يادداشت ميهمان اوین نامه کیهان"عطر فطر، عطر حرم"

اوین نامه کیهان 2 شنبه  13 خرداد ماه سال 1398
يادداشت ميهمان اوین نامه کیهان"عطر فطر، عطر حرم"
کجا خون ریخته شده درجنگ 8 ساله ایران وعراق و خون کشته  های  اعزام شدگان اجباری فریب خورده به سوریه از سوی پاسداران که دراستای سیاست صدور جنگ افروزی وتروریسم و ارتجاع و بحران ومداخله جویی درامور داخلی کشورهای منطقه است عطر حرم یا بارگاه چندمیلیارددلاری خمینی شیاد نام داردکه ازسوی همکار قلم زن سربازجوشریعت  نداری شیادانه ادعایش شده است؟ به خصوص که فرماندهان سپاه پاسداران اعتراف کرده اند دربرون مرز بادشمن جنگیده می شود  تا درخانه با دشمن جنگ نشود .
به نسيم خنكي مي ماند كه در گرماي سوزان كوره، به صورت آهنگر نشيند. به آب گوارايي مي ماند كه بر جگري تفتيده و تشنه بنوشانند. يا به آب سردي كه بر تن گرمازده اي رو به مرگ مي ريزند يا به غذاي لذيذي كه به كودكي گرسنه و خجول بخورانند و يا به مژده بخشايشي كه به منتظر قصاص بدهند. يا به شادي كشاورزان به هنگام باران دلخواهشان مي ماند يا شادي صياداني كه بعد از مدت ها، تور خود را پر صيد و ماهي مي بينند. به جان پناهي مي ماند كه توفان زدگان، خود را به آن مي رسانند. به صداي امدادگري كه گرفتاران زير آوار مي شنوند. به خانه اي امن مي ماند كه گرفتار گله اي گرگ، خود را به آن مي رساند. به دستان پرزور پدري مي ماند كه طفل خود را از دهان سگ هار مي ربايد. به شادي بچه يتيمي كه از جوانمردي، هديه اي مي گيرد و به ذوق كودكي گم شده كه بعد از ساعت ها دوري و گريه و زاري مادر خود را در شلوغي بازار مي يابد. به لبخند كودك يتيمي مي ماند كه خواب پدر را مي بيند. به وصال عاشقي مي ماند كه سال ها از معشوق خود ناز و دوري ديده. اصلا به هر خبر خوشي مي ماند كه در سيل غصه ها و مصيبت ها مي رسد. به شادي مومنين جنگ احزاب مي ماند كه علي را تكبيرگويان بر سينه ابن عبدود مي بينند.
از اينها كه آورديم بهتر و بيشترش را مي توان در ماه رمضان ديد. ماهي كه به غايت، پربركت است و پررحمت و براي چشم انتظاران، ماه مغفرت. فقط بندگان خوب خدا مي دانند كه چه جواهري است اين ماه. و فقط آنها مي دانند چه داغي است، رفتن آن. گويي خدا تحفه خود را بعد از دو ماه باشكوه رجب و شعبان گذاشته تا هم مردمان آماده ضيافت شوند و تطهير كنند و جامه بندگي نو كنند و هم اينكه بال و پر خود را آماده پرواز كنند و تا مي خواهند و مي توانند، در آسمان بندگي و عبوديت اوج بگيرند و حظ ببرند. رجب و شعبان براي خبر كردن مردم است كه مبادا غافل باشند و در ميهماني عظيم الهي غفلت زده و خواب آلوده باشند. گويي آنچه نويسندگان و هنرمندان و سينماگران فهميده، از مهماني هاي مجلل و رويايي پادشاهان تصوير كرده اند، ترجمانشان از مفاهيم ماه رمضان بوده است. يك آيه تك جمله اي كه بخواني، انگار ختم قرآن كرده اي. يك استغفار، يك نيكي، يك مهرباني را با كرور كرور خوبي جواب مي دهند. يك شب اگر بيدار بماني، هزار ماه جايزه مي دهند. فقط در اينجاست كه يك شب برابر است با سي هزار شب. ديگر خودت حساب كن كه در اين شب اگر هزار بخواهي چه مي دهندت؟
