چگونه به دادِ آسیب‌دیدگان برسیم وقتی خودمان سامان نداریم؟!

 ایلنا گزارش می‌دهد؛

۸-تیر-۱۴۰۰

نیروهای اورژانس اجتماعی با «ایلنا» تماس گرفتند و خواستند که صدایشان باشیم. آن‌ها از عدم پرداخت حقوق و بیمه گفتند تا شرایط و سختی کار و برداشتن تنها روز تعطیلی‌شان در هفته. می‌گویند: «دیگر کم آورده‌ایم و رفتن از این شغل بزرگترین رویایِ زندگیمان شده است».

به گزارش خبرنگار ایلنا، برای رفع آسیب‌های اجتماعی و ایجاد امنیت روانی در جامعه کار می‌کنند اما خودشان درگیر ناملایمتی‌های روابط کار در جامعه‌ی ایران هستند. شنوایِ درد و رنجِ دیگران می‌شنوند و برای حل آن تلاش می‌کنند اما کسی درد و رنجشان را نمی‌شنود. پیگیر کار افرادی می‌شوند که از زندگی بریده‌اند و تلاش می‌کنند آن‌ها را به زندگی امیدوار کنند اما سالهاست که خودشان از بهبودِ وضعیتِ شغلی‌شان ناامید شده‌اند. بی‌سرپناهان را سروسامان می‌دهند اما گویی وضعیت‌شان به گونه‌ای است که نمی‌توانند زندگیِ خود را سروسامان بدهند. شاید بهتر است بگوییم مصداق بارز «کوزه‌گرانی هستند که از کوزه‌ی شکسته آب می‌خورند». 

نیروهای اورژانس اجتماعی با «ایلنا» تماس گرفتند و خواستند که صدایشان باشیم. آن‌ها از عدم پرداخت حقوق و بیمه گفتند و سختی کار و برداشتن تنها روز تعطیلی‌شان در هفته. می‌گویند: «دیگر کم آورده‌ایم و رفتن از این شغل بزرگترین رویایِ زندگی‌مان شده است». 

بسیاری از نیروهای اورژانس اجتماعی که احتمالا آن‌ها را با خط تلفن ۱۲۳ می‌شناسیم، زیر نظر پیمانکاران کار می‌کنند و سازمان بهزیستی مستقیم با آن‌ها قرارداد نبسته است. پیمانکاران یکی از بزرگترین مشکلات نیروی کار در ایران هستند. دقیقا برای همین است که تا صحبت از واگذاری به پیمانکار و بخش خصوصی پیش می‌آید، تن و بدنِ بسیاری از کارگران می‌لرزد.

تجربه نشان داده که واگذاری کار به پیمانکار آن‌هم در شغل‌هایی که ماهیت دائم دارند بی‌‍‌برو برگرد به معنایِ نابودیِ حقوق نیروی کار است. فرقی هم ندارد این نیروی کار کارگری ساده باشد یا نیروی تحصیل کرده، در هر حال پای پیمانکار که به میان می‌آید احتمال اینکه حقوق‌ها با تاخیر پرداخت شود، امنیت شغلی بیش از پیش به خطر بیفتد و قانون کار به متنی بی‌ارزش تبدیل شود، بسیار است. 

یکی از نیروهای اورژانس اجتماعی در تماس با ایلنا می‌گوید: «ما در اورژانس اجتماعی نیروهایی داریم که ۱۲ سال زیر نظر پیمانکار کار کرده‌اند و هنوز رسمی نشده‌اند. سه ماه به سه ماه با ما قرارداد می‌بندند و هر وقت بابت شرایط کاری و پرداخت نشدنِ حقوقمان اعتراض می‌کنیم تهدیدمان می‌کنند و می‌گویند اگر نمی‌توانید نیایید؛ صدها نفر هستند که منتظرند شما نباشید و جای شما بیایند»

لحظه‌های سخت و طاقت‌فرسایی را سپری می‌کنند؛ از حاضر شدن در محل و صحبت کردن با افرادی که قصد خودکشی دارند گرفته تا حضور در بحران‌های خانوادگی و مداخله در مسائلی مثل کودک آزاری یا همسر آزاری. کار آن‌ها در واقع «تلفیقی از مداخله در بحران‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی» است. ۱۲۳ را مرکز مداخله با بحران می‌دانند و در مورد لزوم وجود اورژانس اجتماعی در جوامع می‌گویند: «دولت‌ها برای کنترل اضطراب‌ها و آرامش بخشیدن به فضای جامعه به اورژانس اجتماعی نیاز دارند». 

اما سوال این است که نیروهایی که خود در شرایط بحرانی به سر می‌برند و ماه‌ها حقوق دریافت نکرده‌اند، چگونه می‌توانند بحران‌های جامعه را حل کنند؟ «کار ما به شدت سخت است. خستگی و دوندگی یک طرف و درگیری با انواع و اقسام بحران‌ها یک طرف دیگر. ما روزانه با هر آسیبی که فکرش را بکنید سروکار داریم، با افراد زیادی در ارتباطیم و مکان‌های مختلفی می‌رویم. در چنین شرایطی کار می‌کنیم اما دو سال است که حقوقمان را ۲ یا سه ماه یکبار می‌دهند. خیلی از این نیروها متاهل و سرپرست خانوارند. واقعا چگونه می‌توان با حقوق ۳ میلیون تومان ۳ ماه را سپری کرد؟! از اول سال هم هنوز حقوقمان را نداده‌اند و ظاهرا قرار است آخر تیرماه به حساب‌مان واریز کنند.» 

