آیتالله
اراکی:
دعوای
امروز ما با غربزدگان، همان دعوای اباعبدالله با یزید بر سر ولایت الله است/
شباهت پاسدار و علیاکبر 8 مهر –
96
اگربراساس ادعای این آخوند
حامیان خامنه ای و پاسداران ودلواپسان نگران درردیف پیروان امام حسین هستند بایدگفت که این ادعا دفاع وتبرئه کردن قاتلان امام حسین ویارانش می
باشد . برای اینکه عملکرد 39 ساله رژیم قرون وسطایی ولایت فقیه به ویژه جناح آتش به
ا ختیارش آنگونه جنایت و خونبار است که نه قابل دفاع نیست که مشابهت تاریخی ندارد.
آیتالله محسن
اراکی، استاد خارج فقه حوزه علمیه قم در هفتمین شب محرم هیات خادمالرضا قم به
تبیین مساله اصلی امروز ما با سکولاریسم و شباهت آن به قیام حسینی پرداخت.
به گزارش خبرنگار
آئین و اندیشه خبرگزاری فارس، آیتالله
اراکی در هفتمین شب محرم به سخنرانی در هیات خادمالرضا قم پرداخت.
در ادامه متن کامل
سخنان استاد حوزه علمیه را میخوانید:
سلام علیکم و رحمة الله اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسمالله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین باعث الانبیاء و المرسلین و آخر السلام و اتم الصلاة و علی اشرف النبیین حبیبنا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین.
عن ابی عبد الله الحسین (علیه السلام): «فَلَعَمْری ما الْاِمامُ اِلّا العامِلُ بِالْکِتابِ الْآخِذُ بِالْقِسْطِ، الدّائِنُ بِالْحَقِّ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّه».
ایام محرم، ایام سوگواری سیدالشهداء (علیه السلام) را به همۀ شما و همۀ دوستداران اهلبیت (علیهم السلام) و همۀ عزاداران سیدالشهداء (علیه السلام) تسلیت عرض میکنم. از خدا میخواهیم همۀ ما را جزء بهترین عزاداران و پیروان حقیقیِ سیدالشهداء (علیه السلام) مقرر بفرماید. این مجالس، این برنامهها، این شعائر که اقامه میشود، برای آن است که ما با سیدالشهداء (علیه السلام) آشنا شویم، با راه و شیوه و منش آن حضرت آشنا شویم، با اهدافِ قیامِ سیدالشهداء (علیه السلام) آشنا شویم، سیدالشهداء (علیه السلام) و یاران او را بشناسیم، بفهمیم که برای چه قیام کردند.
کار سیدالشهداء، کار بسیار بزرگی بود. در بعضی از زیارتهای سیدالشهداء (علیه السلام) این عبارت آمده است: «السَّلامُ عَلَیْکَ ایها الوِتْرُ المَوْتُورِ». حال این "وِتْرُ المَوْتُورِ" یعنی چه؟ یکی از چیزهایی که ما شیعیان باید در آن دقت کنیم، همین زیارتنامههای سیدالشهداء (علیه السلام) است، زیارتنامههای ایشان لبریز از معارف الهی، ولایتی و شیعی است. همین لقبهایی که در این زیارتنامهها به سیدالشهداء (علیه السلام) داده شده است، "یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ" به چه معنی است؟ "السَّلامُ عَلَیْکَ ایها الوِتْرُ المَوْتُورِ" یعنی چه؟ در بعضی از زیارتنامهها آمده است که کتاب خدا بهوسیلۀ قتل تو مهجور شد. این اشاره به آن آیۀ کریمه است که خدای متعال شکایتی را از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پیشگاه خدای متعال شکایت میکند که «یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورًا». این آیه در سورۀ فرقان است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست به شکایت برمیدارد و در روز قیامت شاکی است. شکایت ایشان این است که پروردگارا! قوم من، قرآن تو را مهجور قرار دادند. یعنی غریب، یعنی به کتاب تو عمل نکردند.
همین چیزی که در ابتدای عرایضم از سیدالشهداء (علیه السلام) خواندم، یک قطعه از نامۀ سیدالشهداء (علیه السلام) به مردم کوفه است. مردم کوفه پشت سرهم با ایشان مکاتبه میکردند که معاویه مُرد و ما آمادگی داریم و در اینجا شیعیانِ شما آماده هستند که از شما حمایت کنند، از شما طرفداری کنند، شما را یاری کنند، ما به شما نیاز داریم. به یادِ ایامِ امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) افتاده بودند و اینکه چرا نتوانستند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را آنچنان که باید یاری کنند، چرا حضرت امام حسن (علیه السلام) را تنها گذاشتند. مدام نامه مینوشتند که حالا که معاویه از بین رفته و هلاک شده است، شما بیا و رهبریِ ما را به عهده بگیر تا ما بتوانیم دوباره حکومت علی را احیا کنیم. نامه پشت سر نامه آمد. بعد هم تنها به نامه اکتفا نکردند و پیک فرستادند. وقتی حضرت به مکه رفتند گروهگروه از کوفه میآمدند و به حضرت میگفتند ما آمادگی داریم. حتی در یک نامه آمده است که شما چه میخواهید؟ اگر نیروی رزمی میخواهید نیروی رزمی آماده میکنیم، اگر امکانات مالی میخواهید باغهایِ ما پُرمیوه شده است و تا دلتان بخواهد حاضریم حمایت مالی کنیم، دیگر چه میخواهید؟!
اینکه امام حسین (علیه السلام) حرکت کرد، فلسفه ای دارد؛ وقتی مردم اعلام یاری کنند، امام موظف است که به صحنه وارد شود و به این ندا پاسخ دهد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آخر خطبۀ شقشقیه میفرماید: «أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلاَ حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ لألْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا». میفرماید اگر نبود که شما اعلام یاری کردید و اگر نبود که خدای متعال با علما پیمان بسته است که اگر مردم اعلام یاری و نصرت کردند و اگر مردم برای حکومت الهی اعلام آمادگی کردند وظیفۀ عالم است که رهبری مردم را به عهده بگیرد و حکومت اسلامی برقرار کند؛ اگر این وظیفۀ شرعی نبود من همچنان در خانه مینشستم و افسار اشتر خلافت را به پشت آن میانداختم. دلیل اینکه امام عزیز ما قیام کردند این بود که دیدند مردم اعلام میکنند که ما آمادگی داریم که شما را نصرت و یاری کنیم، پس بیایید حکومت الهی را راهاندازی کنید.
بحثی که دنبال خواهیم کرد، یک بحث جدی و مهم است. مجالس حسینی همانطور که عرض کردم باید مجالس معرفتِ راه و پیام حسین (علیه السلام) باشد، این راهی که سیدالشهداء (علیه السلام) آماده شد که خود و همه بستگانش را در آن قربانی کند. آیا ما میدانیم معنای اینکه سیدالشهداء (علیه السلام) حاضر شد خودش را قربانی کند یعنی چه؟ عرض شد که معنای وِتْرُ المَوْتُورِ -که میگوییم السَّلامُ عَلَیْکَ ایها الوِتْرُ المَوْتُور- یعنی یگانه، یعنی تو در زمانی که بودی یکی بودی و نظیر نداشتی. در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به این معنا وتر نبودند؛ چون امیرالمؤمنین و اهلبیت (علیهم السلام) کنار ایشان بودند. در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بودند. در زمان امام حسن (علیه السلام) هم خودِ امام حسین (علیه السلام) بود. یعنی در این زمانها هیچیک از این بزرگان و رهبران بزرگوار ما وتر نبودند. در زمان سیدالشهداء (علیه السلام) ایشان وتر بودند، یعنی تک بودند. چرا تک بودند؟ من میخواهم معنای وتر بودنِ سیدالشهداء (علیه السلام) را بشکافم تا معلوم شود کار ایشان چهکار بزرگی بوده است.
این پنجتن آل عبا و پنجتن اهل کساء (علیهم السلام) در نظام آفرینشِ الهی جایگاه ویژهای دارند. همۀ شما با حدیث کساء آشنا هستید و این حدیث از نظر مضمون بسیار معتبر است. خدای متعال در این حدیث به عنوان حدیث قدسی میفرماید: من این آسمانها و این زمین و این جهان آفرینش را نیافریدم مگر برای این پنجتن. این را باید فهمید و اینها العیاذ بالله شعر نیست، اینها مبالغه نیست بلکه حقایق جهان هستی است. خدای متعال میفرماید من به خاطر این پنجتن جهان را آفریدم. اگر این مطلب را بخواهیم باز کنیم طول میکشد و ممکن است شما خسته شوید و بحث یکخرده فلسفی میشود؛ اما بنده پردهای از این مطلب را برای شما باز میکنم که چرا خدا میفرماید من این جهان را برای این پنجتن آفریدم. خدا کامل است، همه میدانند که خدا کمال مطلق است. یک موجودِ کاملِ مطلق، اگر بخواهد آفرینشی داشته باشد و بیافریند، آفرینشِ او باید کامل باشد. حتی اگر یک هنرمند داشته باشیم که خوب نقاشی بکشد، هنرمندِ نقاشی که بسیار هنرمند است و در سطح عالی نقاشی میکشد. این هنرمندی که میتواند بهترین نقاشی را بکشد، اگر وقت، رنگ و نیروی خود را مصرف کند تا یک تابلویِ دست سوم یا چهارم و یک تابلوی بهدردنخور را بکشد، کار او حکیمانه نیست. انسانِ عاقلِ با حکمت اینطور رفتار نمیکند؛ یک آدم اهل هنر وقتی بخواهد هنرنمایی کند میگوید حالا که میخواهم وقت و پول خرج کنم و نیرو بگذارم باید این هزینه را در بهترین کار انجام دهم. معنای حکمت این است که وقتی میخواهم هزینهای کنم این هزینه را در بهترین جا هزینه کنم. همین مطلب در ذات اقدس حق تعالی و در رفتار حضرت حق متعال جاری است؛ یعنی خدا میخواهد هزینه کند و میخواهد چیزی بیافریند و دستگاه آفرینش با این طولوتفصیل را میخواهد راهاندازی کند. برای اینکه یک بشر بیافریند باید چه تشکیلاتی در این جهان آفرینش راه بیندازد! جهان آفرینش، جهان بسیار مفصل و گستردهای است.
یک پرده از جهان آفرینش، دستگاه مدیریتی این جهان است، دستگاه مدیریتی یعنی فرشتگانی که هریک جایگاه مخصوص و مدیریتِ مخصوص دارند. خدای متعال دولت دارد، مدیر یک مملکت است. نگاهی که ما به خدا داریم غیر از نگاهی است که غرب و سکولارها دارند؛ اصلاً دعوای ما با سکولارها و لیبرالها و انسانهای غربزده، همان دعوایی است که حسین بن علی (علیهما السلام) با یزید داشت. اگر امروز حوزۀ علمیه، رهبر ما، بزرگان ما، علمای ما، حزب الله ما حرکتی دارند، برای خاطرِ همین حسین بن علی و اهداف حسین بن علی (علیهما السلام) است. یکی از اختلافنظرهای ما با غربیها این است که خدا در این عالم چهکاره است و کار خدا چیست. میدانید آنها چه میگویند و چگونه به خدا نگاه میکنند؟ نگاه آنها به خدا، مانند نگاهی است که بعضی به پدربزرگهای پیرمرد از کار افتاده دارند و میگویند آدم بزرگوار و محترمی است و پیرمرد است و بههرحال پدربزرگ ما و پدربزرگِ پدربزرگ ماست و یکوقتی برای ما زحمت کشیده است و الآن باید به او احترام بگذاریم و دست او را ببوسیم ولی دیگر در زندگی ما کارهای نیست. اینها به خدا اینطور نگاه میکنند. خدا چهکاره است؟ یکوقتی در یکزمانی –حالا آنهایی که خدا را قبول دارند و خداپرست هستند چنین نگاهی دارند، آدمهای خداپرستِ سکولار- خدا ما و این جهان را آفرید و تمام شد. دست او درد نکند و اگر دست داشت دست او را میبوسیدیم و احترام میکردیم و میگفتیم زحمت کشیدی دستت درد نکند. اما الآن دیگر کاری به کار ما ندارد و ما خودمان هستیم و خودمان را به خودمان واگذار کرده است و هر طور خواستیم زندگیمان را اداره میکنیم.
