غنچه!(گفت و شنود)

گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 6 اسفند -92
گفتم : همکار سربازجوی  اوین ، همه اش میکنه توهین
 مزخرف میگه باچرند گویی ، هتاکی میکنه با پررویی
این هست جزو مفسدان ، چرا نیست در زندان؟
گفت : در تاکسی نشست یه چاق ،جا شد با کار شاق
ازش پرسیده راننده ، نامت چیست، گفت باخنده
غنچه هست نامم ، راننده گفت، بازبشی، چه میشی جانم؟
گفت: حسین قدیانی، نویسنده متعهد و خوش‌قلم را با شکایت شورای عالی امنیت ملی به دادگاه احضار کرده‌اند.
گفتم: اتهامش چیست؟ او که قلم و قدمش را وقف دفاع از اسلام و انقلاب و نظام کرده است.
گفت: ایشان را به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»! احضار کرده بود؟! یا شاید هم روز عاشورای 88 با سنگ به نمازگزاران حمله کرده بود؟! یا شاید هم قصد داشته کتاب‌های ضاله صادق هدایت رده‌اند!
گفتم: حتما به بهانه خوردن ساندویچ در فتنه 88 شرکت و غلامحسین ساعدی را چاپ و منتشر کند؟! و یا...!
گفت: مرد حسابی! اینها که می‌گویی راست راست راه می‌روند و چپ چپ به مردم نگاه می‌کنند وکسی هم به آنها نازکتر از گل نمیگه!
گفتم: خدا را شکر، نمردیم و معنی اعتدال را دیدیم!... آدم خیلی چاق و فربه‌ای در تاکسی نشسته و تقریبا همه صندلی عقب را اشغال کرده بود. راننده پرسید؛ ببخشید، اسم شما چیه؟ گفت؛ غنچه! راننده گفت؛ اگر باز بشی، چی میشی؟!
گفت :  سربازجو شده شاکی ، دهانش داده چاکی
 کرده گرد و خاکی ، تا  از یه عنصر ناپاکی
هم لهجه  استو  همکار  ، مثل خودش هست تبهکار    
چون ازش شده شکایت ،  دلخوره  ، نداره رضایت
گفتم : شکایت کرده چه نهاد؟ سربازجو چه داده پیشنهاد؟
گفت :  برایش داره اهمیت ، چون شورای عالی امنیت
با شکایت، قدیانی شد احضار ، تا بهش داده بشه اخطار
گفتم : همکار سربازجوی  اوین ، همه اش میکنه توهین
 مزخرف میگه باچرند گویی ، هتاکی میکنه با پررویی
این هست جزو مفسدان ، چرا نیست در زندان؟
گفت : در تاکسی نشست یه چاق ،جا شد با کار شاق
ازش پرسیده راننده ، نامت چیست، گفت باخنده
غنچه هست نامم ، راننده گفت، بازبشی، چه میشی جانم؟