گزیده ها قسمت دوم 10 آبان – 96
خبر ويژه
بهار: آقاي روحاني چرا به چاپلوس ها مجال مي دهيد؟!
بهار: آقاي روحاني چرا به چاپلوس ها مجال مي دهيد؟!
يک روزنامه اصلاح طلب و حامي دولت بااشاره به اقدام عجيب مسئولان دولتي در پرده برداري از سردر خانه پدري رئيس جمهور نوشت: ماندگاري به کاشي و تملق و چاپلوسي اطرافيان نيست.
روزنامه بهار مي نويسد: خبر نصب «کاشي ماندگار» بر سر در منزل پدري رئيس جمهور موجب حيرت بسياري از حاميان روحاني شده است. حاميان روحاني تصور نمي کردند منصوبان منتخبشان در سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري تملق و چاپلوسي را به اين حد برسانند که يکي از کاشي هاي ماندگار را بر سر در منزل پدري رئيس جمهور در شهرستان سرخه، محل تولد حسن روحاني نصب کنند.
در تارنماي سازمان ميراث فرهنگي درباره تعريف «کاشي ماندگار» مي خوانيم: «بر اساس وظايف سازمان ميراث فرهنگي صنايع دستي و گردشگري جهت حفظ ميراث فرهنگي ناملموس و معنوي ايران، وظيفه شناسايي و معرفي محل سکونت هنرمندان، اهالي فرهنگ، علم و دين را بر عهده دارد. شخصيت هايي که در قالب اين طرح قرار مي گيرند شامل چهره هاي ماندگار، شاخص و تاثيرگذار در يک رسته فرهنگي و هنري هستند که در دوره فعاليت خود مرزهاي جديدي در فرهنگ کشور ترسيم کرده يا در جهت حفظ و حراست از يک يا چند حوزه ميراث هنري، فرهنگي و معنوي ايران تلاش کرده اند»
بر مبناي اين تعريف احتمالا از نگاه کارشناسان ميراث فرهنگي آقاي رئيس جمهور جزء ميراث فرهنگي ناملموس و معنوي ايران هستند که از جمله چهره هاي ماندگار، شاخص و تاثيرگذار در يک رسته فرهنگي و هنري هستند!
پرسش اساسي اين است که آيا در آن سازمان عريض و طويل فردي حضور نداشته است که جنبه منفي اين اقدامات که سبب تخريب چهره رئيس دولت خواهد شد را به حضرات تصميم گير يادآوري کند؟
نمي توان اين توجيه را پذيرفت که روحاني از چنين رويدادي بي خبر بوده و همين موضوع نقد و ابهام را نسبت به اين اتفاق دوچندان مي کند که چطور ممکن است که آقاي روحاني با اين ميزان از سوابق سياسي نسبت به تاثير سوء چنين رخدادي ناآگاه باشند؟!
کمي که به گذشته بازمي گرديم شاهد آن هستيم که در دولت سازندگي نيز چنين وقايعي که از جنس تملق بود کم نبود و به دفعات رخ مي داد و در نهايت نيز سبب خدشه دار شدن شخصيت رئيس جمهور وقت شد. با نگاهي به چنين اتفاقاتي اين نگراني وجود دارد که شباهت هاي حسن روحاني با مرحوم هاشمي رفسنجاني جنبه هاي منفي شخصيت هاشمي در دوران سازندگي از جمله ايجاد فضا براي متملقان را هم شامل باشد و اين «کاشي ماندگار» آغازي باشد بر اشتباهات ماندگار ديگر!
روزنامه بهار مي نويسد: خبر نصب «کاشي ماندگار» بر سر در منزل پدري رئيس جمهور موجب حيرت بسياري از حاميان روحاني شده است. حاميان روحاني تصور نمي کردند منصوبان منتخبشان در سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري تملق و چاپلوسي را به اين حد برسانند که يکي از کاشي هاي ماندگار را بر سر در منزل پدري رئيس جمهور در شهرستان سرخه، محل تولد حسن روحاني نصب کنند.