این یک نگاه به خداست؛ اما نگاهی که حسین بن علی (علیهما السلام) به خدا دارد این نیست، نگاهی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خدا دارد اینگونه نیست، نگاه امیرالمؤمنین و ائمۀ اطهار(علیهم السلام) به خدا اینطور نیست. آن نگاه چیست؟ همۀ شما اهل نماز هستید و یکی از تعقیبات خیلی رایج ما بعد از نمازها چیست؟ «سُبْحَانَ مَنْ لاَ یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لاَ یَأْخُذُ أَهْلَ الْأَرْضِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِیمِ». چقدر این تعقیبات نماز زیبا هستند. من خواهش میکنم تعقیبات نماز را هم بخوانید و هم در آنها دقت کنید. ما دعاهای بسیاری داریم و دعاهایی که ائمۀ اطهار(علیهم السلام) به ما تعلیم دادهاند به این شکل است که برای هر نوع کاری یک نوع دعا تعلیم دادهاند. یک دعا برای بعد از نماز است، یک دعا بعد از نماز شب است، یک دعا برای شب جمعه است، یک دعا برای روز جمعه است، یک دعا برای شب قدر است، یک دعا برای سحرِ ماه رمضان است، در هر جا یک نوع است. دعای سحر ماه رمضان مفصل است، دعای ابوحمزه، دعای جوشن کبیر مفصل است و تا بخوانید یک ساعت زمان میبرد. دعای شبهای جمعه کمی مختصرتر است و دعای کمیل را در نیمساعت میخوانید. اما دعای بعد از نماز، دعای یک سطر یا دو سطری است. تقریباً همۀ تعقیباتِ نماز خیلی مختصر هستند. یکی از این تعقیبات همین است که «سُبْحَانَ مَنْ لاَ یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ»؛ به همین فراز دقت کنید که ما به خدا چگونه نگاه میکنیم. خدا را مَلِک و پادشاه میدانیم؛ ما میگوییم وصف پادشاهی و عنوان پادشاهی، جز برای خدا شایسته نیست، ما با اصلِ پادشاهی بَد نیستیم ولی میگوییم فقط برای خداست.
همۀ شما با سورۀ ناس آشنا هستید. «بسم الله الرحمن الرحیم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ». چقدر قشنگ است. پناه میبرم به پروردگار مردم و پادشاه مردم. در سورۀ جمعه که مستحب است روزها و شبهای جمعه و در نمازهای جمعه خوانده شود [هم به این شکل آمده است: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیم» یعنی خداوند ملک و پادشاه است].
در حقیقت روز جمعه، روزِ مدیریتِ جامعۀ بشری است؛ یعنی روزی است که هر هفته باید مدیریتِ جامعۀ بشری با مردم ارتباط برقرار کرده، آنها را توجیه و تعلیمشان دهد و تزکیهشان کند، هر هفته حداقل یکبار به این صورت است. کار روز جمعه خیلی مهم است. ما در نظام مدیریتی جهان اسلام و در نظام مدیریتی اسلامی، هم مکانهای مدیریتی داریم و هم زمانهای مدیریتی. یعنی زمانهایی وجود دارد که مخصوصِ ولی امر است که در این زمانها ولی امر باید ارتباط را با مردم مستقیم کند، ارتباط توجیهی، ارتباط تعلیمی، ارتباط تربیتی. روز جمعه یکی از این زمانهای مهم است و هر هفته باید این کار را بکند. نماز جمعه را برای همین کار گذاشتهاند. امامجمعه کیست؟ امامجمعه، نمایندۀ ولی امر است که با مردم ارتباط برقرار میکند و هر هفته پیام ولی امر را به مردم رسانده و تربیت، تزکیه، تعلیم و توجیه میکند. این زمان، زمانِ ولایت امری است. مکان مانند مکه که از مکانهای ولایت امری است. مساجد اربعه –مسجد الحرام، مسجد رسول الله، مسجد کوفه و مسجد اقصی- مرکزیتِ حکومت ولایت امری هستند، چهار مرکز مدیریتی هستند. همۀ مساجد، مراکز مدیریت ولایت امری هستند.
در روز جمعه در نمازها، سورۀ جمعه خوانده میشود. اولین آیۀ سورۀ جمعه چیست؟ «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»؛ هرچه در آسمانها و زمین است همه تسبیحگوی خدایند. آن خدا کیست؟ آن پادشاهِ پاک، پادشاهِ پاکِ پاک. الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ؛ پادشاه پاک و منزّه. این نگاه ما و نگاه دین ما و نگاه قرآن ما و نگاه رسول اکرم و نگاه اهلبیتِ مکرمِ رسول اکرم(علیهم السلام) به خدای متعال است.
پس یکی از مهمترین کارهایی که ما باید انجام دهیم این است که خدا را بشناسیم. اینکه مدام گفته میشود خداشناس باشید، به این دلیل است که اگر خدا را بشناسیم و بفهمیم خدا در این جهان چهکاره است [بهتر او را پرستش خواهیم کرد.] بفهمیم خدا مَلِک و پادشاه و صاحب قدرتِ اصلی در این جهان است و مدیریت اصلی را در این جهان دارد و او فرمانروای نخستین جهان است. او تشکیلات هم دارد؛ این فرمانروا، این ملک و این پادشاه، عجب تشکیلاتی دارد. نظام بسیار گستردۀ حسابشدۀ دقیق؛ خدای متعال برای هر کاری مأموری دارد؛ جبرئیل، میکائیل، عزرائیل و اسرافیل مانند وزرای کل دستگاه مدیریت الهی هستند، اینها وزرای هیئتِ دولتِ خدا هستند. من نمیخواهم این موضوع را زیاد باز کنم، اما میخواهم بگویم که ببینید خدا چه تشکیلاتی دارد؛ جبرئیل چهکار میکند؟ جبرئیل کار مدیریتی دارد و اعلام قانون میکند و قانون ابلاغ میکند و مدیریتِ اجرای این قوانین را دارد. مانند قوه مجریه است. میکائیل چهکار میکند؟ میکائیل امور دارایی است؛ همۀ کارهای اقتصادی را میکائیل مدیریت میکند. -این حرفها را از خودم نمیزنم؛ در روایت آمده است که عرض میکنم، این حرفها ذوقی و شعر نیست.- تشکیلات خدا اینگونه است و همه نیز سلسلهمراتب است. خداوند برای هر کاری مأموری دارد. در روایت آمده است که هر قطرهی بارانی که از آسمان فرود میآید –خوب دقت تا ببینید چقدر تشکیلات خدا منظم است- یک ملکِ موکّل و موظفی دارد که این قطرۀ باران را آنجایی که باید، بنشاند. خب این تشکیلات، تشکیلات منظمی است.
در روایت آمده است که هرساله باران به یکشکل میبارد و اینطور نیست که یک سال باران زیاد و یک سال کم باشد، وضعِ باران هرساله یکسان است؛ لکن باران کجا ببارد؟ اینکه باران کجا ببارد بستگی به کار مردم دارد. چه رفتاری موجبِ چه نوع بارشِ بارانی میشود؟ ادعیه را خواندهاید؟ در بعضی از دعاها داریم «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لی الذُّنُوبِ التی تَمْنَعُ قَطْرَ السَّمَاءِ». پروردگارا! از ما بگذر و گناهانی را ببخش که مانع ریزش باران میشوند؛ یعنی چه مانع میشود؟ یکی از کارهایی که ما نمیکنیم و باید بکنیم این است که هر وقت باران کم میآید یا نمیآید استغفار کنیم یا نماز باران بخوانیم. نماز باران با اصول و آداب خود یک نوع استغفار است. «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا». حضرت نوح(علیه السلام) میگوید به مردم گفتم استغفار کنید، توبه کنید از گناهانتان، از این رباخواریها، از این بدرفتاریها، از این سوء رفتارهایی که در بازارهایتان دارید. اینها اثر دارد، والله اثر دارد، زکات نمیدهید اثر دارد، خمس نمیدهید اثر دارد، به فقرا کاری ندارید اثر دارد. جامعهای که اینهمه سرمایه دارد و اینهمه جوان بیکار در آن باشد، اثر دارد، نباید این جامعه اینطور باشد. جامعهای که این میزان سرمایه در آن وجود دارد. سرمایه مالی در جامعه ما کم نیست. سرمایهای که در جامعۀ ما وجود دارد، برای بهکارگیری تمام جوانهای بیکار ما کافی است. اگر از این سرمایه استفاده نکنیم و جوانها را برای فقرزدایی در جامعه به کار نگیریم، مقصر خواهیم بود و این اثر میکند در اینکه دریاچههای ما خشک شود. میگویید دریاچۀ ارومیه خشک شد، رودخانۀ زایندهرود خشک شد، چشمهها خشک شد، نهرها خشک شد، رودخانهها خشک شد، همینطور باید بشود. کار خدا حسابوکتاب دارد. شما یک نگاهی به بازارتان بیندازید، به وضع اقتصادی و رفتار اقتصادی خودتان بیندازید تا بفهمید که چرا زایندهرود باید خشک شود. شما میگویید ارتباط ندارد ولی خدا میگوید ارتباط دارد. کسی که میگوید ارتباط ندارد، میخواهد مدیریت خدا را در این جهان نادیده بگیرد و شما هرچقدر هم نادیده بگیرید خدا کار خود را انجام میدهد، خدا مدیریت میکند.
همانطور که خدا این جهان را مدیریت میکند، ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و بهغفلت نخوری. همه کار میکنند و همه هم کار خود را خوب انجام میدهند. این جهان با این عظمت، این ستارگان، این افلاک، کهکشانها، خورشید و ماه و همهچیز. شما به حرکت کره زمین خوب دقت کردهاید که چقدر قشنگ کار میکند؟ چقدر قشنگ حرکت میکند؟ خدای متعال از آن به گاهواره تعبیر کرده است، «و جَعلنا الْأَرْضَ مِهَاداً». چه گاهوارهای، چقدر قشنگ شما را میپروراند، گردش آن چگونه است؟ گردش آن به چه شکلی است؛ تابستان و زمستان و پاییز و بهار و باز یک خورده این طرف و یک خورده آن طرف. شما را خداوند مدیریت و تروخشک میکند.
بحث ما در این چند شب بحث مدیریت الهی بر جهان بشری است که ما از این مدیریت به "ولایت" تعبیر میکنیم. ادبیات فارسی ادبیات مهمی است؛ بعضی به ادبیات فارسی توجه نمیکنند، این ادبیات فارسی که برای ما درست شده است یعنی ادبیاتی که سعدی و مولوی و فردوسی برای ما بهجا گذاشتهاند و واژه برای ما ساختهاند، برای ما گفتمان درست کردهاند، آنها این گفتمان را عمدتاً از قرآن و سنت گرفتهاند که حالا متأسفانه امروزه حتی در کتابهای درسی ما به همین ادبیات توجه نمیشود. درگذشته ما از اول دبستان که شروع میکردیم با سعدی آشنا میشدیم، با مولوی و نظامی و حافظ آشنا میشدیم، اما در حال حاضر دانشآموزان ما دیپلم خود را هم که میگیرند اما اصلاً نمیدانند که سعدی چه گفته است.
