ماجرای 2
دیوانه و ...... 10
بهمن - 92
داستان
یا طنز یا جوک هرچه دوست دارید بنامیدش
چون ضمن کمیک و تراژدیک بودنش یه جورایی شامل حال کسانی میشه که با دستگاه اطلاعاتی – امنیتی رژیم ولایت فقیه
همکاری می کنن و عاقبتی شبیه امثال سعید
امامی ومسعود دلیلی دارن ،
چون رهبر بنیانگذار رژیم قرون وسطایی ولایت فقیه گفته بود هرگز عقد اخوت با کسی
نبسته ام حتی اگر مثل قطب زاده و بنی صدر و ابراهیم یزدی باشند که گفت اینان را بیش از 20 سال می شناسد و یا
منتظری که 10 سال جانشینش بود . البته
شاهد بود یم که با آقازاده اش احمد چگونه رفتار شد ؟ سپس چه بر سر مأمور سر به نیست کردنش سعید امامی
آورده شد؟
دو ر دو بيمار در يک آسايشگاه روانى بودند. يک روز همينطور که
در کنار استخر قدم مى زدند ناگهان یکی شان
خودش را به قسمت عميق استخر انداخت و به
زير آب فرو رفت. دیگری فوراً خودش به داخل استخر انداخت و به کف
استخر به دوستش رساند و او را از آب بيرون
کشاند.وقتى دکتر
آسايشگاه از اين اقدام قهرمانانه آگاه شد،
تصميم گرفت که این بیمار را از آسايشگاه مرخص کند.بنابراین وی را
صدا زد و به او گفت: من يک خبر خوب و يک خبر بد برايت دارم. خبر خوب اين است که مى
توانى از آسايشگاه بيرون بروى، زيرا با پريدن در استخر و نجات دادن جان يک بيمار
ديگر، نشان دادی قابليت عقلانى براى واکنش به بحران ها را داری و من به اين نتيجه رسيدم که اين عمل تو نشانه
وجود اراده و تصميم قوی در مواقع خاص و حساس در توست. اما خبر بد این است بيمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله
بعد از اين که از استخر بيرون آمد خودش را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و
متاسفانه وقتى که ما خبر شديم او مرده بود. بیمار که با دقت به صحبت هاى دکتر آسایشگاه گوش مى کرد به دکتر گفت: او خودش را دار نزد. من با حوله
حمامش آويزونش کردم تا خشک بشه........................ حالا دکتر بمن بگو من کى مى تونم برم خونه مون ؟