در تارنماي سازمان ميراث فرهنگي درباره تعريف «کاشي ماندگار» مي خوانيم: «بر اساس وظايف سازمان ميراث فرهنگي صنايع دستي و گردشگري جهت حفظ ميراث فرهنگي ناملموس و معنوي ايران، وظيفه شناسايي و معرفي محل سکونت هنرمندان، اهالي فرهنگ، علم و دين را بر عهده دارد. شخصيت هايي که در قالب اين طرح قرار مي گيرند شامل چهره هاي ماندگار، شاخص و تاثيرگذار در يک رسته فرهنگي و هنري هستند که در دوره فعاليت خود مرزهاي جديدي در فرهنگ کشور ترسيم کرده يا در جهت حفظ و حراست از يک يا چند حوزه ميراث هنري، فرهنگي و معنوي ايران تلاش کرده اند»
بر مبناي اين تعريف احتمالا از نگاه کارشناسان ميراث فرهنگي آقاي رئيس جمهور جزء ميراث فرهنگي ناملموس و معنوي ايران هستند که از جمله چهره هاي ماندگار، شاخص و تاثيرگذار در يک رسته فرهنگي و هنري هستند!
پرسش اساسي اين است که آيا در آن سازمان عريض و طويل فردي حضور نداشته است که جنبه منفي اين اقدامات که سبب تخريب چهره رئيس دولت خواهد شد را به حضرات تصميم گير يادآوري کند؟
نمي توان اين توجيه را پذيرفت که روحاني از چنين رويدادي بي خبر بوده و همين موضوع نقد و ابهام را نسبت به اين اتفاق دوچندان مي کند که چطور ممکن است که آقاي روحاني با اين ميزان از سوابق سياسي نسبت به تاثير سوء چنين رخدادي ناآگاه باشند؟!
کمي که به گذشته بازمي گرديم شاهد آن هستيم که در دولت سازندگي نيز چنين وقايعي که از جنس تملق بود کم نبود و به دفعات رخ مي داد و در نهايت نيز سبب خدشه دار شدن شخصيت رئيس جمهور وقت شد. با نگاهي به چنين اتفاقاتي اين نگراني وجود دارد که شباهت هاي حسن روحاني با مرحوم هاشمي رفسنجاني جنبه هاي منفي شخصيت هاشمي در دوران سازندگي از جمله ايجاد فضا براي متملقان را هم شامل باشد و اين «کاشي ماندگار» آغازي باشد بر اشتباهات ماندگار ديگر!
خبر ويژه
تعطيلات اجباري اصلاح طلبان براي فراكسيون اميد
تعطيلات اجباري اصلاح طلبان براي فراكسيون اميد
روزنامه هاي مدعي اصلاح طلبي مي گويند فراکسيون اميد بي هويت است و در تعطيلات به سر مي برد.
