خیز چپ
افراطی به سوی «اپوزیسیون» 11 –تیر-99
مگر درر ژیم قرون وسطایی
ولایت فقیه با تز اقتصاد خری و واژه های هجو
من درآوردی فراوان که در هیچ کشوری وجود
ندارد و غارتگر وعوامفریب و ضد مردم و مدافع دین ابزاری است طوری که اقتصاد را نابود وروزگار مردم راسیاه کرده و بخش میانی جامعه
رادارد محو می کند اصطلاح چپ معنی و مفهوم دارد تا اینکه افراطی باشد؟!
چرا آقای موسویخوئینیها در این مقطع و
با این لحن تند، رهبر انقلاب را خطاب قرار داده است؟ چند نکته به نظرم میرسد.
پاسخ به ادعاهای ایشان هم در این نکات مدنظر است.
به گزارش گروه دیگر
رسانههای خبرگزاری فارس، سعید آجورلو، مدرس دانشگاه، یادداشتی درباره نامه
اخیر موسوی خوئینیها نوشته است که متن آن را در ادامه میخوانید.
چرا آقای موسویخوئینیها در این مقطع و
با این لحن تند، رهبر انقلاب را خطاب قرار داده است؟ چند نکته به نظرم میرسد.
پاسخ به ادعاهای ایشان هم در این نکات مدنظر است.
۱- هم در متن، هم در فرامتن و هم در لحن
نامه جناب خوئینیها نوعی خصومت شخصی، کینهجویی و حس انتقامگیری نسبت به آیتالله
خامنهای پیداست؛ همان احساس خوئینیها به ایشان قبل از رهبری که چون نهالی از ۴۰
سال گذشته تاکنون روییده و تبدیل به درخت خشم و کینه شده است. این میزان از خصومت،
این حجم از کینه و این اندازه از انتقامجویی برای فردی که پدر اصلاحطلبی و چپ
اسلامی میخوانندش، ترحمانگیز است.
۲- این نامه حاصل ناامیدی ایشان و دوستان رادیکالشان از پشتیبانی و حمایت مردم است. بهتعبیری ریشه نگارش این نامه را باید در رای ۶۰ هزارتایی آقای مجید انصاری بهعنوان سرلیست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم جستوجو کرد که این را البته باید بازتابی از نارضایتی مردم نسبت به عملکرد مجلس دهم، شورای شهر اصلاحطلب و دولت مورد حمایت اصلاحطلبان دانست؛ نوعی بیرونزدن از قواعد بازی برای نپذیرفتن مسوولیت در قدرت. به جای پیداکردن دلایل نارضایتی مردم از اصلاحات و پذیرفتن مسوولیت و پذیرش معایب و تلاش برای جبران راه، سهلترین راه، انداختن تقصیرها به گردن نظام و رهبر نظام است؛ رفتاری عوامفریبانه. بحران نمایندگی چنان میان اصلاحطلبان فراگیر است که گروهی را که واقعگراتر هستند به نقد خود مشغول داشته و گروه پرمدعاتر را به حمله به نهادهای مختلف نظام. این گروه دوم، اصلاحات را بازسازی نمیکنند بلکه نابود و ویران میکنند. نامه خوئینیها از این جمله است.
۳- نامه آقای خوئینیها از جهات زیادی شبیه به نامه استعفای مرحوم آیتالله طاهری به رهبر انقلاب در ۱۷ تیر سال ۱۳۸۱ از امامت جمعه اصفهان است- در ماه «تیر» چه رازی نهفته است که این دو نامه و وقایعی چون کوی دانشگاه همه در تیرماه روی میدهند؟ ماه خروج و شورش اصلاحطلبان- شباهت نامه از این جهت است که ایشان از قامت اصلاحطلبی درون نظام خارج شده و چون آقایان تاجزاده و حجاریان و علویتبار، به لباس تجدیدنظرطلبان درآمده و به صف «حریف» نظام به جای «رقیب» اصولگرایان پیوستند. باعث تاسف است که فردی با داعیه انقلابیگری و شاگردی امام چنین سرنوشتی یافته است. به این واسطه باید تاسف خورد اما به واسطه آشکارشدن نیات پنهان و عیانشدن آنچه سالها در دل برخی افراد میگذشته، باید خوشحال بود چراکه صف انقلابی و غیرانقلابی از هم جدا میشود؛ همانگونه که صف انقلابی پشیمان از انقلابی راسخ. برخی مدعیان خط امام، هم تکلیف خود را با ولایت فقیه روشن کردند و هم با ولی فقیه. از این جهت آقای خوئینیها را اکنون میتوان تجدیدنظرطلب نامید و نه اصلاحطلب. تجدیدنظر طلبانی که دنبال جامعه «جنبشی» به جای جامعه «مدنی» هستند و برای رهبری هرگونه نارضایتی احتمالی مورد تصورشان خیز برداشتهاند.
