رشدیه و تأسیس مدرسه زیر چماق تکفیر و بدبینی 15-تیر-99
رشدیه، زاده و بالیدۀ تبریز بود اما به همۀ ایران و همۀ فرزندان میاندیشید و آموزش نوین و آن چه را وظیفۀ خود میدانست در تبریز و تهران ادامه داد و تعارضی میان دینداری و آموزش و پرورش نمیدید و البته نبود تا ببیند ۵۵ سال بعد از مرگ او آموزش و پرورش مدرن ایران در دوران جمهوری اسلامی و حاکمیت دینی ادامه یافت و مانند بسیاری از مفاهیم دیگر که در ابتدا نامتجانس مینمودند به هم زیستی روی آوردند.
به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «زادروز میرزا حسن رشدیه فرصتی است تا از پایهگذار مدارس نوین در ایران یاد شود. ۱۳ یا ۱۴ تیر ۱۲۳۱ خورشیدی میرزا حسن تبریزی در تبریز دیده به جهان گشود و ۳۶ سال بعد که اولین مدرسۀ نوین ایران را در محلۀ ششگلان تبریز بنا نهاد، به «رشدیه» شهرت داشت و چه اسم با مسمایی چون تمام عمر خود را صرف ساماندهی فرآیند رشد فرزندان این سرزمین کرد.
با این که با فروش املاک شخصی و کسب اجازه از علمای نجف، مسجد شیخالاسلام تبریز را به مدرسه تبدیل کرده بود ولی این اقدام او با واکنشهای منفی روبهرو شد و حتی در حمله به مدرسه یکی از محصلین جان خود را از دست داد و دریافت که در این مسیر دشواریهای بسیار پیش رو دارد. او که ابتدا قصد داشت به نجف برود و دروس قدیمه را بخواند، وقتی در روزنامهای خواند که از هر هزار ایرانی تنها ۱۰ نفر باسوادند، مأموریت خود را دریافت و احساس کرد نیاز ایران بیش از هر موضوع دیگر تعلیم و تربیت و انتقال دانشهای نوین است. به بیروت و استانبول رفت و با شیوههای جدید آموزش به کودکان و نوجوانان آشنا شد و در بازگشت اولین مدرسه از این نوع را در تبریز پایه گذاشت اما پس از اتفاقی که افتاد ناگزیر از ترک ایران شد.
چندی بعد میرزا علی امینالدوله به والیگری آذربایجان رسید و از رشدیه خواست بازگردد و رؤیای خود را ادامه دهد. او هم بازگشت و مدرسۀ بزرگی در تبریز گشود و محصلانی را با شیوههای نو آموزش داد اما وقتی امینالدوله را از والیگری کنار گذاشتند، بار دیگر عرصه بر رشدیه هم تنگ شد.
این تصور که علم جدید به قصد کنار زدن مذهب به صحنه آمده مثل مخالفتهای دیگر با امور مدرن و بدبینی به هر تغییر در جامعۀ سنتی قابل ارزیابی است اما او راه را گشوده بود و وقتی در اجرا دچار مشکل شد، به نوشتن کتاب و انتشار نشریه روی آورد و از جمله میتوان به روزنامههای «مکتب» و «طهران» اشاره کرد و آثاری از این قرار: بدایه التعلیم، هدایه التعلیم، نهایه التعلیم، تنبیه الغافلین و ارشاد الطالبین که جملگی دربارۀ تعلیم و تربیت است.
میرزا حسن رشدیه دیر دریافت که جلب حمایت نیروهای نواندیش مذهبی که تعارضی نمیبینند از حساسیتها کم میکند و با این حال دنبال این تعارض نبود و کار خود را میکرد و پایان عمر را هم در قم گذراند تا دست مخالفان به او نرسد و گمان نرود از دایرۀ دینداران خارج شده است. سن او اما بالا رفته بود و در فضای پرآشوب پس از اشغال و جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۲۳ در قم درگذشت.
چند سال پیش به همت مجلۀ بخارا شبی به یاد رشدیه برگزار شد و نخستین سخنران آیتالله سیدمصطفی محقق داماد، روحانی نواندیش و نوادۀ بانی حوزۀ علیمۀ قم بود که گفت: «وقتی این بزرگوار بر تأسیس مدارس به نحو جدید اصرار میورزید مکتبخانهها دیدند دکانشان تعطیل میشود از هر دری برای مخالفت قیام میکردند. مهمترین حربه آنان هم چماق تکفیر بود. نخست او را کافر معرفی کردند و سپس ریختند و مدرسه او را خراب کردند.