روزنامه بهار با اشاره به راي دادن برخي اعضاي فراکسيون اميد به غلامي وزير جديد علوم- با وجود اعلام مخالفت اصلاح طلبان - نوشت: فراکسيون اميد در تعطيلات به سر مي برد. الگوي رفتاري اين فراکسيون در هنگام راي گيري براي وزارت علوم محل نقد و ابهام فراوان است. بنابر آنچه برخي اعضاي فراکسيون اميد درباره تصميم اين فراکسيون درباره تصميم گيري در خصوص وزير پيشنهادي علوم مطرح کرده اند شاهدآن بوديم که در اين مورد نمايندگان عضو فراکسيون اميد به شکل آتش به اختيار عمل کرده اند. به اين معنا که فراکسيون تصميمي را اعلام نکرده و هر نماينده بنابر تشخيص خود راي داده است. اينکه تصميم فراکسيوني درباره راي اعتماد به غلامي تاثيري در انتخاب يا عدم انتخاب او داشت يا خير در اين جا چندان محل بحث نيست و آنچه محل نقد جدي و شايسته ملامت است همين الگوي مديريتي است که ظاهراً در فراکسيون اميد در موضوعات ديگر هم وجود دارد. فلسفه وجود و تشکيل فراکسيون هاي مختلف در مجلس ساماندهي ديدگاه هاي نمايندگان يک گرايش فکري يا سياسي و... است. به طوري که هر فراکسيون مي بايست پس از مشورت با کارشناسان خبره در هر موضوع و بعد از بررسي هاي همه جانبه لازم تصميمي نهايي را ابلاغ و اعضاي فراکسيون نيز بنابر آيين نامه هر فراکسيون آن را به اجرا در بياورند. اينکه سران فراکسيون اصلاح طلبان مجلس در بزنگاه مهمي همچون بررسي صلاحيت وزير پيشنهادي علوم توان يک تصميم گيري قاطع را نداشته اند نشانگر وضع آشفته مديريتي در فراکسيون اميد است. اين اتفاق ناشايست همانند آن است که اعضا در يک حزب سياسي گردهم جمع شوند اما در موضوعي حساس به نتيجه اي نرسند و اعضاي حزب هم براساس تشخيص خود عمل کنند. اگر سران فراکسيون اميد به واقع توان و يا زمان کافي براي اداره اين فراکسيون را ندارند و نمي توانند در چنين مواقع حساسي اعضا را مجاب به اجراي تصميمات فراکسيوني کنند، مي توانند اين فراکسيون را تعطيل کرده و به استراحت خود در مجلس ادامه دهند. بااين کار حداقل ديگر جامعه انتظار کنش خاصي هم از فراکسيون اميد نخواهد داشت و رفتار سياسيوني که اهل سکوت هستند هم از سوي مردم کاملاً درک خواهد شد!
در همين حال روزنامه آرمان، فراکسيون اميد را داراي مديريت ضعيف خواند و از قول علي تاجرنيا نوشت: پس از جلسه راي اعتماد مجلس و رويکرد غير تشکيلاتي فراکسيون اميد، انتقادات زيادي به اين محصول ليست اميد مطرح شد. در اين رابطه بايد توجه کرد که اطلاق نام فراکسيون به مجموعه اي که امروز در مجلس ديده مي شود اشتباه است. هر فراکسيون حداقل بايد چهارچوب، اساسنامه و مرامنامه مشخصي داشته باشد و عمدتاً با محوريت احزاب و گروه هاي سياسي حرکت کند. فراکسيون اميد به جاي احزاب، محصول شوراي سياستگذاري اي است که خود دستخوش تغيير و تحولات است و انسجام لازم براي کنش هاي سياسي و رفتار برنامه محور را ندارد. عمده نقش اين شورا تعيين ليست انتخاباتي است و عملاً هيچ برنامه ديگري براي گروه هاي سياسي ندارد و نتيجتاً نبايد انتظاري در حد يک فراکسيون منسجم سياسي از اين مجموعه داشته باشيم. فراکسيون اميد در اين دوره تحت تاثير تعامل با دولت بود و از نگاه اصلاح طلبانه فاصله گرفت.
همچنين رهبري فراکسيون برعهده چهره هايي است که عمدتاً تجربه کار حزبي و سياسي ندارند. دکتر محمدرضا عارف به لحاظ شخصيتي انساني شريف است و نمي توان از نقشي که در انتخابات 29 داشت چشمپوشي کرد، اما متاسفانه او و بسياري ديگر از اعضاي فراکسيون تجربه فعاليت تشکيلاتي و سازماني ندارند. در يک تشکيلات حرفه اي وقتي بيش از نيمي از اعضاي يک مجموعه به تصميمي راي مي دهند، افراد ديگر هم بايد تمکين کرده و آن خواست را انجام دهند. اما فراکسيون اميد نه در مديريت و نه در بدنه چنين رويکردي را اتخاذ نکرده است. متاسفانه مجموعه چنين عواملي باعث مي شود انسجام دروني در اين فراکسيون وجودنداشته باشد.
