گفت وشنود د روغ نامه ی کیهان  17 اسفند 90
شيشه (گفت و شنود)

گفت : سربازجوی بی بته و ریشه ، این نماینده رژیم پشم و شیشه
توی رگ زده مواد مخدر شیشه ، نشئه شده بر دست گرفته تیشه
عربده کشی کرده سربازجوی اوین ، نقل قول کرده  از سایت بالاترین
گفتم : باز چرا این زنجیری و روانی؟ سر پیری  کرده احساس جوانی
چرا نشئه شده تاکنه عربده کشی؟ برای که کرده عربده و  گرو کشی؟

گفت: سايت بالاترين كه تحت مديريت منوشه امير اداره مي شود بدجوري از دست خاتمي عصباني شده و جوش آورده است.
گفتم: چه بهتر از اين كه رژيم كودك كش اسرائيل از شركت او در انتخابات عصباني شود؟
گفت: سايت منوشه امير خطاب به گروههاي اپوزيسيون نوشته است؛ چرا واقعيت را نمي گوئيد؟ خاتمي با شركت در انتخابات انگشت آبي خود را در چشم جنبش سبز فرو كرده است.
گفتم: باز هم چه بهتر از اين كه انگشتش را در چشم فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 فرو كرده باشد.
گفت: نوشته است؛ ديگر به خاتمي اميدي نيست. وقتي در انتخابات شركت مي كند چرا هنوز هم فكر مي كنيد مخالف رژيم است؟!
گفتم: يارو شيشه رفته بود توي چشمش، داد زد و به رفيقش گفت؛ بيا اينو در بيار. رفيقش كه گيج شده بود گفت؛ چي رو در بيارم؟ شيشه رو؟ و يارو با عصبانيت گفت؛ خنگ خل و چل معلومه كه شيشه رو ميگم. پس فكر كردي صدات كردم كه اداي منو درآري؟
گفت : سربازجوی بی بته و ریشه ، این نماینده رژیم پشم و شیشه
توی رگ زده مواد مخدر شیشه ، نشئه شده بر دست گرفته تیشه
عربده کشی کرده سربازجوی اوین ، نقل قول کرده  از سایت بالاترین
گفتم : باز چرا این زنجیری و روانی؟ سر پیری  کرده احساس جوانی
چرا نشئه شده تاکنه عربده کشی؟ برای که کرده عربده و  گرو کشی؟
گفت : سربازجوی پالان ساییده و ناقلا ، برای اینکه خاتمی کرده باشه دو سر طلا
نقل قول کرده است از منوشه  امیر ، تا خاتمی بیش خوار کرده باشه وتحقیر
از دست رای دادن خاتمی شده عصبانی ، گفته دیگه  نه مفت می ارزه نه مجانی
چون رفت رأی  داد  به انتصابات ، تا  صحه بگذارد برشوی  تقلبات
دیگر نیست خاتمی جزو منتقدین  ،باید فراموشش کنند مخالفین
گفتم : چرا سرباز جو زده کلک؟ خود مسخره کرده  ان دلقک
 چرا فراموش کرده این جارچی؟ خاتمی گفت هست تدارکاتچی
خاتمی نه مخالف است نه کرد تحریم ، چون در همه جنایات هست سهیم
گفت : شیشه رفت توی چشم یارویی ، صدا زد رفیقش تابراش کنه کار جادویی
گفت بهش بیا شیشه را در بیاربرای من ، رفیقش گفت چی بیارم، ای رفیق من
 یارو گفت معلومه  ای گیج  و حیرون ،شیشه را بیا از چشمم بکش بیرون