۴- نامه خوئینیها به رهبر انقلاب مصداق فرافکنی و فرار به جلو است. او که اکنون بهعنوان یکی از جدیترین رهبران اصلاحات باید پاسخگوی وضعیت اقتصادی کشور و مخاطب سوالات اساسی مردم درباره دلار 19 هزار تومانی و تورم سرسامآور باشد، چنانکه گویی از کره مریخ آمدهاند، شراکت اصلاحطلبان با روحانی را به روی خود نمیآورد و در قامت حملهکننده قرار میگیرد. جناب خوئینیها! شما در موضع پرسشگر قرار ندارید؛ جایگاه شما پاسخگویی به سوالات فراوان مردم است. فعلا شما متهم هستید. اگر فرصتی را در اختیار خبرنگاران قرار دهید و به مرام آزادیخواهی مورد ادعایتان وفادار باشید، سوالکننده زیاد است اما پاسخگو یافت نمیشود. من یکی از افرادی هستم که حاضرم سوالکننده از شما باشم، به شرط آنکه شعارهای دموکراسیخواهی و آزادیطلبی بر رادیکالیسم رسوبکرده در افکار و منش شما غلبه کند و عزم شفافیت و ورود به عرصه عمومی کنید.
۵- آقای خوئینیها کمتر در عرصه عمومی به بیان تفکرات سیاسی، اجتماعی، مذهبی و اقتصادی خود پرداخته است. در مورد عملکرد ایشان ابهامها و سوالهای مختلفی وجود دارد که عیانشدنش هم خدمتی به تاریخ سیاسی ایران و هم پندنامهای برای سیاسیون خواهد بود؛ اینکه چگونه رادیکالیسم منجر به چشم بستن به واقعیتها، دگماتیسم و یکطرفهنگریستن به صحنه سیاست میشود و چگونه میراث چپ در ایران که آمیزهای از تخریب و طلبکاری و فرافکنی است، «پدرسالاران دیروز» را تبدیل به «دموکراتهای مصنوعی» میکند و چگونه از «انحصارگرایان دیروز»، اصلاحطلب و دموکراتهای امروز میسازد. ظواهر جدید، بواطن تازه نمیآفریند؛ همانگونه که جامه و پوسته تازه، مغز و جوهر جدید نمیسازد.
عصر اصلاحات برای برخی چپهای دهه ۶۰ از جمله جناب ایشان، پوشیدن لباس جدید بر همان افکار قدیم بود وگرنه چه کسی است که نداند رواداری و مدارا برای امثال ایشان بیشتر به مطایبه و شوخی میماند تا واقعیت. سیاق مداوم؛ انحصارگرایی و سرکوب رقیب و افراطیگری بود و «زندهباد مخالف من»، طنز تلخ زمانه. لباس دموکراسی برای تن انحصارطلبان گشاد و بیریخت بود؛ شعار اعتدال هم که جای خود دارد. تفسیر مارکسیستی از اسلام کجا، اصلاحات و اعتدال کجا؛ بیربطترین و نامربوطترین واژه برای توصیف احوال و منش این دوستان که خود زمانی به شیخ اکبر اعتدال، لقب مرد خاکستری دادند. با این اوصاف تصدیق میکنید، توقع زیادی است اگر اندکی از صبر و مدارای مخاطب نامه در وجود نویسنده نامه یافت میشد.
