نان ما را نخاله‌ها می‌دهند



گورستانی برای ضایعات ساختمانی تهران
نان ما را نخاله‌ها می‌دهند 10 مهر-98
از تهران بیرون می‌زنم و به‌ سمت جاده خاوران حرکت می‌کنم. خاوران را که به‌ سمت پاکدشت بروید و به حوالی فرون‌آباد برسید، از هر کسی بپرسید گورستان نخاله‌ها کجاست، با دست نقطه‌ای را نشان می‌دهد که گرد و غبارش از دو کیلومتری پیداست. آنجا مقصد کامیون‌هایی است که نخاله حمل می‌کنند.
به گزارش ایسنا، یوسف حیدری، گزارش‌نویس، در روزنامه ایران نوشت: «اولین روز کارش است. ۱۶ سالگی را اینجا آغاز می‌کند؛ در گورستان نخاله حوالی پاکدشت که از خانه‌اش در سردشت کیلومترها فاصله دارد. مهدی حالا یکی از کارگرانی است که هر روز گونی‌های خاک و آجر و پلاستیک را در گودال‌هایی که چند برابر قدشان ارتفاع دارند، جابه‌جا می‌کنند و آخر وقت با سر و تن خاک گرفته، از آن بیرون می‌آیند.
از تهران بیرون می‌زنم و به‌ سمت جاده خاوران حرکت می‌کنم. خاوران را که به‌ سمت پاکدشت بروید و به حوالی فرون‌آباد برسید، از هر کسی بپرسید گورستان نخاله‌ها کجاست، با دست نقطه‌ای را نشان می‌دهد که گرد و غبارش از دو کیلومتری پیداست. آنجا مقصد کامیون‌هایی است که نخاله حمل می‌کنند.
تا چشم کار می‌کند، چاله‌های بزرگی دیده می‌شود که مثل دهان‌هایی حریص در انتظار بلعیدن بازمانده‌اند. دهانه‌ای بزرگ‌تر از دهانه آتشفشان که انگار هر لحظه از آن انتظار فورانی تازه می‌رود. هر چند دقیقه یک بار سر و کله کامیون‌ها از میان گرد و غبار پیدا می‌شود. بارشان قبلاً سقف و دیوار یا پی خانه کسی بود. چه خاطره‌ها میان آن کپه خاک‌هایی که پی‌در‌پی خالی می‌شود نهفته است، خدا می‌داند. حالا اما همه آن چه پیش از این حکم خانه‌ای را داشت، بار این کامیون‌ها شده است.
«گورستان نخاله‌ها» اصطلاحی است که از خود کارگران می‌شنوم. کارگران باید آن چه را به درد می‌خورَد، چیزهایی مثل آجر، آهن یا پلاستیک را از بین نخاله‌های خالی شده در گودال‌ها پیدا کنند و بیرون بیاورند. با این که هر گودال بیشتر به دره‌ای با شیب ناهموار می‌ماند اما هیچکدام از کارگران کفش مناسبی به پا ندارند. خبری از دستکش هم نیست. می‌گویند آن قدر دست‌هایشان پینه بسته که پوست آن کلفت شده و متوجه بریده شدن آن نمی‌شوند. خالی شدن نخاله و باز و بسته شدن در بارگیر تنها صدایی است که به گوش می‌رسد.
مهدی کوچک‌ترین کارگر اینجاست؛ همان که در ابتدا از او گفتم. تا کلاس نهم خوانده و از آنجایی که در شهرش خبری از کار نیست راهی تهران شده و سر از اینجا درآورده است: «پدرم کارگر است. غیر از خودم سه خواهر و برادر دیگر دارم و پدر به سختی هزینه زندگی‌مان را تأمین می‌کند. درس را رها کردم تا با کار کردن بتوانم کمک پدر باشم و برای خودم پول جمع کنم. یک سالی شاگرد مکانیک بودم اما حقوقش کم بود. دلم را به دریا زدم و به تهران آمدم. دایی‌ام مرا اینجا آورد و مشغول کار شدم
از خستگی نای حرف زدن ندارد اما دوست دارد از کار جدید بگوید که چند ساعتی است مشغول آن است: «شروع هر کاری سخت است اما اگر عادت کنی بهتر می‌شود. قبلاً هیچ آشنایی‌ای با این کار نداشتم. نمی‌دانستم باید بین نخاله‌ها به‌دنبال آجر و پلاستیک و گونی باشم. باید آجرها را از زیر خاک پیدا کنیم و از این گودال بیرون بیاوریم. عمق گودال زیاد است و به‌خاطر همین باید کم‌کم آجرها را بیرون بیاوریم و کار خیلی طول می‌کشد.
معمولاً ساختمان سازها برای خرید آجر دست دوم به اینجا می‌آیند و هر آجر را ۱۲۰ تومان می‌خرند. درآمد ما از فروش آجر نیست و پول آن هم به جیب پیمانکار می‌رود. قرار شده ماهیانه بین یک و نیم تا ۲ میلیون تومان به ما دستمزد بدهد. بالا و پایین کردن بین ضایعات و نخاله‌ها خیلی سخت است اما چاره‌ای ندارم. تا مدتی قبل خیلی از جوان‌های بیکار سردشت کولبری می‌کردند اما مدتی است که کولبری هم کم شده و خیلی‌ها برای کارگری به تهران و شهرهای اطراف می‌آیند
مهدی شب‌ها در خانه‌ای که با چند کارگر دیگر اجاره کرده، زندگی می‌کند و می‌خواهد با جمع کردن پول برای خودش زندگی تشکیل بدهد.
