سربازجو شریعتمداری که همچون رهبر ولی فقیه خامنه ای ملای گمنام منبری
2 زاری کهزیر چتر دین ابزار شده به قدرت
وثروتی رسیده اند طوریکه هرکدام شان در حیطه عمل شان خدایی می کنند چون در مقام
ولایت فقیه پاسخگوی هیچ مقام و مرجعی نیستند. برای همین آنگونه استبداد وسرکوب
وسانسور را نهادینه کرده اند که چون مثل
جن وبسم الله اینان عجیب حساسیتی محور
برخی مقولات همچون سکولاریسم و آزادی و دمکراسی و امثالهم دارند .تا جایی که
بیشترین دشمنی با حامیان سکولاریسم می کنند .برای اینکه بشدت وحشت از پایین کشیده
شدن کرکره دین فروشی وعوامفریبی و پایان حکومت قرون وسطایی جهل وجنایت وخرافه شان دارند . همچنین آنگونه
دشمنی با آزادی دارند که پیشنهاد بر گزاری انتخابات حتی اگر چنانچه از سوی
رفسنجانی باشد منجر به رد صلاحیت نامزدی ریاست جمهوری ویمی شود . بالاخره اینکه عمق
وضریب کینه ورزی شان نسبت به دمکراسی آن اندازه عمیق وجدی است که صحبت از خط کشی
تئوری شفاهی گرایش نزدیکی دمکراسی خواهی افرادی چون ميرحسين موسوي، مهدي کروبي، علی اکبر رفسنجاني ومحمد خاتمي و نوه ودختر ونوه خميني را سربازجو شریعتمداری برنمی تابد
وگزارش در این مورد را تبدیل به کیفرخواست علیه رقیب مغلوب و حامیان شان با عنوان ارگان
حلقه لندن کرده است که چرا بقول وی دعوت
علني فتنهگران به نفاق از بیت خمینی در
خواست کردند تااینان مقابل خامنه ای
قرار گیرند یا وانمود شود خامنه ای با خمینی هم مسئله دارد. برای اینکه دختر ونوه خمینی با تماس
مکاتبه ای وتلفنی با خامنه ای اعتراض به رد صلاحیت رفسنجانی کردند؟
ارگان حلقه لندن ضمن دعوت علني فتنهگران به نفاق از آنها خواست
امام (ره) و رهبري را مقابل هم نشان دهند، هرچند که با امام مسئله دارند!جرس از
فتنهگران خواست همانگونه که قرآن را قبول ندارند اما با توجه به نفوذ دين و
مذهب، قرآن را تحريف ميکنند تا عقايد خود را جا بيندازند، همين کار را هم با
گفتمان امام انجام داده و پس از تحريف، آن را مقابل رهبري نشان دهند.سايت وابسته
به طيف فراريان مشارکت، کديور و مهاجراني و طيفي از اعضاي گروهک نهضت آزادي و
ملي-مذهبي در اين نوشته که با عنوان «آيتالله خميني در برابر آيتالله خميني»
منتشر شده مينويسد: ايران محتاج نظريهاي مناسب با فضاي سياسي خود در زمينهگذار
است. به نظر ميرسد گذار به دموکراسي در ايران بر گسل عميق شدن شکاف ميان شاگردان
و اطرافيان درجه اول آيتالله خميني رخ خواهد داد.جرس با اشاره به رويه کساني چون
هاشمي، خاتمي، موسوي و کروبي و تقابل آن با نظر رهبر انقلاب و شوراي نگهبان مينويسد:
يک دسته از شاگردان آيتالله خميني همراه آقاي خامنهاي هستند. دسته ديگر در عرض
چند سال (خصوصا جنبش سبز) به دموکراسيخواهي نزديکتر و نزديکتر ميشوند. مهمترين
افراد در اين دسته دوم ميرحسين
موسوي، مهدي کروبي، هاشمي رفسنجاني، خاتمي و بيت آيتالله خميني هستند. به نظر ميرسد استراتژي دموکراسيخواهان بايد
مانور دادن بر روي اين شکاف باشد. بايد کمک کرد که تمايز اين دو دسته هر روز واضحتر
شود، و به تمايز استبداد - دموکراسي بدل شود. در اين ديد نبايد با آيتالله خميني
همان معاملهاي را کرد که با آقاي خامنهاي ميکنيم. آقاي خميني را بايد به عنوان
بخشي از تاريخ اين کشور نقد کرد، منتها توجه کرد که او به همراه بيتش همچون متني
است که دو قرائت هرمنوتيکي کاملا متضاد از آن ميشود کرد، و دموکراسيخواهان قرائت
دموکراتيک را بر ميگزينند.ارگان حلقه لندن با بيان اينکه بايد انديشه خميني را با
استفاده از همان انديشه از بين برد، مينويسد: اين نظريه البته احتياج به صيقل
خوردن دارد. البته که دموکراسي تعريف مشخص دارد و يحتمل دموکراسي ديني بيمعناست.