۶- در میان اصلاحطلبان، انسان منصف و مدبر و واقعبین کم نیست. افرادی که در ارادتشان به رهبر انقلاب تردیدی وجود ندارد. نمونههای زیادی در ذهن دارم که گرچه در شیوه اداره کشور دارای نظرات متفاوتی هستند اما هم ارادت و علاقه فردی به حضرت آیتالله خامنهای دارند و هم معتقد به گفتمان انقلابی رهبری هستند. افراد و گروههایی مخالف رادیکالیسم امثال آقای خوئینیها و ملتزم به قواعد سیاستورزی که با وجود نقد به اصولگرایان، معایب را میپذیرند. این گروه البته همواره مورد هجمه و التفات رادیکالها بودهاند و در فضای رعبانگیزی که حاصل همین رادیکالیسم است زبان به کام گرفتهاند. اکنون فرصت خوبی است که این دوستان به میدان بیایند و فاصله خود را با تجدیدنظرطلبی و رادیکالیسم عیان کنند. از اصلاحطلبان در حزب کارگزاران، ندا، اعتدال و توسعه و افرادی چون آقای عارف توقع میرود که این ادبیات تند و انتقامجویانه آقای خوئینیها را نقد کنند. خوب است موضع آقای خاتمی هم نسبت به این نامه روشن شود. اگر مخالف هستند یا موافق، صریح بیان کنند که اکنون زمانه صراحت است. روشنشدن نسبت مجمع روحانیون مبارز با این نامه هم میتواند مفید باشد. اصلاحطلبان نباید فراموش کنند که قصد و غرض این نامه تندشدن اصلاحات و خروج اصلاحات از دایره نظام است و سکوت در مقابل آن، زمینه چنین غرضی را فراهم میآورد. این نامه را باید واکنشی به اختلاف میان اصلاحطلبان و وزندادن به رادیکالها و نابگرایان دانست. به همین واسطه اصلاحطلبان میانهرو بهعنوان بخشی از نظام سیاسی باید مقابل چنین غرضی هوشیار و آگاه باشند. «اصلاحطلبی» درون نظام است، نه بیرون آن. قدمبرداشتن بیرون این دایره در منظومه رقابت سیاسی نمیگنجد و «اپوزیسیوننمایی» و «مخالفخوانی» ترجمه میشود. نامه خوئینیها صدای همه اصلاحطلبان نیست اما سکوت در برابر آن به جدیترشدن این صدا در اصلاحات منجر میشود، پس سکوتکردن و عبور از آن گامی به سود رادیکالیسم است ، نه خلافش. اینها البته تعیین تکلیف نیست، پیشنهاد است که من نه در مقام تعیین تکلیف هستم و نه اصلاحطلبان را انتظار تعیینتکلیفشدن میرود. سکولاریزاسیون مورد نظر حجاریان وعلویتبار به سردمداری خوئینیها، راه را برای نزدیک شدن به طیف ملی - مذهبی و اوپوزیسیون باز میکند تا پروژه گذاربهایران جدید کلید بخورد.
۷- روح کلام آقای خوئینیها، انداختن مشکلات اقتصادی کشور به گردن رهبر انقلاب است. او برای رسیدن به این گزاره، دو فرضیه دارد؛ یکی نارضایتی مردم از شرایط کشور و دیگری وصلکردن این وضعیت به جایگاه و قدرت رهبری. در صحت فرضیه اول تردیدی وجود ندارد اما پاسخگوی اصلی این وضعیت دولتی است که در هفت سال گذشته کشور را اداره کرده و با شعار میانهروی مخالفان را به کف و صابون و جهنم احاله داده و مهمتر از آن، حامیان این دولت که در حمایت از روحانی در سال ۹۲ و ۹۶ از جان مایه گذاشتند و فریاد بنفش «روحانی تا ۱۴۰۰» سر دادند. درباره فرضیه دوم که البته