سردار ۲۰ ساله و اهل افغانستان است. سه ماهی است که اینجا مشغول کار شده. می‌گوید نان زندگی‌اش را از میان این‌ نخاله‌ها بیرون می‌کشد: «سه ماه قبل به ایران آمدم و اینجا مشغول کار شدم. از صبح زود وقتی اولین کامیون، نخاله ساختمانی را در این گودال خالی می‌کند کار ما شروع می‌شود و میان این آت آشغال گونی و آجر جمع می‌کنیم. باید هر روز ۵ تا ۶ هزار تا آجر جمع کنیم و به پیمانکار بدهیم. این زمین برای پیمانکار است و تا زمانی که این گودال با نخاله‌ها پر شود هر چیزی که از نخاله‌های ساختمانی در بیاید برای او است‌، از صبح تا شب در این گودال هستیم و خبری از اطراف نداریم. با حقوق یک و نیم میلیون تومانی نمی‌توانم برای خودم دستکش و کفش بخرم. بارها وقتی با دست خاک نخاله‌ها را کنار می‌زدم، شیشه دستم را بریده است اما متوجه بریدگی نشده‌ام. با همین پول کم شکم زن و سه بچه‌ام را سیر می‌کنم. شرایط با کم ارزش شدن ریال برای ما سخت‌تر شده و شاید به افغانستان برگردیم. روی همین نخاله‌ها زندگی می‌کنیم و به خاطر نداشتن برگه اقامت جز این کار سراغ کار دیگری نمی‌توانم بروم
صدای سرکارگر به‌ گوش می‌رسد که با فریاد از سردار می‌خواهد تا سریع‌تر آجرها را از بین نخاله‌ها جدا کند. سردار سریع شیب گودال را می‌گیرد و پایین می‌رود.
مرد با چهره‌ای آفتاب‌سوخته به راننده‌ها فرمان می‌دهد در نزدیک‌ترین نقطه به گودال نخاله‌ها را خالی کنند. در پایان نیز چند اسکناس به آنها می‌دهد و برای بعد قرار و مدار می‌گذارد. «چیزی ننویسی نان ما را آجر کنند.» این را او می‌گوید. نامش محمد است؛ با لبخندی که زیرش می‌شود نشانه‌های اضطراب را دید: «۶ ماهی است اینجا مشغول کارم. ۸ نفری اینجا کار می‌کنیم و از صبح تا غروب در این گودال آجر و گونی جدا می‌کنیم. کار ما هم فوت و فن خاص خودش را دارد. برای این که راننده‌های کامیون را ترغیب کنم تا نخاله‌های ساختمان را برای گودال ما بیاورند هر بار از پولی که پیمانکار به من می‌دهد، مبلغی به هر راننده می‌دهم. مثلاً اگر کامیون ۲۰ تن برای ما نخاله بیاورد ۲۰ تا ۳۰ هزار تومان می‌دهم و این علاوه بر پولی است که بابت حمل نخاله از پیمانکاران ساختمان‌سازی می‌گیرند. حقوق من بیشتر از دیگر کارگرهاست و ماهیانه ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان می‌گیرم. در منطقه فرون‌آباد چند گودال بزرگ وجود دارد. سال‌ها قبل این گودال‌ها برای استفاده از خاک آنها آجرپزی، حفر شد و به همین دلیل این گودال‌ها در نزدیکی کوره‌های آجرپزی قرار دارند. یکی دو سالی هم طول می‌کشد تا این گودال‌ها با نخاله‌های ساختمانی پر شوند. معمولاً کسانی که از آجرهای نخاله‌ها برای پی ساختمان استفاده می‌کنند باید از چند روز قبل تعداد مورد نیازشان را سفارش بدهند تا ما آنها را آماده کنیم
آهنگی که از ضبط صوت کامیون پخش می‌شود، تناسبی با صدای ریختن نخاله‌ها ندارد و می‌شود گفت در تضادی مطلق با آن است. با این حال راننده اصرار دارد آن را با صدای بلند گوش کند. همان‌طور که سیگار گوشه لبش است، از سر کارگر می‌خواهد برایش تا غروب ۵ هزار آجر ردیف کند. نخاله می‌آورد و آجر می‌برد: «نخاله‌های شرق تهران را به این منطقه می‌آوریم و برای هر سرویس هم بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان می‌گیریم. کامیون‌های بزرگ‌تر، بیشتر می‌گیرند. توی این نخاله‌ها همه چیز پیدا می‌شود. کارگرها هم کارشان پیدا کردن این چیزهاست. دو منطقه محمودآباد خاورشهر و فرون‌آباد برای تخلیه نخاله‌های ساختمانی از طرف شهرداری تعیین شده‌اند و کامیون‌ها هم باید در همین دو منطقه نخاله خالی کنند. خیلی از راننده کامیون‌ها هم برای این که بتوانند چند سرویس در روز نخاله حمل کنند معمولاً مسائل ایمنی را رعایت نمی‌کنند و روی نخاله‌ها حفاظ نمی‌گذارند و به همین دلیل در جاده آجر یا سنگ و چوب از پشت کامیون روی ماشین‌ها می‌افتد و باعث انحراف یا تصادف آنها می‌شود. ما علاوه بر کرایه حمل نخاله مبلغ ناچیزی هم از سرکارگرهای گودال‌ها دستخوش می‌گیریم تا باز هم نخاله برایشان بیاوریم. غروب هم آجرهایی را که پیمانکاران ساختمانی سفارش داده‌اند از اینجا برایشان می‌برم
مهدی را می‌بینم که آجر به دست از شیب گودال بالا می‌آید. چند بار سکندری می‌خورد. پیش خودم می‌گویم الان است که سقوط کند. آخر سر بالا می‌آید و بعد از گذاشتن آجرها، ‌تر و فرز برمی‌گردد پایین. حالا دیگر شبیه مجسمه‌ای خاکی است، مثل بقیه کارگرهای گورستان نخاله‌ها.