نگاه
راه باز است و همت چاره ساز 10 اسفند-94
راه باز است و همت چاره ساز
نويسنده: محمدهادي
صحرايي
همکار نگاه نویس اوین نامه یسربازجو شریعت نداری بدون آنکه
بگوید چرا رهبرمدعی ام القرای جهان اسلام ومستضعفان در مدت 37 سال اقدامی نکرد تا
مردم آگاه شوند تاگول وفریب دشمنان نادان را نخورند تا موقع نمایش انتخابات با
تبلیغ و دستور دشمنان برای صندوق های رأی گیری نروند و غیرتی تشوند و به آن کسانیکه
که دشمنان نام شان را برجسته کرده رأی ندهند .چون مثل همکارش سربازجو شریعت نداری مدعی شده است گروهي که منظور می تواند میلیونی باشند را نيز دشمنان نادان به
غيرت مي آورند و به عرصه تصميم مي رسانند. اگرچه ناداني در ظواهر دشمنان حيله گر
ايران ديده نمي شود ولي آوازه و شکوه پيشرفت و پيروزي انقلاب اسلامي آنها را
ديوانه کرده و عقل شان را زايل نموده و آنان هر از گاهي اقدامي مي کنند که اگرچه
عدويند و دشمن ولي سبب خير مي شوند چون خدا مي خواهد. آيا اين پيشرفت و پيروزي
نيست که علاوه بر دوستان، تمام دشمنان انقلاب را نيز به تماشاي عظمت ايران نشانده
است؟ اگر ايران براي غرب مهم نبود و اگر دشمن بزرگ آنان نبود و اهميتي براي شان
نداشت و از آن نمي ترسيدند، چرا قلدران عالم و جهانخواران خونخوار تا اين اندازه
از انتخاب مردم مي ترسند؟ چرا توصيه مي کنند به آنها که به تعبير آنها افراطي اند
و به واقع انقلابي اند راي ندهند؟ چرا مي خواهند چون مشرکان مکه، مردم جهان را از
شنيدن صداي اسلام ناب که از ناي انقلاب اسلامي به گوش مي رسد به دور نگه دارند؟
چرا مي خواهند مردم به کساني راي دهند که به تعبير آنها ميانه رو و به تعبير واقعي
واداده اند؟ و چرا مي گويند هرچيزي غيراز ايران و every
thing but iran.
همه آمده بودند، مثل 22 بهمن امسال. حتي آنها که تا به حال راي نداده بودند و انگار هر دوره اي کساني مي آيند که بغير از راي اولي هاي تازه به سن رسيده، راي اولي به انقلاب هستند. مثل آنها که براي اولين بار به راهپيمايي مي آيند. هر کدام از اينها به دليلي راي اولي به انقلابند. گروهي را ثبات نظام اسلامي به تحرک وامي دارد و گروهي را پيشرفت انقلاب اميدوار مي کند. گروهي خود را از کاروان جا مانده مي دانند و ديگر نمي خواهند بمانند که جاي ماندن نيست و مسير رفتني را بايد رفت و افقهاي روشن را بايد ديد و مرزها را بايد درنورديد که خاصيت انقلاب در پويش و پويايي است و ايستادن در کارش نيست و آنها که انقلابي نيستند و يا انقلابي نمانده اند به بن بست مي رسند. ممکن است در دل ساير انقلابها، ضد انقلابش باشد ولي در دل انقلاب اسلامي ايرانيان که اميد همه مستضعفان عالم است شور و شعور است و ايمان که دائماً مي زايد و مي روياند و موج مي زند.
در انقلاب اسلامي خميني که در هيچ کجاي جهان بي نام او شناخته شده نيست، اگرچه گروهي ولو از سابقين و موثرين، خسته مي شوند و مي مانند و يا مي ريزند ولي گروه هاي تازه نفسي مي رويند و مي آيند و عَلَم به دوش مي گيرند و اسلام و انقلاب را به پيش مي برند چون که مي دانند و اعتقاد دارند به آنچه که خدا فرمود: اي كساني كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودي خدا گروهي ديگر را ميآورد كه آنان را دوست ميدارد و آنان نيز او را دوست دارند. با مومنان، فروتن، بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نميترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد ميدهد، و خدا گشايشگر داناست.* و اين را رسالتي مي دانند که بايد به انجام برسانند. مي دانند که اين مردم شهيد داده و زجر کشيده، انقلاب نکردند که تنها نانشان در روغن بيفتد و رونق در کسب و کارشان. انقلاب کردند تا بتوانند راحت تر دينداري کنند. تا بتوانند در سايه دين که عزتشان داده، خود مملکتشان را اداره کنند و مسولينشان را اجنبي ها تعيين نکنند و دستور ندهند. مي دانستند اگر عزت دينداري بيايد رونق هم مي آيد و ذلت دور مي شود و آبي که با تسليم در برابر يزيد باز شود، خوردني نيست.
