گزیده خبرهای ویژه دروغ نامه کیهان ۱۱- دی - ۱۴۰۰
اکونومیست: آمریکا در مقابل ایران چین و روسیه شکست خورد
یک نشریه مهم اروپایی، ناکامی در مقابل
ایران، عقبنشینی تحقیرآمیز از افغانستان، و ناتوانی در مهار چین و روسیه را سه
ناکامی بزرگ سیاست خارجی دولت بایدن در سال ۲۰۲۱ توصیف کرد.
اکونومیست در گزارشی نوشت: سال ۲۰۲۱ بهعنوان سال اولِ حضور «جو بایدن» در قدرت، ناکامیهای گستردهای را برای
وی مخصوصاًً در عرصه سیاست خارجی به همراه داشته است. تضعیف موضع آمریکا در معادله
هستهای ایران، عقبنشینی از افغانستان، و تقویت اتحاد میان چین و روسیه بهعنوان
دو رقیب برجسته جهانی آمریکا، از جمله مهمترین ناکامیهای بایدن در عرصه سیاست خارجی
آمریکا در سال مذکور به شمار میروند.
«جو بایدن» قبل از
پیروزی در انتخابات، بطور مکرر بر این موضوع تأکید داشت که اقدام ترامپ و دولت وی
در خروج از توافق برجام، یکی از بدترین تصمیمات تاریخ عرصه سیاست خارجی آمریکا
بوده است. او وعده داد که در صورت پیروزی در انتخابات، خیلی زود بازگشت به برجام
را در اولویت قرار میدهد. با این حال، بایدن به محض پیروزی در انتخابات، عملاً
راه ترامپ و «کارزار فشار حداکثری» وی علیه ایران را در پیش گرفت و بهطور خاص بر
انعقاد یک توافق به اصطلاح «محکمتر» و «گستردهتر» که دربرگیرنده قدرت موشکی و
نفوذ منطقهای ایران نیز باشد، تأکید کرد. خواستهای که ایران به هیچ عنوان آن را
نپذیرفت و به دولت بایدن متذکر شد که آنچه ترامپ با حداکثرسازی فشارها علیه
ایران نتوانسته آن را به دست آورد، وی نیز نمیتواند کسب کند. این رویکرد دولت
بایدن عملاً موجب شد تا زمانِ ارزشمند جهت تعامل با ایران از دست رود و در نهایت
خودِ آمریکاییها نیز شرط ایران مبنی بر محدود شدن مذاکرات به مسئله هستهای ایران
را بپذیرند.
با این حال، حتی با ازسرگیری مذاکرات
هستهای وین از تاریخ 29 نوامبر، واشنگتن هنوز رویکرد سازندهای از خود نشان نداده
و در این چارچوب برخی نظران و تحلیلگران نظیر «الکساندرا هال» از «بنیاد امنیت
جهانی» بر این باورند که «آمریکا بهگونهای در قبال ایران رفتار میکند که انگار
مایل است این کشور را به یک قدرت تمامعیار اتمی تبدیل کند. آمریکاییها بیش از این
نباید در مسئله هستهای ایران فرصتسوزی کنند و بایستی هرچه سریعتر به توافق و
تعهدات خود بازگردند. مسئلهای که در صورت عدم تحقق میتواند تبعات جبرانناپذیری
را برای آمریکا و منافع ملی آن به همراه داشته باشد. نباید فراموش کرد که ایران در
سال 2003 میلادی، تنها 300 سانتریفیوژ داشت اما اکنون بیش از 19 هزار سانتریفیوژ
فعال، غنیسازیِ بالای 60 درصد و دانشِ بومی تولید سانتریفیوژهای پیشرفته را در
اختیار دارد».