جالب است که چند شب قبل یکی از دوستان که سابقا با یکی از انجمنهای مذهبی همکاری داشت به من زنگ زد وگفت شنیدهام که شما میخواهید برای مرحوم رشدیه سخن بگویید، واقعاً چنین است؟ گفتم آری. گفت: در جریان باشید که ایشان "ازلی" بودهاند! گفتم شگفتا که حدود صد سال از مرگ این مرد میگذرد و این آقایان که دنبال بابی و بهایی میگردند و گویی وقتی بازارشان کساد میشود اگر کسی گیر نیاورند، گویی بهایی میسازند و از این رهگذر مهمترین خدمت را به آمار آنان میکنند. اما نمیدانند که این شیخ مرحوم سرانجام رحل اقامت در قم افکند و در پرتو حمایت مرجع تقلید زمان یعنی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی قرار گرفت.
وقتی هم ایشان در سال ۱۳۲۳ شمسی فوت کرد علمای قم بر جنازه ایشان نماز گزاردند و با احترام در قبرستانی که به نام قبرستان شیخ عبدالکریم حائری معروف است مدفون شد. ولی این آقایان هنوز هم به اتهاماتی که مکتبخانهداران برای وی جعل کرده بودند دست می یازند؟!... همین مجموعهای که امروز به دست شما میرسد [اشاره به کتابی که خود بر آن مقدمه نوشته و در آن مراسم رونمایی شد] حاوی چند رساله در اصول عقاید برای کودکان است. ببینید چقدر ساده و زیبا اصول عقاید را بیان کرده و تشیع اثنی عشری را به کودکان آموزش داده است.»
رشدیه، زاده و بالیدۀ تبریز بود اما به همۀ ایران و همۀ فرزندان میاندیشید و آموزش نوین و آن چه را وظیفۀ خود میدانست در تبریز و تهران ادامه داد و تعارضی میان دینداری و آموزش و پرورش نمیدید و البته نبود تا ببیند ۵۵ سال بعد از مرگ او آموزش و پرورش مدرن ایران در دوران جمهوری اسلامی و حاکمیت دینی ادامه یافت و مانند بسیاری از مفاهیم دیگر که در ابتدا نامتجانس مینمودند به هم زیستی روی آوردند.
زادروز میرزا حسن رشدیه - پایهگذار مدارس نوین در ایران - فرصت و ضرورتی برای این این یادآوری هم هست که اکنون مدارس ایران از دایرۀ پیشرفت و مهارتآموزیهای مورد نیاز توسعه و اقتضائات دنیای دیجیتال و دیگرگون شده با انقلاب هوش، به دور افتاده و به جای تربیت برای زیست اجتماعی همه در حال پرورش بچه ها برای رفتن به رینگ مسابقۀ کنکورند و اگر رشدیه دوباره چشم باز کند شاید در ابتدا از گسترش مدارس مدرن و نوین در ذیل حکومت ایدئولوژیک شگفتزده شود و به انبوه محصلان که بخش قابل توجهی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند ببالد اما از خروجی و فرجام دورۀ ۶ سالۀ دوم به جز بخشی که برای دانشگاه پرورش یافتهاند، نیز مبهوت شود.
کارشناسان معتقدند هر قدر ۶ سال اول مدارس در ایران کاربردی است و بچهها را با زبان پارسی و خط آن و شیوۀ نوشتن و حساب و کتاب و جغرافیا و مانند آن خصوصا همنسلان و هم سن و سال ها آشنا می کند اما در ۶ سال دوم مدام اضطراب کنکور و رشته و شغل در آینده را به جان آنان می اندازد تا چنانچه به دانشگاه راه نیافتند یا سهم آنان رشته های مرغوب نبود احساس سرخوردگی و شکست کنند و به تعبیری در سال هایی به دستگاه چرخ گوشت یا تبدیل بچه های متنوع به موجودات شبیه به هم و قالبی تبدیل شده است.
در زادروز میرزا حسن رشدیه جا دارد بار دیگر بر ضرورت تمرکز بر فرآیند «رشد» بچه ها و بازگشت به اهداف نخستین تأکید شود.
اگر وزیر آموزش و پرورش هم در کنار سخنان کلی و وعدههایی که در واقع سازمان برنامه و بودجه باید انجام دهد و شعارهایی که همۀ اسلاف او بر زبان میآوردند نیز دو کلمه از رشدیه بگوید، بد نیست.»