چه كنم كه نوشتن و خواندن اين قطره از اقيانوس، تنها برايمان تحسري دارد و آهي سوزان كه از گذشتن اين ماه عزيز بر دل مي نشيند. اين قصه غصه دوري رفيقي است كه رفيقانش در غم رفتنش ماتم گرفته اند. كدام عاقل است كه در رفتن آن نگريد و بي تاب نباشد. ماه مهربان خدا مي رود رفيقان چه كنيم؟ گويي دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را. پس از يك ماه انس با سحر و افطار و ناز كردن براي خدا، خبر آورده اند كه سفره جمع مي شود و دوباره ما مي مانيم و تكرارهاي بيهوده و روزمرگي و شيطان. و نعوذ بالله من الشيطان الرجيم. سال عاشقان دو ماه دارد كه در آن دو ماه واله و شيدا مي شوند و از اين يكي به عشق ديگري مي گذرند و آن يكي را به اميد بعدي از سر مي گذرانند و هر روز چشم انتظارند. گويي انتظار، رفيق هميشگي بندگان خداست. عاشقان، با محرم حسين، نفس مي گيرند و در ماه رمضان، نفس راحت مي كشند. راستش را بخواهيد، حتما از روضه حسين به روزه براي خدا راه و ارتباطي هست. روضه حسين، روح را صيقل مي دهد و روزه جسم و جان را. و در رساله عاشقي، هردو از مطهرات اند. پاكند و پاك مي كنند و بالا مي برند.
روزهاي پاياني ماه رمضان كه نفس هاي مشتاقانش از غصه به شماره مي افتد، با ياد عرفه حسين و چون «بوي پيراهن خونين كسي» از ميان ماه هاي بعدش مي آيد، زنده مي شوند و گرنه فراق از ماه رمضان غيرممكن است و دوري از روضه حسين هم ناممكن. اصلا ماه رمضان ناز دارد و دلبري مي خواهد. مهمان مي شوي و غرق در نور و سرور مي شوي و با ملائك همنشين مي شوي و از شيطان دور مي شوي. ولي، بايد اندرون از طعام خالي داريم تا در آن نور معرفت بينيم. آنها كه شيريني ماه رمضان را نچشيده اند، بايد ذائقه را معالجه كنند وگرنه گرسنگي روزه داري و خويشتن داري اين ماه، ناز كشيدن است. شايد خدا مي خواهد به خود ما بفهماند كه چقدر دوستش داريم و حاضريم براي رسيدن به پيروزي و عبور از دشمن حربي، براي چند ساعت مي توانيم از چرب و شيرين بگذريم يا نه؟ در ادعاي بندگي صادقيم يا نه؟ اهل حرفيم يا عمل؟ حاضريم براي خدا موقتا برخي از بهره مند ي هامان را كم كنيم يا نه؟ اينها همگي واقعياتي است كه به آدم بودنمان كمك مي كند. داستان سپاه طالوت مي تواند روشنگر حكمتي از حكمت هاي روزه باشد. وقتي كه گفت خدا شما را به وسيله رودخانه اي خواهد آزمود و هركس نخورد يا به اندازه كف دستي بخورد از من است وگرنه از من نيست «من لم يطعمه فإنه مني‏ إلا من اغترف غرفه بيده»1. و همانها كه نخوردند يا كم خوردند پيروز شدند. همان گروه اندكي كه به اذن خدا بر گروه بسيار پيروز شدند.
و طبق روايت خدا فرموده «الصوم لي و انا اجزي به»، روزه براي من است و خودم پاداشش هستم، و همين يعني همه چيز و همه چيز در اطاعت از خداست. و روزه شايد تنها عبادتي باشد كه به شدت در خود، تشبه به خدا دارد و به دور از اغيارست. آنكه در خفي و جلي از خدا شرم و حيا دارد و خويشتن دار است به يقين مي تواند بنده مخلصي باشد كه قيمتي است. رفيق خوبم، معامله نقد در برابر نسيه، فقط با خدا خوب است كه حرفش حرف است و قولش محكم و چه كسي راستگو تر از اوست. و اين همه مردم مسلمان كه با روزه داري، خويشتن داري مي كنند، نقد دنيا را به نسيه آخرت داده اند. يعني به خدا اعتماد محض دارند و عبد اويند و نديده خداخواهند و اطاعت از امر خداي ناديده را بر نعمت ديدني ترجيح مي دهند. و اين همان دلبري با خداست كه گفتم و بايد گفت كه مهم ترين فصل دلبري ماه رمضاني است كه سايه اش كم كم از سرمان مي رود و بعد از آن ماه محرم است كه ماه دلدادگي است. بگذار دنياي شيطان زده، هرچه مي تواند در شيپور رسانه هاي دجاله وارش بدمد و بد بگويد. خدايا ما براي تو روزه گرفته ايم و براي تو افطار كرده ايم و اين ماه مبارك تو بود كه ما را به تو رساند و پاي سفره ات نشاند.
