مضحکه ی انتخابات (۳)
از
آقای علیرضا یعقوبی .
2 خرداد-92
بعد ازانتشار اسامی کاندیداهای تائید صلاحیت شده توسط شورای نگهبان:
با انتشار نام اسامی
کاندیداهای تائید صلاحیت شده و رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی و رحیم مشایی، مضحکه ی
انتخابات شکلی جدید بخود گرفت. حتی دورترین نا آگاهترین طیف در جامعه فهمیدند که
«آقا» در پی چیست؟ به نامه های دختر خمینی و نوه اش حسن خمینی به خامنه ای و رفسنجانی
نگاهی بیندازید. خامنه ای ادعای برگزاری انتخابات پرشور داشت و انتخابات پرشور از
نظر او یعنی در آمدن فرد مورد نظر او از صندوق رأی گیری. دیگر همه از ریاست جمهور
شدن سعید جلیلی بعنوان مهره مطلوب بیت رهبری سخن می گویند. نگاهی اجمالی به تحلیل
های خبرگزاری ها و روزنامه های خارجی،گویای این نظر است که در نهایت از شعبده ی
انتخابات باید فرد مسلوب الاختیاری همچون سعید جلیلی بیرون بیاید. صدای آمریکا حتی
در سایتش بدنبال برنامه های اقتصادی سعید جلیلی رفته است. چه چیزی جز ادامه دزدی و
غارتگری و چپاول اموال عمومی می تواند برنامه جلیلی و یا هر کاندیدای دیگری باشد
که قرار است نقش «تدارکاتچی» را در جمهوری جهل و جنایت و تجاوز و چپاول و اختلاس
بعهده بگیرد.. اگر اساس کار بر برنامه بود که از همان سی و چهار سال قبل اینها
باید جایشان را به کسی می دادند که برای جامعه ایران و مشکلات و چالش های آن
برنامه مدونی داشت و خمینی صریحا حضور چنین کاندیدایی را وتو نمود. او کسی را می
خواست که دقیقا اهدافش را در خوار و ذلیل و بی ارزش شدن توده های مردم به اجرا در
آورد. حکومت مستضعفین مورد نظر او تنها با مستضعف شدن مردم ایران تحقق پذیر می شد
چرا که انسان گرسنه از جایگاه و ارزشهای انسانی تهی شده و تملق و خواری را بجای
عزت و کرامت می نشاند. عین همین جماعتی که نامه بدست بدنبال ماشین حامل ولی فقیه و
یا گماشته او می دوند تا شاید از قبل آن تکه نانی نصیبشان گردد. انسان تهی شده از
عزت و کرامت، انسانی است ضعیف و تو سری خور. به هر ذلت و خواری تن داده تا شاید از
خرده و ریزه های فروریخته از خوان نعمت غارتگران چیزی نصیبشان گردد. جامعه ایران
استعداد عجیبی در این زمینه دارد. تولید و بازتولید استبداد. کار این مملکت در
تاریخ معاصرش نه روی روال و مدار قانونی و حاکمیت روابط دمکراتیک و ارزشهای
برخاسته از دمکراسی بلکه از طریق استبداد و حاکمیت ضوابط و دویدن پشت سر شاه و شیخ
و بوسیدن دست و پای حاکم گذشته است. و بدبختی آن است که هنوز هستند روشنفکرانی که
بر این سنت غلط کماکان پای می فشرند و بازگشت به دوران گذشته را به منزلت بازگشت
به دوران اقتدار ایران و ایرانی می دانند غافل از آنکه استبداد کنونی حاصل و نتیجه
بلافصل حاکمیت روابط گذشته است.
چه باید
کرد؟:
چه باید کرد جز
انداختن طرحی نو، طرحی عاری از استبداد و جهل و غل و زنجیر. صحنه سیاسی ایران باید
از هر آنکه بدنبال استبداد و بازپروری آن است، تهی گردد. نوبت پاسداشت کرامت و عزت
انسانی است. دوران حاکمیت مردمی است. دوران احیای غرور ملی و میل به استقلال و بنا
نهادن ایرانی آباد و آزاد در سایه تحقق آزادی و روابط دمکراتیک است. انسان ایرانی
می تواند و باید درباره سرنوشتش، خود تصمیم بگیرد. دوران استبداد تحت هر نام و
اندیشه ای بسر آمده است. یگانه راه نجات همانا حاکمیت جمهور مردم بجای جمهور
آخوندی است. حکومتی سکولار و عمیقا معتقد به دمکراسی. اینچنین است که می توان و
باید به احیای ارزشهای انسانی و کرامت و عزت و ایجاد فرصت های برابر برای همه نائل
آمد و جامعه ایرانی در چنان صورتی است که می تواند به خانواده ملل پیشرفته
بپیوندد. برای تحقق چنین هدفی باید رژیم جهل و جنایت را برافکند، رسیدن به این هدف
در قدم اول از بایکوت تمام عیار انتخابات و خراب کردن آن بر سر اخوند و عمله و
اکره آن می گذرد. زمان، زمان برخاستن و عمل به وظیفه ملی است. با تحریم کامل
انتخابات فرمایشی، صندوق های شعبده را بر سر خامنه ای و عمله اش خراب کنیم. فردا
از آن ما و از آن فرزندان ایران زمین است. برای آن فردا باید امروز با اتحاد و
همدلی ثابت کنیم که جامعه ایران یکصدا به خامنه ای و تمامی کاندایداها و مضحکه ی
انتخاباتیش «نه» می گوید. شرایط عینی وذهنی برای قیام و برخاستن آماده است. با عزم
جزم به خامنه ای و ولایت فقیه «نه» بگوئیم و یکصدا ثابت کنیم که ایران و ایرانی با
اینهمه شعور و آگاهی، شایسته دمکراسی و حاکمیت ملی بر اساس روابط دمکراتیک است.