آرمان همچنين تصريح کرد اين فراکسيون دچار نااميدي است.
روزنامه بهار با اشاره به راي دادن برخي اعضاي فراکسيون اميد به غلامي وزير جديد علوم- با وجود اعلام مخالفت اصلاح طلبان - نوشت: فراکسيون اميد در تعطيلات به سر مي برد. الگوي رفتاري اين فراکسيون در هنگام راي گيري براي وزارت علوم محل نقد و ابهام فراوان است. بنابر آنچه برخي اعضاي فراکسيون اميد درباره تصميم اين فراکسيون درباره تصميم گيري در خصوص وزير پيشنهادي علوم مطرح کرده اند شاهدآن بوديم که در اين مورد نمايندگان عضو فراکسيون اميد به شکل آتش به اختيار عمل کرده اند. به اين معنا که فراکسيون تصميمي را اعلام نکرده و هر نماينده بنابر تشخيص خود راي داده است. اينکه تصميم فراکسيوني درباره راي اعتماد به غلامي تاثيري در انتخاب يا عدم انتخاب او داشت يا خير در اين جا چندان محل بحث نيست و آنچه محل نقد جدي و شايسته ملامت است همين الگوي مديريتي است که ظاهراً در فراکسيون اميد در موضوعات ديگر هم وجود دارد. فلسفه وجود و تشکيل فراکسيون هاي مختلف در مجلس ساماندهي ديدگاه هاي نمايندگان يک گرايش فکري يا سياسي و... است. به طوري که هر فراکسيون مي بايست پس از مشورت با کارشناسان خبره در هر موضوع و بعد از بررسي هاي همه جانبه لازم تصميمي نهايي را ابلاغ و اعضاي فراکسيون نيز بنابر آيين نامه هر فراکسيون آن را به اجرا در بياورند. اينکه سران فراکسيون اصلاح طلبان مجلس در بزنگاه مهمي همچون بررسي صلاحيت وزير پيشنهادي علوم توان يک تصميم گيري قاطع را نداشته اند نشانگر وضع آشفته مديريتي در فراکسيون اميد است. اين اتفاق ناشايست همانند آن است که اعضا در يک حزب سياسي گردهم جمع شوند اما در موضوعي حساس به نتيجه اي نرسند و اعضاي حزب هم براساس تشخيص خود عمل کنند. اگر سران فراکسيون اميد به واقع توان و يا زمان کافي براي اداره اين فراکسيون را ندارند و نمي توانند در چنين مواقع حساسي اعضا را مجاب به اجراي تصميمات فراکسيوني کنند، مي توانند اين فراکسيون را تعطيل کرده و به استراحت خود در مجلس ادامه دهند. بااين کار حداقل ديگر جامعه انتظار کنش خاصي هم از فراکسيون اميد نخواهد داشت و رفتار سياسيوني که اهل سکوت هستند هم از سوي مردم کاملاً درک خواهد شد!
در همين حال روزنامه آرمان، فراکسيون اميد را داراي مديريت ضعيف خواند و از قول علي تاجرنيا نوشت: پس از جلسه راي اعتماد مجلس و رويکرد غير تشکيلاتي فراکسيون اميد، انتقادات زيادي به اين محصول ليست اميد مطرح شد. در اين رابطه بايد توجه کرد که اطلاق نام فراکسيون به مجموعه اي که امروز در مجلس ديده مي شود اشتباه است. هر فراکسيون حداقل بايد چهارچوب، اساسنامه و مرامنامه مشخصي داشته باشد و عمدتاً با محوريت احزاب و گروه هاي سياسي حرکت کند. فراکسيون اميد به جاي احزاب، محصول شوراي سياستگذاري اي است که خود دستخوش تغيير و تحولات است و انسجام لازم براي کنش هاي سياسي و رفتار برنامه محور را ندارد. عمده نقش اين شورا تعيين ليست انتخاباتي است و عملاً هيچ برنامه ديگري براي گروه هاي سياسي ندارد و نتيجتاً نبايد انتظاري در حد يک فراکسيون منسجم سياسي از اين مجموعه داشته باشيم. فراکسيون اميد در اين دوره تحت تاثير تعامل با دولت بود و از نگاه اصلاح طلبانه فاصله گرفت.
