چرا مرغ از خیابان رد شد؟

ایمیل دریافتی:1شهریور-92
نظرات بزرگان وصاحب نظران  پیرامون چرا مرغ از خیابان رد شد؟
 -رهبرولی فقیه نه مرغ واجب شرعی است ازخیابان ردشود که درمرغ داری تخم بگذارد و در خدمت خروس باشد و ازمرغ داری به آشپزخانه برود ودر سفره های رنگین درخدمت وی وهم قطارانش باشد تاسپس بافتوای وی مرغ پخته به  خنده درآید.
 سوال: چرا مرغ از خیابان رد شد؟
  ــ ارسطو : طبیعت مرغ اینست که از خیابان رد شود. 
  
ــ مارکس : مرغ باید از خیابان رد میشد. این از نظر تاریخی اجتناب ناپذیر بود. 
  
ــ نیچه : چرا که نه؟ 
  
ــ فروید : اصولاً مشغول شدن ذهن شما با این سؤال نشان میدهد که به نوعی عدم اطمینان جنسی دچار هستید. آیا در بچگی شصت خود را می مکیدید؟ 
  
ــ داروین : طبیعت مرغ را برای این توانمندی ردشدن از خیابان انتخاب کرده است. 
  
ــ همینگوی : برای مردن. در زیر باران. 
  
ــ اینشتین : رابطه ی مرغ و خیابان نسبی است. 
  
ــ سیمون دوبوار : مرغ نماد زن و هویت پایمال شده اوست. رد شدن از خیابان در واقع کوشش بیهوده ی او در فرار از سنتها و ارزشهای مردسالارانه را نشان میدهد. 

  
ــ پاپ اعظم : باید بدانیم که هر روز میلیونها مرغ در مرغدانی می مانند و از خیابان رد نمیشوند. توجه ما باید به آنها معطوف باشد. چرا همیشه فقط باید درباره مرغی صحبت کنیم که  از خیابان رد میشود؟ 
  ــ صادق هدایت : از دست آدمها به آن سوی خیابان فرار کرده بود غافل از اینکه آن طرف هم مثل همین طرف است، بلکه بدتر. 
  ــ روانشناس : آیا هر کدام از ما در درون خود یک مرغ نیست که میخواهد از خیابان رد شود؟ 
  
ــ نیل آرمسترانگ : یک قدم کوچک برای مرغ، و یک قدم بزرگ برای مرغها. 
  
ــ حافظ : عیب مرغان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت، که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت. 
    
ــ سهراب سپهری : مرغ را در قدمهای خود بفهمیم، و از درخت کنار خیابان، شادمانه سیب بچینیم. 
  طرفدار داستانهای علمی تخیلی: این مرغ نبود که از خیابان رد شد. مرغ خیابان و تمام جهان هستی را به عقب راند.
   اریش فون دنیکن : مثل هر بار دیگر که صحبت موجودات فضاییست، جهان دانش واقعیات را کتمان میکند. مگر آنتن های روی سر مرغ را ندیدید؟ 
  سعدی : حکایت آن مرغ مناسب حال توست که شنیدم که در آن سوی خیابان و در راه بیابان و در مشایعت مردی آسیابان بود وی را گفتم: از چه رو تعجیل کنی؟ گفت: ندانم و اگر دانم نگویم و اگر گویم انکار کنی.
  دکارت: از کجا میدانید که مرغ وجود دارد؟ یا خیابان؟ 
  ــ لات محل : به گور پدرش میخنده هیشکی نمتونه تو محل ما ازخیابون رد بشه. 
  
ــ بودا : با این پرسش طبیعت مرغانه ی خود را نفی میکنی. 
  
ــ پدرخوانده : جای دوری نمیتواند برود.
  ــ فروغ فرخزاد: آه آه از خیابانهای کودکی من، هیچ مرغی رد نشد. 
  ــ ماکیاولی : مهم اینست که مرغ از خیابان رد شد. دلیلش هیچ اهمیتی ندارد. رسیدن به هدف، هر نوع انگیزه را توجیه میکند. 
  ــ پاریس هیلتون : خوب لابد اونور خیابون یه بوتیک باحال دیده بوده.
-رهبرولی فقیه نه مرغ واجب شرعی است ازخیابان ردشود که درمرغ داری تخم بگذارد و در خدمت خروس باشد و ازمرغ داری به آشپزخانه برود ودر سفره های رنگین درخدمت وی وهم قطارانش باشد تاسپس بافتوای وی مرغ پخته به  خنده درآید.