كوتاه و خواندني
تقسيم غذا به روش گرگ و روباه . 27 بهمن -92
تقسيم غذا به روش گرگ و روباه . 27 بهمن -92
داستان تقسیم
شکار به نفع سلطان جنگل شیر که بی شباهت به شیوه ی تقسیم قدرت وغنایم از سوی خامنه
ای رهبر ولی فقیه ندارد که فسیل زهوار در رفته پیر ومکاری که به جلد شیر رفته ندارد
يه روز يه شير و يه روباه
و يه گرگ تو جنگل گرسنه و سرگردون به فكر غذا بودن.. تصميم گرفتن تا هر كدوم به
تنهايي برن و يه غذا و شكاري پيدا كنن و بيارن.
شير يه شتر شكار كرد.گرگ يه آهو شكار كرد.روباه هم يه خرگوش شكار كرد و آوردن سر سفره غذا.
پادشاه جنگل يه نگاه دستوري به گرگ انداخت و گفت هي تو..بله قربان..زود اين غذاها رو تقسيم كن.
گرگ بدبخت و ساده هم با تمام عدالت و ذكاوتي كه داشت گفت:شتر رو شما تناول كنيد.آهو رو من ميخورم. خرگوش رو هم ميديم روباه بخوره...!
هنوز حرف گرگ بدبخت تموم نشده بود كه سلطان پريد و گرگ رو تيكه پاره كرد.
يه نگاه معنيدار و پر از خشم به روباه كرد ودستورداد:حالا تو تقسيمش كن.
روباه كه شاهد و ناظر اون صحنه فجيع بود، زيركانه گفت: قربان! همين الان يك كباب آهو برايتان درست ميكنم كه نگو و نپرس...تا يه چرت قيلوله داشته باشيد،براي ناهار خوراك شتر براتون آماده ميكنم... آخر شب هم يه غذاي سبك و خوشمزه از گوشت خرگوش درست ميكنم تا خواب راحتي داشته باشيد!
شير با شنيدن اين نحوه تقسيم گل از گلش شكفت و گفت:آفرين... بگو ببينم اين علم و سواد تقسيم رو از كي ياد گرفتي؟
روباه باهوش هم بدون درنگ جواب داد:از آقا گرگه!
شير يه شتر شكار كرد.گرگ يه آهو شكار كرد.روباه هم يه خرگوش شكار كرد و آوردن سر سفره غذا.
پادشاه جنگل يه نگاه دستوري به گرگ انداخت و گفت هي تو..بله قربان..زود اين غذاها رو تقسيم كن.
گرگ بدبخت و ساده هم با تمام عدالت و ذكاوتي كه داشت گفت:شتر رو شما تناول كنيد.آهو رو من ميخورم. خرگوش رو هم ميديم روباه بخوره...!
هنوز حرف گرگ بدبخت تموم نشده بود كه سلطان پريد و گرگ رو تيكه پاره كرد.
يه نگاه معنيدار و پر از خشم به روباه كرد ودستورداد:حالا تو تقسيمش كن.
روباه كه شاهد و ناظر اون صحنه فجيع بود، زيركانه گفت: قربان! همين الان يك كباب آهو برايتان درست ميكنم كه نگو و نپرس...تا يه چرت قيلوله داشته باشيد،براي ناهار خوراك شتر براتون آماده ميكنم... آخر شب هم يه غذاي سبك و خوشمزه از گوشت خرگوش درست ميكنم تا خواب راحتي داشته باشيد!
شير با شنيدن اين نحوه تقسيم گل از گلش شكفت و گفت:آفرين... بگو ببينم اين علم و سواد تقسيم رو از كي ياد گرفتي؟
روباه باهوش هم بدون درنگ جواب داد:از آقا گرگه!