدي(عج) و در رکاب نائب برحقش حضرت خامنه اي و تا زماني که آمريکا و متحدانش به سلطه گري مشغولند دست از مبارزه و جهاد برنمي داريم. و آنان که معني جهاد و ولايت را نمي دانند سخت در کار ما حيران اند».
    
حالااربعين و پياده روي نجف تا کربلا، ميقات عاشورايي ها و کربلايي ها است؛ اندکي از بسيار در اين بستر شوريدگي و شيدايي جاري مي شوند و بي شماري از آن بسيارها که نتوانسته اند به ميقات برسند، دل شان با راهيان حرم دوست راهي مي شود. مي شود حکايت مشتاقي و مهجوري؛ شوريدگي و شيدايي... مي شود حکايت دلبري و دلدادگي. و کدام سردار و علمدار سزاوارتر از حضرت «سيدعلي» که از زبان همه دلدادگان و دل سوختگان بنويسد:
    «
اي شعله فروزان، اي فروغ تابان، اي گرمابخش دل هاي خلايق! تو کيستي با اين شکوه و جلال، با اين شيريني و دلنشيني، با اين هيبت و اقتدار، با اين همه لشکر دل به همراه، با غلغله فرشتگان که در کنار موکب تو با آدميان رقابت مي کنند؟ تو کيستي اي نور خدا، اي نداي حقيقت، اي فرقان، و اي سفينهًْ النجاهًْ؟ چه کرده اي در راه خدايت که پاداش آن خدايي شدن هر آن چيزي است که به تو نسبت مي رساند؟ بنفسي انت، بروحي انت، بمهجهًْ قلبي انت، و سلام الله عليک يوم ولدت و يوم استشهدت مظلوما و يوم تبعث فاخرا و مَفخَرا
    ...
السلام علي الحسين المظلوم الشهيد. السلام علي اسير الکربات و قتيل العبرات... اللهم اني اشهد انه وليک و ابن وليک... جعلته حجهًْ علي خلقک من الاوصياء فاعذر في الدعا و منح النصح و بذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک من الجهالهًْ و حيرهًْ الضلاله...
    
بي سر و سامان توام يا حسين(ع)
    
دست به دامان توام يا حسين
    
جان علي(ع) سلسله بندم مکن
    
گردم، از خاک بلندم مکن
    
عاقبت اين عشق هلاکم کند
    
در گذر کوي تو خاکم کند
    ...
چيست شفابخش دل ريش ما
    
مرهم زخم و غم و تشويش ما
    
بر سر ني زلف رها کرده اي؟
    
با جگر شيعه چه ها کرده اي