با اينحال به نظرم آقاي خميني و مجموعه سخنان او در سياست ايران در وضعيت کنوني
حکم متن مقدس قرآن يا انجيل براي مسلمانان يا مسيحيان را دارند. در قرآن و انجيل
هم آياتي داريم که به خونريزي و قتل تشويق ميکنند (و قاتلو هم حتي لا تکون فتنه)
و هم آياتي که به رحمت و بخشش و نوعي انسانگرايي توصيه ميکنند، يک راه برخورد با
اين متون اين است که نگاهي ذاتگرا به قرآن يا انجيل داشته باشيم و بگوييم اين
متون کلا توليدکننده خشونتاند، يک راه ديگر هم اين است که همچون نوانديشان ديني
بر آيات انسانگرايانه اين متون مقدس بيشتر تاکيد کنيم و به عنوان مثال آيات طرفدار
جهاد و خونريزي را تاويل کنيم (مثلا آنها را فقط مربوط به زمان خاص نزولشان
بدانيم). در يک جامعه مذهبي روش دوم بيشتر جواب ميدهد.جرس در توضيح پيشنهاد خود
اضافه ميکند: محتملا در وضعيت خاص ايران
تا اطلاع ثانوي «آيتالله خميني» حکم متن مقدسي را دارد که بايد آنرا به نفع خود
تاويل کرد. هيچ انديشيدهايم چرا
عده زيادي در ميان انديشمندان دنيا از لاک گرفته تا مارتين لوترکينگ و سروش و
مجتهد شبستري کوشيدهاند بگويند دين با دموکراسي يا حقوق بشر سازگار است، بجاي
اينکه بر تضاد اين دو به نحوي ذاتگرايانه انگشت نهند؟ يکي از توجيههاي مهم اين
رويکرد آن است که توجه شود دين از منظر هويتي براي بسياري از انسانها مهم است، و
بر اين اساس بهتر است دموکراسيخواهان يا حقوق بشر دوستان بجاي آنکه خود را در
برابر دين قرار دهند، از نيروي آن استفاده کنند. هکذا است داستان آقاي خميني در
وضعيت بغرنج کنوني ما در ايران.نويسنده ادامه ميدهد: «قرار نيست دموکراسي را با
معيار سخنان آقاي هاشمي وخاتمي بسنجيم. البته که دموکراسي معيارهايي مستقل دارد.
بلکه قرار است کوشش کنيم شکاف طرفدار دموکراسي - استبداد را عميقتر کنيم. در اين
نگاه اصلاحطلباني چون هاشمي يا خاتمي را در حال شدن و تغيير به واسطه فشار از سوي
بدنه حاميشان نگريسته ميشوند نه هويتهايي لزوما ثابت. براي اين شدن و تغيير
البته ايشان را بايد مورد خطاب قرار داد و صريحا نقد کرد. تغييرات ميرحسين و کروبي
و رهنورد پس از جنبش سبز بهترين مثالهاي امکان چنان تغييري است.»