«فراواني» يك «آفت» 16 اسفند -94
این
تعلیمو آموزش دیده سربازجو شریعت
نداری دراوین نامه ی کیهان است که قبلاً طنزهای خیلی مسخره تهیه وتنظیم می کرد ولی
مدتیست که همکار قلمزنی به سبک دیگری شده
است .درمجموع هدف فرقی نکرده است چون همچنان علیه یر قیب لغزخوانی می کند .
نويسنده: پژمان كريمي
«عوام زدگي» واقعيت روشن و غيرقابل کتمان جريان ادبي سکولار مدعي روشنفکري است. يعني درست برعکس آنچه که اين جريان مدعي آن است!
اما گواه عوام زدگي - اين بيماري و آفت - را چگونه مي توان ردگيري و توصيف کرد؟
مدعيان برآنند که به عنوان نخبه و برکشيده و آگاه و مدبر چيزهايي مي بينند که ديگران از ديدن آن ناتوان اند! چيزهايي را درک مي کنند که مردم عادي، نمي توانند و اگر هم بخواهند نمي توانند به فهم درآورند و ملکه سازند.مدعيان برآنند که پديده اي به نام «دين» حاصل جهل بشري و نياز توده ها، به «مرشد» و «اميد» است.مدعي اند؛ ما جماعت،به دليل مسلح بودن به ابزار قابل اتکاي خرد و بهره از عقلانيت، بي نياز به دين هستيم و اساسا الزامات و تقيدات ديني، مانع از انديشيدن و خلاقيت است!
شما آثار يک به يک مدعيان روشنفکري را مطالعه کنيد؛کم و زياد، مستقيم و غيرمستقيم، کمرنگ و پر رنگ ،چند ويژگي را بطور ترجيع بند و بستر انديشگي آنان ملاحظه و درک مي کنيد:
يک: تبخر و تفرعن
دو: لاقيدي اخلاقي
سه: نهيليسم
چهار: سياست زدگي مفرط
پنج: وابستگي فکري به کلوني هاي فرهنگي و سياسي فرامرزي
شش: وطن گريزي و کتمان ارزشهاي ملي
هفت: نفس محوري
هشت: هرزگي در زبان قلم
نه: نسبيت گرايي در ترسيم شخصيت ها
در اين باره، آثار صادق هدايت تا هوشنگ گلشيري و ...
مثال زدني اند.
بايد پرسيد کدام يک از ويژگي هاي برشمرده، با خرد و عقلانيت همپوشان است و با انديشيدن مبتني بر واقعيت و ضرورت فطرت الهي انسان ، پيوستگي تام و کامل دارد؟!
تفاوت آدمي که مبرا از انديشه و محروم از انديشيدن است با مدعي روشنفکري در چيست؟ در حس لاقيدي و تظاهر به لاقيدي و ترويج لاقيدي؟
در هتاکي و ترويج هتاکي؟
در کتمان دين الهي و ضرورت سنجش رفتار با شاخص الهي؟
چند اهل قلم روشنفکر براي هويت و استقلال کشور خود جنگيده اند؟ يعني سلاح به کف گرفته اند در برابر مهاجم شرور بيگانه با سلحشوري رزم کرده اند و فداکاري و بذل جان کرده اند؟
جند نفرشان، براي پاسداري از سرزمين مادري و ارزشهاي اينجايي، با نامحرمان داخلي و خارجي، در افتاده اند و ازگنج آرامش اعتبار و - به ظاهر- گوهر آبروي خود گذر کرده اند؟
همپوشاني اثر – به معناي ميوه خرد و انديشه و خلاقيت و جهان بيني اهل قلم با اثر وجودي عوام لاقيد، چه پيامي دارد و از چه واقعيتي خبر مي دهد؟
با وصف بالا، يا بايد روشنفکري را پيوسته و يا امتداد عوام زدگي بدانيم يا روشنفکري را حد تبلور عوام زدگي!
مي بينيد که عوام زدگي در ذات روشنفکري رسوخ کرده است.
ترديد نکنيد که روشنفکر بودن برخي اهالي قلم صرفا يک پز است. بعضي سياسيون بخوبي از اين پز در برابر نظام ديني کار مي کشند.