همچنين رهبري فراکسيون برعهده چهره هايي است که عمدتاً تجربه کار حزبي و سياسي ندارند. دکتر محمدرضا عارف به لحاظ شخصيتي انساني شريف است و نمي توان از نقشي که در انتخابات 29 داشت چشمپوشي کرد، اما متاسفانه او و بسياري ديگر از اعضاي فراکسيون تجربه فعاليت تشکيلاتي و سازماني ندارند. در يک تشکيلات حرفه اي وقتي بيش از نيمي از اعضاي يک مجموعه به تصميمي راي مي دهند، افراد ديگر هم بايد تمکين کرده و آن خواست را انجام دهند. اما فراکسيون اميد نه در مديريت و نه در بدنه چنين رويکردي را اتخاذ نکرده است. متاسفانه مجموعه چنين عواملي باعث مي شود انسجام دروني در اين فراکسيون وجودنداشته باشد.
آرمان همچنين تصريح کرد اين فراکسيون دچار نااميدي است.
خبر ويژه
ناصري: هزينه ناكارآمدي روحاني را اصلاح طلبان نمي پردازند
ناصري: هزينه ناكارآمدي روحاني را اصلاح طلبان نمي پردازند
عضو شوراي سياستگذاري اصلاح طلبان مي گويد جهانگيري در دولت دوم روحاني، نقش هاي خود را از دست داده است.
عبدالله ناصري در گفت وگو با روزنامه ابتکار و درباره «تيره و تار شدن روابط روحاني و جهانگيري گفت: من هم از اين اطلاعات و اخبار را در حد مسائلي که در رسانه ها و فضاي مجازي مطرح کرده اند، خبر دارم. آقاي جهانگيري با توجه به توانمندي هايي که دارد بالاخره در دولت اول تقريبا بالاتفاق اذعان داشتند که نخ تسبيح دولت است و دولت را او اداره مي کرد و سرتيم اقتصادي دولت بود. اما امروز در دولت دوم به نظر مي رسد که هر دو نقش را از دست داده است. تقريبا بلاتکليفي تيم اقتصادي دولت آقاي روحاني را مي بينيد و اين مي تواند بيانگر اين باشد که آقاي جهانگيري به عنوان نخ تسبيح اقتصاد دولت در دولت گذشته امروز نقش آنچناني ندارد. هرچند همچنان من اميدوارم اين اتفاق تا پايان دولت نيفتد.
وي درباره ويژگي مثبت روحاني گفت بالاخره ما با رقيبي طرف هستيم که از لحاظ فراگيري و وسعت نسبت به دوره اصلاحات با کاهش بسياري مواجه شده است، لذا ما از تعبيري به نام اصولگرايان و معتدلان و همراهان دولت نام مي بريم که اينها در دوره اصلاحات همه در درون اردوگاه رقيب بودند؛ بنابراين اين هم باز يک امتيازي است که آقاي روحاني دارد.
