بوق (گفت و شنود)
گفتم : ولی برای خلاف ممد خاتمی ، کروبی و موسوی
داده اند پیامی
اینان شزکت نکردند در شوی فرمایشی ، در این مورد سر
بازجو داده چه همایشی؟
گفت : سربازجوی پلید ونامرد ، نقل کرده آن موقع
که داشته نامزد
روزی به نامزدش می زند زنگ ، تابوق زدم بیا بیرون
تو بی د رنگ
نامزدش میگه، مگه تو خریدی
ماشین؟میگه نه بوق خریدم سربازجوی اوین
گفتم: از اين عصباني هستند كه چرا خودشان رأي نداده اند!
گفت: خب! آنها هم مي توانستند مثل خاتمي در انتخابات شركت كنند و رأي بدهند!
گفتم: مرد حسابي! آنها به آمريكا و اروپا و اسرائيل پناهنده شده و ساكن آنجا هستند.
گفت: ولي برخي از گروههاي اپوزيسيون ابراز اميدواري كرده بودند كه با تحريم ها و فشارهاي آمريكا و اروپا، جمهوري اسلامي سقوط مي كند و آنها به ايران باز مي گردند!
گفتم: يارو به نامزدش زنگ زد و گفت؛ حاضر شو الان ميام كه بريم توي خيابون ها يك گردش بكنيم و چند تا بوق هم بزنيم. نامزدش با خوشحالي پرسيد ماشين خريدي؟ و يارو گفت؛ نه! بوق خريدم!
گفت: خب! آنها هم مي توانستند مثل خاتمي در انتخابات شركت كنند و رأي بدهند!
گفتم: مرد حسابي! آنها به آمريكا و اروپا و اسرائيل پناهنده شده و ساكن آنجا هستند.
گفت: ولي برخي از گروههاي اپوزيسيون ابراز اميدواري كرده بودند كه با تحريم ها و فشارهاي آمريكا و اروپا، جمهوري اسلامي سقوط مي كند و آنها به ايران باز مي گردند!
گفتم: يارو به نامزدش زنگ زد و گفت؛ حاضر شو الان ميام كه بريم توي خيابون ها يك گردش بكنيم و چند تا بوق هم بزنيم. نامزدش با خوشحالي پرسيد ماشين خريدي؟ و يارو گفت؛ نه! بوق خريدم!
گفت : سربازجوی درازگوش ، باز خنگ شده کرده فراموش
گفتم : برای چه این جنایتکار؟خنگ شده است وفراموشکار
گفت : می خواهد با رندی وکودنی ،کس نداند به خودش زده تو دهنی
تلاش کرده کسی نیاورد به یاد ، چه می گفت به خاتمی این شیاد؟
متهم به خیانتش می کرد ووطن فروش ،همه اتهامات فراموش کرده این
چموش
چون به سبک بازجویی و سناریو سازی کیهانی ،گفته مخالفین از رأی
دادن خاتمی هستند عصیانی
هورا کشیده برای خاتمی که در انتصابات ، رأی داد تا عادی جلوه داده بشه تقلبات
برای همین سربازجو با
مخالفین کرده دعوا ، تا خاتمی را کرده باشد حلوا حلوا
گفتم : ولی برای خلاف ممد خاتمی ، کروبی و موسوی داده اند پیامی
اینان شزکت نکردند در شوی فرمایشی ، در این مورد سر بازجو داده
چه همایشی؟
گفت : سربازجوی پلید ونامرد ، نقل کرده آن موقع که داشته نامزد
روزی به نامزدش می زند زنگ ، تابوق زدم بیا بیرون تو بی د رنگ
نامزدش میگه، مگه تو خریدی ماشین؟میگه نه بوق خریدم سربازجوی اوین