گزارش دو جنایت 6 خرداد -92
پایان غم انگیز عشق نافرجام
پایان غم انگیز عشق نافرجام
غمنامه و داستان ادامه دار تراژدیک بیش از 34 ساله تولید مرگ های اسفبار ودلخراش که
به شیوه های گوناگون روزانه در گوشه وکناراتفاق می افتد نه اینکه پایانانی بر این
سریال سناریوی مرگ متصور نیست ، بلکه شوربختانه دامنه ی آن هرروز گسترش می یابد .
اکنون دو مورد از چنین غمنامه مرگ در رژیم مدعی امن ترین کشور جهان گزارش شده است
. یکی مربوط به یک جوان است که دختر دانشجویی
را دوست داشته ولی دختر تصمیم می گیرد با جوان دیگری ازدواج کند . ولی جوان عاشق دختر را می کشد و یک چشم نامزدش را کور می کند.قربانی
دیگر نوجوان 17 ساله است که
قاتل گفته است من
پرهام را کشتم چون باید از ناموس و حیثیتم دفاع میکردم.
عشق نافرجام پسر باعث شد تا او جان دختر مورد علاقه اش را بگیرد و
چشم نامزدش را کور کند.به گزارش قانون، سال 84 خبر تصادف یک دستگاه بی ام
و روی پل یادگار امام سر آغاز کشف ماجرای یک قتل بود. دو سرنشین خودروی بی ام و به
شدت مجروح شده بودند تا حدی که دختر جوانی که سمت شاگرد ماشین نشسته بود قبل از
رسیدن به بیمارستان جان سپرد. اما پسر جوانی که خودرو را هدایت ميکرد یکی از
چشمانش را از دست داده بود.اگرچه تصادف شدید بود اما به نظر کارشناسان نحوه
برخورد طوری نبود که بخواهد چشم راننده را کور کند.پس از معاینه جسد بی جان دختر
جوان مشخص شد که او از خونریزی حاصل از برخورد جسم تیز و نازک به شریانهای حیاتی
بدنش جان سپرده است.به همین خاطر فرضیه مرگ بر اثر تصادف خط خورد و تحقیقات بیشتر موکول
شد به وقتی که رضا، پسری که چشمش را از دست داده بود بهبود پیدا کند و از
بیمارستان مرخص شود.با بهبودی نسبی رضا تحقیقات ادامه پیدا کرد و پرده از یک جنایت
خونین برداشته شد.رضا در گفتههايش به ماموران گفت: «من و نازنین چند وقتی ميشد که با
هم نامزد کرده بودیم.یک روز او از من خواست برای دیدن یکی از دوستان قدیمياش با
هم بیرون برویم.من هم قبول کردم.آن روز من و نازنین، یکی از دوستان قدیمينازنین
که اسمش علی بود را سوار ماشین کردیم. با ماشین در حال حرکت بودیم که ناگهان علی
که در پشت ماشین نشسته بود یک چاقو در آورد و به گردن من فرو کرد. من پشت فرمان
بودم و ميخواستم جلوی او را بگیرم اما او چاقو را در آورد و همزمان چند ضربه به
نازنین زد. وقتی ميخواستم جلوی او را بگیرم او با چاقو به چشم چپ من زد. بعد از
آن بود که تصادف کردم و علی از ماشین پیاده شد و فرار کرد.»بر اساس گفتههاي رضا اقدامات برای دستگیری علی
آغاز شد. علی که از همکلاسیهاي نازنین در دانشگاه بود پس از مدتی دستگیر شد و به
جرمش اعتراف کرد.با اعتراف علی بازپرس دادسرای جنایی برای او به اتهام مباشرت در قتل
قرار مجرمیت صادر کرد که با تایید قرار مجرمیت و صدور کیفرخواست پرونده برای
محاکمه به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.به این پرونده قتل یک بار در شعبه 71 رسیدگی شد و
برای علی به اتهام قتل نفس حکم قصاص و اتهام از دست رفتن چشم چپ رضا حکم قصاص عضو
صادر شد.با توجه به رضایت خانواده نازنین، حکم قصاص علی نقض شد و او برای بار دوم
از لحاظ رسیدگی به جنبه عموميجرم پای میز محاکمه قرار گرفت.او در جلسه صبح دیروز که در شعبه 71 دادگاه کیفری
استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و 4 قاضی مستشاربرگزار شد گفت: «من نازنین را دوست داشتم و ميخواستم با او ازدواج
کنم اما او فرد دیگری را به من ترجیح داد. آن روز به او گفتم که ميخواهم نامزدش
را ببینم و ازدواجشان را تبریک بگویم. او هم قبول کرد با رضا به دنبال من آمدند.