عضو احزاب منحله مشارکت(سازمان مجاهدين انقلاب) در عين حال با شانه خالي کردن از مسئوليت دولت روحاني براي اصلاح طلبان گفت: من گاهي وقت ها سر کلاس مي بينم که دانشجويان اين سوال را از من مي پرسند يا اين گزاره را بيان مي کنند که هزينه ناکارآمدي آقاي روحاني را اصلاح طلبان بايد پرداخت کنند؟ به هيچ وجه اينطوري نيست، آقاي روحاني اصلاح طلب نبوده، سازمان تشکيلاتي اصلاح طلبان نبوده و صرفا نامزدي بوده که بنابر شرايط و مصالحي مورد حمايت قرار گرفته که شرايط بدتر از آن پيش نيايد. بنابراين به همين دليل اصلاح طلبان يک رويکرد طرفدارانه، جانبدارانه، حمايت گرانه اما کاملا هوشمندانه و منتقدانه نسبت به آقاي روحاني در پيش گرفتند.
عبدالله ناصري در گفت وگو با روزنامه ابتکار و درباره «تيره و تار شدن روابط روحاني و جهانگيري گفت: من هم از اين اطلاعات و اخبار را در حد مسائلي که در رسانه ها و فضاي مجازي مطرح کرده اند، خبر دارم. آقاي جهانگيري با توجه به توانمندي هايي که دارد بالاخره در دولت اول تقريبا بالاتفاق اذعان داشتند که نخ تسبيح دولت است و دولت را او اداره مي کرد و سرتيم اقتصادي دولت بود. اما امروز در دولت دوم به نظر مي رسد که هر دو نقش را از دست داده است. تقريبا بلاتکليفي تيم اقتصادي دولت آقاي روحاني را مي بينيد و اين مي تواند بيانگر اين باشد که آقاي جهانگيري به عنوان نخ تسبيح اقتصاد دولت در دولت گذشته امروز نقش آنچناني ندارد. هرچند همچنان من اميدوارم اين اتفاق تا پايان دولت نيفتد.
وي درباره ويژگي مثبت روحاني گفت بالاخره ما با رقيبي طرف هستيم که از لحاظ فراگيري و وسعت نسبت به دوره اصلاحات با کاهش بسياري مواجه شده است، لذا ما از تعبيري به نام اصولگرايان و معتدلان و همراهان دولت نام مي بريم که اينها در دوره اصلاحات همه در درون اردوگاه رقيب بودند؛ بنابراين اين هم باز يک امتيازي است که آقاي روحاني دارد.
عضو احزاب منحله مشارکت(سازمان مجاهدين انقلاب) در عين حال با شانه خالي کردن از مسئوليت دولت روحاني براي اصلاح طلبان گفت: من گاهي وقت ها سر کلاس مي بينم که دانشجويان اين سوال را از من مي پرسند يا اين گزاره را بيان مي کنند که هزينه ناکارآمدي آقاي روحاني را اصلاح طلبان بايد پرداخت کنند؟ به هيچ وجه اينطوري نيست، آقاي روحاني اصلاح طلب نبوده، سازمان تشکيلاتي اصلاح طلبان نبوده و صرفا نامزدي بوده که بنابر شرايط و مصالحي مورد حمايت قرار گرفته که شرايط بدتر از آن پيش نيايد. بنابراين به همين دليل اصلاح طلبان يک رويکرد طرفدارانه، جانبدارانه، حمايت گرانه اما کاملا هوشمندانه و منتقدانه نسبت به آقاي روحاني در پيش گرفتند.
عشق نافرجام پسر نوجوان افغانستانی به زن میانسال ایرانی منجر به شکایت زن و صدور حکم مجازات برای هر دو نفر شد.
به گزارش شرق، یکسال قبل زنی ٤٧ساله به مأموران پلیس شکایت کرد و مدعی شد ازسوی پسری جوان بهنام رامین تهدید به اسیدپاشی شده است.
