دو گزارش در مورد چگونگی امنیت در کشور مدعی امن ترین کشورجهان!

دو گزارش در مورد چگونگی امنیت در کشور مدعی امن ترین کشورجهان! 7 اسفند-93
مرد خشمگین چرا همسر نوجوانش را به قتل رساند؟
 وقتی خانواده کریم لباس سفید عروس را به خانه پدر سارا بردند، پدر در دلش آرزو کرد بخت دخترش هم مثل لباسش سفید باشد. او نمی‌دانست ١٠ماه بعد باید پیراهن سیاه به تن کند و تا پایان عمر به عزای دختر نوجوانش بنشیند. حالا با گذشت چهارسال از قتل سارا، پرونده هنوز درحال بررسی است و کریم که به قتل همسرش متهم‌ شده، در زندان در انتظار تصمیم دادگاه به سر می‌برد. کریم یک‌بار محاکمه و به قصاص محکوم‌شده و تا یک‌قدمی اجرای حکم هم رفته‌ بود، اما ارایه مدارک جدید توسط وکیل مدافع‌اش باعث شد امیدی تازه به‌وجود بیاید. این اتفاق درحالی رخ داد که تلاش‌ها برای جلب رضایت اولیای‌‌دم به‌جایی نرسیده و آنها حتی برای پرداخت تفاضل دیه هم برنامه‌ریزی کرده‌ بودند. وضعیت نشان می‌داد اجرای حکم حتمی ‌است تا اینکه اعاده دادرسی قبول شد و رای قصاص فعلا متوقف.
کریم مدعی است چیز زیادی از ٢٧فروردین سال٨٩ به‌یاد ندارد و نمی‌داند چرا چاقو را برداشت و به جان همسرش افتاد. وقتی کریم در راهروی دادگاه منتظر تشکیل جلسه دادگاه است، مرتب چشمانش را می‌بندد و می‌خوابد. او به‌سختی حرکت می‌کند و وقتی خانواده‌اش، که برای دیدنش به دادگاه کیفری استان تهران آمده‌اند، نزدیکش می‌روند، نمی‌تواند خوب با آنها صحبت کند و وقتی وکیلش را می‌بیند، با او حرف نمی‌زند. خانواده کریم می‌گویند علت این بی‌حالی داروهایی است که پزشکان برای کنترل کریم تجویز می‌کنند. مرد جوان، حتی هنگامی‌که دربرابر پرسش‌های قضات قرار می‌گیرد با مکث‌های طولانی به سوالات پاسخ می‌دهد: او گاه سکوت می‌کند و بعد از مکثی طولانی می‌گوید درست یادش نیست چه اتفاقی افتاده ‌است. کریم گاهی هم خانواده همسرش را به بدرفتاری متهم می‌کند و می‌گوید آنها او را از خانه بیرون می‌کردند.
کریم در بازجویی‌های اولیه که در دادسرا انجام گرفت به قتل همسرش اعتراف کرده و گفته بود: «زنم را دوست داشتم. عاشقش بودم و نمی‌خواستم او را از دست بدهم. فکر می‌کنم حالم بد شد که این کار را کردم. صبح بود. یادم نیست ساعت چند از خواب بیدار شدم، به آشپزخانه رفتم صدایی در گوشم می‌گفت او را بکش. فکر می‌کردم به من خیانت کرده‌ است. چاقو را برداشتم و به خانه پدرزنم رفتم. زنم شب را در خانه پدرش مانده‌ بود. وقتی به آنجا رسیدم سارا را بیدار کردم و او را با چاقو زدم. نمی‌دانم چندضربه و چطور زدم. چیز زیادی یادم نیست
کریم بعد از دستگیری ادعا کرده بود به‌دلیل اینکه همسرش با مردی دیگر رابطه داشت، او را به‌قتل‌رسانده، اما وقتی برای محاکمه به دادگاه منتقل‌ شد گفت ادعاهای قبلی‌اش دروغ است و نمی‌داند چرا سارا را کشته‌ است. مادر سارا درباره نحوه آشنایی دخترش با کریم می‌گوید:«خواهر کریم دوکوچه پایین‌تر از خانه ما زندگی می‌کرد کریم در رفت‌‌وآمدهایی که به خانه خواهرش داشت دخترم سارا را دیده و عاشقش شده‌ بود. آنها به خواستگاری سارا آمدند، ما گفتیم نمی‌شود. قصد نداریم دخترمان را