در قراردادشان نوشته شده ۱۲ ساعت کار کنند و ۲۴ ساعت استراحت اما به گفته‌ی خودشان بیش از این‌ها کار می‌کنند و اضافه‌کاری هم نمی‌گیرند «بارها پیش آمده که آخر وقت ماموریت می‌خورد و کارمان تا ساعت ۱۲ شب طول می‌کشد و یا حتی گاهی برای جاسازیِ یک مددجو تا ساعت ۳ صبح سردرگُم هستیم. بارها پیش آمده به جای اینکه ۱۲ ساعت کار کنیم ۱۶ یا ۲۰ ساعت در روز کار کرده‌ایم اما همان حقوق ثابتِ ۳ میلیون تومان را می‌دهند و بابت اضافه‌کاری هیچ پولی دریافت نمی‌کنیم. درحالیکه این اضافه‌کاری اجباری است و اصلا ماهیتِ کارمان به گونه‌ای است که از این موارد زیاد پیش می‌آید.» 

اینکه چه کسی باید جوابگوی مطالبات این نیروها باشد سوالی است که وقتی پای پیمانکاران به میان می‌آید معمولا بی‌جواب می‌ماند. بخش واسطی که به بهانه‌‎ی کوچک‌تر کردنِ دولت روی کار آمده است و اگر ادعا کنیم که نتیجه‌ی وجودش چیزی جز به استثمار کشیدنِ هرچه بیشترِ کارگران نیست، پُر بیراه نگفته‌ایم.

عدم پرداخت اضافه‌کاری و حق شیفت، محروم ماندن از مرخصی استحقاقی و مزایا و پاداش و سنوات خدمت و مهم‌تر از همه عادی شدنِ معوقات مزدی نتیجه‌ی حکمرانیِ قرادادهای پیمانی دولت است؛ قراردادهایی که بدونِ پیمودن مسیر درست و حقیقیِ مناقصه ایجاد شده‌اند و احتمالا مهم‌ترین معیار واگذاری‌ها «خودمانی بودن» است. 

مسیری که نیروهای پیمانکاریِ اورژانس اجتماعی برای گرفتنِ حق و حقوق خود پیموده‌اند گواه محکمی براین مدعاست «ما در دور باطلی گیر افتاده‌ایم؛ بهزیستی کشور همیشه می‌گوید حقوق‌ها را واریز کرده‌ایم، بهزیستی استان بهانه‌ی دیگری می‌آورد و پیمانکار هم که پول ما را نمی‌دهد. ما نمی‌دانیم برای پیگیریِ مطالباتمان باید چه کسی را ببینیم. ظاهرا کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد مشکل ما را حل کند.» 

نیروهای اورژانس اجتماعی می‌گویند: «بارها با مسئولان بهزیستی برای گرفتنِ حقوق خود صحبت کردیم، بارها نامه‌نگاری کردیم، حتی یکبار هم روبه‌روی سازمان بهزیستی کشور تجمع کردیم اما ما را تهدید کردند و اجازه ندادند پای نمایندگان‌مان به اتاق رئیس بهزیستی برسد. اسم ما را نوشتند و گفتند بروید خودمان پیگیری می‌کنیم اما فقط وعده و وعید دادند». 

از مسئولانی می‌گویند که درکی از شرایط کار نیروهای اورژانس اجتماعی ندارند: «مسئولی که در معارفه‌ی خود می‌گوید «کار ما مهم است چون ممکن است روزی آن دختر خیابانیِ جلوی پسر من را بگیرد» چه درکِ درستی می‌تواند از وضعیت و شرایط شغلی ما داشته باشد؟ همین یک جمله به خوبی نشان می‌دهد که چقدر دم دستی و از بالا به پایین به موضوع نگاه می‌کند. ظاهرا اصلا مسئله و عمق کار ما را درک نکرده است. این مسئول چگونه می‌تواند متوجه باشد که نیروی اورژانس اجتماعی برای اینکه کار با کیفیتی ارائه دهد باید آرامش روانی داشته باشد تا بتواند این آرامش را منتقل کند». 

سخن آخر

اگر قرار نیست شرکت‌های پیمانکاری حذف شوند، آیا نباید حداقل سازکار نظارتی و کارشناسی مناسب در مورد این شرکت‌ها اجرا شود؟ طبق ماده ۱۳ قانون کار، کارفرمای اصلی در قبال کارگران مسئولیت تضامنی برعهده دارد و اگر شرکت‌های پیمانکاری به وظایف خود در قبال کارگران عمل نکنند، کارفرمای اصلی مسئول است و نباید از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کند؛ اما آیا کارفرمای اصلی وظیفه‌ی خود را به درستی انجام می‌دهد؟ 

یکی از نیروهای اورژانس اجتماعی از پاسخی می‌گوید که مسئولان بهزیستی - یا همان کارفرمای اصلی- در واکنش به مطالبه‌ی حقوق این نیروها به آن‌ها می‌گویند: «شما فقط در زمین بهزیستی تردد می‌کنید و نیروی ما نیستید». این چنین شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتی که قانون برعهده‌ی کارفرمای اصلی گذاشته چه نتیجه‌ای می‌تواند داشته باشد جز اینکه نیروی کار روز به روز انگیزه‌ی خود را برای ارائه‌ی کار بهتر و با کیفیت‌تر از دست بدهد؟ 

«خیلی از همکاران می‌گویند دیگر از دل و جانمان مایه نمی‌گذاریم. خیلی‌ها فقط می‌آیند تا ساعتشان را پُر کنند و بروند، خیلی‌ها انصراف دادند و خیلی‌ها هم مثل من آروزی رفتن از اینجارا دارند». 

گزارش: زهرا معرفت