از يك دختربچه بدجوري كتك خوردم!  25 خرداد 91
 این گزارش ضمیمه شده که سرنوشت به تصویر کشیده دخترک گل فروش خیابانی همراه با هشدار است  که در روزی نامه حکومتی جمهوری اسلامی بازتاب داده شده است و پیام  پایانی گزارش طوریست که مشخص است مخاطبین خاصی مورد نظر گزارشگر می باشد. زیرا که هشدار داده است  هميشه مواظب باشيد با كي درگير مي شويد! چون  ممكنه طرف مقابل  خيلي قوي باشد  و بد جوری  كتك بخوريد كه حتي نتوانيد ديگه به اين سادگي ها روبراه بشو ید . البته کتک خوردن منظور  از سوی د خترک گل و آدامس  فروش پشت چراغ قرمز ونگاه و پیامش  می باشد . البته توضیح داده نشده است که ریشه گل یا آدامس فروش شدن  این دخترک چیست؟ همانگونه که گفته نشده دلیل ترک مدرسه کردنش چیست؟ ولی چون شرایط فقرش را توصیف وترسیم کرده است بطور غیر مستقیم هشدار به مسئولانی داده است که در گیر جنگ قدرت وثروت وکرکری خواندن وعربده کشیدن هستند تا متوجه شوند جامعه ساخته شده شان چگونه است و روند رشد تورم وگرانی و فقر و بیکاری  اگر چنانچه مهر نشود می تواند تبدیل به انفجاری شود وضربه ای وارد کنند که برای مسئولان حکومتی دیگر  سراپاا یستادن برای شان امکان نداشته یا ساده نباشد .... 
سر چهار راه كـتـك بـدي از يـك دختـر بچـه هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدين قضيه دستگيرتون ميشه... پشت چراغ قرمز تو ماشين داشتم با تلفن حرف ميزدم و براي طرفم شاخ و شونه ميكشيدم كه نابودت ميكنم ! به زمينو زمان ميكوبمت تا بفهمي با كي در افتادي! زور نديدي كه اينجوري پول مردم رو بالا ميكشي و... خلاصه فرياد ميزدم كه ديدم يه دختر بچه يه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ماشين نمي‌رسيد هي مي‌پريد بالا و ميگفت آقا گل ! آقا اين گل رو بگيريد... منم در كمال قدرت و صلابت و در عين حال عصبانيت داشتم داد ميزدم و هي هيچي نميگفتم به اين بچه مزاحم! اما دخترك سمج اينقد بالا پايين پريد كه ديگه كاسه صبرم لبريز شد و سرمو آوردم از پنجره بيرون و با فرياد گفتم: بچه برو پي كارت ! من گـــل نميخـــرم ! چرا اينقد پر رويي! شماها كي ميخواين ياد بگيرين مزاحم ديگران نشين و... دخترك ترسيد و كمي عقب رفت! رنگش پريده بود ! وقتي چشماشو ديدم ناخودآگاه ساكت شدم! نفهميدم چرا يك دفعه زبونم بند اومد! البته جواب اين سوالو چند ثانيه بعد فهميدمساكت كه شدم و دست از قدرت نمايي كه برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نميفروشم! آدامس ميفروشم! دوستم كه اونورخيابونه گل ميفروشه! اين گل رو براي شما ازش گرفتم كه اينقد ناراحت نباشين! اگه عصباني بشين قلبتون درد ميگيره و مثل باباي من ميبرنتون بيمارستان، دخترتون گناه داره... ديگه نميشنيدم! خدايا! چه كردي با من! اين فرشته كوچولو چي ميگه؟حالا علت سكوت ناگهانيمو فهميده بودم! كشيده‌اي كه دخترك با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بيان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده‌هاي غرور بي‌ارزشمو زير پاهاش له ميكرديه صدايي در درونم ملتمسانه ميگفت: رحم كن كوچولو! آدم از همه قدرتش كه براي زدن يك نفر استفاده نميكنه!... اما دريغ از توان و ناي سخن گفتنتا اومدم چيزي بگم، فرشته كوچولو، بي‌ادعا و سبكبال ازم دور شد! اون حتي بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سيلي پر قدرتي كه بهم زد روي قلبمه! چه قدرتمند بودهميشه مواظب باشيد با كي درگير ميشيد! ممكنه خيلي قوي باشه و بد جور كتك بخوريد كه حتي نتونيد ديگه به اين سادگيا روبراه بشين...