یکی از واژگانی که در ادبیات ما خیلی رایج است واژۀ ولایت است؛ در ادبیات فارسی به شهر ولایت میگویند. افرادی که در روستاهای دورافتاده یا در کشورهایی مانند عربستان که یک عده مردم کوچنشین زندگی میکنند و در ولایت و در شهر زندگی نمیکنند، محکوم نظام حکومتی نیستند، یعنی خارج از قانون زندگی میکنند و قانون خیلی بر آنها حاکم نیست. چه وقت قانون بر یک جمعیتی حاکم میشود؟ وقتی یک شهر را تشکیل دهند. شهر یعنی مجموعهای از مردم است که در یکجا جمع شده و یک حکومت و قدرت سیاسی آنها را حکومت میکند و بر اساس قانون آن تبدیل به شهر میشود. فرق شهر با غیر شهر این موضوع است؛ شهر یعنی مجموعهای از مردم که دورهم جمع میشوند، این افراد اولاً حاکمیت سیاسی دارند، ثانیا روابط آنها بر اساس قانون آن حاکمیت سیاسی تنظیم میشود و در چارچوب آن قانون زندگی میکند. این همان چیزی است که ما به آن ولایت میگوییم.
همین ولایتی هم که امروز به نام ولایت علی(علیه السلام) مطرح است، یعنی آن نظم زندگی که فرمانروای او علی(علیه السلام) است، یعنی ما اگر ولایت علی(علیه السلام) را داشته باشیم ولایت علی(علیه السلام) یعنی نظم زندگی ما و قانونی که بر زندگی ما حاکم است، ارتباطی را که من با شما دارم، ارتباطی را که شما باهم دارید، ارتباطی را که افراد و نهادهای جامعه باهم دارند، این ارتباط مبتنی بر آن قانونی است که علی بن ابیطالب(علیه السلام)، مجری، مبلغ، معلم و مروج آن است. این معنای ولایت است. البته ممکن است کسی ولایت علی بن ابیطالب(علیه السلام) را داشته باشد اما پیروی نکند.
در قرآن کریم هم اشاره به "ولی" آمده است و هم به مسئلۀ اطاعت اشاره شده است: «إِنَّما وَلِیکمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا» و در جای دیگر «یا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ» است. ولیِ شما که دارای ولایت بر شماست، خداست و رسول او و الذین امنوا که بنابر آنچه در تفاسیر و روایات آمده امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. لذا اگر از بالا به ولایت نگاه کنیم به آن ولایت میگوییم: «إِنَّما وَلِیکمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا» ولایت علی(علیه السلام) میشود. اگر از پایین و از دریچۀ ماها به آن نگاه کنید، اطاعت میشود. اگر ولایتی در کار باشد اما اطاعتی همراه آن نباشد آن ولایت عملاً ولایت تعطیل شده است. تعطیل شدن ولایت و تنها ماندن امام علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام)، امام زمان(عجل الله تعالی الفرجه).
ما در بحثهای خود بیان کردهایم که امامت غائب نیست و ولایت غیبت نکرده است بلکه آنچه غیبت کرده است اطاعت است. اطاعت غیبت کرده است، یعنی آن کاری که ما باید آن را انجام دهیم را نکردهایم. لذا اگر ما خدا را با این نگاه، نگاه کنیم که خدا فرمانرواست، خداوند ولی بالذات است و این ولایتی که بیان کردیم در رأس آن خود ذات اقدس حق متعال است پی خواهیم برد که این بزرگترین افتخاری است که خداوند متعال نصیب بشر کرده است؛ میفرماید: «اَللّهُ وَلِی اَلَّذِینَ آمَنُوا» ای کسانی که ایمان آوردهاید صاحب شما من هستم، شما بزرگتر از آن هستید که فرمان شیطان را اطاعت کنید، من به شما کرامت بخشیدم. به انسان کرامت و عزت دادم و این عزت یعنی زیر بار غیر خدا نرود. به اینکه فرمان غیر خدا را اطاعت نکند و سر در برابر غیر خدا خم نکند.
گفتهاند روزی پنج بار نماز بخوانید و اگر میخواهید سر خم کنید یا بیاستید، باید برای خدا ایستاده و خم شوید. اگر میخواهید خاکساری کنید باید برای خدا این کار را انجام دهید، مینشینید برای خدا بنشین، هرچه میکنید برای خدا بکن، زیرا تو بزرگتر از آن هستی که بردۀ خدا تو را برده خود کند و به امر و دستور و خواسته برده عمل کرده و بردهیِ برده باشی! این معنی عزت و ذلتی است که در منطق حسین بن علی(علیهما السلام) مطرح است، این معنی عزت و ذلتی است که در قرآن کریم مطرح است؛ عزت به آن است که من جز برای خدا کمر خم نکنم، خدا مستحق عبادت است، به دلیل اینکه او بزرگتر از ماست.
در منطق سیاسی شیعه و اسلام یک مطلبی وجود دارد که در هیچ مکتب سیاسی دیگر وجود ندارد؛ در مکتب سیاسی اسلام حتی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هم بنده خداست، او هم مطیع و تحت فرمان و قانون است. در حقیقت تنها نظام حکومتی که در آن نظام حکومتی همۀ افراد اعم از حاکم و محکوم تحت فرمان و قانون هستند و از قانون استثنا نمیشوند و قانون دربارۀ همه میتواند جاری باشد فقط نظام حکومتی اسلام آن هم با نگاه شیعی است. در نظام حکومتی اسلام رسول هم تحت فرمان است و بر او هم قانون حاکم است. ما در نظام حکومتی اسلام، انسان بالاتر از قانون نداریم.
درحالیکه در نظام حکومتی لیبرالها همیشه انسانِ بالاتر از قانون وجود دارد، اصلاً نمیتوانند انسان بالاتر از قانون نداشته باشند. همیشه انسان برتر از قانون دارند یعنی یک انسانهایی هستند که قانون بر آنها حاکم نیست. اما در نظام حکومتی اسلام به این شکل نیست،
سلام علیکم و رحمة الله اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسمالله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین باعث الانبیاء و المرسلین و آخر السلام و اتم الصلاة و علی اشرف النبیین حبیبنا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین.
عن ابی عبد الله الحسین (علیه السلام): «فَلَعَمْری ما الْاِمامُ اِلّا العامِلُ بِالْکِتابِ الْآخِذُ بِالْقِسْطِ، الدّائِنُ بِالْحَقِّ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّه».
ایام محرم، ایام سوگواری سیدالشهداء (علیه السلام) را به همۀ شما و همۀ دوستداران اهلبیت (علیهم السلام) و همۀ عزاداران سیدالشهداء (علیه السلام) تسلیت عرض میکنم. از خدا میخواهیم همۀ ما را جزء بهترین عزاداران و پیروان حقیقیِ سیدالشهداء (علیه السلام) مقرر بفرماید. این مجالس، این برنامهها، این شعائر که اقامه میشود، برای آن است که ما با سیدالشهداء (علیه السلام) آشنا شویم، با راه و شیوه و منش آن حضرت آشنا شویم، با اهدافِ قیامِ سیدالشهداء (علیه السلام) آشنا شویم، سیدالشهداء (علیه السلام) و یاران او را بشناسیم، بفهمیم که برای چه قیام کردند.
کار سیدالشهداء، کار بسیار بزرگی بود. در بعضی از زیارتهای سیدالشهداء (علیه السلام) این عبارت آمده است: «السَّلامُ عَلَیْکَ ایها الوِتْرُ المَوْتُورِ». حال این "وِتْرُ المَوْتُورِ" یعنی چه؟ یکی از چیزهایی که ما شیعیان باید در آن دقت کنیم، همین زیارتنامههای سیدالشهداء (علیه السلام) است، زیارتنامههای ایشان لبریز از معارف الهی، ولایتی و شیعی است. همین لقبهایی که در این زیارتنامهها به سیدالشهداء (علیه السلام) داده شده است، "یا ثارَ اللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ" به چه معنی است؟ "السَّلامُ عَلَیْکَ ایها الوِتْرُ المَوْتُورِ" یعنی چه؟ در بعضی از زیارتنامهها آمده است که کتاب خدا بهوسیلۀ قتل تو مهجور شد. این اشاره به آن آیۀ کریمه است که خدای متعال شکایتی را از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پیشگاه خدای متعال شکایت میکند که «یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورًا». این آیه در سورۀ فرقان است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست به شکایت برمیدارد و در روز قیامت شاکی است. شکایت ایشان این است که پروردگارا! قوم من، قرآن تو را مهجور قرار دادند. یعنی غریب، یعنی به کتاب تو عمل نکردند.
همین چیزی که در ابتدای عرایضم از سیدالشهداء (علیه السلام) خواندم، یک قطعه از نامۀ سیدالشهداء (علیه السلام) به مردم کوفه است. مردم کوفه پشت سرهم با ایشان مکاتبه میکردند که معاویه مُرد و ما آمادگی داریم و در اینجا شیعیانِ شما آماده هستند که از شما حمایت کنند، از شما طرفداری کنند، شما را یاری کنند، ما به شما نیاز داریم. به یادِ ایامِ امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) افتاده بودند و اینکه چرا نتوانستند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را آنچنان که باید یاری کنند، چرا حضرت امام حسن (علیه السلام) را تنها گذاشتند. مدام نامه مینوشتند که حالا که معاویه از بین رفته و هلاک شده است، شما بیا و رهبریِ ما را به عهده بگیر تا ما بتوانیم دوباره حکومت علی را احیا کنیم. نامه پشت سر نامه آمد. بعد هم تنها به نامه اکتفا نکردند و پیک فرستادند. وقتی حضرت به مکه رفتند گروهگروه از کوفه میآمدند و به حضرت میگفتند ما آمادگی داریم. حتی در یک نامه آمده است که شما چه میخواهید؟ اگر نیروی رزمی میخواهید نیروی رزمی آماده میکنیم، اگر امکانات مالی میخواهید باغهایِ ما پُرمیوه شده است و تا دلتان بخواهد حاضریم حمایت مالی کنیم، دیگر چه میخواهید؟!
اینکه امام حسین (علیه السلام) حرکت کرد، فلسفه ای دارد؛ وقتی مردم اعلام یاری کنند، امام موظف است که به صحنه وارد شود و به این ندا پاسخ دهد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آخر خطبۀ شقشقیه میفرماید: «أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلاَ حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ لألْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا». میفرماید اگر نبود که شما اعلام یاری کردید و اگر نبود که خدای متعال با علما پیمان بسته است که اگر مردم اعلام یاری و نصرت کردند و اگر مردم برای حکومت الهی اعلام آمادگی کردند وظیفۀ عالم است که رهبری مردم را به عهده بگیرد و حکومت اسلامی برقرار کند؛ اگر این وظیفۀ شرعی نبود من همچنان در خانه مینشستم و افسار اشتر خلافت را به پشت آن میانداختم. دلیل اینکه امام عزیز ما قیام کردند این بود که دیدند مردم اعلام میکنند که ما آمادگی داریم که شما را نصرت و یاری کنیم، پس بیایید حکومت الهی را راهاندازی کنید.