شوهر دهیم. گفتیم سارا خیلی بچه‌ است فعلا آمادگی اداره یک زندگی را ندارد. خواهر کریم گفت دختر شما خیلی زیباست و برادر من هم عاشق او شده‌ است. امکان ندارد دست‌ بکشد. خواهش کردند با این ازدواج موافقت کنیم خیلی رفت‌و آمد کردند دختر ما ١٣ سال بیشتر نداشت، اما آن‌قدر اصرار کردند که دیگر نتوانستیم مقاومت کنیم و با خودمان گفتیم حتما قسمت دخترمان این است و وقتی پسری تا این حد او را می‌خواهد نباید با خوشبختی‌شان مخالفت کنیم. این‌طور بود که آنها نامزد شدند. زمانی که نامزد بودند هیچ‌ اختلافی با هم نداشتند و ما اصلا در جریان مشکل روحی و روانی دامادمان نبودیم. خانواده‌اش هم چیزی در این‌باره به ما نگفته ‌بودند
خواهر متهم گفته‌های مادر سارا را رد می‌کند. او که واسطه این ازدواج بود، می‌گوید: «برادرم سال ٨٧ به دلیل مشکل روحی و روانی بستری شد و چند ماهی در بیمارستان بود. البته مشکل خیلی حاد نبود و بعد از مدتی هم مرخص شد، اما خانواده همسرش در جریان این مشکل بودند. مگر می‌شود مردی در بیمارستان بستری شود و همسرش متوجه نشود؟ بعد از آن هم برادرم بارها مشکل پیدا کرد. بعد از ازدواج‌شان هر وقت برادرم بدحال می‌شد، خانواده همسرش در جریان قرار می‌گرفتند. البته ما کریم را به دکتر می‌بردیم. وضعیت برادرم به حدی بد بود که چند‌بار به خانواده سارا گفتیم بیایید طلاق دختران را بگیرید و او را ببرید. گفته بودیم ادامه این زندگی مشترک کار دست همه ما می‌دهد، اما قبول نکردند. نمی‌خواستند دختر مطلقه در خانه‌شان باشد. نمی‌دانم حالا چرا ادعا می‌کنند در جریان بیماری برادرم نبودند
قتل چطور اتفاق افتاد و چرا صبح‌ روز حادثه سارا در خانه پدری‌اش بود؟ مادر مقتول در این‌باره می‌گوید: «شب حادثه دخترم گفت تصمیم گرفتم امشب در خانه شما بمانم. ما هم قبول کردیم. دخترمان بود و فکر کردیم دلش برایمان تنگ شده‌ است. البته خانه دخترم دور نبود، او طبقه بالای خانه ما زندگی می‌کرد. طبقه پایین مستاجر بود و وسط هم خودمان می‌نشستیم ما آنقدر دخترمان را دوست داشتیم که نمی‌خواستیم در سختی‌ باشد، چون دامادمان جوان بود و مال و اموالی نداشت، تصمیم گرفتیم طبقه بالای خانه را برای زندگی به دخترمان بدهیم. نمی‌دانستیم این داماد بلای جان‌مان می‌شود. شب که قرار شد سارا در خانه ما بماند دامادم به خانه خودشان رفت و ما هم خوابیدیم. حدود ساعت ٧ صبح بود دامادم وارد خانه ‌شد، به سمت دخترم رفت، او را بیدار کرد‌ و سپس یک ضربه چاقو به او زد و بعد هم از خانه بیرون رفت.» برادر سارا شاهد این جنایت بود. آن روز صبح وقتی کریم به خانه پدرزنش رفت برادر سارا بیدار شد، اما به تصور اینکه کریم با همسرش کاری دارد به او  نزدیک نشد. پسر جوان لحظه‌ای بعد با شنیدن صدای فریاد خواهرش به سمت او دوید و سارا را غرق در خون پیدا کرد. پسر جوان بلافاصله اورژانس را خبر کرد اما ضربه آنقدر کاری بود که در همان لحظات اولیه جان سارا را گرفت. در گزارش پزشکی قانونی آمده ‌است دختر نوجوان به دلیل پارگی شدید عروق قلب و خونریزی شدید داخلی جانش را از دست داده و شریان‌های حیاتی در قسمت چپ و پهلوی مقتول بریده‌ شده ‌است.