یکی دیگر از نمودهای ناکامی و شکست
سیاست خارجی دولت بایدن، عقبنشینی از افغانستان و سقوط کامل این کشور تنها ظرف
چند روز به دست طالبان بود. شیوه بیتدبیر و شتابزدهای که دولت بایدن در خروج از
افغانستان برگزید و اوج بیبرنامگی آن را نشان میداد، عملاً موجب شد تا اعتبار
آنچه آمریکا موقعیت هژمونیک خود در عرصه جهانی میخواند، به شدت تحقیر شود.
تصاویرِ تأسفبار از تلاشهای مردم افغانستان و همکاران محلیِ آمریکا و ناتو جهت
خروج از این کشور و حتی آویزان شدنِ آنها به هواپیماها، همه و همه موجب شد تا
بسیاری از کشورها در مورد منطقِ اعتماد و تکیه به دولت آمریکا تردید کنند. جدای
از اینها، با این مدل از عقبنشینی و سقوط حیرتانگیز و سریعِ دولت و سازوکارهای
سیاسی و نظامی و امنیتی که آمریکا ظرف 20 سال اشغالگری خود در افغانستان ساخته
بود، عملاً منطقِ حمله آمریکا به افغانستان در سال 2001 و ادعاهای دور و دراز آن
مبنی بر دولتسازی در افغانستان، همه زیر سؤال رفتند و مشخص شد که آمریکا ظرف این
20 سال، فقط و فقط در افغانستان مشغول به خیانت به ملت این کشور بوده و ثروتهای
ملی آنها را غارت کرده است.
دولت بایدن همچنین به زعم بسیاری از
تحلیلگرانِ، تمرکز اصلی خود را بر منطقه شرق آسیا و روسیه متمرکز ساخته و سعی دارد
روسیه و بهویژه چین را مهار کند. در واقع، این دولت اولویت اصلی خود را رقابت با
رقبای قدرتمند خود در عرصه جهانی تعریف کرده است. این در حالی است که هم چین و هم
روسیه، در دوره بایدن بر میزان اتحاد میان خود افزوده و در عین حال، به شدت آمریکا
را بهدلیل اقدامات آن در حوزه پیرامونی خود در کشورهایی نظیر تایوان و اوکراین
تحت فشار قرار دادهاند. در این راستا شاهد بودهایم که روسها در شرایط کنونی
قریب به 100 گردان نظامی را در نزدیکی مرز اوکراین مستقر کردهاند و در سوی دیگر
نیز چینیها بهطور مکرر بر میزان آمادگی خود در منطقه دریای چین جنوبی و تایوان
میافزایند و آمریکا و دولت تایوان را تهدید میکنند که اگر واشنگتن و تایپه
بخواهند دست به دست هم دهند و استقلال تایوان را اعلام کنند، ارتش آزادیبخش چین
در حمله به تایوان تردیدی نخواهد کرد، هم چین و هم روسیه، اتحاد خود را محکمتر
نیز کردهاند و در مسائل مختلف بینالمللی عملاً در حال رقابت با آمریکا و تضعیف
منافع این کشور هستند و این سیگنال را به آن میدهند که عصر یکجانبهگرایی آمریکا،
مدتهاست که به پایان رسیده است.
«کوتاه بیایید»، نسخه
مذاکره یا دیکتهنویسی؟!
روزنامه غربگرای آرمان میگوید: چاره
موفقیت مذاکرات وین، کاستن هرچه بیشتر سطح انتظارات از سوی طرفین است.