بحثی که دنبال خواهیم کرد، یک بحث جدی و مهم است. مجالس حسینی همانطور که عرض کردم باید مجالس معرفتِ راه و پیام حسین (علیه السلام) باشد، این راهی که سیدالشهداء (علیه السلام) آماده شد که خود و همه بستگانش را در آن قربانی کند. آیا ما میدانیم معنای اینکه سیدالشهداء (علیه السلام) حاضر شد خودش را قربانی کند یعنی چه؟ عرض شد که معنای وِتْرُ المَوْتُورِ -که میگوییم السَّلامُ عَلَیْکَ ایها الوِتْرُ المَوْتُور- یعنی یگانه، یعنی تو در زمانی که بودی یکی بودی و نظیر نداشتی. در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به این معنا وتر نبودند؛ چون امیرالمؤمنین و اهلبیت (علیهم السلام) کنار ایشان بودند. در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بودند. در زمان امام حسن (علیه السلام) هم خودِ امام حسین (علیه السلام) بود. یعنی در این زمانها هیچیک از این بزرگان و رهبران بزرگوار ما وتر نبودند. در زمان سیدالشهداء (علیه السلام) ایشان وتر بودند، یعنی تک بودند. چرا تک بودند؟ من میخواهم معنای وتر بودنِ سیدالشهداء (علیه السلام) را بشکافم تا معلوم شود کار ایشان چهکار بزرگی بوده است.
این پنجتن آل عبا و پنجتن اهل کساء (علیهم السلام) در نظام آفرینشِ الهی جایگاه ویژهای دارند. همۀ شما با حدیث کساء آشنا هستید و این حدیث از نظر مضمون بسیار معتبر است. خدای متعال در این حدیث به عنوان حدیث قدسی میفرماید: من این آسمانها و این زمین و این جهان آفرینش را نیافریدم مگر برای این پنجتن. این را باید فهمید و اینها العیاذ بالله شعر نیست، اینها مبالغه نیست بلکه حقایق جهان هستی است. خدای متعال میفرماید من به خاطر این پنجتن جهان را آفریدم. اگر این مطلب را بخواهیم باز کنیم طول میکشد و ممکن است شما خسته شوید و بحث یکخرده فلسفی میشود؛ اما بنده پردهای از این مطلب را برای شما باز میکنم که چرا خدا میفرماید من این جهان را برای این پنجتن آفریدم. خدا کامل است، همه میدانند که خدا کمال مطلق است. یک موجودِ کاملِ مطلق، اگر بخواهد آفرینشی داشته باشد و بیافریند، آفرینشِ او باید کامل باشد. حتی اگر یک هنرمند داشته باشیم که خوب نقاشی بکشد، هنرمندِ نقاشی که بسیار هنرمند است و در سطح عالی نقاشی میکشد. این هنرمندی که میتواند بهترین نقاشی را بکشد، اگر وقت، رنگ و نیروی خود را مصرف کند تا یک تابلویِ دست سوم یا چهارم و یک تابلوی بهدردنخور را بکشد، کار او حکیمانه نیست. انسانِ عاقلِ با حکمت اینطور رفتار نمیکند؛ یک آدم اهل هنر وقتی بخواهد هنرنمایی کند میگوید حالا که میخواهم وقت و پول خرج کنم و نیرو بگذارم باید این هزینه را در بهترین کار انجام دهم. معنای حکمت این است که وقتی میخواهم هزینهای کنم این هزینه را در بهترین جا هزینه کنم. همین مطلب در ذات اقدس حق تعالی و در رفتار حضرت حق متعال جاری است؛ یعنی خدا میخواهد هزینه کند و میخواهد چیزی بیافریند و دستگاه آفرینش با این طولوتفصیل را میخواهد راهاندازی کند. برای اینکه یک بشر بیافریند باید چه تشکیلاتی در این جهان آفرینش راه بیندازد! جهان آفرینش، جهان بسیار مفصل و گستردهای است.
یک پرده از جهان آفرینش، دستگاه مدیریتی این جهان است، دستگاه مدیریتی یعنی فرشتگانی که هریک جایگاه مخصوص و مدیریتِ مخصوص دارند. خدای متعال دولت دارد، مدیر یک مملکت است. نگاهی که ما به خدا داریم غیر از نگاهی است که غرب و سکولارها دارند؛ اصلاً دعوای ما با سکولارها و لیبرالها و انسانهای غربزده، همان دعوایی است که حسین بن علی (علیهما السلام) با یزید داشت. اگر امروز حوزۀ علمیه، رهبر ما، بزرگان ما، علمای ما، حزب الله ما حرکتی دارند، برای خاطرِ همین حسین بن علی و اهداف حسین بن علی (علیهما السلام) است. یکی از اختلافنظرهای ما با غربیها این است که خدا در این عالم چهکاره است و کار خدا چیست. میدانید آنها چه میگویند و چگونه به خدا نگاه میکنند؟ نگاه آنها به خدا، مانند نگاهی است که بعضی به پدربزرگهای پیرمرد از کار افتاده دارند و میگویند آدم بزرگوار و محترمی است و پیرمرد است و بههرحال پدربزرگ ما و پدربزرگِ پدربزرگ ماست و یکوقتی برای ما زحمت کشیده است و الآن باید به او احترام بگذاریم و دست او را ببوسیم ولی دیگر در زندگی ما کارهای نیست. اینها به خدا اینطور نگاه میکنند. خدا چهکاره است؟ یکوقتی در یکزمانی –حالا آنهایی که خدا را قبول دارند و خداپرست هستند چنین نگاهی دارند، آدمهای خداپرستِ سکولار- خدا ما و این جهان را آفرید و تمام شد. دست او درد نکند و اگر دست داشت دست او را میبوسیدیم و احترام میکردیم و میگفتیم زحمت کشیدی دستت درد نکند. اما الآن دیگر کاری به کار ما ندارد و ما خودمان هستیم و خودمان را به خودمان واگذار کرده است و هر طور خواستیم زندگیمان را اداره میکنیم.
این یک نگاه به خداست؛ اما نگاهی که حسین بن علی (علیهما السلام) به خدا دارد این نیست، نگاهی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خدا دارد اینگونه نیست، نگاه امیرالمؤمنین و ائمۀ اطهار(علیهم السلام) به خدا اینطور نیست. آن نگاه چیست؟ همۀ شما اهل نماز هستید و یکی از تعقیبات خیلی رایج ما بعد از نمازها چیست؟ «سُبْحَانَ مَنْ لاَ یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لاَ یَأْخُذُ أَهْلَ الْأَرْضِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِیمِ». چقدر این تعقیبات نماز زیبا هستند. من خواهش میکنم تعقیبات نماز را هم بخوانید و هم در آنها دقت کنید. ما دعاهای بسیاری داریم و دعاهایی که ائمۀ اطهار(علیهم السلام) به ما تعلیم دادهاند به این شکل است که برای هر نوع کاری یک نوع دعا تعلیم دادهاند. یک دعا برای بعد از نماز است، یک دعا بعد از نماز شب است، یک دعا برای شب جمعه است، یک دعا برای روز جمعه است، یک دعا برای شب قدر است، یک دعا برای سحرِ ماه رمضان است، در هر جا یک نوع است. دعای سحر ماه رمضان مفصل است، دعای ابوحمزه، دعای جوشن کبیر مفصل است و تا بخوانید یک ساعت زمان میبرد. دعای شبهای جمعه کمی مختصرتر است و دعای کمیل را در نیمساعت میخوانید. اما دعای بعد از نماز، دعای یک سطر یا دو سطری است. تقریباً همۀ تعقیباتِ نماز خیلی مختصر هستند. یکی از این تعقیبات همین است که «سُبْحَانَ مَنْ لاَ یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ»؛ به همین فراز دقت کنید که ما به خدا چگونه نگاه میکنیم. خدا را مَلِک و پادشاه میدانیم؛ ما میگوییم وصف پادشاهی و عنوان پادشاهی، جز برای خدا شایسته نیست، ما با اصلِ پادشاهی بَد نیستیم ولی میگوییم فقط برای خداست.
همۀ شما با سورۀ ناس آشنا هستید. «بسم الله الرحمن الرحیم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ». چقدر قشنگ است. پناه میبرم به پروردگار مردم و پادشاه مردم. در سورۀ جمعه که مستحب است روزها و شبهای جمعه و در نمازهای جمعه خوانده شود [هم به این شکل آمده است: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیم» یعنی خداوند ملک و پادشاه است].
در حقیقت روز جمعه، روزِ مدیریتِ جامعۀ بشری است؛ یعنی روزی است که هر هفته باید مدیریتِ جامعۀ بشری با مردم ارتباط برقرار کرده، آنها را توجیه و تعلیمشان دهد و تزکیهشان کند، هر هفته حداقل یکبار به این صورت است. کار روز جمعه خیلی مهم است. ما در نظام مدیریتی جهان اسلام و در نظام مدیریتی اسلامی، هم مکانهای مدیریتی داریم و هم زمانهای مدیریتی. یعنی زمانهایی وجود دارد که مخصوصِ ولی امر است که در این زمانها ولی امر باید ارتباط را با مردم مستقیم کند، ارتباط توجیهی، ارتباط تعلیمی، ارتباط تربیتی. روز جمعه یکی از این زمانهای مهم است و هر هفته باید این کار را بکند. نماز جمعه را برای همین کار گذاشتهاند. امامجمعه کیست؟ امامجمعه، نمایندۀ ولی امر است که با مردم ارتباط برقرار میکند و هر هفته پیام ولی امر را به مردم رسانده و تربیت، تزکیه، تعلیم و توجیه میکند. این زمان، زمانِ ولایت امری است. مکان مانند مکه که از مکانهای ولایت امری است. مساجد اربعه –مسجد الحرام، مسجد رسول الله، مسجد کوفه و مسجد اقصی- مرکزیتِ حکومت ولایت امری هستند، چهار مرکز مدیریتی هستند. همۀ مساجد، مراکز مدیریت ولایت امری هستند.
در روز جمعه در نمازها، سورۀ جمعه خوانده میشود. اولین آیۀ سورۀ جمعه چیست؟ «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»؛ هرچه در آسمانها و زمین است همه تسبیحگوی خدایند. آن خدا کیست؟ آن پادشاهِ پاک، پادشاهِ پاکِ پاک. الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ؛ پادشاه پاک و منزّه. این نگاه ما و نگاه دین ما و نگاه قرآن ما و نگاه رسول اکرم و نگاه اهلبیتِ مکرمِ رسول اکرم(علیهم السلام) به خدای متعال است.
پس یکی از مهمترین کارهایی که ما باید انجام دهیم این است که خدا را بشناسیم. اینکه مدام گفته میشود خداشناس باشید، به این دلیل است که اگر خدا را بشناسیم و بفهمیم خدا در این جهان چهکاره است [بهتر او را پرستش خواهیم کرد.] بفهمیم خدا مَلِک و پادشاه و صاحب قدرتِ اصلی در این جهان است و مدیریت اصلی را در این جهان دارد و او فرمانروای نخستین جهان است. او تشکیلات هم دارد؛ این فرمانروا، این ملک و این پادشاه، عجب تشکیلاتی دارد. نظام بسیار گستردۀ حسابشدۀ دقیق؛ خدای متعال برای هر کاری مأموری دارد؛ جبرئیل، میکائیل، عزرائیل و اسرافیل مانند وزرای کل دستگاه مدیریت الهی هستند، اینها وزرای هیئتِ دولتِ خدا هستند. من نمیخواهم این موضوع را زیاد باز کنم، اما میخواهم بگویم که ببینید خدا چه تشکیلاتی دارد؛ جبرئیل چهکار میکند؟ جبرئیل کار مدیریتی دارد و اعلام قانون میکند و قانون ابلاغ میکند و مدیریتِ اجرای این قوانین را دارد. مانند قوه مجریه است. میکائیل چهکار میکند؟ میکائیل امور دارایی است؛ همۀ کارهای اقتصادی را میکائیل مدیریت میکند. -این حرفها را از خودم نمیزنم؛ در روایت آمده است که عرض میکنم، این حرفها ذوقی و شعر نیست.- تشکیلات خدا اینگونه است و همه نیز سلسلهمراتب است. خداوند برای هر کاری مأموری دارد. در روایت آمده است که هر قطرهی بارانی که از آسمان فرود میآید –خوب دقت تا ببینید چقدر تشکیلات خدا منظم است- یک ملکِ موکّل و موظفی دارد که این قطرۀ باران را آنجایی که باید، بنشاند. خب این تشکیلات، تشکیلات منظمی است.