بحث مفصل و طولانی میطلبد، اختیارات رهبری کاملا مشخص است؛ همانگونه که وظایف و اختیارات دولت مشخص است. رفتارهای رهبری در چارچوب همین اختیارات و معطوف به تعیین سیاستها، هدایت و نظارت و هماهنگی و تنظیم روابط بین قوا بوده است. کمدانشی خوئینیها در «حقوق اساسی» است یا «چون غرض آمد، هنر پوشیده ماند» که اینگونه خود را به تغافل زده و تیر کینه به سوی رهبری نشانه میرود؟... خدا میداند. محضر جنابشان عرض میکنم که اگر اصرار رهبری به حرمتداشتن «رای مردم» و «جمهوریت» نبود، این حجم از آشفتگی و بیعملی و ناکارآمدی دولت به عزل آن منجر میشد؛ کما اینکه اگر «نرمش قهرمانانه» رهبری نبود، با وجود بدبینیای که تعبیر بهتر درباره آن واقعبینی ایشان نسبت به آمریکاست، برجامی هم بنا نمیشد که بهواسطه آن اصلاحطلبان، رقیب را تخریب کنند و چهره دلهرهآور از آن بسازند. همین است حدیث دولت احمدینژاد و خاتمی که اگر اصرار و اصول «آقا» نبود، هیچکدام به پایان نمیرسیدند؛ اولی از جانب چپ و دومی از سوی راست. حفاظت و دفاع رهبری از تمام دولتها جزو اصول و نه تاکتیک که راهبرد ایشان است؛ حتی اگر به قیمت طعنه چپ و راست تمام شود. شرط انصاف بود که بهجای این ادبیات گستاخانه، از رهبری برای حمایت از دولت همفکرتان تقدیر و تشکر میکردید، نه اینکه بیکفایتی دوستانتان را گردن نظام بیندازید.
این بیانصافی در سطور دیگری از نامه که از «امور نامتعارف» سخن میگویید، هم مشخص است. کاش به جای «کلیگویی» مصداق ذکر میکردید اما توقع حقیقتجویی از «اصحاب وارونهنمایی» عبث و بینتیجه است. آن امور نامتعارفی که از آن سخن میگویید، نحوه اداره کشور توسط شما و دوستانتان است که کارد را به استخوان مردم رسانده وگرنه مشی و مرام رهبری، مشورت با نخبگان و شنیدن نظر کارشناسان و حمایت از تصمیمهای سرانقوا بوده است؛ کمااینکه خود حضرتعالی هم از مشاوران ایشان بودید که ترک پست کردید و «اپوزیسیوننمایی» را بر «یاری» به حاکمیت ترجیح دادید.
آقای خوئینیها! شما سیاست را با عینک جناحی مینگرید، آن هم از نوع انحصارگر که این عینک جناحی به علاوه خصومت شخصی، موجب نگاه کوتهنظرانه و ارتجاعی شما به رهبری است. گمان میکنم زمان مناسبی است که آن عینک تیره و تار را از روی چشم بردارید و وقایع را بدون فیلتر نگاه کنید. اگر چنین شود، حتما فرصتی پیش میآید تا به اندازه قدرت و وزن دوستانتان در قدرت، مسوولیت هم بپذیرید و اگر به این نتیجه رسیدید که در شکلگرفتن وضع موجود مقصرید، به اندازه آن تقصیر، عذرخواهی کنید؛ این رسم مروت است که البته سراغگرفتن مروت از کسانی که نقش آیتالله خامنهای را در قویشدن ایران در منطقه پرآشوب خاورمیانه، صنایع موشکی، صنعت هستهای، فناوریهای جدید و حفاظت از گفتمان انقلاب اسلامی و قدرتگرفتن جمهوری اسلامی نمیبینند و اگر هم میبینند، درک نمیکنند و اگر درک میکنند، خود را به تغافل میزنند و از بیان آن گریزان هستند، زیادهخواستن و فزونطلبی است.