گروهي را نيز دشمنان نادان به غيرت مي آورند و به عرصه تصميم مي رسانند. اگرچه ناداني در ظواهر دشمنان حيله گر ايران ديده نمي شود ولي آوازه و شکوه پيشرفت و پيروزي انقلاب اسلامي آنها را ديوانه کرده و عقلشان را زايل نموده و آنان هر از گاهي اقدامي مي کنند که اگرچه عدويند و دشمن ولي سبب خير مي شوند چون خدا مي خواهد. آيا اين پيشرفت و پيروزي نيست که علاوه بر دوستان، تمام دشمنان انقلاب را نيز به تماشاي عظمت ايران نشانده است؟ اگر ايران براي غرب مهم نبود و اگر دشمن بزرگ آنان نبود و اهميتي برايشان نداشت و از آن نمي ترسيدند، چرا قلدران عالم و جهانخواران خونخوار تا اين اندازه از انتخاب مردم مي ترسند؟ چرا توصيه مي کنند به آنها که به تعبير آنها افراطي اند و به واقع انقلابي اند راي ندهند؟ چرا مي خواهند چون مشرکان مکه، مردم جهان را از شنيدن صداي اسلام ناب که از ناي انقلاب اسلامي به گوش مي رسد به دور نگه دارند؟ چرا مي خواهند مردم به کساني راي دهند که به تعبير آنها ميانه رو و به تعبير واقعي واداده اند؟ و چرا مي گويند هرچيزي غيراز ايران و every thing but iran.
دشمنان در هر انتخاباتي که در ايران برگزار مي شود، لرزه بر تن مي گيرند و به دست و پا مي افتند. در ظاهر اظهار بي اهميتي مي کنند ولي در عمل از هر اقدامي که بتوانند ايران را متوقف کنند فرونمي گذارند. با دست پس مي زنند و با پا پيش مي کشند. در هر دوره اي عده اي فريب خورده و خاص را هزينه مي کنند و براي مردمان عيان مي کنند که هميشه کاروانها، خستگاني دارند که از نفس افتاده اند و محل طمع دشمنانند. دشمن آنها را بهانه مي کند و با تهديد، تطميع و تحميق آنها را به سمت خود مي کشاند. گروهي را با پول و گروهي را با مقام و مدرک و گروهي را با وعده ها فريب مي دهد و مي خرد و عده اي ديگر را با ضعفهاي اخلاقي و تله هاي جنسي از راه به در مي کند و همگي نفوذي دشمن مي شوند و ابزار او و حافظ منافعش. چه بدانند و چه ندانند مرعوب مي شوند و دهان و قلم به مزد دشمن. منافع کشور را با منافع دشمن عوض مي کنند و وکيل مدافعش مي شوند. با تعريف و تمجيد آنها اغوا مي شوند و ديگر اراده اي براي مخالفت و انکار ندارند و ... تا آنجا پيش مي روند که ديگر ايراني را نمي بينند و نمي خواهند و معتقد مي شوند که تمام امور مملکت به دست دشمنان است از آب تا آباداني کشور.
انقلاب اسلامي ما اگرچه انقلاب ارزشها است و بايد از انقلاب دروني شروع شده باشد ولي در ميان آنها که در موج انقلاب افتادند، هستند کساني که براي انقلابي بودن و انقلابي ماندن، آمادگي لازم را نداشتند و يا بعضاً به سوداي ديگري در اين عرصه آمدند و هر چند هزينه اي چون ديگران براي انقلاب ندادند و خود و خاندانشان از ساير مردم بهر ه مندتر بوده و هستند و از سفره انقلاب لقمه بيشتري برداشتند، از راه ماندند و بيش از ديگران ملامت مي کنند و دائماً ايراد مي گيرند. از انقلاب يکسره طلبکارند و غر مي زنند و هميشه متوقعند. عدالت علي را خوش نمي دارند و وقتي ثروت و مقام خود را در خطر مي بينند، مي شورند و بازي خراب مي کنند. انقلاب را براي خود مصادره نموده اند و کشور را براي خود مي خواهند و مي دانند. نه به قانون تن مي دهند نه به راي مردم و نه براي انقلاب ارزشي واقعي قائلند و... و اکنون مطمح نظر دشمنانند و زبان به کام آنان در کام مي چرخانند که اينها هم نفوذي شده اند حتي اگر خود ندانند. چرا که اگر مي دانستند و مي خواستند از تعريف دشمن تبري مي جستند و به ملت و ارزشهاي انقلابي اش تولي مي کردند.