در روایت آمده است که هرساله باران به یکشکل میبارد و اینطور نیست که یک سال باران زیاد و یک سال کم باشد، وضعِ باران هرساله یکسان است؛ لکن باران کجا ببارد؟ اینکه باران کجا ببارد بستگی به کار مردم دارد. چه رفتاری موجبِ چه نوع بارشِ بارانی میشود؟ ادعیه را خواندهاید؟ در بعضی از دعاها داریم «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لی الذُّنُوبِ التی تَمْنَعُ قَطْرَ السَّمَاءِ». پروردگارا! از ما بگذر و گناهانی را ببخش که مانع ریزش باران میشوند؛ یعنی چه مانع میشود؟ یکی از کارهایی که ما نمیکنیم و باید بکنیم این است که هر وقت باران کم میآید یا نمیآید استغفار کنیم یا نماز باران بخوانیم. نماز باران با اصول و آداب خود یک نوع استغفار است. «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا». حضرت نوح(علیه السلام) میگوید به مردم گفتم استغفار کنید، توبه کنید از گناهانتان، از این رباخواریها، از این بدرفتاریها، از این سوء رفتارهایی که در بازارهایتان دارید. اینها اثر دارد، والله اثر دارد، زکات نمیدهید اثر دارد، خمس نمیدهید اثر دارد، به فقرا کاری ندارید اثر دارد. جامعهای که اینهمه سرمایه دارد و اینهمه جوان بیکار در آن باشد، اثر دارد، نباید این جامعه اینطور باشد. جامعهای که این میزان سرمایه در آن وجود دارد. سرمایه مالی در جامعه ما کم نیست. سرمایهای که در جامعۀ ما وجود دارد، برای بهکارگیری تمام جوانهای بیکار ما کافی است. اگر از این سرمایه استفاده نکنیم و جوانها را برای فقرزدایی در جامعه به کار نگیریم، مقصر خواهیم بود و این اثر میکند در اینکه دریاچههای ما خشک شود. میگویید دریاچۀ ارومیه خشک شد، رودخانۀ زایندهرود خشک شد، چشمهها خشک شد، نهرها خشک شد، رودخانهها خشک شد، همینطور باید بشود. کار خدا حسابوکتاب دارد. شما یک نگاهی به بازارتان بیندازید، به وضع اقتصادی و رفتار اقتصادی خودتان بیندازید تا بفهمید که چرا زایندهرود باید خشک شود. شما میگویید ارتباط ندارد ولی خدا میگوید ارتباط دارد. کسی که میگوید ارتباط ندارد، میخواهد مدیریت خدا را در این جهان نادیده بگیرد و شما هرچقدر هم نادیده بگیرید خدا کار خود را انجام میدهد، خدا مدیریت میکند.
همانطور که خدا این جهان را مدیریت میکند، ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و بهغفلت نخوری. همه کار میکنند و همه هم کار خود را خوب انجام میدهند. این جهان با این عظمت، این ستارگان، این افلاک، کهکشانها، خورشید و ماه و همهچیز. شما به حرکت کره زمین خوب دقت کردهاید که چقدر قشنگ کار میکند؟ چقدر قشنگ حرکت میکند؟ خدای متعال از آن به گاهواره تعبیر کرده است، «و جَعلنا الْأَرْضَ مِهَاداً». چه گاهوارهای، چقدر قشنگ شما را میپروراند، گردش آن چگونه است؟ گردش آن به چه شکلی است؛ تابستان و زمستان و پاییز و بهار و باز یک خورده این طرف و یک خورده آن طرف. شما را خداوند مدیریت و تروخشک میکند.
بحث ما در این چند شب بحث مدیریت الهی بر جهان بشری است که ما از این مدیریت به "ولایت" تعبیر میکنیم. ادبیات فارسی ادبیات مهمی است؛ بعضی به ادبیات فارسی توجه نمیکنند، این ادبیات فارسی که برای ما درست شده است یعنی ادبیاتی که سعدی و مولوی و فردوسی برای ما بهجا گذاشتهاند و واژه برای ما ساختهاند، برای ما گفتمان درست کردهاند، آنها این گفتمان را عمدتاً از قرآن و سنت گرفتهاند که حالا متأسفانه امروزه حتی در کتابهای درسی ما به همین ادبیات توجه نمیشود. درگذشته ما از اول دبستان که شروع میکردیم با سعدی آشنا میشدیم، با مولوی و نظامی و حافظ آشنا میشدیم، اما در حال حاضر دانشآموزان ما دیپلم خود را هم که میگیرند اما اصلاً نمیدانند که سعدی چه گفته است.
یکی از واژگانی که در ادبیات ما خیلی رایج است واژۀ ولایت است؛ در ادبیات فارسی به شهر ولایت میگویند. افرادی که در روستاهای دورافتاده یا در کشورهایی مانند عربستان که یک عده مردم کوچنشین زندگی میکنند و در ولایت و در شهر زندگی نمیکنند، محکوم نظام حکومتی نیستند، یعنی خارج از قانون زندگی میکنند و قانون خیلی بر آنها حاکم نیست. چه وقت قانون بر یک جمعیتی حاکم میشود؟ وقتی یک شهر را تشکیل دهند. شهر یعنی مجموعهای از مردم است که در یکجا جمع شده و یک حکومت و قدرت سیاسی آنها را حکومت میکند و بر اساس قانون آن تبدیل به شهر میشود. فرق شهر با غیر شهر این موضوع است؛ شهر یعنی مجموعهای از مردم که دورهم جمع میشوند، این افراد اولاً حاکمیت سیاسی دارند، ثانیا روابط آنها بر اساس قانون آن حاکمیت سیاسی تنظیم میشود و در چارچوب آن قانون زندگی میکند. این همان چیزی است که ما به آن ولایت میگوییم.
همین ولایتی هم که امروز به نام ولایت علی(علیه السلام) مطرح است، یعنی آن نظم زندگی که فرمانروای او علی(علیه السلام) است، یعنی ما اگر ولایت علی(علیه السلام) را داشته باشیم ولایت علی(علیه السلام) یعنی نظم زندگی ما و قانونی که بر زندگی ما حاکم است، ارتباطی را که من با شما دارم، ارتباطی را که شما باهم دارید، ارتباطی را که افراد و نهادهای جامعه باهم دارند، این ارتباط مبتنی بر آن قانونی است که علی بن ابیطالب(علیه السلام)، مجری، مبلغ، معلم و مروج آن است. این معنای ولایت است. البته ممکن است کسی ولایت علی بن ابیطالب(علیه السلام) را داشته باشد اما پیروی نکند.
در قرآن کریم هم اشاره به "ولی" آمده است و هم به مسئلۀ اطاعت اشاره شده است: «إِنَّما وَلِیکمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا» و در جای دیگر «یا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ» است. ولیِ شما که دارای ولایت بر شماست، خداست و رسول او و الذین امنوا که بنابر آنچه در تفاسیر و روایات آمده امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. لذا اگر از بالا به ولایت نگاه کنیم به آن ولایت میگوییم: «إِنَّما وَلِیکمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا» ولایت علی(علیه السلام) میشود. اگر از پایین و از دریچۀ ماها به آن نگاه کنید، اطاعت میشود. اگر ولایتی در کار باشد اما اطاعتی همراه آن نباشد آن ولایت عملاً ولایت تعطیل شده است. تعطیل شدن ولایت و تنها ماندن امام علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام)، امام زمان(عجل الله تعالی الفرجه).
ما در بحثهای خود بیان کردهایم که امامت غائب نیست و ولایت غیبت نکرده است بلکه آنچه غیبت کرده است اطاعت است. اطاعت غیبت کرده است، یعنی آن کاری که ما باید آن را انجام دهیم را نکردهایم. لذا اگر ما خدا را با این نگاه، نگاه کنیم که خدا فرمانرواست، خداوند ولی بالذات است و این ولایتی که بیان کردیم در رأس آن خود ذات اقدس حق متعال است پی خواهیم برد که این بزرگترین افتخاری است که خداوند متعال نصیب بشر کرده است؛ میفرماید: «اَللّهُ وَلِی اَلَّذِینَ آمَنُوا» ای کسانی که ایمان آوردهاید صاحب شما من هستم، شما بزرگتر از آن هستید که فرمان شیطان را اطاعت کنید، من به شما کرامت بخشیدم. به انسان کرامت و عزت دادم و این عزت یعنی زیر بار غیر خدا نرود. به اینکه فرمان غیر خدا را اطاعت نکند و سر در برابر غیر خدا خم نکند.
گفتهاند روزی پنج بار نماز بخوانید و اگر میخواهید سر خم کنید یا بیاستید، باید برای خدا ایستاده و خم شوید. اگر میخواهید خاکساری کنید باید برای خدا این کار را انجام دهید، مینشینید برای خدا بنشین، هرچه میکنید برای خدا بکن، زیرا تو بزرگتر از آن هستی که بردۀ خدا تو را برده خود کند و به امر و دستور و خواسته برده عمل کرده و بردهیِ برده باشی! این معنی عزت و ذلتی است که در منطق حسین بن علی(علیهما السلام) مطرح است، این معنی عزت و ذلتی است که در قرآن کریم مطرح است؛ عزت به آن است که من جز برای خدا کمر خم نکنم، خدا مستحق عبادت است، به دلیل اینکه او بزرگتر از ماست.
در منطق سیاسی شیعه و اسلام یک مطلبی وجود دارد که در هیچ مکتب سیاسی دیگر وجود ندارد؛ در مکتب سیاسی اسلام حتی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هم بنده خداست، او هم مطیع و تحت فرمان و قانون است. در حقیقت تنها نظام حکومتی که در آن نظام حکومتی همۀ افراد اعم از حاکم و محکوم تحت فرمان و قانون هستند و از قانون استثنا نمیشوند و قانون دربارۀ همه میتواند جاری باشد فقط نظام حکومتی اسلام آن هم با نگاه شیعی است. در نظام حکومتی اسلام رسول هم تحت فرمان است و بر او هم قانون حاکم است. ما در نظام حکومتی اسلام، انسان بالاتر از قانون نداریم.
درحالیکه در نظام حکومتی لیبرالها همیشه انسانِ بالاتر از قانون وجود دارد، اصلاً نمیتوانند انسان بالاتر از قانون نداشته باشند. همیشه انسان برتر از قانون دارند یعنی یک انسانهایی هستند که قانون بر آنها حاکم نیست. اما در نظام حکومتی اسلام به این شکل نیست،
دقت کنید که خداوند
با این رسول عزیز و مکرم و این رسولی که خداوند دربارۀ او تعبیر حبیب کرده است و
محبوب خداست به این شکل صحبت میکند: «لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُک وَ
لَتَکونَنَّ مِنَ اَلْخاسِرِینَ» ای رسول و حبیب ما، ای محبوب و عزیز ما؛ اگر تو
هم شرک بورزی، یعنی فرمان غیرخدا و فرمان هوا و فرمان خواسته نفسانی خود را اجرا
کنی که این بزرگتترین شرکی است که در قرآن کریم مطرح است [عمل تو را حبط خواهم
کرد.] پرستش هوا شرک عظیمی است که همۀ شرکها به آن برمیگردد. به دلیل اینکه دل
من میخواهد باید اینگونه باشد.