بيانيه هايي که با امضاي روشنفکران نويسنده و شاعر داخل و خارج از کشور - مثلاعليه مميزي - گاه و بي گاه منتشر مي شود، نمونه بهره کشي از روشنفکران عوام اين مملکت است.
مدعي، چون عوام زده است خوب و ساده بازي مي خورد. سياست پيشگان معاند با نظام ما، روشنفکرنماها را هدف احترام هاي جعلي قرار مي دهند. به حدي قلم آنان را قدرتمند و خلاقيت شان را قوي وصف مي کنند که مدعي، خود را برتر از مخاطب و سرزمين اش مي پندارد و در انديشه و نگاه و رفتار و قلم در برابر جامعه و بايستگي هاي عقلاني و قانوني طغيان مي کند .
سرکش متوهم، اگر چه براي برکشندگان خود - خاصه اجنبيان - دم تکان مي دهد و خاشع و خاضع است اما؛ در برابر مردمش و نظام ديني خانه اش، ياغي و پرخاشگر ظاهر مي شود. همو است که به سادگي تن به اعتراض سياسي مي دهد و مشتاق پناهندگي به بيگانگان است.مگر فردي مانند «عباس معروفي» چنين نبود و نکرد؟
امثال او به سادگي خواهان تهاجم اجنبي به ايران مي شوند تا بساط حکومت ديني به عنوان سدي براي ترويج لاقيدي سياسي و فرهنگي و اجتماعي، برچيده شود. مگر در هشت سال دولت موسوم به اصلاحات چنين نکردند و سفير يکي از کشورهاي اسکانديناوي را به ميانجيگري بين روشنفکران وطني و دولت آمريکا، تشويق نکردند؟
امروزه به دليل ايجاد و گسترش شبکه هاي ارتباطات مجازي، متنوع شدن و فراواني نشريات زرد معاند و کمک شبکه هاي ماهواره اي فارسي زبان، «عوام زدگي» روشنفکران جعلي در حال دامن گستراني است.اين عارضه تبعاتي دارد و از جمله آن، بايد به اراده رخنه عوام زدگي در نگاه و سليقه مخاطبان ادبيات اشاره کرد.
به واقع آيا نگراني از عوام زدگي، مسئله ما و رسانه ها شده است؟!
«عوام زدگي» واقعيت روشن و غيرقابل کتمان جريان ادبي سکولار مدعي روشنفکري است. يعني درست برعکس آنچه که اين جريان مدعي آن است!
اما گواه عوام زدگي - اين بيماري و آفت - را چگونه مي توان ردگيري و توصيف کرد؟
مدعيان برآنند که به عنوان نخبه و برکشيده و آگاه و مدبر چيزهايي مي بينند که ديگران از ديدن آن ناتوان اند! چيزهايي را درک مي کنند که مردم عادي، نمي توانند و اگر هم بخواهند نمي توانند به فهم درآورند و ملکه سازند.مدعيان برآنند که پديده اي به نام «دين» حاصل جهل بشري و نياز توده ها، به «مرشد» و «اميد» است.مدعي اند؛ ما جماعت،به دليل مسلح بودن به ابزار قابل اتکاي خرد و بهره از عقلانيت، بي نياز به دين هستيم و اساسا الزامات و تقيدات ديني، مانع از انديشيدن و خلاقيت است!
شما آثار يک به يک مدعيان روشنفکري را مطالعه کنيد؛کم و زياد، مستقيم و غيرمستقيم، کمرنگ و پر رنگ ،چند ويژگي را بطور ترجيع بند و بستر انديشگي آنان ملاحظه و درک مي کنيد:
يک: تبخر و تفرعن
دو: لاقيدي اخلاقي
سه: نهيليسم
چهار: سياست زدگي مفرط
پنج: وابستگي فکري به کلوني هاي فرهنگي و سياسي فرامرزي
شش: وطن گريزي و کتمان ارزشهاي ملي
هفت: نفس محوري
هشت: هرزگي در زبان قلم
نه: نسبيت گرايي در ترسيم شخصيت ها
در اين باره، آثار صادق هدايت تا هوشنگ گلشيري و ...