8- نامه آقای خوئینیها همانگونه که گفته شد پایان سیاستورزی رسمی و ورود به دالان اپوزیسیوننمایی است؛ واکنشی به شکست در انتخابات مجلس، پیشدستی برای قبولنکردن مسوولیت شکستهای بعدی، فرافکنی در پذیرفتن مسوولیت نهادهایی که در اختیار اصلاحطلبان بوده و تلاش برای رادیکالکردن اصلاحات و نسخه جدید خروج از نظام است. این نامه که به تندترین شیوه نگاشته شده و بالاترین مقام کشور را خطاب قرار داده است، مصداق فرصتطلبی سیاسی و گشودن باب فشار بر نظام برای مذاکره با ترامپ است؛ مذاکره با یک مرد لاابالی و غیرقابلاعتماد که در آستانه افتادن به چاه دنبال طناب میگردد. مطلقنگری نویسنده توأم با هدفگذاری برای تغییرشکلدادن اصلاحات و سوالکردن و متهمکردن بهجای پاسخگویی که این آخری گویا تبدیل به رسم این جماعت شده است، زمینهچینی دور جدید بازی رادیکالهاست. بهتر بود بهجای اینگونه کنشها، آقای خوئینیها و دوستانشان تدابیر و راهکارهای خود را برای خروج از وضع وخیم اقتصادی فعلی ارائه میکردند تا مصداق سیاسیکاری و فرافکنی نشوند که البته اگر چنین وسع و توانی در ایشان و همراهانشان بود، کار دولت مطلوبشان به اینجا نمیکشید چراکه «از کوزه همان تراود که در اوست».
۲- این نامه حاصل ناامیدی ایشان و دوستان رادیکالشان از پشتیبانی و حمایت مردم است. بهتعبیری ریشه نگارش این نامه را باید در رای ۶۰ هزارتایی آقای مجید انصاری بهعنوان سرلیست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم جستوجو کرد که این را البته باید بازتابی از نارضایتی مردم نسبت به عملکرد مجلس دهم، شورای شهر اصلاحطلب و دولت مورد حمایت اصلاحطلبان دانست؛ نوعی بیرونزدن از قواعد بازی برای نپذیرفتن مسوولیت در قدرت. به جای پیداکردن دلایل نارضایتی مردم از اصلاحات و پذیرفتن مسوولیت و پذیرش معایب و تلاش برای جبران راه، سهلترین راه، انداختن تقصیرها به گردن نظام و رهبر نظام است؛ رفتاری عوامفریبانه. بحران نمایندگی چنان میان اصلاحطلبان فراگیر است که گروهی را که واقعگراتر هستند به نقد خود مشغول داشته و گروه پرمدعاتر را به حمله به نهادهای مختلف نظام. این گروه دوم، اصلاحات را بازسازی نمیکنند بلکه نابود و ویران میکنند. نامه خوئینیها از این جمله است.
۳- نامه آقای خوئینیها از جهات زیادی شبیه به نامه استعفای مرحوم آیتالله طاهری به رهبر انقلاب در ۱۷ تیر سال ۱۳۸۱ از امامت جمعه اصفهان است- در ماه «تیر» چه رازی نهفته است که این دو نامه و وقایعی چون کوی دانشگاه همه در تیرماه روی میدهند؟ ماه خروج و شورش اصلاحطلبان- شباهت نامه از این جهت است که ایشان از قامت اصلاحطلبی درون نظام خارج شده و چون آقایان تاجزاده و حجاریان و علویتبار، به لباس تجدیدنظرطلبان درآمده و به صف «حریف» نظام به جای «رقیب» اصولگرایان پیوستند. باعث تاسف است که فردی با داعیه انقلابیگری و شاگردی امام چنین سرنوشتی یافته است. به این واسطه باید تاسف خورد اما به واسطه آشکارشدن نیات پنهان و عیانشدن آنچه سالها در دل برخی افراد میگذشته، باید خوشحال بود چراکه صف انقلابی و غیرانقلابی از هم جدا میشود؛ همانگونه که صف انقلابی پشیمان از انقلابی راسخ. برخی مدعیان خط امام، هم تکلیف خود را با ولایت فقیه روشن کردند و هم با ولی فقیه. از این جهت آقای خوئینیها را اکنون میتوان تجدیدنظرطلب نامید و نه اصلاحطلب. تجدیدنظر طلبانی که دنبال جامعه «جنبشی» به جای جامعه «مدنی» هستند و برای رهبری هرگونه نارضایتی احتمالی مورد تصورشان خیز برداشتهاند.