این همان چیزی است که مکتبهای لیبرال و سکولار غربی این را دنبال میکنند. این موضوع در قرآن و کلام اهلبیت(علیهم السلام) آمده است؛ در نظام حاکمیت و فرمانروایی و سیاسی ما دو راه بیشتر نداریم؛ «فَاحْکمْ بَینَ اَلنّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ اَلْهَوی» این دو راه در قرآن آمده است: به حق حکومت کن و از هوای نفس آنها پیروی نکن. دو حاکم بیشتر در جهان بشر وجود ندارد؛ یا حاکم هوای نفس آدمها است که دل بخواهی است، مانند نظامهای دموکراسی غربی که اینگونه هستند، آنها بیان میکنند که ما میخواهیم ترامپ بر سر کار بیاید. حال این ترامپ چه خوبیای دارد؟ عقل خوبی دارد؟ فهم خوبی دارد؟ اخلاق خوبی دارد؟ رفتار خوبی دارد؟ لذا ممکن است هر آدمی باشد. یکوقتی هم ریگان بر سر کار آمده بود که گفتند او هنرپیشه بوده و حالا خواستهاند که او رئیسجمهور شود. بعد جورج بوش آمد که او هم حالا یک کاری داشت و مثلاً پول داشت و آمد که رئیسجمهور شود. حال این ترامپ چهکاره است؟ میگویند که او پولدار بوده است، آیا تجربه این کار را دارد؟ خیر، آیا درسی خوانده است؟ خیر، آیا عقل درستی دارد؟ خیر. پس چه چیز او خوب است؟ او تنها پول داشته و پول خرج کرده است. این نظام حکومتی غربیهاست، این نظام سیستمی آمریکایی است که در نگاه لیبرالمنشها بالاترین نوع نظام حکومتی و بهترین و الگوست و همه میخواهند مثل آمریکاییها شوند.
محصول آنها هم همین است که میبینیم؛ اگر کسی در این شصت هفتادسال بعد از جنگ جهانی دوم تا به امروز، تاریخچۀ آمریکا و کارنامۀ رؤسای جمهور آنها را نگاه کند، میبیند که اینها در جهان چقدر خونریزی کردهاند؛ این را که بیان میکنم اصلاً مبالغهای در آن نیست؛ بیش از همۀ جنایتهایی که در طول تاریخ از وقتیکه بشر پا بر روی زمین گذاشته است تابه امروز روی داده است. اگر کسی جنایت آمریکاییها را در همین دورۀ از جنگ جهانی دوم تا به امروز بررسی کند خواهد گفت که آنها بیشتر جنایت کردهاند. فقط با دو بمب هیدروژنی و هستهای که در ژاپن منفجر بهاندازه کلی از تاریخ بشر جنایت کردهاند. در همۀ جنگهایی که در بین جامعۀ بشر در طول این هفتادسال اتفاق افتاده است همیشه آمریکا عامل اصلی بوده است. در منطقۀ ما هم به همین شکل است مثلاً به محض اینکه در عراق اوضاع میخواست آرامش پیدا کند و داعش در سوریه و عراق از بین برود، دوباره یک مشکل جدیدی به نام کردستان درست شده است؛ آنها کردها را تحریک کرده تا همۀ منطقه را به هم بزنند. این هم مشکل جدید است.
پس دو نوع حکومت وجود دارد؛ یکی حکومت هوای نفس است. اگر شما همۀ حکومتها و همۀ سیستمهای غربی را تحلیل کنید آخرِ همۀ آنها به این میرسد که میگویند: دل ما میخواهد به این شکل باشیم! یعنی هوای نفس. این نوع حکومت در مقابل حکومت عدل است؛ ما میگویید به دلیل اینکه خدا میخواهد باید به این شکل باشد. خدا کیست؟ عادل و مظهر مطلق عدل است که میفرماید: «خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ». دقت کنید این آیۀ شهادت از بزرگترین و مهمترین آیات قرآنی است؛ خواص زیادی هم بر آن وارد است؛ «شَهِدَ اَللّه أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ اَلْمَلائِکةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکیمُ» قرآن به این شکل خدا را تعریف میکند.
سیدالشهدا(علیه السلام) برای این حکومتِ خدا قیام کرد. این مقتلی که در ابتدا خواندم از نامۀ سیدالشهدا(علیه السلام) به اهالی کوفه است؛ این شعار ایشان است: «وَ لَعَمْرِی» میفرماید به جان خودم سوگند -من ندیدهام یا کم دیدهام که حضرت به جان خود سوگند بخورد-؛ «وَ لَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْعَامِلَ بِالْکتَابِ الْقَائِمَ بِالْقِسْطِ الدَّائِنَ بِدِینِ الْحَق الْحَابِسَ نَفْسَهُ فِی ذَاتِ اللَّه» امام این است؛ کسی که حق فرمانروایی دارد باید حاکم به کتاب باشد، قائم به قسط باشد، عامل به عدل باشد، دائن به حق باشد و خود او حق را قبول داشته و به دین حق سرسپرده باشد. خودش را ساخته باشد و جز در محدودۀ اطاعت خدا نگوید، نکند و فرمان ندهد.
سیدالشهدا(علیه السلام) و این مجموعۀ عظیم که در اختیار ایشان بودند و اینکه بیان میکنیم کار کربلا کار بزرگی است، به دلیل این است که امروز دنیا را تکان داده است. فکر کنید؛ بیش از 1300 سال از قیام سیدالشهدا(علیه السلام) گذشته است، قریب 1350 سال گذشته است، این قیام حسینی چه نیرویی دارد که امروز بعدازاین همهسال جهان را تکان میدهد؟!
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست، این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
چه کرده است؟!!
همۀ کسانی که با سیدالشهدا (علیه السلام) بودهاند هم "وِتْرُ المَوْتُورِ" هستند، یعنی یگانه بودهاند. این پنجتن یعنی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمؤمین (علیه السلام)، فاطمه زهرا (علیها السلام)، امام مجتبی (علیه السلام) و حسین بن علی (علیهما السلام) در جهان نظیر نداشتهاند. ائمۀهدی (علیهم السلام) همه جان و روح واحد هستند، همه یکی هستند اما این پنجتن جایگاه خود را دارند یعنی ائمۀ دیگر هرچه دارند از این پنجتن دارند. آنوقت در دوران امام حسین (علیه السلام) ایشان آخرین پنجتن بود، با ایشان و بعد از ایشان دیگر دومیای نبود. در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بقیۀ پنجتن بودند، حضرت زهرا (علیها السلام) که رفت، بقیۀ پنجتن بودند، وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شهادت رسید بازهم بودند. امام حسن (علیه السلام) به شهادت رسید بازهم بودند، اما امام حسین (علیه السلام) که به شهادت میرسید، دیگر ایشان آخرین این پنجتن بود. لذا از آن تعبیر شده به "وتر". وتر به معنای تک است. «وَ الْفَجْرِ * وَ لَیالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ» شفع یعنی دو و وتر یعنی یک. قسم به وتر، سیدالشهدا(علیه السلام) وِتْرُ المَوْتُورِ بوده است. این وتر قطع شده است، مُؤتور یعنی قطع شده. ایشان یگانۀ دنیا بوده است و تنها یادگار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
در روایت آمده است که شب عاشورا حضرت سجاد (علیه السلام) مریض بود، زینب کبری (علیها السلام) از ایشان پرستاری میکرد. خیمۀ سیدالشهدا (علیه السلام) کنار خیمۀ آنها بود. ناگهان دید که یک زمزمهای از خیمۀ سیدالشهدا (علیه السلام) به گوش میرسید که حضرت این اشعار را میخوانند:
«یا دَهْرُ أُفٍ لَک مِنْ خَلِیلِ کمْ لَک بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیل»
حضرت با خود طوری صحبت میکند که گویا خبر از مرگ و رفتن میدهد. زینب (علیها السلام) بیتاب شد، به خیمه برادر رفت، در روایت داریم که این چند جمله را بیان کرد: «یا خَلِیفَةَ الْمَاضِی وَ ثِمَالَ الْبَاقِی» ای باقیماندۀ گذشتگان، تو خلاصۀ گذشتگان من هستی؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تو خلاصه شده است، زهرای مرضیه (علیها السلام) در تو خلاصه شده است، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تو خلاصه شده است، امام مجتبی (علیه السلام) در تو خلاصه شده است، چرا اینگونه از مرگ خود خبر میدهی؟! چرا اینگونه درباره مرگ سخن میگویی؟! سیدالشهدا (علیه السلام) سعی کرد او را آرام کند. یکی از بزرگان میفرمود، دست خود را بر سینه او گذاشت و زینب ناگهان آرام شد. این زینبی که در این شب وقتی این جملات را گفت حتی در روایت آمده است که دست برد و یقه پاره کرد و گریبان چاک داد، با دست بهصورت زد و بیتاب شد و نمیتوانستد چنین حادثهای را تحمل کند. لذا در همین جریان است که میفرماید: «الْیوْمَ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَةُ وَ أَبِی عَلِی وَ أَخِی الْحَسَنُ». زینب (علیها السلام) فرمود: حال که تو میخواهی بروی گویا همۀ آنها را امروز از دست میدهم و تا تو بودی گویا همۀ آنها بودند.
کسانی هم که همراه سیدالشهدا (علیه السلام) بودند همینطور تک بودند. یعنی عباس (علیه السلام) تک بود، در جلسات بعدی بیان خواهم کرد که ایشان چه شخصیتی داشته است، اینکه ما این مقدار برای ایشان منزلت قائل هستیم، همینطور بیدلیل نیست و فقط به این دلیل نبوده است که برادر امام بوده است؛ بلکه چه برادری است!! حضرت قاسم (علیه السلام) تک بوده است، حضرت علیاکبر (علیه السلام) تک بوده است، یاران سیدالشهدا (علیه السلام) هرکدام تک بودهاند. این موضوع را یکی از روات حادثۀ عاشورا نقل میکند؛ در مقاتل وجود دارد، بااینکه او از لشکر بنی سعد بوده اما وقتی یاران حسین را توصیف میکند، اینگونه توصیف میکند که حسین و یارانش به این شکل بودهاند: «لَمْ یکنْ لَهُ نَظِیرٌ عَلَی وَجْهِ الْأَرْض» یعنی همۀ آنها انتخاب شده بودند و حضرت گل هر سبدی را چینش کرده بود. اگر علیاکبر (علیه السلام) بود بهترین بود، اگر قاسم (علیه السلام) بود بهترین بود، اگر ابوالفضل (علیه السلام) بود بهترین بود، اگر زُهیر یا بُریر بود بهترین بود، اگر حبیب بن مظاهر بود بهترین بود. همه آنها بهترین بودهاند و حضرت برترینها را گلچین کردهاند.
یک خبری است که در شرححال حضرت علیاکبر (علیه السلام) ذکر کردهاند: یکوقتی معاویه لعنهاللهعلیه، در یک مجلس خصوصی گفت –نقل به مضمون میکنم- حال که باهم هستیم، محرمانه باهم حرف بزنیم، واقعاً چه کسی برا
این همان چیزی است که مکتبهای لیبرال و سکولار غربی این را دنبال میکنند. این موضوع در قرآن و کلام اهلبیت(علیهم السلام) آمده است؛ در نظام حاکمیت و فرمانروایی و سیاسی ما دو راه بیشتر نداریم؛ «فَاحْکمْ بَینَ اَلنّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ اَلْهَوی» این دو راه در قرآن آمده است: به حق حکومت کن و از هوای نفس آنها پیروی نکن. دو حاکم بیشتر در جهان بشر وجود ندارد؛ یا حاکم هوای نفس آدمها است که دل بخواهی است، مانند نظامهای دموکراسی غربی که اینگونه هستند، آنها بیان میکنند که ما میخواهیم ترامپ بر سر کار بیاید. حال این ترامپ چه خوبیای دارد؟ عقل خوبی دارد؟ فهم خوبی دارد؟ اخلاق خوبی دارد؟ رفتار خوبی دارد؟ لذا ممکن است هر آدمی باشد. یکوقتی هم ریگان بر سر کار آمده بود که گفتند او هنرپیشه بوده و حالا خواستهاند که او رئیسجمهور شود. بعد جورج بوش آمد که او هم حالا یک کاری داشت و مثلاً پول داشت و آمد که رئیسجمهور شود. حال این ترامپ چهکاره است؟ میگویند که او پولدار بوده است، آیا تجربه این کار را دارد؟ خیر، آیا درسی خوانده است؟ خیر، آیا عقل درستی دارد؟ خیر. پس چه چیز او خوب است؟ او تنها پول داشته و پول خرج کرده است. این نظام حکومتی غربیهاست، این نظام سیستمی آمریکایی است که در نگاه لیبرالمنشها بالاترین نوع نظام حکومتی و بهترین و الگوست و همه میخواهند مثل آمریکاییها شوند.