انگیزه قتل یکی از نکات ابهام‌آمیز در این پرونده است. پدر سارا از شرایط روحی دامادش ابراز بی‌اطلاعی می‌کند و می‌گوید:« اگر مشکلی بین دخترم و دامادم بود من خبر نداشتم دخترم چیزی نمی‌گفت، او حتی به مادرش هم در این‌باره حرفی نزده ‌بود. من واقعا نمی‌دانم چرا دخترم را کشت هر علتی داشت حالا کریم باید تاوان کاری را که کرده پس بدهد. دخترم آنقدر مظلوم بود که آزارش به مورچه هم نمی‌رسید کریم باید توضیح دهد چطور توانست دختری را که در خانه پدرش خواب‌ است و هیچ کاری هم نکرده، بیدار کند و بکشد؟ دخترم در خانه من میهمان بود
خانواده کریم اصرار زیادی بر بیماربودن او دارند. برادر کریم می‌گوید: «بارها و بارها برادر سارا با من تماس گرفت و گفت بیا برادرت را به دکتر ببر او باز حالش بد شده‌ است. من هم هربار می‌رفتم تا اینکه شب قبل از حادثه دوباره زنگ زد و گفت باز برادرت درگیری ایجاد کرده است، بیا. آن زمان از سرکار به خانه برمی‌گشتم. گفتم می‌آیم حتی تا دم در هم رفتم اما بعد با خودم گفتم بهتر است حداقل امشب وارد این درگیری نشوم چون خیلی خسته‌ بودم، با خودم گفتم داخل می‌روم و حرفی به برادر سارا می‌زنم آن وقت دعوا می‌شود، بهتر است فردا بیایید؛ اما متاسفانه این حادثه اتفاق افتاد. راستش را بگویم برادرم مشکل دارد و همه ما این را می‌دانیم و خانواده سارا هم می‌دانستند هربار که برای مراجعه به پزشک یا خرید دارو می‌رفتم او هم می‌آمد حتی آن شب به من گفت کریم گفته بیایید سارا را ببرید ممکن است او را بکشم. مدتی قبل از این حادثه هم یک روز متوجه شدم خانواده سارا تصمیم گرفته‌اند کریم را پیش دعانویس ببرند؛ می‌گفتند دکتر دیگر فایده ندارد حتما او را جادو کرده‌اند و باید با دعا برطرف شود
کریم قبلا در شعبه ٧١ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده، اتهام قتل را قبول کرده و گفته ‌بود صدایی در گوشش گفته‌ است باید زنت را بکشی. کریم به رابطه همسرش با مستاجری که طبقه پایین زندگی می‌کرد مشکوک شده و در دادسرا هم انگیزه‌اش از قتل را خیانت همسرش عنوان کرده ‌بود، اما بعد اظهاراتش را پس گرفت و گفت خیانتی در کار نبود و آنچه باعث این قتل شد تصورات ذهنی‌اش ‌بود و هیچ ‌وقت همسرش را حتی هنگام صحبت‌کردن با مستاجر پدرش هم ندیده ‌بود.

