پرنده اقتدار


پرنده اقتدار 13شهریور-96
«شیرینی» و «وجود شیرین»، حقیقت مسلم و آشکاری است که در هر جا و مکان، اگر قدم بگذارد، به اندازه توان «شیرینی بخشی‌اش» «شیرین آفرینی» می‌کند و بدین ترتیب، هر چیز تلخ و بی مزه را از سر راه پرسرعت حرکت جامعه و تاریخ، کنار می‌نهد و نمی‌گذارد یک «شیئ تلخ» بیش از اندازه به خودنمایی اجتماعی ادامه دهد تا بتواند با نفوذ «تلخی» و یا «پخش تلخی» از نشاط اقتداربخش تحرک جامعه و ملت، جلوگیری به عمل آورد.

به گزارش ایسنا، سینا واحد در ادامه در قدس نوشت: اگر نگاهی به میدان پردامنه تاریخ جهان و ملت‌های پرنقش و گروه‌های پرسروصدا و مدرسه‌ها و مکتب‌های پرمشتری، بیندازیم؛ نقش قدرتمندانه «وجود شیرین» و قدرت پخش «هیجان‌ها» در افق چشم‌ها و قلب‌های مردم یک جامعه و یک سرزمین، بیشتر آشکار می‌شود و نقش «هیجان‌»ها، در پیشبرد هویتی ملت‌ها، رؤیت پذیر و غیرقابل انکار می‌گردد.  
اگر، واقعه جهانی 22 بهمن ایران را، خط فاصل پررنگ و عمیق تاریخ معاصر ایران، بپذیریم و قبول کنیم، باید بگوییم «حوادث شیرین» در تاریخ سرزمین مادری، از آغاز این قرن، تقریباً هیچ است و نمی‌توانیم «حادثه» یا «ماجرا» یا ظهور ناگهانی «یک شخصیت» را، بیابیم که «قدرت شیرین بخشی اجتماعی آن» سبب ایجاد «هیجان و هیجان‌ها» شده است و با ایجاد دگرگونی در عمق ذهنیت میهن یا بخشی از افراد میهن، حجم نشاط و «شادمانی ملی» را، تکان داده و به این طرف، یا آن طرف برده و با ظهور ناگهانی موجی ناخواسته، میهن و ساکنان میهن را به سوی اقامت در ساحل همیشه ناپیدای «کامشادی» سوق داده است. گذشته از این حرف‌ها و سخنان، آغاز این قرن شمسی، همراه بود با کودتای سیاه رضاخان، که خود به تنهایی دریای سیاهی بود که تلخی آفرینی‌اش، پایان نداشت و اگر در جایی، حادثه شیرین و یا واقعه‌ای شاد آفرین، پیدا می‌کرد، با اقدامی سبعانه، آن را محو می‌ساخت، تا اثری از «خط شیرین» در جامعه باقی نماند!؟ و چشمان جست وجوگری، با آن دیدار نکند.  
«
شیرین کشی» و «تخریب کامشادی» جامعه مذهبی و حسینی ایران، هدف اصلی سازمان سیاسی و فرهنگی دوره رضاشاه و پس از آن بود و نمی‌گذاشت هیچ «حادثه شیرین آفرینی» پرتوهای طاووسی‌اش را بر سر هویت ملی و هویت تاریخی میهن، سایبانی کامشادانه، بپا دارد.
و اما بعد از انقلاب تاریخی و تاریخ ساز میهن، حوادث «شیرین» توانست، لبخندهای بزرگ و قدرتمندانه میهن را، به نمایشگاه بزرگ تاریخ جهان و بین‌الملل ببرد و آن را به نام شکوهمند خویش، ثبت کند و در ذیل آن بنویسد این لبخند عاشقان حسین است؛ این لبخند میهن خواهان انقلاب است؛ یکی از این لبخندها... هنگامی زده شد که عقاب‌های آهنی آمریکاییان در صحرای طبس درهم پیچیدند و در برابر زمزمه ریگ‌ها، که می‌گفتند «زنده باد ایران»، «زنده باد میهن ولایت»، «زنده باد نام حسین»؛ از نفس افتادند و از ترس صدای ریگ‌ها، آتش گرفتند و باز آتش در آتش گرفتند...
و این گونه بود... و این گونه شد... که نخستین پرنده اقتدار کامشادی هویت ملی ایرانی، به پرواز درآمد و سرتاسر سرزمین مادری را با سرودی کامشادانه دعوت به نشاط و شادی کرد و هنگامی که می‌خواست بوسه پیروزی بر مرکز افق فردای میهن بزند؛ بر آب‌های سبزرنگ دریای خزر و آب‌های آبی مواج خلیج فارس نوشت: هر که با حسین همسو و همراه است، سلطان خویش و هویت خویش است و هر که با حسین همراه نیست؛ میهنش وهویتش، همراه او نیست.