این روزنامه از قول دیاکو حسینی نوشت:
«مذاکرات منتج به برجام در دولتهای اوباما و روحانی، وجود فضای امیدوارکننده،
توزیع مزیتهای نسبی مثبت را مبنای گفتوگوها قرار داد بدین معنا که هرکدام از
طرفها میکوشیدند امتیاز بیشتری را در چانهزنیهای مذاکراتی به دست بیاورند و
امتیازهای کمتری را واگذار کنند. برخلاف آن، در مذاکرات احیای برجام که در شرایط
تعمیق بیاعتمادی، شکاف عظیم در انتظارات و ناامیدی از دستیابی به تحقق مطالبات
مطلوب آغاز شده، توزیع مزیت نسبی منفی اهمیت بیشتری یافته است. هرکدام از طرفهای
ایران و آمریکا سعی در مجاب کردن دیگری دارند که در صورت عدم موافقت با احیای
برجام، زیان بیشتری متحمل خواهند شد. این ویژگی نه تنها مذاکرات را به جدالی برای
کسب حیثیت تبدیل میکند بلکه به سادگی استعداد شکست را در آن میگنجاند؛ نه تنها
به این دلیل که هیچ کشوری نمیخواهد به توافقی تن دهد که ناشی از پذیرش پیامدهای
بدتر ناشی از فقدان آن توافق است، بلکه به این دلیل که در چنین توافق احتمالی
ناگزیر از سپردن امتیازهای بیشتری خواهد شد که در غیر این صورت میتوانست از آن
اجتناب کند. از آنجاییکه دولتها نمیتوانند رقیبشان را ذهنخوانی کنند، مسئله
توزیع مزیتهای نسبی منفی، همواره یک معضل برای نتیجه بخش بودن مذاکرات باقی خواهد
ماند. چه باید کرد؟ به زبان ساده کاستن هرچه بیشتر و البته متوازن از سطح انتظارات
به نحوی که افق دستیابی به دستاوردهای احتمالی بیش از احتمال شکست مذاکرات بهدلیل
فقدان امید به نتیجه باشد. هرچند بهخاطر نبود اعتماد کافی، دشوار خواهد بود که هر
یک از ایران و آمریکا، گام اول را بردارند؛ با این حال، مطالباتی هستند که هرکدام
میتوانند بر اساس اهمیت آن در حفظ و بهرهمندی از مزایای توافق نگه داشته یا کنار
بگذارند. تفاوت میان مزیتهای نسبی مثبت و منفی یکی از مهمترین تفاوتهای مذاکرات
منتج به برجام و مذاکرات احیای آن است که اولی را به نتیجه رساند و اکنون دومی را
به شکست مذاکرات تهدید میکند.»
این روزنامه همچنین در تحلیل دیگری خطاب
به تیم مذاکرهکننده ایرانی مینویسد: «مذاکرات بدون انعطاف، خراب کردن پلهای پشت
سر است. در میز مذاکره آنچه که اصل است و باید به آن توجه شود، بده بستان است.
ایران امروز میتواند امتیازات خوبی بگیرد اما باید امتیازاتی را نیز بدهد. نمیتوان
اینگونه گفت که هرچه ما میگوییم باید اصل باشد و دیگران نیز باید آن را بپذیرند.
این باور در اصول دیپلماتیک بیمعناست. تیم مذاکرهکننده ایران نباید در حین گفتوگوهایی
که در این روزها در جریان است، پلهای پشت سر خود را خراب کند و اصطلاحا نباید میز
خود را در جایی قرار دهد که امکان عقبنشینی وجود نداشته باشد. عنوان کردن نقطه
نظرات غیرقابل اجرا یکی از آن مواردی است که میتواند پلهای پشت سر تیم مذاکرهکننده
را خراب کند».
درباره این قبیل تحلیلهای نشریات غربگرا
گفتنی است که مخاطب آنها درباره لزوم انعطاف و عقبنشینی، صرفا طرف ایرانی است. از
سوی دیگر تظاهر به بیطرفی در دعوایی که یکطرف، تعهدات خود را زیر پا گذاشته و
حقوق طرف دیگر را تضییع کرده و همچنین دعوت به تنازل طرفین، دقیقاً طرفداری از طرف
زورگو و عهدشکن است. بهویژه اگر طرف عهدشکن در اثر زیادهخواهی و با این محاسبه
از توافق خارج شده باشد که بتواند امتیازات جدیدی طلب کند!
