مضحکه ی انتخابات (۶) جلیلی و امپراطوری اسلامی:

مضحکه ی انتخابات (۶)
جلیلی و امپراطوری اسلامی:
 
بقلم آقای علیرضا یعقوبی
5 خرداد-95
سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت و طرف مذاکره رژیم با گروه ۱+۵ درباره مسائل هسته ای، یکی از کاندیداهای تائید صلاحیت شده و به عبارتی یکی از کاندیداهای مورد نظر خامنه ای در بیرون آمدن از صندوق رأی است. او در روز ۳ خرداد در همایش انتخاباتی خود اعلام کرد که در صدد «گسترش نفوذ اسلام در جهان» است و افزود که اگر این نکته به عنوان «تشکیل یک امپراطوری بزرگ» قلمداد شود، از آن باکی ندارد و از آن استقبال می کند.
اینکه جلیلی در ام القرای ولایت فقیه، کوه مشکلات و معضلات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را رها کرده و بدنبال تشکیل امپراطوری اسلامی افتاده است، بنوعی فرافکنی و گریز از پاسخگویی به چالش ها و مشکلاتی است که عمدتا توسط او و سایر عمله ولی فقیه در برابر جامعه ایران قرار گرفته و قرار هم نیست که راه حلی برای آنها ارائه شود چرا که جامعه درگیر با مشکلات و معضلات عدیده بهتر قابل مهار بوده و مردم گرفتار نان شب دیگر بفکر تغییری در سرنوشت خود نیستند چرا که فرصت برای اندیشیدن درباره عوامل این نگون بختی از آنها سلب شده است.
براستی چه کسی می تواند در ایران امروز بدنبال چنین جاه طلبی هایی باشد جز عقل های معیوب و بیمار که هیچگونه قرابتی با منطق و واقعیات عینی نداشته و راه نداشته به روستا، دنبال خانه کدخدا است. احمدی نژاد هم چنین شعار پوچ و مسخره ای را تحت عنوان «مدیریت جهان» عنوان می کرد.
امپراطوری و جهان اسلام:
در دنیای امروز در واقع "تکیه بر جای بزرگان نتون زد به گزاف/مگر اسباب بزرگی همه آمده کنی" و فراهم آمدن «اسباب بزرگی» در دنیای پررقابت امروزی جز از طریق توفق بر علم و دانش و تولید آن ندارد. امروز در جهان قانونمند دیگر این ابزارهای نظامی و لشکرکشی های دوران خلفای عباسی و عثمانی بعنوان دو نماد از «امپراطوری اسلامي» نیست که می تواند زمینه سیادت و چیرگی یک ایدئولوژی و یک دیدگاه را بر جهان امروز فراهم آورد بلکه شرکت در رقابت «تولید علم» است که می تواند بعنوان یک «سرمایه ملی» در جهان امروز زمینه برتری یک کشور را فراهم آورد. هر چند که همین برتری خود نیازمند تعامل و همراهی با جامعه جهانی و قافله تمدن است نه در سیر قهقرایی مستمر به دنیای توحش و با کشتار و قطع دست و پا و درآوردن چشمها از حدقه و سنگسار زنان در ایران و بریدن سر سرباز انگلیسی در خیابانهای لندن. اگر شاخصه قدرت در دوران جاهلیت، صلابت و زورگویی نظامی بود امروز در دنیای متمدن این خصوصیت برخاسته از دوران توحش رنگ باخته و تنها از طریق «تولید علم» و تلاش مستمر در این مسیر و در تعامل و همفکری با جامعه جهانی می توان سری در بین سرها در آورد.