۴- نامه خوئینیها به رهبر انقلاب مصداق فرافکنی و فرار به جلو است. او که اکنون بهعنوان یکی از جدیترین رهبران اصلاحات باید پاسخگوی وضعیت اقتصادی کشور و مخاطب سوالات اساسی مردم درباره دلار 19 هزار تومانی و تورم سرسامآور باشد، چنانکه گویی از کره مریخ آمدهاند، شراکت اصلاحطلبان با روحانی را به روی خود نمیآورد و در قامت حملهکننده قرار میگیرد. جناب خوئینیها! شما در موضع پرسشگر قرار ندارید؛ جایگاه شما پاسخگویی به سوالات فراوان مردم است. فعلا شما متهم هستید. اگر فرصتی را در اختیار خبرنگاران قرار دهید و به مرام آزادیخواهی مورد ادعایتان وفادار باشید، سوالکننده زیاد است اما پاسخگو یافت نمیشود. من یکی از افرادی هستم که حاضرم سوالکننده از شما باشم، به شرط آنکه شعارهای دموکراسیخواهی و آزادیطلبی بر رادیکالیسم رسوبکرده در افکار و منش شما غلبه کند و عزم شفافیت و ورود به عرصه عمومی کنید.
۵- آقای خوئینیها کمتر در عرصه عمومی به بیان تفکرات سیاسی، اجتماعی، مذهبی و اقتصادی خود پرداخته است. در مورد عملکرد ایشان ابهامها و سوالهای مختلفی وجود دارد که عیانشدنش هم خدمتی به تاریخ سیاسی ایران و هم پندنامهای برای سیاسیون خواهد بود؛ اینکه چگونه رادیکالیسم منجر به چشم بستن به واقعیتها، دگماتیسم و یکطرفهنگریستن به صحنه سیاست میشود و چگونه میراث چپ در ایران که آمیزهای از تخریب و طلبکاری و فرافکنی است، «پدرسالاران دیروز» را تبدیل به «دموکراتهای مصنوعی» میکند و چگونه از «انحصارگرایان دیروز»، اصلاحطلب و دموکراتهای امروز میسازد. ظواهر جدید، بواطن تازه نمیآفریند؛ همانگونه که جامه و پوسته تازه، مغز و جوهر جدید نمیسازد.
عصر اصلاحات برای برخی چپهای دهه ۶۰ از جمله جناب ایشان، پوشیدن لباس جدید بر همان افکار قدیم بود وگرنه چه کسی است که نداند رواداری و مدارا برای امثال ایشان بیشتر به مطایبه و شوخی میماند تا واقعیت. سیاق مداوم؛ انحصارگرایی و سرکوب رقیب و افراطیگری بود و «زندهباد مخالف من»، طنز تلخ زمانه. لباس دموکراسی برای تن انحصارطلبان گشاد و بیریخت بود؛ شعار اعتدال هم که جای خود دارد. تفسیر مارکسیستی از اسلام کجا، اصلاحات و اعتدال کجا؛ بیربطترین و نامربوطترین واژه برای توصیف احوال و منش این دوستان که خود زمانی به شیخ اکبر اعتدال، لقب مرد خاکستری دادند. با این اوصاف تصدیق میکنید، توقع زیادی است اگر اندکی از صبر و مدارای مخاطب نامه در وجود نویسنده نامه یافت میشد.