اين بار هم مردم آمدند، محکم تر از هميشه و مصمم تر از هربار ديگر. آمدند تا دوباره بر شعار تکراري مشت محکم بر دهان ياوه گويان را تاکيد کنند. آمريکا و انگليس اگر مي توانستند مشکلات بي شمار خود را حل مي کردند که عمده اش باتلاق عراق و سوريه است. ملکه انگليس هم اگر مي توانست مشکلات کشورش را مي ديد که کل اگر طبيب بودي ... و حکومت حجاز اگر مي توانست و مي فهميد براي مردمش حکومتي مردمي با آزادي هاي مدني به ارمغان مي آورد حتي با يک انتخابات، نه حکومتي پليسي و سرکوبگر حق زنان را ناديده نمي گرفت و به شخصيت آنها احترام مي گذاشت. آل سعود را چه رسد که در مورد فرزانگان ايراني چانه بجنباند و اظهار نظري کند.
مردم آمدند تا بيعت تازه کنند با امام و شهيدان و رهبر و ارزشهاي اصيل انقلاب اسلامي تا مجلسي را شکل دهند که إن شاءالله در شان انقلاب و کشور باشد و خبرگاني را برگزينند که زينت نظام باشند. آمدند چراکه راي هم حقشان است و هم تکليف. راي دادند به راه روشن انقلاب که مبارزه با کفر و ظلم است و حفظ تماميت ارضي و منافع ملي. راي دادند تا مجاهدتهاي دانشمندان هسته اي را ارج نهاده باشند. راي دادند تا اخلاص امثال قاسم سليماني و مدافعان حرم را ارج نهاده باشند و اينکه مرز مقاومت را در آن سوي مرزها نگه دارند.
و فردا نوبت منتخبين است و مسئولين تا قدر اين نعمت و جهاد اين ملت را بدانند و همت کنند و قدمهاي محکم تري بردارند که مردم منتظر کارند و اقدام عملي، نه وعده و حرفهاي تکراري. منتظرند تا اراده اي محکم تر ببينند و قدمهايي استوارتر. و منتخبين و مسئولين بدانند که مراقبت و محافظت از راي مردم که امانت است و حق الناس، وظيفه اي است که اکنون بر دوش آنهاست و اين مراقبت و محافظت تنها با کار است و پرهيز از هر آنچه که آنها را از انجام تکليفشان باز مي دارد. سياسي کاري و گرفتار شدن در زد و بندهاي حزبي و گروهي، تنها ناشکري به درگاه خداست و قدرنشناسي و خيانت به اعتماد مردم. شعارهاي عمده نامزدها که حکايت از خواست مردم است، عمدتاً شکوفايي اقتصاد است و بهبود معيشت و حفظ و گسترش اقتدار ملي که نقشه راه مسئولين است و اکنون راه براي خدمت باز است و همت چاره سازاست.
همه آمده بودند، مثل 22 بهمن امسال. حتي آنها که تا به حال راي نداده بودند و انگار هر دوره اي کساني مي آيند که بغير از راي اولي هاي تازه به سن رسيده، راي اولي به انقلاب هستند. مثل آنها که براي اولين بار به راهپيمايي مي آيند. هر کدام از اينها به دليلي راي اولي به انقلابند. گروهي را ثبات نظام اسلامي به تحرک وامي دارد و گروهي را پيشرفت انقلاب اميدوار مي کند. گروهي خود را از کاروان جا مانده مي دانند و ديگر نمي خواهند بمانند که جاي ماندن نيست و مسير رفتني را بايد رفت و افقهاي روشن را بايد ديد و مرزها را بايد درنورديد که خاصيت انقلاب در پويش و پويايي است و ايستادن در کارش نيست و آنها که انقلابي نيستند و يا انقلابي نمانده اند به بن بست مي رسند. ممکن است در دل ساير انقلابها، ضد انقلابش باشد ولي در دل انقلاب اسلامي ايرانيان که اميد همه مستضعفان عالم است شور و شعور است و ايمان که دائماً مي زايد و مي روياند و موج مي زند.