حال اگر با این دو شاخصه «تولید علم» و «تعامل و گفتگو» به سراغ کشورهای اسلامی برویم، در می یابیم که تمامی کشورهای اسلامی به طیف کشورهای جهان سوم و با نام «کشورهای رو به رشد» با عقب ماندگی های نشأت گرفته از حاکمیت خرافات و جهل و درگیر با مشکلات عدیده بجا مانده از دوران توحش و درگیر در جنگ های مذهبی و قومی و قبیله ای تعریف می شوند. تنها معدود دولتهایی همچون مالزی و اندونزی اگر توانسته اند راهی به روی رشد یافته و در این مسیر گام بردارند قبل از همه «دین» را از «دولت» جدا ساخته و تفکیک نموده اند و به رأی و نظر مردم تمکین نموده و به پلورالیسم سیاسی و سکولاریسم روی آورده اند. بنابراین دم زدن از «امپراطوری اسلامی» شعاری پوچ و بی محتوا است اما ریشه در کجا دارد؟
ریشه یابی ادعا و شعار «امپراطوری اسلامی»:
چیرگی و تسلط دوران خلفای اسلامی بر جهان زمینه ساز اولین «امپراطوری اسلامی» شد که سیطره خود را در دوران جهالیت تنها با ابزار نظامی و لشکرکشی های سالانه بر جهان گسترش می دادند. می گویند هارون الرشید که دوران او را اوج جلال و جبروت و شکوه «امپراطوری اسلامیي نامیده اند هر دو سال یکبار به کشور گشایی اقدام می نمود یعنی سالی به حج می رفت و سال دیگر به جهاد برای برخورداری از نعمات مادی و غارت ملت های دیگر. در اوج دوران حاکمیت عثمانی هم شاه سلیمان قانونی توانسته بود که لشکر خود را تا پشت دروازه های اتریش و پایتخت آن وین بکشاند. اما هر دو دیکتاتوری راه به انحطاط بردند چرا که منطبق و نشأت گرفته از اراده ملت نبوده و تنها امیال و هوسرانی و کشور گشایی خلفا و سلاطینی را ارضاء می کردند که به نام «اسلام» در پی شهوترانی و عیش و نوش و تسلط بر منابع و سرمایه های ملت های دیگر بودند. اما این دو امپراطوری برای بنیادگرایانی که هنوز در دوران توحش سیر می کنند بعنوان یک امال و آرزو باقی ماند و همواره حسرت دورانی را می خوردند که دولت اسلامی در اوج اقتدار و قدرت قرار داشت و این حسرت و لذا آرزو از دید استعمار پیر و سازمان جاسوسی آن پوشیده نبود و می توانست زمینه ای برای استفاده از همین جریانات در خدمت اهداف استعماری باشد.
شعار «امپراطوری اسلامی» در دوران معاصر:
این شعار یعنی احیای مجدد «امپراطوری اسلامی» توسط برادران قطب (سید و محمد) بنیانگزاران «اخوان المسلمین» در کنار حسن البنا و مولانا مودودی در مصر و در اوج مبارزات ملی گرایانه ناصر مطرح شد. این شعار که در قدم اول اجرای بی تنزل حدود شرعی و قوانین اسلامی را طلب می کرد به سدی و انحرافی در مبارزه ملت مصر علیه اشغالگری تبدیل شد. در ایران بطور همزمان جریان فدائیان اسلام نواب صفوی با همان شعارها و «اتحاد مسلمین» و «احیای دوران پرشکوه اسلامی» و با همان خواستها یعنی اجرای قوانین شرعی در اوج مبارزات ملت ایران برای ملی شدن صنعت نفت در برابر خواست و ارده ملت ایران قرار گرفت و تا آنجه پیش رفت که وزیر خارجه دولت دکتر مصدق یعنی شهید حسین فاطمی را هم مورد سوء قصد قرار داد. این دو جریان انحرافی دست پرورده سازمان و سرویس امنیتی انگلیس اینتلیجنت سرویس بودند که با طرح شعارهای انحرافی سد راه مبارزات ملتهای خود شدند. خمینی بنا به همین تجربه در ایران برای تحقق اولیه مرحله از استراتژی «تغییر جغرفیای سیاسی خاورمیانه» در اوج جنگ سرد بنا به تحلیل و خواست «کمیسیون سه جانبه» بنام «حلقه سبز» کشف شد و دقیقا همان شعارها را مطرح ساخت. بعدها این شعار با طرح «بیداری اسلامی» که از زمان سید جمال الدین اسدآبادی مطرح شده بود در هم آمیخت و رنگ و لعاب روشنفکری به آن زده شد تا جلوه ای برای جذب جوانانی داشته باشد که بدنبال حرف های نوینی بودند و هیچ چیزی از آن دوران نه تنها بیاد نداشتند بلکه با آن بیگانه بودند.
«امپراطوری اسلامی» آب نبات چوبی سیاستهای نواستعماری برای بنیادگرایان:
در یک کلام باید یادآور شد که طرح «امپراطوری اسلامی» آب نبات چوبی سیاستهای نواستعماری برای مزمزه کردن بنیادگرایانی است که بازگشت به دوران توحش را اوج اقتدار اسلامی می نامند. این تفکر توسط خمینی روی پای آورده شد و چیزی جز یک هدف نامشروع نو استعماری را القاء و دنبال نمی کند. دنیای امروز دنیای امپراطوری نیست دنیای همکاری و تعامل است و تنها راه تفوق و موفقیت در این دنیا همانا شرکت مستمر و فعال در «تولید علم» است که رژیم جهل و جنایت حاضر در ایران در آن نقشی ندارد.