نکته مهم دیگر این است که برجام، چیزی
شبیه یک معامله اقتصادی نیست. در یک معامله و قرارداد اقتصادی، یک طرف پولی را میپردازد
و در ازای آن کالایی را میخرد. اینجا طرفین سود میکنند. اما در برجام، مذاکره
برای توقف یا محدود کردن 95 درصد برنامه هستهای ایران بود و حال آنکه برخورداری
از فناوری صلحآمیز هستهای، حق تصریح شده ایران طبق معاهده NPT محسوب میشود.
متأسفانه طرف ایرانی در حالی که در همان
دو ماه اول توافق و بدون گرفتن امتیازی، همه تعهدات خود را به انجام رسانده بود،
در 6 سال بعدی با دغلبازی، نقض سیستماتیک توافق و افزایش تدریجی تحریمها به بیش
از دو برابر قبل از توافق مواجه شد.
در چنین شرایطی وقتی یک روزنامه منتشره
در ایران میگوید باید «هرچه بیشتر از انتظارات کاست» و «باید انعطاف بیشتر نشان
داد»، دقیقاً به این معناست که همان دیکته مطلوب آمریکاییها را بپذیرید؛ یعنی
برجام را توافق سابق حساب کنید، از خسارتهای 6 سال عهدشکنی چشم بپوشید، اجازه
دسترسی به مکانیسم ماشه را به او بدهید و ضمنا به توافق «نقد- نسیه» جدید تن بدهید!
چند تصمیم مثبت به نفع بورس در بودجه 1401
در لایحه بودجه سال 1401، چند تصمیم مثبت
به نفع بورس پیشبینی شده است.
به گزارش «فرهیختگان»، بررسیها نشان میدهد
تصمیمات حمایتی دولت شامل: ۱- کاهش انتشار اوراق و
بازپرداخت ۱۵۵ هزار میلیارد تومانی دیون دولت، ۲- کمک ۱۰ هزار میلیارد تومانی دولت به صندوق
تثبیت بازار، ۳- کاهش ۵ درصدی مالیات شرکتها، ۴- اعمال مالیات بر سپردههای
بانکی اشخاص حقوقی و ۵- افزایش نرخ تسعیر ارز
به ۲۳ هزار تومان و حذف ارز است.
نگاهی به اعداد و ارقام بودجه سال آینده
نشان میدهد دولت در چند ردیف و تبصره از بودجه سال۱۴۰۱ نگاه ویژهای بهسمت خروج بورس از بحران داشته است. ازجمله این موارد،
تخصیص اعتبار جداگانه برای صندوق تثبیت بازار است. در این خصوص دولت ۱۰ هزار میلیارد تومان از مالیات نقلوانتقال سهام را که معادل
۳۷ درصد کل درآمد دولت از
مالیات بر ثروت است، میخواهد صرف کمک به صندوق تثبیت بازار کند.
مورد دوم، کاهش انتشار اوراق بدهی دولت
است. طبق آمارها، دولت سابق در سال ۱۳۹۹، حدود ۲۴۳ هزار میلیارد تومان اوراق در بازار سرمایه به فروش رسانده است. درمجموع
دولت پیشبینی کرده بود در سال ۹۹، حدود ۳۰۰ هزار میلیارد تومان اوراق بفروشد که توانسته ۸۱ درصد از آن را بفروشد. همچنین در همان سال ۱۳۹۹ دولت از محل فروش سهام یا همان خصوصیسازی از طریق واگذاری صندوقها در
بورس بالغبر ۳۵ هزار میلیارد تومان درآمد به دست آورده
است.
در قانون بودجه سال۱۴۰۰، دولت مجوز فروش ۱۳۲هزار و ۵۰۰میلیارد تومان اوراق داشته که در ۶ ماهه ابتدایی سال،
حدود ۱۲۶ هزار میلیارد تومان آن به فروش رسید و
حدود ۵ هزار میلیارد تومان آن باقیمانده است.
اما دولت در لایحه بودجه سال۱۴۰۱ قصد دارد ۸۸ هزار میلیارد تومان از محل واگذاری و فروش انواع اوراق درآمد کسب کند. این
رقم کاهش ۳۳ درصدی نسبت به سال۱۴۰۰ را نشان میدهد.
