دانشمند بزرگی که به کتاب‌دزدی معروف بود


دانشمند بزرگی که به کتاب‌دزدی معروف بود   10اذر-96

«تمام زندگی‌اش کتاب بود. عاشق کتاب بود ولی کتاب‌دزد هم بود. هر کتاب خوبی که می‌دید یا خوشش می‌آمد، ابایی نداشت که آن را به اصرار از صاحبش بگیرد یا بدون اطلاع او تصاحب کند و به این صفت در بین طلبه مشهور شده بود
به گزارش ایسنا، مجتبی عبدالله‌نژاد، در روزنامه اعتماد نوشت: «گاهی دنبال کتابی می‌گردم و پیدا نمی‌شود. تمام کتابخانه را می‌گردم، پیدا نمی‌شود. با این که کتابخانه من مرتب است و معمولا هر کتابی را چشم‌بسته برمی‌دارم، ولی یک‌باره می‌بینم کتابی که به آن احتیاج دارم، نیست. بعد یاد ملا قطب‌الدین شیرازی، صاحب کتاب مشهور «درةالتاج» و «شرح کشاف زمخشری» می‌افتم که به کتاب‌دزدی معروف بود. به روح بزرگ ملا درود می‌فرستم و با خودم می‌گویم لابد کار ملا قطب‌الدین است.
قطب‌الدین دانشمند بزرگی بود. بعضی منابع مثل «سُلّم‌السموات» و «روضات‌الجنات» او را دایی سعدی می‌دانند ولی ظاهرا نسبتی با سعدی نداشت و فقط هم‌دوره بودند و جد بزرگ او با جد بزرگ سعدی همنام بود. این مرد اصول اقلیدس را ترجمه کرد. شرحی بر «قانون» ابن‌سینا نوشت. شرحی بر «مفتاح العلوم» سکاکی نوشت. شرحی بر «حکمه‌الاشراق» سهروردی نوشت. در فیزیک و ریاضیات و هیات و نجوم و طب و مکانیک و زمین‌شناسی و فلسفه و کلام و تفسیر کتاب‌های متعددی تالیف کرد. اصلا تمام زندگی‌اش کتاب بود. عاشق کتاب بود ولی کتاب‌دزد هم بود. هر کتاب خوبی که می‌دید یا خوشش می‌آمد، ابایی نداشت که آن را به اصرار از صاحبش بگیرد یا بدون اطلاع او تصاحب کند و به این صفت در بین طلبه مشهور شده بود. مثلا در موقعی که در قزوین پیش علاءالدین طاووسی درس می‌خواند، استاد او نسخه‌ای از کتاب «وجیز» غزالی در علم فقه داشت که در حاشیه آن مطالب مفیدی نوشته بود و از روی آن به شاگردان درس می‌داد. قطب‌الدین عاشق این کتاب شده بود و روزی که می‌خواست از قزوین سفر کند، کتاب را دزدید. روز بعد که استاد دنبال کتاب گشت، پیدا نشد. شاگردان گفتند حتماً کار قطب‌الدین است. استاد باور نکرد اما ملا قطب‌الدین بعدها به دزدی این کتاب اعتراف کرد.

قطب‌الدین بعدها مرد ثروتمندی شد. سالی ۳۰ هزار درم فقط از غازان خان مقرری می‌گرفت. آن موقع حقوق استادان نظامیه سالی هزار درهم بیشتر نبود. ولی قطب‌الدین مرد بلندنظری بود. همه ثروتش را وقف نیازمندان می‌کرد و مخصوصا در کمک به علما و هنرمندانی که نیازمند بودند، کوتاهی نمی‌کرد. روزی دویست دینار نزدش آوردند و شنید که عبدالمومن ارموی، موسیقیدان و نوازنده مشهور از بغداد آمده و دستش تنگ است. تمام دویست دینار را به عبدالمومن ارموی داد