در انقلاب اسلامي خميني که در هيچ کجاي جهان بي نام او شناخته شده نيست، اگرچه گروهي ولو از سابقين و موثرين، خسته مي شوند و مي مانند و يا مي ريزند ولي گروه هاي تازه نفسي مي رويند و مي آيند و عَلَم به دوش مي گيرند و اسلام و انقلاب را به پيش مي برند چون که مي دانند و اعتقاد دارند به آنچه که خدا فرمود: اي كساني كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودي خدا گروهي ديگر را ميآورد كه آنان را دوست ميدارد و آنان نيز او را دوست دارند. با مومنان، فروتن، بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نميترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد ميدهد، و خدا گشايشگر داناست.* و اين را رسالتي مي دانند که بايد به انجام برسانند. مي دانند که اين مردم شهيد داده و زجر کشيده، انقلاب نکردند که تنها نانشان در روغن بيفتد و رونق در کسب و کارشان. انقلاب کردند تا بتوانند راحت تر دينداري کنند. تا بتوانند در سايه دين که عزتشان داده، خود مملکتشان را اداره کنند و مسولينشان را اجنبي ها تعيين نکنند و دستور ندهند. مي دانستند اگر عزت دينداري بيايد رونق هم مي آيد و ذلت دور مي شود و آبي که با تسليم در برابر يزيد باز شود، خوردني نيست.
گروهي را نيز دشمنان نادان به غيرت مي آورند و به عرصه تصميم مي رسانند. اگرچه ناداني در ظواهر دشمنان حيله گر ايران ديده نمي شود ولي آوازه و شکوه پيشرفت و پيروزي انقلاب اسلامي آنها را ديوانه کرده و عقلشان را زايل نموده و آنان هر از گاهي اقدامي مي کنند که اگرچه عدويند و دشمن ولي سبب خير مي شوند چون خدا مي خواهد. آيا اين پيشرفت و پيروزي نيست که علاوه بر دوستان، تمام دشمنان انقلاب را نيز به تماشاي عظمت ايران نشانده است؟ اگر ايران براي غرب مهم نبود و اگر دشمن بزرگ آنان نبود و اهميتي برايشان نداشت و از آن نمي ترسيدند، چرا قلدران عالم و جهانخواران خونخوار تا اين اندازه از انتخاب مردم مي ترسند؟ چرا توصيه مي کنند به آنها که به تعبير آنها افراطي اند و به واقع انقلابي اند راي ندهند؟ چرا مي خواهند چون مشرکان مکه، مردم جهان را از شنيدن صداي اسلام ناب که از ناي انقلاب اسلامي به گوش مي رسد به دور نگه دارند؟ چرا مي خواهند مردم به کساني راي دهند که به تعبير آنها ميانه رو و به تعبير واقعي واداده اند؟ و چرا مي گويند هرچيزي غيراز ايران و every thing but iran.
دشمنان در هر انتخاباتي که در ايران برگزار مي شود، لرزه بر تن مي گيرند و به دست و پا مي افتند. در ظاهر اظهار بي اهميتي مي کنند ولي در عمل از هر اقدامي که بتوانند ايران را متوقف کنند فرونمي گذارند. با دست پس مي زنند و با پا پيش مي کشند. در هر دوره اي عده اي فريب خورده و خاص را هزينه مي کنند و براي مردمان عيان مي کنند که هميشه کاروانها، خستگاني دارند که از نفس افتاده اند و محل طمع دشمنانند. دشمن آنها را بهانه مي کند و با تهديد، تطميع و تحميق آنها را به سمت خود مي کشاند. گروهي را با پول و گروهي را با مقام و مدرک و گروهي را با وعده ها فريب مي دهد و مي خرد و عده اي ديگر را با ضعفهاي اخلاقي و تله هاي جنسي از راه به در مي کند و همگي نفوذي دشمن مي شوند و ابزار او و حافظ منافعش. چه بدانند و چه ندانند مرعوب مي شوند و دهان و قلم به مزد دشمن. منافع کشور را با منافع دشمن عوض مي کنند و وکيل مدافعش مي شوند. با تعريف و تمجيد آنها اغوا مي شوند و ديگر اراده اي براي مخالفت و انکار ندارند و ... تا آنجا پيش مي روند که ديگر ايراني را نمي بينند و نمي خواهند و معتقد مي شوند که تمام امور مملکت به دست دشمنان است از آب تا آباداني کشور.