۶- در میان اصلاحطلبان، انسان منصف و مدبر و واقعبین کم نیست. افرادی که در ارادتشان به رهبر انقلاب تردیدی وجود ندارد. نمونههای زیادی در ذهن دارم که گرچه در شیوه اداره کشور دارای نظرات متفاوتی هستند اما هم ارادت و علاقه فردی به حضرت آیتالله خامنهای دارند و هم معتقد به گفتمان انقلابی رهبری هستند. افراد و گروههایی مخالف رادیکالیسم امثال آقای خوئینیها و ملتزم به قواعد سیاستورزی که با وجود نقد به اصولگرایان، معایب را میپذیرند. این گروه البته همواره مورد هجمه و التفات رادیکالها بودهاند و در فضای رعبانگیزی که حاصل همین رادیکالیسم است زبان به کام گرفتهاند. اکنون فرصت خوبی است که این دوستان به میدان بیایند و فاصله خود را با تجدیدنظرطلبی و رادیکالیسم عیان کنند. از اصلاحطلبان در حزب کارگزاران، ندا، اعتدال و توسعه و افرادی چون آقای عارف توقع میرود که این ادبیات تند و انتقامجویانه آقای خوئینیها را نقد کنند. خوب است موضع آقای خاتمی هم نسبت به این نامه روشن شود. اگر مخالف هستند یا موافق، صریح بیان کنند که اکنون زمانه صراحت است. روشنشدن نسبت مجمع روحانیون مبارز با این نامه هم میتواند مفید باشد. اصلاحطلبان نباید فراموش کنند که قصد و غرض این نامه تندشدن اصلاحات و خروج اصلاحات از دایره نظام است و سکوت در مقابل آن، زمینه چنین غرضی را فراهم میآورد. این نامه را باید واکنشی به اختلاف میان اصلاحطلبان و وزندادن به رادیکالها و نابگرایان دانست. به همین واسطه اصلاحطلبان میانهرو بهعنوان بخشی از نظام سیاسی باید مقابل چنین غرضی هوشیار و آگاه باشند. «اصلاحطلبی» درون نظام است، نه بیرون آن. قدمبرداشتن بیرون این دایره در منظومه رقابت سیاسی نمیگنجد و «اپوزیسیوننمایی» و «مخالفخوانی» ترجمه میشود. نامه خوئینیها صدای همه اصلاحطلبان نیست اما سکوت در برابر آن به جدیترشدن این صدا در اصلاحات منجر میشود، پس سکوتکردن و عبور از آن گامی به سود رادیکالیسم است ، نه خلافش. اینها البته تعیین تکلیف نیست، پیشنهاد است که من نه در مقام تعیین تکلیف هستم و نه اصلاحطلبان را انتظار تعیینتکلیفشدن میرود. سکولاریزاسیون مورد نظر حجاریان وعلویتبار به سردمداری خوئینیها، راه را برای نزدیک شدن به طیف ملی - مذهبی و اوپوزیسیون باز میکند تا پروژه گذاربهایران جدید کلید بخورد.
۷- روح کلام آقای خوئینیها، انداختن مشکلات اقتصادی کشور به گردن رهبر انقلاب است. او برای رسیدن به این گزاره، دو فرضیه دارد؛ یکی نارضایتی مردم از شرایط کشور و دیگری وصلکردن این وضعیت به جایگاه و قدرت رهبری. در صحت فرضیه اول تردیدی وجود ندارد اما پاسخگوی اصلی این وضعیت دولتی است که در هفت سال گذشته کشور را اداره کرده و با شعار میانهروی مخالفان را به کف و صابون و جهنم احاله داده و مهمتر از آن، حامیان این دولت که در حمایت از روحانی در سال ۹۲ و ۹۶ از جان مایه گذاشتند و فریاد بنفش «روحانی تا ۱۴۰۰» سر دادند. درباره فرضیه دوم که البته بحث مفصل و طولانی میطلبد، اختیارات رهبری کاملا مشخص است؛ همانگونه که وظایف و اختیارات دولت مشخص است. رفتارهای رهبری در چارچوب همین اختیارات و معطوف به تعیین سیاستها، هدایت و نظارت و هماهنگی و تنظیم روابط بین قوا بوده است. کمدانشی خوئینیها در «حقوق اساسی» است یا «چون غرض آمد، هنر پوشیده ماند» که اینگونه خود را به تغافل زده و تیر کینه به سوی رهبری نشانه میرود؟... خدا میداند. محضر جنابشان عرض میکنم که اگر اصرار رهبری به حرمتداشتن «رای مردم» و «جمهوریت» نبود، این حجم از آشفتگی و بیعملی و ناکارآمدی دولت به عزل آن منجر میشد؛ کما اینکه اگر «نرمش قهرمانانه» رهبری نبود، با وجود بدبینیای که تعبیر بهتر درباره آن واقعبینی ایشان نسبت به آمریکاست، برجامی هم بنا نمیشد که بهواسطه آن اصلاحطلبان، رقیب را تخریب کنند و چهره دلهرهآور از آن بسازند. همین است حدیث دولت احمدینژاد و خاتمی که اگر اصرار و اصول «آقا» نبود، هیچکدام به پایان نمیرسیدند؛ اولی از جانب چپ و دومی از سوی راست. حفاظت و دفاع رهبری از تمام دولتها جزو اصول و نه تاکتیک که راهبرد ایشان است؛ حتی اگر به قیمت طعنه چپ و راست تمام شود. شرط انصاف بود که بهجای این ادبیات گستاخانه، از رهبری برای حمایت از دولت همفکرتان تقدیر و تشکر میکردید، نه اینکه بیکفایتی دوستانتان را گردن نظام بیندازید.