متهم که به مواد مخدر اعتیاد داشت در دادگاه ادعا کرده بود همسرش را بسیار دوست داشت و نمی‌خواسته او را بکشد. کریم در دادگاه اول گفته بود: «به مادرزنم گفتم سارا را به طبقه پایین ببر، حالم خوب نیست، او را می‌کشم سارا که رفت تا صبح خوابم نبرد صبح هم چاقو را برداشتم و به طبقه پایین رفتم. در زدم و برادرزنم در را باز کرد، بعد سراغ سارا رفتم بیدارش کردم. نگاهم کرد و من هم یک ضربه چاقو به بدنش زدم و بعد هم بازداشت شدم. من درباره زنم دروغ گفتم. اشتباه کردم. زنم پاکدامن بود. به خاطر تهمتی که به او زدم واقعا متاسف هستم و از خانواده او درخواست بخشش دارم
گفته‌های کریم در اولین محاکمه، عملی را که مرتکب شده‌ بود به لحاظ قانونی توجیه نمی‌کرد، بنابراین رای بر قصاص صادر شد. حکم صادره مورد اعتراض کریم و وکیلش قرار گرفت اما اعتراض رد و پرونده با درخواست اولیای ‌دم برای اجرای حکم به دادسرا فرستاده ‌شد. در حالی‌که کریم هر لحظه به مرگ نزدیک‌تر می‌شد، از زندان خبر رسید او به دلیل پاره‌ای مشکلات روانی به بیمارستان روانی منتقل و در آنجا بستری شده ‌است. کریم سه‌ماه در بیمارستان بود و در حالی‌که پرونده مرحله استیذان را نیز پشت‌‌سر گذاشته ‌بود، وکیل متهم با ارایه مدارکی جدید درخواست اعاده دادرسی کرد. با توجه به این مدارک بود که یک‌بار دیگر پرونده به جریان افتاد و امیدی تازه برای نجات متهم به وجود آمد.
مدارک ارایه‌شده نشان می‌داد متهم دوبار در سال ٨٧ و بعد از دستگیری به اتهام قتل به دلیل بیماری روانی در بیمارستان بستری شده‌ است. مطابق گزارشی که از زندان برای بیمارستان ارسال شده، کریم رفتارهای پرخاشگرایانه شدیدی داشت و چند‌بار به‌طرز غیرقابل‌کنترل با زندانیان دیگر و نگهبانان درگیر شده‌ و حال متهم به‌حدی وخیم گزارش شده ‌بود که مسوولان مجبور شده بودند او را در سلولی تنها نگهداری کنند. این گزارش زمانی ارایه شد که کریم هیچ‌ دارویی مصرف نمی‌کرد اما وی بعد از اینکه در بیمارستان تحت مداوا قرار گرفت شرایط بهتری پیدا کرد؛ البته پزشکان تشخیص دادند با وجود اینکه حال کریم بهتر شده او دچار بیماری روانی شدیدی است و باید حتما در زندان دارو استفاده کند. متهم درحال حاضر نیز داروهای زیادی مصرف می‌کند و به گفته وکیلش برای اینکه در زندان به کسی آسیبی وارد نکند تدابیری خاص اندیشیده شده است.
همین دلایل بود که باعث شد درخواست اعاده دادرسی در این پرونده پذیرفته شود. پس از آن پرونده به شعبه ٧٤ دادگاه کیفری استان تهران به عنوان شعبه هم‌عرض صادرکننده حکم قصاص، ارسال شد و قضات این شعبه تصمیم گرفتند برای مشخص‌شدن میزان بیماری متهم، یک‌بار دیگر پزشکی قانونی او را معاینه کند. هرچند در اولین معاینه که سال ٨٩ انجام گرفته، بیماری این جوان تشخیص داده‌ شده اما آن‌زمان پزشکی قانونی اعلام کرده بود بیماری متهم را رافع مسوولیت کیفری وی نمی‌داند. با این حال کمیسیون متخصصان پزشکی قانونی که به درخواست شعبه ٧٤ دادگاه کیفری استان تهران تشکیل جلسه داد، نظری را مطرح کرد که می‌تواند به کریم کمک کند. در این گزارش آمده ‌است هرچند کریم دچار جنون نیست اما به بیماری سوءظن شدید و اختلالات دیگر مبتلا است و احتمال اینکه او در زمان قتل نیز تحت‌تاثیر بیماری مرتکب جرم شده‌ باشد وجود دارد. ماده ١٤٩قانون مجازات اسلامی تصریح می‌کند: «هرگاه مرتکب در زمان ارتکاب جرم دچار اختلال روانی بوده، به نحوی که فاقد اراده یا قوه تمییز باشد مجنون محسوب می‌شود و مسوولیت کیفری ندارد