و حالا كه كم كم هلال ماه نو پيدا مي شود، دل ما غرق غصه است و چون كودكي كه به شير مادر انس گرفته، بندگان خدا هم به اين ماه انس گرفته اند. اي ماه خوب خدا! چگونه رفتنت را تحمل كنيم و دوري ات را باور كنيم و چگونه دل هاي بي تابمان كه اسير اكرام و انعام و بركت توست را آرام و اشك هامان را رام چشم ها كنيم. ما كه از جور ظالمان و غربت ايام به تو پناه آورده بوديم و تو آرامش بخش تنهايي هايمان بودي. مثل آغوش مهربان مادران براي كودكان ترسانشان، برايمان امن و امان بودي و با ضربان اذان هايت، ضربان زندگي مان تنظيم شده بود. بي تو همنشين دلشوره ايم و ماتم زدگان روزگار تنهايي. در اين روزگار وانفسا و با شيطاني كه از غل و زنجير آزاد مي شود، ما را به كه مي سپاري و كجا رهامان مي كني؟ ما كه بر سفره بي ابتدا و بي انتهايي كه خداي كريمان گسترانيده و كريمان رمضاني مهمان نوازان آنند و ما از اكرام و اطعام ام المومنين خديجه كبري تا حسن مجتبي و علي مرتضي عادت به ريزه خواري كرده بوديم را چگونه از سفره بلند مي كني؟ اگر شوق عيد بخشايش فطر نبود و مژده اي كه خدا براي عفو عمومي داده است، رفتنت تحمل ناشدني بود. از خداي تو مي خواهيم كه دستمان را كه از تو كوتاه شد، به دست محرم و كشتي نجات حسين برساند كه غرقه نگرديم. كه اماممان گفت، زندگي اسلام از محرم است و صدالبته زندگي مسلمانان.
امسال عطر فطر را از عطر حرم امام و پير جماران استشمام مي كنيم. حتما حكمتي ذوقي، نهفته دارد كه بايد جست. آنكه احياگر اسلام در عصر جاهليت مدرن و بيدارگر انسان هاي خفته دربند شيطان بود و ما را با اسلام ناب آشنا نمود، بهترين نمونه نام آشنايي است كه به ما مي آموزد انسان ها مي توانند تا مرزهاي عصمت و بندگي پيش روند و خود را برسانند و پيامبرانه زيستن را تجربه كنند. مي توانند فرزند رمضان باشند و عبد صالح و خالص خدا. مثل خميني روح خدا كه تقواي خدا پيشه كرد و توفيق برقراري حكومت اسلامي يافت و راه را نشان گمراهان داد و امام متقين شد. آنكه سر به شياطين جن و انس فرونياورد و سربلند دوران غيبت شد و نماد مبارزه براي خدا و قيام لله. و آنكه حجت ما بر بندگي خدا شد و ما را با حيات طيبه آشنا كرد. او، هم روزه را براي خدا مي دانست و هم سپري كردن روزگار را. قدرشناسي سفره نشينان كريمان، اينگونه است كه سفره كريمانه انقلاب را مديون مجاهدت امام راحل بدانيم و مقلدان او و نمكدان نمكي كه خورده ايم را نشكنيم. مسئولي كه خود را خادم ملت مي داند و ملتي كه خود را در انتخاب صحيح سرنوشت كشورش مسئول مي داند، حتما مي داند كه حرمت سفره يعني چه و نمك شناسي كدام است و حساب و كتابي كه برپا خواهد شد چگونه است كه فرمود: آنجا ولايت و حكمفرمايي خاص خداست كه به حق فرمان دهد و بهترين اجر ثواب و عاقبت نيكو را هم عطا كند.2
نويسنده: محمدهادي صحرايي
1. سوره بقره، آيه 249