این زن گفت: رامین نوجوانی ١٨ساله است، ما در خیابان با هم آشنا شدیم و رامین دنبال من آمد و به من ابراز علاقه کرد. از آنجایی که سالها بود تنها زندگی میکردم و دلم میخواست با کسی حرف بزنم، با رامین ارتباط برقرار کردم، اما بعد متوجه شدم، رامین عاشقم شده است. او مدام میگفت من را دوست دارد و میخواهد با من ازدواج کند درحالیکه ٣٠سال از او بزرگتر بودم و این اتفاق غیرممکن بود. یکروز به رامین گفتم دیگر نمیخواهم به این رابطه ادامه بدهم و از او خواستم دیگر با من تماس نگیرد؛ حالش خیلی بد شد و گفت نمیتواند من را ترک کند مدتها باهم کشمکش داشتیم، میخواستم او را از خودم دور کنم تا شاید دنبال زندگی خودش برود و با دختری که همسن خودش است، آشنا شود و ازدواج کند. اما رامین دستبردار نبود. دراینمیان متوجه شدم او به من دروغ گفته و ملیت واقعی خودش را پنهان کرده است؛ رامین به من گفته بود ایرانی است و از آنجایی که جوانی قدبلند و مومشکلی بود، حرفش را باور کرده بودم. او اصلا شبیه افغانها نبود و لهجه هم نداشت، همین موضوع را بهانه کردم و دیگر جواب تلفنهایش را ندادم تا اینکه برای من چند عکس فرستاد و گفت حالا که نمیخواهی با من ارتباط داشته باشی عکسهایت را منتشر میکنم. با اینکه عکسها متعلق به من نبود، اما قبول کردم با او صحبت کنم و گفتم میخواهی برایت چه کاری انجام دهم، او گفت که باید به من پول بدهی. چندباری پولی را که خواسته بود، به او دادم تا اینکه گفت باید پنجمیلیونتومان دیگر بدهی اگر این کار را نکنی باید با من رابطه داشته باشی و اگر قبول نکنی روی صورتت اسید میپاشم. من هم تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس گزارش بدهم.
باتوجه به شکایت این زن، رامین شناسایی و بازداشت شد. او گفت: از زمانی که به ایران آمدم تنها زندگی میکردم. دختران جوان زیادی بودند که میتوانستم با آنها رابطه داشته باشم و خیلی از این دخترها هم ایرانی بودند و از آنجایی که چهره من شبیه به هموطنانم نبود و لهجه فارسی تهرانی داشتم، کسی به من شک نمیکرد و دختران ایرانی دربرابرم موضعی نداشتند، تا اینکه «سوگل» را دیدم. او زن میانسالی بود اما چهرهای جوان و بسیار جذاب داشت، ضمن اینکه خیلی مهربان بود و مهری که من از او میگرفتم از هیچ دختر جوانی نمیتوانستم بگیرم؛ بههمیندلیل به او دل بستم و عاشقش شدم. من پسر جوانی بودم و فکر نمیکردم جوانبودنم باعث شود سوگل من را از خود طرد کند اما بعد از مدتی این کار را کرد و به من گفت دیگر نمیخواهد من را ببیند؛ این اتفاق زمانی افتاد که من احساس خوشبختی زیادی داشتم با اینکه سعی میکردم سوگل را برگردانم و دوباره با هم ارتباط داشته باشیم. اما گفتههای او را درباره اینکه اذیتش میکردم و او را تهدید به اسیدپاشی کردهام، قبول ندارم چون من واقعا او را دوست داشتم و امکان نداشت بتوانم با خشونت نسبتبه او برخورد کنم.
با صدور کیفرخواست و باتوجه به اینکه سوگل هم رابطه نامشروع با رامین برقرار کرده و این موضوع را پذیرفته بود، پرونده به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و در شعبه هشتم مورد رسیدگی قرار گرفت. سوگل و رامین رابطه را قبول کردند اما رامین تهدید سوگل به اسیدپاشی و اخاذی از او را قبول نکرد. بهاینترتیب، هرچند سوگل خود شاکی پرونده بود، اما بهدلیل برقراری رابطه نامشروع به ٩٩ضربه شلاق و ١٢٠ساعت کار اجباری در یک مرکز خدماتی محکوم و رامین نیز به ٩٩ضربه شلاق و اخراج از خاک ایران محکوم شد.