این بیانصافی در سطور دیگری از نامه که از «امور نامتعارف» سخن میگویید، هم مشخص است. کاش به جای «کلیگویی» مصداق ذکر میکردید اما توقع حقیقتجویی از «اصحاب وارونهنمایی» عبث و بینتیجه است. آن امور نامتعارفی که از آن سخن میگویید، نحوه اداره کشور توسط شما و دوستانتان است که کارد را به استخوان مردم رسانده وگرنه مشی و مرام رهبری، مشورت با نخبگان و شنیدن نظر کارشناسان و حمایت از تصمیمهای سرانقوا بوده است؛ کمااینکه خود حضرتعالی هم از مشاوران ایشان بودید که ترک پست کردید و «اپوزیسیوننمایی» را بر «یاری» به حاکمیت ترجیح دادید.
آقای خوئینیها! شما سیاست را با عینک جناحی مینگرید، آن هم از نوع انحصارگر که این عینک جناحی به علاوه خصومت شخصی، موجب نگاه کوتهنظرانه و ارتجاعی شما به رهبری است. گمان میکنم زمان مناسبی است که آن عینک تیره و تار را از روی چشم بردارید و وقایع را بدون فیلتر نگاه کنید. اگر چنین شود، حتما فرصتی پیش میآید تا به اندازه قدرت و وزن دوستانتان در قدرت، مسوولیت هم بپذیرید و اگر به این نتیجه رسیدید که در شکلگرفتن وضع موجود مقصرید، به اندازه آن تقصیر، عذرخواهی کنید؛ این رسم مروت است که البته سراغگرفتن مروت از کسانی که نقش آیتالله خامنهای را در قویشدن ایران در منطقه پرآشوب خاورمیانه، صنایع موشکی، صنعت هستهای، فناوریهای جدید و حفاظت از گفتمان انقلاب اسلامی و قدرتگرفتن جمهوری اسلامی نمیبینند و اگر هم میبینند، درک نمیکنند و اگر درک میکنند، خود را به تغافل میزنند و از بیان آن گریزان هستند، زیادهخواستن و فزونطلبی است.
8- نامه آقای خوئینیها همانگونه که گفته شد پایان سیاستورزی رسمی و ورود به دالان اپوزیسیوننمایی است؛ واکنشی به شکست در انتخابات مجلس، پیشدستی برای قبولنکردن مسوولیت شکستهای بعدی، فرافکنی در پذیرفتن مسوولیت نهادهایی که در اختیار اصلاحطلبان بوده و تلاش برای رادیکالکردن اصلاحات و نسخه جدید خروج از نظام است. این نامه که به تندترین شیوه نگاشته شده و بالاترین مقام کشور را خطاب قرار داده است، مصداق فرصتطلبی سیاسی و گشودن باب فشار بر نظام برای مذاکره با ترامپ است؛ مذاکره با یک مرد لاابالی و غیرقابلاعتماد که در آستانه افتادن به چاه دنبال طناب میگردد. مطلقنگری نویسنده توأم با هدفگذاری برای تغییرشکلدادن اصلاحات و سوالکردن و متهمکردن بهجای پاسخگویی که این آخری گویا تبدیل به رسم این جماعت شده است، زمینهچینی دور جدید بازی رادیکالهاست. بهتر بود بهجای اینگونه کنشها، آقای خوئینیها و دوستانشان تدابیر و راهکارهای خود را برای خروج از وضع وخیم اقتصادی فعلی ارائه میکردند تا مصداق سیاسیکاری و فرافکنی نشوند که البته اگر چنین وسع و توانی در ایشان و همراهانشان بود، کار دولت مطلوبشان به اینجا نمیکشید چراکه «از کوزه همان تراود که در اوست».