انقلاب اسلامي ما اگرچه انقلاب ارزشها است و بايد از انقلاب دروني شروع شده باشد ولي در ميان آنها که در موج انقلاب افتادند، هستند کساني که براي انقلابي بودن و انقلابي ماندن، آمادگي لازم را نداشتند و يا بعضاً به سوداي ديگري در اين عرصه آمدند و هر چند هزينه اي چون ديگران براي انقلاب ندادند و خود و خاندانشان از ساير مردم بهر ه مندتر بوده و هستند و از سفره انقلاب لقمه بيشتري برداشتند، از راه ماندند و بيش از ديگران ملامت مي کنند و دائماً ايراد مي گيرند. از انقلاب يکسره طلبکارند و غر مي زنند و هميشه متوقعند. عدالت علي را خوش نمي دارند و وقتي ثروت و مقام خود را در خطر مي بينند، مي شورند و بازي خراب مي کنند. انقلاب را براي خود مصادره نموده اند و کشور را براي خود مي خواهند و مي دانند. نه به قانون تن مي دهند نه به راي مردم و نه براي انقلاب ارزشي واقعي قائلند و... و اکنون مطمح نظر دشمنانند و زبان به کام آنان در کام مي چرخانند که اينها هم نفوذي شده اند حتي اگر خود ندانند. چرا که اگر مي دانستند و مي خواستند از تعريف دشمن تبري مي جستند و به ملت و ارزشهاي انقلابي اش تولي مي کردند.
اين بار هم مردم آمدند، محکم تر از هميشه و مصمم تر از هربار ديگر. آمدند تا دوباره بر شعار تکراري مشت محکم بر دهان ياوه گويان را تاکيد کنند. آمريکا و انگليس اگر مي توانستند مشکلات بي شمار خود را حل مي کردند که عمده اش باتلاق عراق و سوريه است. ملکه انگليس هم اگر مي توانست مشکلات کشورش را مي ديد که کل اگر طبيب بودي ... و حکومت حجاز اگر مي توانست و مي فهميد براي مردمش حکومتي مردمي با آزادي هاي مدني به ارمغان مي آورد حتي با يک انتخابات، نه حکومتي پليسي و سرکوبگر حق زنان را ناديده نمي گرفت و به شخصيت آنها احترام مي گذاشت. آل سعود را چه رسد که در مورد فرزانگان ايراني چانه بجنباند و اظهار نظري کند.
مردم آمدند تا بيعت تازه کنند با امام و شهيدان و رهبر و ارزشهاي اصيل انقلاب اسلامي تا مجلسي را شکل دهند که إن شاءالله در شان انقلاب و کشور باشد و خبرگاني را برگزينند که زينت نظام باشند. آمدند چراکه راي هم حقشان است و هم تکليف. راي دادند به راه روشن انقلاب که مبارزه با کفر و ظلم است و حفظ تماميت ارضي و منافع ملي. راي دادند تا مجاهدتهاي دانشمندان هسته اي را ارج نهاده باشند. راي دادند تا اخلاص امثال قاسم سليماني و مدافعان حرم را ارج نهاده باشند و اينکه مرز مقاومت را در آن سوي مرزها نگه دارند.
و فردا نوبت منتخبين است و مسئولين تا قدر اين نعمت و جهاد اين ملت را بدانند و همت کنند و قدمهاي محکم تري بردارند که مردم منتظر کارند و اقدام عملي، نه وعده و حرفهاي تکراري. منتظرند تا اراده اي محکم تر ببينند و قدمهايي استوارتر. و منتخبين و مسئولين بدانند که مراقبت و محافظت از راي مردم که امانت است و حق الناس، وظيفه اي است که اکنون بر دوش آنهاست و اين مراقبت و محافظت تنها با کار است و پرهيز از هر آنچه که آنها را از انجام تکليفشان باز مي دارد. سياسي کاري و گرفتار شدن در زد و بندهاي حزبي و گروهي، تنها ناشکري به درگاه خداست و قدرنشناسي و خيانت به اعتماد مردم. شعارهاي عمده نامزدها که حکايت از خواست مردم است، عمدتاً شکوفايي اقتصاد است و بهبود معيشت و حفظ و گسترش اقتدار ملي که نقشه راه مسئولين است و اکنون راه براي خدمت باز است و همت چاره سازاست.