مثال زدني اند.
بايد پرسيد کدام يک از ويژگي هاي برشمرده، با خرد و عقلانيت همپوشان است و با انديشيدن مبتني بر واقعيت و ضرورت فطرت الهي انسان ، پيوستگي تام و کامل دارد؟!
تفاوت آدمي که مبرا از انديشه و محروم از انديشيدن است با مدعي روشنفکري در چيست؟ در حس لاقيدي و تظاهر به لاقيدي و ترويج لاقيدي؟
در هتاکي و ترويج هتاکي؟
در کتمان دين الهي و ضرورت سنجش رفتار با شاخص الهي؟
چند اهل قلم روشنفکر براي هويت و استقلال کشور خود جنگيده اند؟ يعني سلاح به کف گرفته اند در برابر مهاجم شرور بيگانه با سلحشوري رزم کرده اند و فداکاري و بذل جان کرده اند؟
جند نفرشان، براي پاسداري از سرزمين مادري و ارزشهاي اينجايي، با نامحرمان داخلي و خارجي، در افتاده اند و ازگنج آرامش اعتبار و - به ظاهر- گوهر آبروي خود گذر کرده اند؟
همپوشاني اثر – به معناي ميوه خرد و انديشه و خلاقيت و جهان بيني اهل قلم با اثر وجودي عوام لاقيد، چه پيامي دارد و از چه واقعيتي خبر مي دهد؟
با وصف بالا، يا بايد روشنفکري را پيوسته و يا امتداد عوام زدگي بدانيم يا روشنفکري را حد تبلور عوام زدگي!
مي بينيد که عوام زدگي در ذات روشنفکري رسوخ کرده است.
ترديد نکنيد که روشنفکر بودن برخي اهالي قلم صرفا يک پز است. بعضي سياسيون بخوبي از اين پز در برابر نظام ديني کار مي کشند.
بيانيه هايي که با امضاي روشنفکران نويسنده و شاعر داخل و خارج از کشور - مثلاعليه مميزي - گاه و بي گاه منتشر مي شود، نمونه بهره کشي از روشنفکران عوام اين مملکت است.
مدعي، چون عوام زده است خوب و ساده بازي مي خورد. سياست پيشگان معاند با نظام ما، روشنفکرنماها را هدف احترام هاي جعلي قرار مي دهند. به حدي قلم آنان را قدرتمند و خلاقيت شان را قوي وصف مي کنند که مدعي، خود را برتر از مخاطب و سرزمين اش مي پندارد و در انديشه و نگاه و رفتار و قلم در برابر جامعه و بايستگي هاي عقلاني و قانوني طغيان مي کند .
سرکش متوهم، اگر چه براي برکشندگان خود - خاصه اجنبيان - دم تکان مي دهد و خاشع و خاضع است اما؛ در برابر مردمش و نظام ديني خانه اش، ياغي و پرخاشگر ظاهر مي شود. همو است که به سادگي تن به اعتراض سياسي مي دهد و مشتاق پناهندگي به بيگانگان است.مگر فردي مانند «عباس معروفي» چنين نبود و نکرد؟
امثال او به سادگي خواهان تهاجم اجنبي به ايران مي شوند تا بساط حکومت ديني به عنوان سدي براي ترويج لاقيدي سياسي و فرهنگي و اجتماعي، برچيده شود. مگر در هشت سال دولت موسوم به اصلاحات چنين نکردند و سفير يکي از کشورهاي اسکانديناوي را به ميانجيگري بين روشنفکران وطني و دولت آمريکا، تشويق نکردند؟
امروزه به دليل ايجاد و گسترش شبکه هاي ارتباطات مجازي، متنوع شدن و فراواني نشريات زرد معاند و کمک شبکه هاي ماهواره اي فارسي زبان، «عوام زدگي» روشنفکران جعلي در حال دامن گستراني است.اين عارضه تبعاتي دارد و از جمله آن، بايد به اراده رخنه عوام زدگي در نگاه و سليقه مخاطبان ادبيات اشاره کرد.
به واقع آيا نگراني از عوام زدگي، مسئله ما و رسانه ها شده است؟!