مرگ شارلمانی۸-بهمن-۱۴۰۰
عمرش حدود ۷۰ سال و فرمانرواییاش ۴۷سال طول کشید و بیستوهشتم ژانویه سال ۸۱۴ در پایتختش آخن از دنیا رفت. قلمرو پهناورش را میان سه پسرش تقسیم کرده بود اما دو نفرشان قبل از او مُردند و میراث شارلمانی برای یکی از آنان باقی ماند.
به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «شارلمانی را بزرگترین شاه اروپا در سراسر قرون وسطی میشناسند؛ مردی که همه ویژگیهای مردان ممتاز آن دوره را یکجا در خود داشت. نیرومند و متهور بود و در کنش و واکنشهایش بدویتی آمیخته به خشونت دیده میشد. از سواد نوشتن بیبهره بود و فقط میتوانست برخی متون مذهبی را، آن هم به زحمت، بخواند. نزدیک به نیمقرن حکومت کرد و مشهور است که در چند دَه جنگ کوچک و بزرگ - و اغلب اوقات به عنوان فرمانده - حضور داشت. بیشتر از دیگر دشمنانش با ساکسونها جنگید و از سال ۷۷۲ میلادی به بعد، در مقاطع و به دلایل مختلف، پیوسته با آنان گلاویز بود. شارلمانی مسیحی که خودش را حامی و مدافع جهان مسیحیت میدید به این ساکسونهای کافر رحم نمیکرد و ریختن خونشان را عبادتی خالصانه میپنداشت (چنان که روزی چهار هزار و ۵۰۰ نفر از اسیران ساکسون را گردن زد.) با عزمی راسخ و البته حمایت تشکیلات کلیسا بر بخشهای وسیعی از قاره اروپا مسلط شد و حتی با عبور از پیرنه در اسپانیای اسلامی هم مداخله کرد.
ویل دورانت دربارهاش مینویسد: «شارلمانی همواره اداره امور مملکتی را بیش از جنگ دوست میداشت و از آن جهت به جنگ دست یازیده بود تا مگر به اجبار در اروپای باختری، یعنی سرزمینی که قرنها بر اثر اختلافات قومی و مذهبی دچار تفرقه و پراکندگی بود، نوعی یگانگی حکومت و دین پدید آورد. اکنون تمام اقوام ساکن اروپا از رود ویستول تا اقیانوس اطلس و از بالتیک تا جبال پیرنه، به علاوه تقریبا تمام ایتالیا و قسمت اعظم بالکان را زیر فرمان خویش درآورده بود. چگونه امکان داشت که مردی بهتنهایی قلمرویی چنین پهناور و متنوع را در عین کفایت اداره کند؟ قدرت جسمانی و شجاعت او به حدی بود که میتوانست هزار نوع مسئولیت، خطر و بحران و حتی توطئه فرزندان خویش را که میخواستند او را بکشند تحمل کند. از تعالیم پپن سوم - آن پادشاه خردمند و محتاط - و قساوت شارل مارتل هر دو بهرهمند بود، یا خون آنها در عروقش جریان داشت و خودش نیز در صلابت و قدرت مانند چکش بود. شارلمانی حوزه نفوذ پدران خویش را گسترش داد، با سازمان نظامی استواری آن را حراست کرد و شالوده آن را با شعایر و حرمت دین استحکام بخشید. او این قدرت را داشت که هم به کمک اندیشه مقاصد بالابلندی را بپروراند و هم وسایل تحقق آن امیال را فراهم کند و قادر بود لشکری را رهبری کند، مجلسی را تابع نظریات خویش سازد، اشراف را راضی نگه دارد، روحانیون را مطیع خود گرداند و بر حرمسرایی حکومت کند.»
عمرش حدود ۷۰ سال و فرمانرواییاش ۴۷سال طول کشید و بیستوهشتم ژانویه سال ۸۱۴ در پایتختش آخن از دنیا رفت. قلمرو پهناورش را میان سه پسرش تقسیم کرده بود اما دو نفرشان قبل از او مُردند و میراث شارلمانی برای یکی از آنان باقی ماند. شاه بزرگ در مراسمی باشکوه این پسرش - لویی زاهدپیشه - را جانشین رسمی خودش اعلام کرد و نوشتهاند که آن روز دست به آسمان برداشت و گفت: «سپاس بر تو ای پروردگار بزرگ که مرا توفیق مرحمت فرمودی تا با چشم خویش جلوس پسرم را بر اریکه خودم ببینم!» شارلمانی، چهار ماه بعد از این مراسم، پس از چند هفته تب و بیماری از پا افتاد و درگذشت. جسدش را زیر گنبد کلیسای جامع آخن خاک کردند.»