گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 13 بهمن -92
گفتم
: چرا ایر رهبررا نماینده ؟ در همه چیز عقب مانده
نمیگه چگونه رهبر در مانده؟ در سرکشی زهر وامانده
چرا سربازجوی شیاد ؟ انکاره کرده بحران در اقتصاد،
گفت :
یارو با التماس و لابه ، دست کشید برروی آفتابه
غول جادو
ازش زد بیرون ، متعجب شد وحیرون
غول خطاب
کرد یارو ، تقاضا کن یه آرزو
یارو
گفت به غول ، خونه ی خوام نه پول
غول به
یارو دادجواب ، بی خونه ام در آفتابه می رم
خواب
گفت: یکی از اصحاب فراری فتنه گفته است؛ رابطه
با آمریکا کلید حل مشکلات اقتصادی کشور است!
گفتم: اولا که آمریکا خودش با بزرگترین بحران اقتصادی روبروست، ثانیاً؛ یکی از اصلیترین علل دشمنی آمریکا با ایران، جلوگیری جمهوری اسلامی ایران از غارتگریهای آمریکاست و ثالثا؛ بیشترین بحرانهای اقتصادی و امنیتی در کشورهایی است که با آمریکا نزدیکترین روابط را دارند.
گفت: یعنی عقلشون به این مسئله روشن و بدیهی قدنمیده؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو دست کشید روی آفتابه! یک غول جادو بیرون اومد و گفت؛ یک آرزو بکن! یارو گفت؛ یک خونه میخوام! و غول جادو گفت؛ مرد حسابی! اگر من خونه داشتم، توی آفتابه میخوابیدم؟!
گفتم: اولا که آمریکا خودش با بزرگترین بحران اقتصادی روبروست، ثانیاً؛ یکی از اصلیترین علل دشمنی آمریکا با ایران، جلوگیری جمهوری اسلامی ایران از غارتگریهای آمریکاست و ثالثا؛ بیشترین بحرانهای اقتصادی و امنیتی در کشورهایی است که با آمریکا نزدیکترین روابط را دارند.
گفت: یعنی عقلشون به این مسئله روشن و بدیهی قدنمیده؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو دست کشید روی آفتابه! یک غول جادو بیرون اومد و گفت؛ یک آرزو بکن! یارو گفت؛ یک خونه میخوام! و غول جادو گفت؛ مرد حسابی! اگر من خونه داشتم، توی آفتابه میخوابیدم؟!
گفت: سربازجوی مچل وخل
،بازچرند کرده نقل قول
گفتم : سربازجوی زندان
، چه گفته این نادان؟
گفت : میگه کرده تعقیب
، یه فراری رقیب
چگونه داده اطلاعات ؟ در مورد ش کرده تبلیغات
از رابطه با آمریکا
کرده یادی ، هست کلید بحران اقتصادی
ولی از موضع ضد
آمریکایی ، بر پا کرده سر و صدایی
گفته کشور های بدون
ضابطه ، با آمریکا دارن رابطه
همگی هستن دچار بحران
، کشور ناامن، رهبران حیران
گفتم : چرا ایر رهبررا نماینده ؟ در همه چیز عقب مانده
نمیگه چگونه رهبر در مانده؟ در سرکشی زهر وامانده
چرا سربازجوی شیاد ؟ انکاره کرده بحران در اقتصاد،
گفت : یارو با التماس
و لابه ، دست کشید برروی آفتابه
غول جادو ازش زد بیرون
، متعجب شد وحیرون
غول خطاب کرد یارو ،
تقاضا کن یه آرزو
یارو گفت به غول ، خونه
ی خوام نه پول
غول به یارو دادجواب ،
بی خونه ام در آفتابه می رم خواب