برای خنده

برای خنده.19مرداد-92
خدایا ! یه بار شد بگی : ای کسانی که ایمان آورده اید ، حالتون چطوره؟؟
 ﺁﻗﺎﻫﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺴﺮﺵ ، ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺁﻗﺎﯼ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﭼﮑﺎﺭﻧﺪ ؟ﮔﻔﺖ ﺩﯾﭙﻠﻮﻣﺎﺗﻪ، ﺍﺯ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﭙﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﺎﺕ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻪ !!
خدایا ، اول انقلاب و بعد جنگ رو که تجربه کردیم ، گرونی و تحریم و اینا که بجای خودش ، سیل و زلزله هم که دیگه شده سوژه دوستان ، قربونت این آخر عمری آتشفشان تفتان و دماوند رو هم فعال کن که همه مصیبت ها رو یه جا توی یه پکیج بنام "زندگی" تجربه کرده باشیم.
امروز تو مترو بودم داشتم عکسای گوشیمو میدیدم رفتم رو عکس بعدی یارو میگه بزن عکس قبلیو من کامل ندیدم....
  دختره به دوست پسرش میگه : میخوای جایی که آمپول زدم بهت نشون بدم ؟؟!! پسره با خوشحالی میگه آره! دختره میگه : ساخنمان روبرویی طبقه چهارم پشه‌ی بیشعور! حداقل می‌خوای نیش بزنی یه جایی رو نیش بزن که ما بتونیم بخارونیم!!آخه بین دو تا انگشت کوچیکای پا، جای نیش زدنه؟خو ب عوضی عنتر! اصن اونجا خونی داره که میری نیش میزنی؟!!!
پشتکار رو از اون ساعتِ زنگداری یاد بگیرکه تادهنتو سرویس نکنه، صداش قطع نمیشه ده تا سنگک خریدیم ملت یه جوری نگاه می‌کنن انگار پرادو سوار شدیم! والللا :)
نهایت برنامه ریزی و دوراندیشی ای که والدین عزیز در دهه شصت واسه آینده بچه هاشون داشتن این بوده که:
چه جوری بچه شون نیمه ی اول سال به دنیا بیاد،اول مهر هفت سالگیش بتونه بره مدرسه؛یه وقت عمرش به بطالت نگذره!:)
پسر خالم رتبه کنکورش اومده باباش با خنده میگه :ماشالا ماشالا ، فقط چند رقم مونده بود پوز اختلاس بزرگ رو بزنه...:)
رفتیم عروسی دارم سالاد میخورم ، یه عالمه کلم و کاهو از لبو لوچم آویزونه ، همون لحظه مامانم برگشته به چندتا خانوم میگه : پسرم هستن ! حالا شما قیافه منو تصور کنین ... !
روایت داریم تو جهنم ۲۰ دقیقه مونده به افطار ساعتا وایمیسته ! 
لامصب اسم یه سری کشورای آفریقایی رو تو این المپیک شنیدم که حتی از زیر دست مموتی هم در رفته بود !!! لطفا مسئولین پیگیری کنند تا شاید بشه پروژه ای چیزی با این کشورا ردیف کرد !!والاااااااااااااا 
الان معضل زن داییم اينه که نکنه تا آخر ماه رمضون نتونه کل قرآن رو ختم کنه, و تمام دغدغه دخترش اينه که چجوری ميتونه بازم مرخصي بگيره و بره کيش تا برنزه تر شه؛ و بزرگترين چالش پسر داییم اينه که چجوري از دلستر و مخمر بتونه الکل 14,2 درصد بگيره..داییم هم مشوق همشونه.....
دقت کردین تو ایران فقط وقتی آرایشِ عروس رو قبول دارن که دیگه حتّی مادرش هم نشناسدش ؟؟؟!
انگار 90% از خستگی آدم تو جورابشه !این جورابو که در میاری کلی راحت میشی ..!
داشتیم با مامانم تو پاساژ راه میرفتیم یهو مامانم هلم داد داشتم با مخ میخوردم زمین!!!! میگم چرا اینجوری می کنی؟؟؟؟ میگه قوز نکن!!
زن پالتو پوست گرون قیمتی که تازه اون روز صبح از فروشگاه خریده بود رو پوشیده بود و مشغول تماشای خودش تو آینه بود، دختر نوجوان که تازه از مدرسه برگشته بود نگاهی به مادرش انداخت و با خشم گفت :مامان میدونی به خاطر اینکه تو بتونی این پالتو پوست رو بپوشی و باهاش به دیگران فخر بفروشی یه حیوون معصوم و بی دفاع و بدبخت و بیچاره چه زجری رو متحمل شده ؟
مادر نگاهی خونسردانه به دخترش کرد و گفت :خجالت بکش ، این حرفها چیه پشت سر بابات میگی!!!
 روزی حضرت موسی (ع) برای گرفتن وامی به بانک سینا در خیابان آزادی تهران، مراجعه کردندی رییس  بانک گفتندی: وام نمیدهیم.موسی عصبی شدندی و  گفتندی که من پیامبر خدا هستندی و اگر وام ندهندندی، دهانتان را سرویس خواهم کردندی!رییس بانگ گفتندی: هیچ  نتوانندی بکنندی در این هنگام موسی (ع)  با عصای خویش شعبه را به دونیم کردندی و از وسط آن گذر کردندی و به بانک دیگری رفتندی.!!
.
.
.
.