اما در سال آینده دولت برای تملک داراییهای
مالی نیز بازپرداخت ۱۵۵ هزار میلیارد تومانی
را در نظر گرفته که این رقم نیز بهنفع بازار سرمایه است.
از دیگر معافیتهای مالیاتی بودجه سال۱۴۰۱ معافیت مالیاتی ۵ درصدی تولید است.
کارشناسان اقتصادی میگویند این کاهش ۵ درصدی مالیات سودآوری
شرکتها را افزایش میدهد، چراکه برای شرکتهای بزرگ بورسی کاهش ۵درصدی مالیات معادل اعداد و ارقام قابلتوجهی خواهد بود. این معافیت
مالیاتی منجر به ارتقای سودآوری بازار و جذابتر شدن نسبتهای مالی برای سرمایهگذاران
میشود.
در بودجه سال ۱۴۰۱ چند اتفاق مهم رخ داده که یکی از آنها مربوط به حذف ارز ۴۲۰۰ تومان و افزایش نرخ تسعیر است. جدای از اینکه موافق یا مخالف حذف ارز ۴۲۰۰ و افزایش نرخ تسعیر ارز به ۲۳هزار تومان باشیم، در
چنین شرایطی و با حذف این نوع ارز بورسیها و فعالان بازار و سرمایه آماده جهش
خواهند بود، زیرا این امر موجب افزایش قابلتوجه درآمد صنایع مختلف همچون بهداشتی،
دارویی، نهادهها، صنایع غذایی و... خواهد شد.
لفاظیهای اسرائیل علیه ایران را حتی
آمریکا هم جدی نمیگیرد
اسرائیل درباره حمله به ایران بلوف میزند
و بایدن تمایلی به لفاظیهای تلآویو ندارد.
روزنامه آلمانی فرانکفورتر روندشاو در
تحلیلی نوشت: مقامات اسرائیلی هر چند یک بار از اقدام نظامی علیه برنامه هستهای
ایران سخن میگویند اما منتقدان هشدار میدهند که دولت جو بایدن این سخنان اسرائیل
را بیشتر به عنوان مانورهای مخرب میبیند. بهخصوص که علاقهمند به احیای توافق
هستهای است. اما گفته میشود واشنگتن تهدیدات لفظی تلآویو را تایید میکند، زیرا
از یکسو، مذاکرات وین ظاهرا به بنبست رسیده و از سوی دیگر در سال ۲۰۱۵، موفقیت مذاکرات تنها پس از فشارهای گسترده حاصل شد.
لفاظیهای جدید اسرائیل بازی با آتش بوده
ولی احتمالاً چیزی بیش از یک بلوف نیست. حتی نیروی هوایی مدرن اسرائیل بهتنهایی
نمیتواند سانتریفیوژهای زیرزمینی ایران را نابود کند. این امر مستلزم بمبهای
ویژه با نفوذ بسیار زیاد است که ارتش اسرائیل در اختیار ندارد. بهنظر نمیرسد
واشنگتن به مداخله مسلحانه واقعی علاقهمند باشد. اما جنگ روانی بهطور فزایندهای
در حال افزایش است.
اوفر شله، کارشناس دفاعی و نماینده سابق کنست،
توصیه میکند به جای اینکه اسرائیل مرتباً ایران را تهدیدی برای خود جلوه دهد،
باید این لفاظیها را که هیچکس جدی نمیگیرد، متوقف کند. ایهود باراک، نخستوزیر
اسبق اسرائیل نیز ارزیابی مشابهی دارد: «آیتاللهها بهعنوان یک کشور در آستانه
هستهای شدن، عملاً آسیبناپذیر خواهند بود، به تعادل استراتژیک با اسرائیل دست
خواهند یافت و آزادی عمل خود را در منطقه گسترش خواهند داد.»