کریم خودش نسبت به بیماری‌اش آگاهی چندانی ندارد و وقتی در دومین دور محاکمه که هفته پیش آغاز شد برای دفاع در برابر اتهام قتل در جایگاه متهم قرار می‌‌گیرد، می‌گوید: «من زنم را کشتم دوستش داشتم، عاشقش بودم ولی او را کشتم؛ صدایی به من گفت زنت را بکش. ما هر روز با هم دعوا می‌کردیم، نمی‌دانم چرا او با من دعوا می‌کرد. همیشه بداخلاقی می‌کرد، به من می‌گفت از خانه بیرون برو. چند بار مرا از خانه بیرون کرده ‌بود. من ناراحت شده بودم. صبح بیدار شدم. چاقو را برداشتم و برای کشتنش به طبقه پایین رفتم. صدا دوباره به من گفت زنت را بکش. من هم ضربه را زدم. حالم بد بود. نمی‌دانم چه شده ‌بود
سوال اینجاست که اگر کریم به بیماری روانی مبتلاست چرا ابتدا برای تبرئه خودش به همسرش تهمت زد و گفت او با شخصی دیگر رابطه داشت یا اینکه چطور توانست نقشه قتل را طراحی کند و چرا شب قبل از قتل به خانواده همسرش گفته بود تصمیم به قتل سارا گرفته و اگر آنها دخترشان را به خانه‌شان نبرند او را به قتل می‌رساند؟ خانواده سارا حتی حالا که پزشکی قانونی اعلام کرده کریم دچار بیماری شدید سوءظن است و احتمال اینکه تحت‌تاثیر بیماری، مرتکب قتل شده‌ باشد حاضر به قبول بیماری دامادشان نیستند. آنها بر درخواست قصاص تاکید دارند و می‌گویند حاضر به گذشت نیستند. پدر سارا می‌گوید: «هیچ اتفاقی باعث نمی‌شود از خواسته خودم بگذرم. من این آدم را نمی‌بخشم. دادگاه می‌گوید برای قصاص باید نصف دیه را بدهم، من هم قبول کردم. بیشتر از ٦٠٠ سکه مهریه دخترم است، آن را می‌گیرم و برای تفاضل دیه می‌پردازم اما حاضر نیستم از قصاص قاتل دخترم بگذرم. او باید به ما بگوید چه کرده ‌بودیم که چنین بلایی سرمان آورد؟ من به خاطر دخترم به کریم توجه ویژه داشتم، طوری‌که به بچه‌های خودم آنقدر توجه نمی‌کردم. همه هزینه زندگی‌اش با من بود. به او خانه داده ‌بودم و حتی شام و ناهار را هم در خانه من می‌خوردند اما او در جواب خوبی‌های من، دخترم را کشت
این مرد باز هم تاکید می‌کند هیچ اطلاعی از درگیری‌های دختر و دامادش نداشت: «من اصلا نمی‌دانستم آنها با هم دعوا دارند، اگر می‌دانستم به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دادم دخترم در این زندگی بماند من دخترم را دوست داشتم طلاقش را می‌گرفتم و نمی‌گذاشتم کار به اینجا برسد. ما از هیچ‌‌چیز خبر نداشتیم. اگر همان ابتدا می‌گفتند کریم مریض است اصلا با این ازدواج موافقت نمی‌کردیم. آنها پنهان‌کاری کردند و این اصلا درست نیست. من و همسرم تصمیم خودمان را گرفته‌ایم و برای اجرای حکم اصرار داریم. دیه، دختر ما را بازنمی‌گرداند.» آنچه اولیای‌دم می‌گویند یک روی سکه است. در سوی دیگر و طبق روایت طرف مقابل پرونده، اگر خانواده کریم بیماری دامادشان را قبول می‌کردند و آن را به جن‌زده شدن تعبیر نکرده و به حرف‌های پزشک اعتماد می‌کردند و اگر به خواسته خانواده کریم اهمیت می‌دادند و طلاق دخترشان را می‌گرفتند و اگر از ترس انگ طلاق دخترشان را مجبور به ادامه زندگی مشترک با یک‌بیمار روانی وادار نمی‌کردند، حالا سارا زنده ‌بود.  