تحمل دیدن نازنین با کس دیگری برای من سخت بود به همین خاطر با چاقو به آنها حمله
کردم.»از آنجایی که خانواده نازنین رضایتشان را در دادگاه اعلام کرده بودند
حکم قصاص او نقض شد اما حکم قصاص عضو او همچنان پا بر جاست از این رو قضات دادگاه
در پایان جلسه برای صدور حکم وارد شور شدند.
مردی که در پی خیانت همسرش پسر نوجوانی را به قتل
رسانده بود، پای میز محاکمه رفت و از جنایتی که انجام داده دفاع کرد.به گزارش
خبرنگار ما، متهم که سروش نام دارد هفتسال قبل وقتی وارد خانه شد و نوجوانی به
نام پرهام را در آنجا دید، او را با ضربات چاقو از پای درآورد.نماینده دادستان
تهران در ابتدای جلسه محاکمه سروش که دیروز برگزار شد در جایگاه ایستاد و گفت:
متهم، تابستان سال 85 بعد از ورود به خانهاش با چاقو به پرهام حمله کرد و او را
به قتل رسانده. اما این مرد بعد از قتل با ماموران تماس گرفت و خودش را به آنها
معرفی کرد. هرچند او مدعی است مقتول را مهدورالدم میدانست و به همین دلیل او را
به قتل رساند، اما شواهدی در این خصوص ارایه نکرده است. بنابراین بهعنوان
نماینده دادستان تهران درخواست صدور حکم قانونی را دارم.در ادامه به دلیل فوت پدر مقتول، برادران او و
وکیلشان در جایگاه حاضر شدند و برای متهم درخواست صدور حکم قصاص کردند. وکیل
خانواده ولیدم گفت: متهم مدعی شده پرهام برای برقراری رابطه با همسرش به خانه او
رفته و به همین دلیل هم مهدورالدم بود. متهم جایی دیگر مدعی شده قصد کشتن پرهام
را نداشت. این حرفها متناقض است و بحث مهدورالدمبودن را زیر سوال میبرد.
بنابراین ادعایش دروغ است و من از سوی موکلانم درخواست صدور حکم قصاص را دارم.سپس متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را قبول
کرد و گفت: من آهنگر هستم. روز حادثه برای نصب در به خانه فردی رفته بودم. مادرم
با من تماس گرفت و گفت: یکی از آشنایان بچهاش را از دست داده است. چون من پسر
بزرگ خانواده بودم، مادرم اصرار داشت در مراسم تشییع جنازه شرکت کنم. بعد از کار
به خانه رفتم و به همسرم گفتم میخواهم به منزل مادرم بروم. از او خواستم آماده
شود تا باهم برویم، قبول نکرد و گفت با بچهها در خانه میماند. گفتم شب من نمیتوانم برگردم و تو میترسی، ولی
باز هم قبول نکرد همراهم بیاید و گفت میخواهد در خانه بماند. قبل از این به من
گفته بود از تنهایی میترسد به هرحال چون با من نیامد تنها به خانه مادرم رفتم.