محصول آنها هم همین است که میبینیم؛ اگر کسی در این شصت هفتادسال بعد از جنگ جهانی دوم تا به امروز، تاریخچۀ آمریکا و کارنامۀ رؤسای جمهور آنها را نگاه کند، میبیند که اینها در جهان چقدر خونریزی کردهاند؛ این را که بیان میکنم اصلاً مبالغهای در آن نیست؛ بیش از همۀ جنایتهایی که در طول تاریخ از وقتیکه بشر پا بر روی زمین گذاشته است تابه امروز روی داده است. اگر کسی جنایت آمریکاییها را در همین دورۀ از جنگ جهانی دوم تا به امروز بررسی کند خواهد گفت که آنها بیشتر جنایت کردهاند. فقط با دو بمب هیدروژنی و هستهای که در ژاپن منفجر بهاندازه کلی از تاریخ بشر جنایت کردهاند. در همۀ جنگهایی که در بین جامعۀ بشر در طول این هفتادسال اتفاق افتاده است همیشه آمریکا عامل اصلی بوده است. در منطقۀ ما هم به همین شکل است مثلاً به محض اینکه در عراق اوضاع میخواست آرامش پیدا کند و داعش در سوریه و عراق از بین برود، دوباره یک مشکل جدیدی به نام کردستان درست شده است؛ آنها کردها را تحریک کرده تا همۀ منطقه را به هم بزنند. این هم مشکل جدید است.
پس دو نوع حکومت وجود دارد؛ یکی حکومت هوای نفس است. اگر شما همۀ حکومتها و همۀ سیستمهای غربی را تحلیل کنید آخرِ همۀ آنها به این میرسد که میگویند: دل ما میخواهد به این شکل باشیم! یعنی هوای نفس. این نوع حکومت در مقابل حکومت عدل است؛ ما میگویید به دلیل اینکه خدا میخواهد باید به این شکل باشد. خدا کیست؟ عادل و مظهر مطلق عدل است که میفرماید: «خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ». دقت کنید این آیۀ شهادت از بزرگترین و مهمترین آیات قرآنی است؛ خواص زیادی هم بر آن وارد است؛ «شَهِدَ اَللّه أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ اَلْمَلائِکةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکیمُ» قرآن به این شکل خدا را تعریف میکند.
سیدالشهدا(علیه السلام) برای این حکومتِ خدا قیام کرد. این مقتلی که در ابتدا خواندم از نامۀ سیدالشهدا(علیه السلام) به اهالی کوفه است؛ این شعار ایشان است: «وَ لَعَمْرِی» میفرماید به جان خودم سوگند -من ندیدهام یا کم دیدهام که حضرت به جان خود سوگند بخورد-؛ «وَ لَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْعَامِلَ بِالْکتَابِ الْقَائِمَ بِالْقِسْطِ الدَّائِنَ بِدِینِ الْحَق الْحَابِسَ نَفْسَهُ فِی ذَاتِ اللَّه» امام این است؛ کسی که حق فرمانروایی دارد باید حاکم به کتاب باشد، قائم به قسط باشد، عامل به عدل باشد، دائن به حق باشد و خود او حق را قبول داشته و به دین حق سرسپرده باشد. خودش را ساخته باشد و جز در محدودۀ اطاعت خدا نگوید، نکند و فرمان ندهد.
سیدالشهدا(علیه السلام) و این مجموعۀ عظیم که در اختیار ایشان بودند و اینکه بیان میکنیم کار کربلا کار بزرگی است، به دلیل این است که امروز دنیا را تکان داده است. فکر کنید؛ بیش از 1300 سال از قیام سیدالشهدا(علیه السلام) گذشته است، قریب 1350 سال گذشته است، این قیام حسینی چه نیرویی دارد که امروز بعدازاین همهسال جهان را تکان میدهد؟!
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست، این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
چه کرده است؟!!
همۀ کسانی که با سیدالشهدا (علیه السلام) بودهاند هم "وِتْرُ المَوْتُورِ" هستند، یعنی یگانه بودهاند. این پنجتن یعنی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمؤمین (علیه السلام)، فاطمه زهرا (علیها السلام)، امام مجتبی (علیه السلام) و حسین بن علی (علیهما السلام) در جهان نظیر نداشتهاند. ائمۀهدی (علیهم السلام) همه جان و روح واحد هستند، همه یکی هستند اما این پنجتن جایگاه خود را دارند یعنی ائمۀ دیگر هرچه دارند از این پنجتن دارند. آنوقت در دوران امام حسین (علیه السلام) ایشان آخرین پنجتن بود، با ایشان و بعد از ایشان دیگر دومیای نبود. در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بقیۀ پنجتن بودند، حضرت زهرا (علیها السلام) که رفت، بقیۀ پنجتن بودند، وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شهادت رسید بازهم بودند. امام حسن (علیه السلام) به شهادت رسید بازهم بودند، اما امام حسین (علیه السلام) که به شهادت میرسید، دیگر ایشان آخرین این پنجتن بود. لذا از آن تعبیر شده به "وتر". وتر به معنای تک است. «وَ الْفَجْرِ * وَ لَیالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ» شفع یعنی دو و وتر یعنی یک. قسم به وتر، سیدالشهدا(علیه السلام) وِتْرُ المَوْتُورِ بوده است. این وتر قطع شده است، مُؤتور یعنی قطع شده. ایشان یگانۀ دنیا بوده است و تنها یادگار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
در روایت آمده است که شب عاشورا حضرت سجاد (علیه السلام) مریض بود، زینب کبری (علیها السلام) از ایشان پرستاری میکرد. خیمۀ سیدالشهدا (علیه السلام) کنار خیمۀ آنها بود. ناگهان دید که یک زمزمهای از خیمۀ سیدالشهدا (علیه السلام) به گوش میرسید که حضرت این اشعار را میخوانند:
«یا دَهْرُ أُفٍ لَک مِنْ خَلِیلِ کمْ لَک بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیل»
حضرت با خود طوری صحبت میکند که گویا خبر از مرگ و رفتن میدهد. زینب (علیها السلام) بیتاب شد، به خیمه برادر رفت، در روایت داریم که این چند جمله را بیان کرد: «یا خَلِیفَةَ الْمَاضِی وَ ثِمَالَ الْبَاقِی» ای باقیماندۀ گذشتگان، تو خلاصۀ گذشتگان من هستی؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تو خلاصه شده است، زهرای مرضیه (علیها السلام) در تو خلاصه شده است، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تو خلاصه شده است، امام مجتبی (علیه السلام) در تو خلاصه شده است، چرا اینگونه از مرگ خود خبر میدهی؟! چرا اینگونه درباره مرگ سخن میگویی؟! سیدالشهدا (علیه السلام) سعی کرد او را آرام کند. یکی از بزرگان میفرمود، دست خود را بر سینه او گذاشت و زینب ناگهان آرام شد. این زینبی که در این شب وقتی این جملات را گفت حتی در روایت آمده است که دست برد و یقه پاره کرد و گریبان چاک داد، با دست بهصورت زد و بیتاب شد و نمیتوانستد چنین حادثهای را تحمل کند. لذا در همین جریان است که میفرماید: «الْیوْمَ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَةُ وَ أَبِی عَلِی وَ أَخِی الْحَسَنُ». زینب (علیها السلام) فرمود: حال که تو میخواهی بروی گویا همۀ آنها را امروز از دست میدهم و تا تو بودی گویا همۀ آنها بودند.
کسانی هم که همراه سیدالشهدا (علیه السلام) بودند همینطور تک بودند. یعنی عباس (علیه السلام) تک بود، در جلسات بعدی بیان خواهم کرد که ایشان چه شخصیتی داشته است، اینکه ما این مقدار برای ایشان منزلت قائل هستیم، همینطور بیدلیل نیست و فقط به این دلیل نبوده است که برادر امام بوده است؛ بلکه چه برادری است!! حضرت قاسم (علیه السلام) تک بوده است، حضرت علیاکبر (علیه السلام) تک بوده است، یاران سیدالشهدا (علیه السلام) هرکدام تک بودهاند. این موضوع را یکی از روات حادثۀ عاشورا نقل میکند؛ در مقاتل وجود دارد، بااینکه او از لشکر بنی سعد بوده اما وقتی یاران حسین را توصیف میکند، اینگونه توصیف میکند که حسین و یارانش به این شکل بودهاند: «لَمْ یکنْ لَهُ نَظِیرٌ عَلَی وَجْهِ الْأَرْض» یعنی همۀ آنها انتخاب شده بودند و حضرت گل هر سبدی را چینش کرده بود. اگر علیاکبر (علیه السلام) بود بهترین بود، اگر قاسم (علیه السلام) بود بهترین بود، اگر ابوالفضل (علیه السلام) بود بهترین بود، اگر زُهیر یا بُریر بود بهترین بود، اگر حبیب بن مظاهر بود بهترین بود. همه آنها بهترین بودهاند و حضرت برترینها را گلچین کردهاند.
یک خبری است که در شرححال حضرت علیاکبر (علیه السلام) ذکر کردهاند: یکوقتی معاویه لعنهاللهعلیه، در یک مجلس خصوصی گفت –نقل به مضمون میکنم- حال که باهم هستیم، محرمانه باهم حرف بزنیم، واقعاً چه کسی برا
ی خلافت شایستهتر
است؟ بحث از یزید بود که حال بعد از خودش یزید را بهعنوان جانشین معرفی کند.
هرکسی یکچیزی گفت و برخی گفتند که یزید آقازاده شما و خیلی بهتر از بقیه است. اما
وقتی نوبت به خود معاویه رسید، گفت: نه، این حرفهایی که شما میزنید بیخود است؛
آنکس که از همه شایستهتر برای فرمانروایی و خلافت و امارت است، علی بن الحسین بن
علی (علیهم السلام) است. گفتند: به چه دلیل؟ گفت: چه از خوبی میخواهید که در این
جوان نباشد! کمال رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دارد، کمال قریش را
دارد، زیبایی، علم، فضل، مجد و شجاعت دارد.
حضرت علیاکبر (علیه السلام) چه شخصیتی بوده است! لذا وقتی حضرت علیاکبر (علیه السلام) اجازۀ میدان گرفت، خیلی بر قلب سیدالشهدا (علیه السلام) سنگین بود، در روایت آمده است که او هم اولین بود، یعنی سیدالشهدا (علیه السلام) عزیزترین خود را به عنوان اولین شخصیت از بنیهاشم –بعد از اصحاب- به میدان فرستاد. علیاکبر (علیه السلام) در دل سیدالشهدا (علیه السلام) خیلی جا داشته است؛ اولاً این جوان مجموعه برترین کمالات را داشت، از هر نظر بالاتر بوده است. در روایات بهصورت مکرر داریم که نقل میکنند از سیدالشهدا (علیه السلام) که وقتی علیاکبر (علیه السلام) بهطرف میدان رفت «إرخاء العینین» چشمان خود را بر روی هم گذاشت و دیدند که سیل اشک از چشمان ایشان سرازیر میشود، بعد دستها را به سمت آسمان برد و فرمود: خدایا تو شاهدی؛ کسی امروز به معرکه میرود که أشبهالناس به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و از همه بیشتر به ایشان شبیه بود. چهرهاش چهره رسول خدا بود، مشئ او مشئ رسول خدا بود، سخن که میگفت، گویا رسول اکرم صحبت میکند، اخلاق او اخلاق رسول اکرم بود. بعد این آیه را خواند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ * ذُرِّیةً بعضها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم». دل کندن از علیاکبر (علیه السلام) خیلی سنگین است.