خواهر کریم می‌گوید: «من خودم شخصا بارها به خانواده سارا گفتم، بیایید طلاق این دختر را بگیرید و هرچه قانون بگوید، انجام می‌دهیم و مساله‌ای هم پیش نمی‌آید، اما آنها قبول نکردند، درحالی‌که می‌دانستند برادر من بیمار روانی است. این انصاف نیست که حالا برای یک‌بیمار روانی درخواست قصاص کنند و زندگی‌اش را از بین ببرند. برادر ما بیمار است و به مراقبت احتیاج دارد. بااین‌حال اگر قانون حکم به قصاص برادرم بدهد، ما برای جلب رضایت اولیای‌‌دم اقدام می‌کنیم. هرچند حالا هم به‌خاطر اتفاقی که افتاده واقعا ناراحت هستیم. سارا عروس خوبی بود، او هم می‌خواست با کریم زندگی خوبی را بسازد، که این اتفاق افتاد. ما همگی شرمنده کاری هستیم که برادرمان انجام داده است و از اولیای‌‌دم عذرخواهی می‌کنیم

تازه‌عروسی که متهم است شوهرش را با هم‌دستی عمویش به قتل رسانده، تحقیرهای شدید مقتول را انگیزه‌ خود از این قتل عنوان کرد.عروس جوان که ستاره نام‌ دارد وقتی در جایگاه متهم قرار گرفت تا از خود دفاع کند، مدعی ‌شد قبل از اجرای نقشه، از کشتن شوهرش پشیمان شده و از عمویش خواسته‌ بود این قتل را انجام ندهد، اما عمویش با انگیزه سرقت دست به جنایت زد.نماینده دادستان تهران در ابتدای جلسه محاکمه این زن که دیروز برگزار شد گفت: «منوچهر متهم ردیف اول این پرونده، سابقه‌دار و مباشر قتل و ستاره متهم ردیف دوم، دانشجو، فاقد سابقه و معاون در قتل جوانی به‌نام هومن هستند که ١٥فروردین سال گذشته کشته شد. منوچهر ساعت شش‌ صبح روز حادثه با کلیدی که ستاره دراختیارش گذاشته‌ بود به اتفاق مردی به‌نام کریم وارد خانه او شد و آنها بعد از بستن دست‌‌وپای هومن، طلا، پول و تلویزیون را سرقت کردند. این افراد برای صحنه‌سازی دست و پای ستاره را هم بستند و هنگام خروج از خانه هومن را با سیم تلفن خفه کردند. بعد از شناسایی متهمان و اعتراف مقرون به ‌واقع آنها پرونده تکمیل و برای رسیدگی به دادگاه ارسال شده ‌است. بنابراین به‌عنوان نماینده دادستان درخواست رسیدگی به این پرونده را دارم
سپس پدرومادر مقتول به‌عنوان اولیای‌‌دم در جایگاه حاضر شدند و درخواست صدور حکم قصاص کردند. پدر مقتول درباره نحوه ازدواج هومن و ستاره توضیح داد: «من برادری ناتنی دارم که چندسال قبل مریض شد با اینکه رفت‌وآمدی نداشتیم تصمیم گرفتم به ملاقاتش بروم. دختر برادرم در مورد اینکه هومن چرا ازدواج نکرده با همسرم صحبت کرده و بعد هم گفته ‌بود دختر برادرش به‌نام ستاره دختر خوب و برازنده‌ای برای هومن است بعد از این موضوع بود که هومن و همسرم برای خواستگاری و صحبت رفتند و به توافق رسیدند. بعد از آن دیگر هیچ اطلاعی از اختلافاتشان ندارم. فقط یک‌بار عروسم قهر کرد از او پرسیدم برای چه قهر کرده‌ای، گفت چون هومن آب‌معدنی زیاد می‌خرد و من هم خوشم نمی‌آید. گفتم این چیزی نیست که به‌خاطرش زندگی‌ات را نابود کنی.