در آنجا بودم که همسرم با برادرم تماس گرفت. برادرم گوشی را به من داد. همسرم مدعی
شد زنگ زده تا از سلامت حالم باخبر شود و بعد هم گفت برایش وسیلهای از مادرم
بگیرم. دوباره تاکید کردم اگر میترسد یکی از برادرانم را بفرستم تا او را به خانه
مادرم بیاورد قبول نکرد و گفت میخواهد بخوابد. یکدفعه اضطراب گرفتم بلافاصله
خودرویی را کرایه و به سمت خانه حرکت کردم. وقتی پیاده شدم زنگ در خانه را زدم کسی
باز نکرد. هرچه در زدم جوابی نیامد. خیلی نگران شدم از روی دیوار به داخل پریدم. وارد
منزل که شدم هرچه همسرم را صدا زدم جواب نداد. به سمت اتاقخواب رفتم دیدم بههم
ریخته است. همسرم در حمام بود پرسیدم چرا در را باز نکردی جواب داد صدای آب نگذاشت
صدای زنگ را بشنوم. خانه وضعیت عادی نداشت. با همسرم بگومگو کردم و گفتم چرا آنقدر
بیتوجه هستی بالای حمام یک انباری داشتیم یکدفعه دیدم پردهای که جلوی آن نصب شده
بود، کنار رفته است. میز اتو هم روی زمین افتاده بود. روی صندلی رفتم و داخل انباری را نگاه کردم. دیدم
فردی خودش را میان وسایل مخفی کرده است. خیلی عصبی شدم پایین آمدم و چاقویی را
برداشتم دوباره به سمت انباری رفتم و یک ضربه به مردی که آنجا بود زدم. وقتی پایین
آمد به او فحش دادم و گفتم در خانهام چه میکنی، لباس راحتی تنش بود. به سمتم
حمله کرد و من یکبار دیگر او را زدم. مرد جوان روی زمین افتاد، خون زیادی از او
رفته بود به سمت زنم رفتم که او را بزنم، من را قسم داد و گفت این مرد به زور
وارد خانه شده است. این حرفش من را پشیمان کرد و زنم را نزدم. به او گفتم بچه را
بردار و به حیاط برو. بعد با پلیس تماس گرفتم و خودم هم در خانه منتظر رسیدن
ماموران شدم. بعد از بازداشتم هم همه چیز را توضیح دادم.در این هنگام یکی از قضات خطاب به متهم گفت: مقتول
نوجوان 17سالهای بود که قدرت بدنی بالایی نداشت. تو میتوانستی او را بگیری و به
ماموران تحویل بدهی چرا این کار را نکردی؟متهم جواب داد: من فقط دستان او را دیدم
و صورتش معلوم نبود. من وقتی متوجه شدم او پسربچه است که چاقو را زده بودم و او
روی زمین افتاده بود. من قصدم کشتنش نبود فقط میخواستم بدانم چرا به خانه من
آمده است.متهم در مورد اینکه از چه زمانی متوجه شده بود همسرش با کسی رابطه
دارد گفت: من و همسرم 10سال در خانه مادرم زندگی کردیم در این سالها همیشه همسرم
از اینکه تنها بود گله میکرد و به من میگفت زود به خانه بیا. از وقتی به خانه
جدیدمان رفتیم با هم اختلاف داشتیم. مدتی بود که مزاحم تلفنی داشتیم و من از همسرم
بازخواست میکردم اما او میگفت با کسی رابطهای ندارد. دوروز قبل از این حادثه
آثاری روی بدن همسرم مشاهده کردم که متوجه شدم با کسی رابطه دارد اما مدرکی نداشتم
تا این موضوع را ثابت کنم. در چند ماه آخر ما خیلی با هم اختلاف داشتیم. بعد از
این حادثه هم دیگر باهم زندگی نکردیم. چندسالی من در زندان بودم و به محض اینکه
قرار بازداشت به وثیقه تبدیل شد و بیرون آمدم همسرم را طلاق دادم و حالا هم خودم
از بچههایم مراقبت میکنم.سپس وکیل مدافع متهم در جایگاه حاضر شد او نیز عمل
موکلش را مصداق تشخیص مهدورالدم دانستن مقتول دانست و درخواست تبرئه او را کرد.در
پایان متهم یکبار دیگر در جایگاه حاضر شد و گفت: من پرهام را کشتم چون باید از ناموس و حیثیتم دفاع
میکردم اگر آن لحظه در مورد
گفتههای زنم تردید نمیکردم او را هم میکشتم. عامل اصلی این قتل همسرم بود نه
من.بنا بر این گزارش بعد از پایان جلسه دادگاه، هیات قضات برای صدور رای پرونده
وارد شور شدند.