هرگاه حضرت علیاکبر (علیه السلام) احساس میکرد غمی بر دل حسین (علیه السلام) نشسته است، اولین کسی که برای زدودن این غم میشتافت او بود. در روایت دیگری است که در مسیر وقتی به سمت کربلا میآمدند، دفعتاً حضرت علیاکبر (علیه السلام) متوجه شد که گویا سیدالشهدا (علیه السلام) استرجاع میکند و «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُون» میگوید. سریع خدمت پدر آمد و عرض کرد: پدر جان چه شده است؟ آیا ناراحتی و غمی بر دل شما نشسته است؟ فرمودند: بله به خوابرفته بودم و در خواب دیدم یک منادی صدا میکند: این کاروان رو بهسوی مرگ میرود. معلوم است که نگرانی سیدالشهدا (علیه السلام) برای خود نبوده است بلکه ایشان برای همراهان خود نگران بوده است. اینجا حضرت علیاکبر (علیه السلام) اعلام میکند که مرگ در راه اسلام، مرگ در راه حق و مرگ در راه تو برای ما معشوق و خواسته است. عرض کرد: «أَ لَسْنَا عَلَی الْحَق» آیا حق با ما نیست؟ حضرت فرمود: آری، به خدا سوگند که حق با ماست. بعد حضرت فرمود: «إِذاً لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّین» چه ما به سمت موت برویم و چه مرگ بهسوی ما بیاید برای ما فرقی نمیکند، حال که ما حق هستیم از مرگ اِبایی نداریم. در اینجا بود که سیدالشهدا (علیه السلام) برای او دعا کرد: فرمود که خدا به تو ای فرزندم جزای خیر دهد. یک چنین فرزندی؛ کامل و یار و همراه پدر و تسکینبخش خاطر او.
حال این فرزند میخواهد به میدان برود اما بر دل سیدالشهدا (علیه السلام) این کار خیلی سنگین میآید، به میدان رفت. مقداری جنگید -در همۀ روایات داریم که تنها کسی که بعد از رفتن به میدان و جنگیدن، قبل از شهادت دوباره برگشت تنها حضرت علیاکبر (علیه السلام) بود- اما برگشت. بزرگان ما میگفتند که این برگشتن علیاکبر (علیه السلام) برای این بوده است که آرامبخش دل پدر باشد. زیرا [با دیدن او] باز هم این دل آرامش پیدا میکند. پس برگشت، حال چه بهانهای برای این برگشت خودش بیاورد؟ عرض کرد: «یا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی» پدر جان تشنه هستم، سنگینی این لباس رزمی که به تن کردهام مرا خسته کرده است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمود: به جنگ برو، فاصلهای بین تو و دیدار جدم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست، رفت و جنگید. اینجا آمده است که در رزمی که ایشان انجام میداد –در مقاتل آمده است- به او بهصورت مجموعهای حمله میآوردند، گاهی سیصد چهارصد نفر، اما وقتی ایشان حمله میکرد از دست او فرار میکردند. به اینسو حمله میکرد بعد به آنطرف حمله میکرد. بعد قرار شد که حضرت را از پا دربیاورند برای همین از پشت به ایشان حملهور شدند. در روایت آمده است که یکی از دشمنان با شمشیر به فرق ایشان زد. وقتیکه با شمشیر به فرق ایشان زد، در روایت آمده است که با دست
حضرت علیاکبر (علیه السلام) چه شخصیتی بوده است! لذا وقتی حضرت علیاکبر (علیه السلام) اجازۀ میدان گرفت، خیلی بر قلب سیدالشهدا (علیه السلام) سنگین بود، در روایت آمده است که او هم اولین بود، یعنی سیدالشهدا (علیه السلام) عزیزترین خود را به عنوان اولین شخصیت از بنیهاشم –بعد از اصحاب- به میدان فرستاد. علیاکبر (علیه السلام) در دل سیدالشهدا (علیه السلام) خیلی جا داشته است؛ اولاً این جوان مجموعه برترین کمالات را داشت، از هر نظر بالاتر بوده است. در روایات بهصورت مکرر داریم که نقل میکنند از سیدالشهدا (علیه السلام) که وقتی علیاکبر (علیه السلام) بهطرف میدان رفت «إرخاء العینین» چشمان خود را بر روی هم گذاشت و دیدند که سیل اشک از چشمان ایشان سرازیر میشود، بعد دستها را به سمت آسمان برد و فرمود: خدایا تو شاهدی؛ کسی امروز به معرکه میرود که أشبهالناس به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و از همه بیشتر به ایشان شبیه بود. چهرهاش چهره رسول خدا بود، مشئ او مشئ رسول خدا بود، سخن که میگفت، گویا رسول اکرم صحبت میکند، اخلاق او اخلاق رسول اکرم بود. بعد این آیه را خواند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ * ذُرِّیةً بعضها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم». دل کندن از علیاکبر (علیه السلام) خیلی سنگین است.
هرگاه حضرت علیاکبر (علیه السلام) احساس میکرد غمی بر دل حسین (علیه السلام) نشسته است، اولین کسی که برای زدودن این غم میشتافت او بود. در روایت دیگری است که در مسیر وقتی به سمت کربلا میآمدند، دفعتاً حضرت علیاکبر (علیه السلام) متوجه شد که گویا سیدالشهدا (علیه السلام) استرجاع میکند و «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُون» میگوید. سریع خدمت پدر آمد و عرض کرد: پدر جان چه شده است؟ آیا ناراحتی و غمی بر دل شما نشسته است؟ فرمودند: بله به خوابرفته بودم و در خواب دیدم یک منادی صدا میکند: این کاروان رو بهسوی مرگ میرود. معلوم است که نگرانی سیدالشهدا (علیه السلام) برای خود نبوده است بلکه ایشان برای همراهان خود نگران بوده است. اینجا حضرت علیاکبر (علیه السلام) اعلام میکند که مرگ در راه اسلام، مرگ در راه حق و مرگ در راه تو برای ما معشوق و خواسته است. عرض کرد: «أَ لَسْنَا عَلَی الْحَق» آیا حق با ما نیست؟ حضرت فرمود: آری، به خدا سوگند که حق با ماست. بعد حضرت فرمود: «إِذاً لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّین» چه ما به سمت موت برویم و چه مرگ بهسوی ما بیاید برای ما فرقی نمیکند، حال که ما حق هستیم از مرگ اِبایی نداریم. در اینجا بود که سیدالشهدا (علیه السلام) برای او دعا کرد: فرمود که خدا به تو ای فرزندم جزای خیر دهد. یک چنین فرزندی؛ کامل و یار و همراه پدر و تسکینبخش خاطر او.
حال این فرزند میخواهد به میدان برود اما بر دل سیدالشهدا (علیه السلام) این کار خیلی سنگین میآید، به میدان رفت. مقداری جنگید -در همۀ روایات داریم که تنها کسی که بعد از رفتن به میدان و جنگیدن، قبل از شهادت دوباره برگشت تنها حضرت علیاکبر (علیه السلام) بود- اما برگشت. بزرگان ما میگفتند که این برگشتن علیاکبر (علیه السلام) برای این بوده است که آرامبخش دل پدر باشد. زیرا [با دیدن او] باز هم این دل آرامش پیدا میکند. پس برگشت، حال چه بهانهای برای این برگشت خودش بیاورد؟ عرض کرد: «یا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی» پدر جان تشنه هستم، سنگینی این لباس رزمی که به تن کردهام مرا خسته کرده است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمود: به جنگ برو، فاصلهای بین تو و دیدار جدم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست، رفت و جنگید. اینجا آمده است که در رزمی که ایشان انجام میداد –در مقاتل آمده است- به او بهصورت مجموعهای حمله میآوردند، گاهی سیصد چهارصد نفر، اما وقتی ایشان حمله میکرد از دست او فرار میکردند. به اینسو حمله میکرد بعد به آنطرف حمله میکرد. بعد قرار شد که حضرت را از پا دربیاورند برای همین از پشت به ایشان حملهور شدند. در روایت آمده است که یکی از دشمنان با شمشیر به فرق ایشان زد. وقتیکه با شمشیر به فرق ایشان زد، در روایت آمده است که با دست
به گردن اسب آویخته
شد، این اسب هم حضرت را بین دشمنان برد. اینجا دیگر آن چیزی است که در روایات آمده
است.
میگویند شهید حججی هم به همین شکل بوده است؛ شباهتهای زیادی بین ایشان و حضرت علیاکبر (علیه السلام) وجود دارد. یکی از شباهتها همین است که میگویند بدن مقدس همین شهید را هم قطعهقطعه کردند، به دلیل اینکه او هم در بین آنها تنها بوده است؛ هر کینهای که از هر پاسدار داشتهاند بر سر او درآوردند، او هم تکوتنها و به این شکل نبوده است که فقط سر این جوان ما را ببرند؛ هر کینهای که داشتند بر سر این جوان وارد کردند و او را قطعهقطعه کردند. همین کار را بر سر علیاکبر (علیه السلام) وارد کردن، هر کینهای که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشتند بر سر او خالی کردند، کینههایی که از امام مجتبی (علیه السلام) و کینههایی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دل داشتند بر سر او درآوردند. ناگهان صدایی بلند شد: «یا أَبَتَاهْ عَلَیک السَّلَام» سیدالشهدا (علیه السلام) بر سر بالین علیاکبر (علیه السلام) آمد.
در روایت آمده است که حضرت زینب (علیها السلام) دو بار از خیمهها بیرون آمده است که یک بار همینجاست که دیدند ایشان دواندوان از خیمهها بیرون آمد، گویا میخواسته است به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بگوید که من هم درد تو هستم و آرامش به ایشان بدهد.
ولا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
میگویند شهید حججی هم به همین شکل بوده است؛ شباهتهای زیادی بین ایشان و حضرت علیاکبر (علیه السلام) وجود دارد. یکی از شباهتها همین است که میگویند بدن مقدس همین شهید را هم قطعهقطعه کردند، به دلیل اینکه او هم در بین آنها تنها بوده است؛ هر کینهای که از هر پاسدار داشتهاند بر سر او درآوردند، او هم تکوتنها و به این شکل نبوده است که فقط سر این جوان ما را ببرند؛ هر کینهای که داشتند بر سر این جوان وارد کردند و او را قطعهقطعه کردند. همین کار را بر سر علیاکبر (علیه السلام) وارد کردن، هر کینهای که از امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشتند بر سر او خالی کردند، کینههایی که از امام مجتبی (علیه السلام) و کینههایی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دل داشتند بر سر او درآوردند. ناگهان صدایی بلند شد: «یا أَبَتَاهْ عَلَیک السَّلَام» سیدالشهدا (علیه السلام) بر سر بالین علیاکبر (علیه السلام) آمد.
در روایت آمده است که حضرت زینب (علیها السلام) دو بار از خیمهها بیرون آمده است که یک بار همینجاست که دیدند ایشان دواندوان از خیمهها بیرون آمد، گویا میخواسته است به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بگوید که من هم درد تو هستم و آرامش به ایشان بدهد.
ولا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم