از تسخیر
«لانه جاسوسی» تا اشغال «سفارتخانه» 14ابان-97
این سیاست
تسخر سفارتخانه ها به جز تقویت قدرت مشتی خائن وطن فروش و جنگ افروز وغارتگر کشور ویران
کن وملت بیچاره کن چه دستآورد دیگری داشته
است.
«تاریخ دو بار اتفاق میافتد. یک بار به
صورت تراژدی و مرتبۀ بعد کمدی.» اگر هم تسخیر سفارت آمریکا در سال ۵۸ را تراژیک
بدانیم آن دو فقرۀ بعد شکل مبتذلشده اتفاق به حساب میآیند.»
به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در مقالهای
در عصر ایران تسخیر لانه جاسوسی
آمریکا را با حمله به دو سفارت انگلستان و عربستان در سالهای ۹۰ و ۹۴
متفاوت دانست و در این باره نوشت: «در طول سالهای گذشته به قدر کافی دربارۀ آثار
و تبعات مثبت و منفی تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ نوشتهام و یکی از موارد
هم این بوده که با آن تسخیر، قبح اشغال سفارتخانههای دیگر هم ریخته شد.
با این حال واقعیت این است که جنس تصرف
سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ با دو اشغال دیگر (سفارت بریتانیا در ۸ آذر ۱۳۹۰ و
سفارت عربستان سعودی در ۱۲ دی ۱۳۹۴) تفاوتهایی کاملا جدی دارد.
در این که اصل ورود به حریم سفارتخانۀ
یک کشور که فعالیت آن مورد تأیید دستگاه دیپلماسی است، در هر سه شبیه است تردیدی
نیست اما جفاست اگر تفاوتهای این سه رخداد را نبینیم ولو تبعات آن گاه یکسان
باشد؛ خاصه در قطع رابطه با سه کشور ایالات متحده، انگلستان و عربستان. یک مورد
البته احیاء شد (رابطه با انگلستان).
تفاوتها اما کدامهاست؟
۱. اشغال سفارت آمریکا یا
اصطلاحا «تسخیر لانۀ جاسوسی» در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ اتفاق افتاد؛ در حالی که انقلاب
ایران اولین سالگرد پیروزی خود را نیز جشن نگرفته بود و نظام جمهوری اسلامی ۸ ماهه
بود. هنوز رییسجمهوری و نمایندگان مجلس شورای اسلامی انتخاب نشده بودند و دولت
مستقر، موقت بود.
این در حالی است که اشغال سفارت بریتانیا
در سال ۱۳۹۰ و دیگری در سال ۱۳۹۴ و در حالی که جمهوری اسلامی ۳۰ سالگی را پشت سر
گذاشته بود. رفتاری که در هشت ماهگی یک نظام سیاسی انجام میشود کجا و در ۳۰ و ۳۴
سالگی یک حکومت کجا؟
۲. در سال ۱۳۵۸ گفتمان چپ در دنیا هژمونی
(سیطره) داشت. در حالی که در سال های ۹۰ و ۹۴ خورشیدی گفتمان چپ هژمونی خود را از
دست داده بود. در حال حاضر البته سوسیالیسم دموکراتیک دوباره سربرآورده اما آن
گفتمان قبلی سیطره ندارد. به عبارت دیگر اشغال سفارتخانهها در سال ۱۹۷۹ امری
منفور نبود و دست کم توجیه داشت. حال آن که در سال های ۹۰ و ۹۴ خورشیدی مطلقا کاری
قابل افتخار به حساب نمیآمد.
۳. اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸
موضوع اعتراضی مشخص داشت: سفر محمدرضا شاه به آمریکا و در واقع پذیرش او. در اشغال
سفارت انگلستان اما موضوعات کلی و نه یک مصداق مشخص قابل معامله و مذاکره مطرح
کردند. در سال ۹۴ هم علت حمله به سفارت عربستان اعدام شیخ نمر بود که شهروند ایران
نبود. با این منطق هم توجیه اشغال اول با دو فقرۀ دیگر کاملا متفاوت است.
۴. از واقعۀ ۱۳ آبان ۱۳۵۸ گروههای مختلف و
متنوع سیاسی و فرهنگی حتی جبهۀ ملی ایران، نهضت آزادی ایران و کانون نویسندگان ایران
حمایت کردند؛ در حالی که از دو واقعۀ دیگر چنین حمایتی صورت نپذیرفت. شگفتآور بود
که حتی نهضت آزادی که با ۱۳ آبان دولت را از دست داده بود، بیانیه داد و هر چند
متن را مهندس سحابی نوشته بود اما به نام نهضت بیانیۀ حمایت صادر شد. جالبتر دبیر
کل جبهۀ ملی (دکتر کریم سنجابی) که در مصاحبۀ خود با روزنامۀ اطلاعات در دی ۱۳۵۸
حمایت کرد. اقدامی با این همه حمایت کجا و اشغالهایی که هرگز چنین حمایتهایی در
پی نداشت کجا؟
شاید تنها کسانی که حمایت نکردند و موضع
خود را در مخالفت به صراحت ابراز کردند، مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم مهدوی کنی
بودند. بقیه این اقدام را مترقیانه میدانستند. جالب این که آقای مهدوی کنی که
نماد راست سنتی به حساب میآمد نماز جماعت دانشجویان به امامت موسوی خویینیها،
نماد چپ سنتی را واجد اشکال میدانست و میگفت در زمین غصبی نمیتوان نمازگزارد.
۵. یکی از توجیهات دانشجویان مسلمان پیرو
خط امام این بود که بیمناک وقوع کودتا بودند و تکرار ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. با توجه به
ایستگاه سی.آی.ای در سفارت آمریکا بیمی قابل قبول بود. اما آیا در سال ۹۰ و ۹۴ هم
بیم کودتا با طراحی انگلستان و عربستان وجود داشت؟
۶. در سال ۵۸ هر روز جمعیت انبوهی در مقابل
سفارت و در خیابان طالقانی گرد میآمدند و تا پاسی از شب میماندند و از اقدام
دانشجویان، حمایت میکردند. در سال ۹۰ و ۹۴ اما چنین حمایتی صورت نگرفت و بیشتر
ابراز انزجار بود و تقبیح این عمل.
۷. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام مرتکب
خشونت نشدند. شیشه نشکستند. آتش نزدند اما به تصاویر نگاه کنید. سفارت انگلیس را
تخریب کردند و اسناد را به خیابان ریختند. سفارت عربستان را هم آتش زدند. رفتار
جدا از خشونت کجا و آتش زدن و شکستن کجا؟
۸. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام هویت خود
را پنهان نکردند. نام آنان را نمیدانستیم اما سه دانشجوی اصلی – ابراهیم
اصغرزاده، محسن میردامادی و حبیبالله بیطرف – کنفرانس خبری تلویزیونی برگزار میکردند
و روی خود را نمیپوشاندند. اشغالکنندگان سفارت انگلستان و عربستان اما خود را
معرفی نمیکنند و نمیگویند کی هستند و آن یک نفر هم که نامش مطرح شد، دیگر آفتابی
نمیشود. اقدامی در روشنایی کجا و حرکتهایی در تاریکی کجا؟
۹. حلقۀ اصلی دانشجویان مسلمان پیرو خط
امام، بعدها بارها مستقیم و غیر مستقیم از مردم رأی گرفتند. اصغرزاده و میردامادی
نمایندۀ مجلس شدند و بیطرف وزیر دولتی که رییس آن ۲۰ و ۲۴ میلیون رأی گرفته بود.
اشغالکنندگان سفارت عربستان و انگلستان اما کجا معرفی شده یا رأی گرفتهاند؟ به
جز یک چهرۀ خاص بقیه را کی میشناسد و مردم کجا به آنها رأی دادهاند؟ در میان
تسخیرکنندگان سفارت آمریکا چهرههای غیر سیاسی هم بودند.
داوود میرباقری میگوید اگر خواب نرفته
بود، او هم قرار بوده در تیم دانشجویان باشد. یکی سیاستمدار شد (اصغرزاده)، یکی
روزنامهنگار (عباس عبدی)، سومی مدیر دولتی (ابتکار)، چهارمی کارگردان (میرباقری)
و بقیه نیز. اشغالکنندگان سفارت عربستان و انگلستان اما چه جایگاهی دارند به جز
تعلقاتی که میدانیم و میشناسیم؟ درست است که افشاگریها کاری اخلاقی نبود اما
اسناد منتشره تکذیب نشد و احسان نراقی با استناد به همین سندها توانست وابستگی
کاندیدای یونسکو به آمریکا را ثابت کند و فدریکو مایور را پیروز کند اما از این دو
اشغال چه سندی به دست آمد؟ جز این که مدارک مردم را در خیابان ریختند؟
۱۰. تسخیر سفارت آمریکا در سطح جهان بازتاب
داشت و گروههای چپ و روشنفکری دنیا حمایت کردند. از آن دو اشغال اما هیچ گروه
مستقلی در دنیا حمایت نکرد.
کوتاه این که تسخیر سفارت آمریکا اقدامی
پر هزینه بود اما دانشجویان برای سه روز طراحی کرده بودند و شاید مسئول نوع مدیریت
و استمرار قضیه نباشند.
از این رو میتوان گفت قیاس تسخیر سفارت
آمریکا در سال ۵۸ با دو اشغال دیگر در سالهای ۹۰ و ۹۴ معالفارق است.
این جمله را به کارل مارکس نسبت میدهند
که «تاریخ دو بار اتفاق میافتد. یک بار به صورت تراژدی و مرتبۀ بعد کمدی.» اگر هم
تسخیر سفارت آمریکا در سال ۵۸ را تراژدی بدانیم آن دو فقرۀ بعد شکل مبتذلشده
اتفاق به حساب میآیند.»
برخی تغییرات در متن با تایید نویسنده
انجام شده است.