آشنایی با ضربالمثلها
ضربالمثل «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر» 7 دی – 94
ضربالمثل «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر» 7 دی – 94
محتوای داستان این ضرب المثل معروف
هرکه بامش بیش برفش بیش چقدر شباهت به قدرت گیری ناگهانی خمینی و سپس جانشین وی
خامنه ای دارد .چون هردوتایی آخوندهای یک لا قبایی بودند که برحسب یک اتفاق غیر
منتظره وقابل پیش بینی براریکه ی قدرت نشسته یا به خلافت رسیدند . آنگونه که نه
سریع گذشته شان را فراموش کردند که بودند واز کجا به کجا رسیدند که هرگز پاسخگوی
هیچگونه سئوالی نبودند .کما اینکه هنوز هم خامنه ای چنین است چون وانمود می کند
رهبرپوشالی ام القرای جهان اسلام است که وظیفه ومأموریت هدایت و ارشادگزید یگران
رابرعهده دارد .بااین اختلاف پایان ضرب
المثل هرکه بامش بیش برفش بیش
گدای پادشاه شده برای دوستانش که به دیدارش رفته بود اعتراف کرده که آرزوی
دوران گدابودنش را دارد . ولی خامنه ای افسوس دوران آخوند منبری و گمنام بودنش را
نمی خورد چون شیفته قدرت پوشالی و مداحی
وثناگویی اطرافیان وانباشت ثروت دارد.
مَثَلها داستان زندگی مردماند و چون آیینهای روشن، آیینها، تاریخ، هوش،
بینش و فرهنگ ملت را در خود نشان میدهند. «مَثَل واژهای است که از عربی به فارسی
راه یافته و آنچنان که مینویسند از ماده مثول بر وزن عقول به معنی شبیه بودن چیزی
به چیز دیگر یا به معنای راست ایستادن و بر پای بودن آمده است». این واژه در عربی
به چند معنا به کار رفته است: مانند و شبیه، برهان و دلیل، مطلق سخن و حدیث، پند و
عبرت، نشانه و علامت. در اصطلاح اهل ادب مثل نوعی خاص از سخن است که آن را به
فارسی داستان و و گاهی به تخفیف دستان میگویند (رحیمی، 1389).
با این وصف امروز به نقل حکایت کوتاهی از ضربالمثل «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر» میپردازیم.
این ضربالمثل را معمولا در مورد افرادی به کار میبرند که به لحاظ مکنت، جایگاه و مقام مادی و معنوی در مکان رفیعی باشند. آن هم در زمانی که این افراد از زیادی سختیها در زندگی و یا کار و... گله داشته باشند.
حال ببینیم چه داستانی در پس این ضربالمثل قرار دارد؟
میگویند که در روزگاران قدیم پادشاهی بود که در اثر بیماری در میگذرد. قبل از مرگ وصیت میکند چون وارث و جانشینی نداشته، فردای آن روز اول کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند.
فردای آن روز مردم و امرا دستور شاه درگذشته را بر سر میگذارند و گدایی را که در تمام عمر تنها اندوختهاش خرده پولی بوده و لباس کهنهای، به عنوان شاه معرفی میکنند و او را بر تخت پادشاهی مینشانند.
روزها میگذرد و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، بر تخت مینشیند و امور را اداره میکند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر میدارند و با دشمنان دست به یکی میکنند و شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از کف داده، بخشی از قدرت را به آنها واگذار میکند.
روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق گرمابه و گلستانش بود، وارد شهر میشود و میشنود که رفیقش حال پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او میرود.
پادشاه جدید در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش میگوید:ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک تشوش جهانی را بر دوش میکشم. سختیها و رنجهای بسیاری را متحمل گشتهام.
و در اینجاست که رفیق دیرینش میگوید: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.
با این وصف امروز به نقل حکایت کوتاهی از ضربالمثل «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر» میپردازیم.
این ضربالمثل را معمولا در مورد افرادی به کار میبرند که به لحاظ مکنت، جایگاه و مقام مادی و معنوی در مکان رفیعی باشند. آن هم در زمانی که این افراد از زیادی سختیها در زندگی و یا کار و... گله داشته باشند.
حال ببینیم چه داستانی در پس این ضربالمثل قرار دارد؟
میگویند که در روزگاران قدیم پادشاهی بود که در اثر بیماری در میگذرد. قبل از مرگ وصیت میکند چون وارث و جانشینی نداشته، فردای آن روز اول کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند.
فردای آن روز مردم و امرا دستور شاه درگذشته را بر سر میگذارند و گدایی را که در تمام عمر تنها اندوختهاش خرده پولی بوده و لباس کهنهای، به عنوان شاه معرفی میکنند و او را بر تخت پادشاهی مینشانند.
روزها میگذرد و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، بر تخت مینشیند و امور را اداره میکند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر میدارند و با دشمنان دست به یکی میکنند و شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از کف داده، بخشی از قدرت را به آنها واگذار میکند.
روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق گرمابه و گلستانش بود، وارد شهر میشود و میشنود که رفیقش حال پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او میرود.
پادشاه جدید در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش میگوید:ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک تشوش جهانی را بر دوش میکشم. سختیها و رنجهای بسیاری را متحمل گشتهام.
و در اینجاست که رفیق دیرینش میگوید: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.
واقعاً که ضرب ا لمثل ها باوجود اینکه جملات کوتاهی هستند .ولی چقدر محتوا وپیام
های آموزنده دارند . طوریکه نه به اندازه چند مقاله کاربر دارند که نقل وبیان شفاهی اش هم برای هرشنونده ای که حتی سواد خواندن ونوشتن
نداشته باشد قابل فهم ودرک می باشد .