در ادامه منوچهر متهم ردیف اول در جایگاه حاضر شد. او گفت: من پسرعموی هومن و عموی ستاره هستم. بعد از اینکه هومن و ستاره با هم ازدواج کردند یک‌روز ستاره به من زنگ زد و گفت می‌خواهد شوهرش را بکشد. نصیحتش کردم و گفتم زندگی‌ات را از بین نبر. گفت نمی‌توانم تحمل کنم. قرار شد درقبال گرفتن طلاهایش شوهرش را بکشم. کلید خانه را هم به من داد صبح روز حادثه به خانه هومن رفتم. با دوستم بودم. به او گفته ‌بودم برای سرقت می‌رویم وقتی وارد خانه شدیم ستاره در اتاق بود و هومن در هال خوابیده ‌بود. دست‌وپای هومن را بستیم. او داد و فریاد می‌کرد و می‌گفت برادرم در نیروی انتظامی است و شما را بازداشت می‌کند، گفت از خانه‌ام بیرون بروید، ما وسایل را جمع کردیم، من به اتاق ستاره رفتم، گفتم تا همین‌‌جا بس‌ است اما ستاره جواب داد اگر او را نکشید چون حرف‌های ما را شنیده ‌است خیلی بد می‌شود.
 
بعد به هال رفتم، سیم تلفن را دور گردن هومن انداختم و خفه‌اش کردم، طلاها را هم ‌برداشتم و رفتم، البته طلاها بعدا گم شد. وقتی نوبت به ستاره رسید تا از خودش دفاع کند، او قبول کرد به عمویش پیشنهاد قتل داده اما گفت از این پیشنهاد، پشیمان شده بود. ستاره گفت: دانشجوی رشته طراحی روی چوب بودم و درسم را خیلی دوست داشتم. وقتی هومن به خواستگاری‌ام آمد و صحبت کردیم قبول کردم. من فقط چهارروز شوهرم را دوست داشتم. دو روز بعد از عقد او به خانه ما آمد، تولدم بود، بدون مقدمه گفت یک متکا بده دراز بکشم. بعد هم به مادرم گفت، غذا آماده نیست؟ رفتارش خیلی زننده ‌بود، به مادرم گفتم چرا این‌طوری رفتار می‌کند، گفت جوان است هنوز بلد نیست. تحمل کن، درست می‌شود.
درآمد شوهرم کم بود وخانواده‌اش به من می‌گفتند باید رعایت کنی اما هومن خودش هرطوری دوست داشت، رفتار می‌کرد میوه و نوشیدنی و هرچیزی که دلش می‌خواست می‌خرید و می‌خورد، بدون اینکه به درآمدش توجه کند. من مجبور بودم شهریه دانشگاهم را از مادرم بگیرم. یک‌بار وقتی با معدل بالا ترم را تمام کردم با خوشحالی به خانه آمدم و به شوهرم گفتم شاگرد اول شده‌ام و شهریه‌ام را تخفیف داده‌اند، با خنده گفت خب حالا چه کنم؟ همین رفتارهایش خیلی اذیتم می‌کرد. ما به‌خاطر مسایل خصوصی‌ نیز خیلی با هم مشکل داشتیم و من این موضوع را به مادرم هم گفته ‌بودم، به من می‌گفت تحمل کن. مشکل وقتی حاد شد که شوهرم تحقیرهایش را شروع کرد. وقتی به او اعتراض می‌کردم، به من می‌گفت تو فکر کردی کی هستی، پدرت یک مرد معتاد خیابان‌خواب بود، با تو ازدواج کردم چون دلم سوخت. او مرتب این حرف را به من می‌زد
متهم ادامه داد: «پدرم معتاد بود. از وقتی چشم‌هایم را باز کردم او را در اعتیاد و میان زباله‌ها دیدم اما خودم درس خواندم و پیشرفت کردم هومن هم خانواده‌ام را دیده و قبول کرده ‌بود با من ازدواج کند، نباید تحقیرم می‌کرد. او مرتب به من دروغ می‌گفت؛ حتی بعد از قتل شوهرم بود که فهمیدم او آبدارچی یک شرکت بود و به دروغ به من گفته ‌بود شغل دیگری دارد. در مورد قتل هم من به عمویم پیشنهاد دادم و حتی گفتم طلاهایم را می‌دهم؛ چون شوهرم طلاقم نمی‌داد. او و خانواده‌اش می‌گفتند دختر نگرفتیم که طلاق بدهیم. بعد از مدتی که این پیشنهاد را به عمویم دادم، پیشمان شدم. او هم گفت کلید را نابود می‌کند اما این کار را نکرد و دست به قتل زد. هیات قضات بعد از دفاعیات متهمان برای تصمیم‌گیری در این خصوص وارد شور شدند.