بالا گرفتن دعوای یک استاد دانشگاه با برخی پزشکان؛ چرا استدلالهای هر دو طرف نگران کننده است؟۱۰-بهمن-۱۴۰۰
چند سالی است که میان برخی منتقدان وضع موجود در سیستم درمانی کشور و جامعه پزشکی و نیز مدافعان این وضع دعوای شدیدی در گرفته که در طرف منتقدان یک نام بیش از نام های دیگر به گوش می رسد؛ نامی که با انتقادهای تند خود بسیاری از پزشکان را عصبانی کرده و البته خود نیز زیر تیغ انتقادهای جدی دیگری است.
«بازتاب»؛ آرش خداپرست- دکتر مجید حسینی- استادیار دانشگاه تهران و یکی از منتقدان جدی وضع موجود در سیستم پزشکی کشور چند سالی است که با طرح انتقاداتی پیرامون نبود عدالت آموزشی در کشور، رانتی شدن تحصیل در رشته های خاصی چون پزشکی و فرار پزشکان از پرداخت مالیات، به صدر اخبار مرتبط با این حوزه آمده است.
مجید حسینی در مواضع انتقادی خود پیرامون جامعه پزشکی کشور با تأکید بر اینکه اکنون در کشور به واسطه پولی شدن بسیاری از امور مثل آموزش، دیگر اقشار کم درآمد و دانش آموزان قشر ضعیف عملاً شانس قبولی در رشته هایی چون پزشکی را ندارند، جامعه پزشکی را یک گروه برنده توصیف می کند که به واسطه نابرابری های اجتماعی در حال بهره برداری حداکثری از شرایط موجود هستند.
او همچنین با تأکید بر تلاش بسیاری از پزشکان برای فرار مالیاتی و جدا کردن سبک زندگی خود از عامه مردم ایشان را به دفاع از این وضعیت متهم می کند و تأکید دارد که برای پایان دادن به این شرایط باید نظام آموزشی و سیستم پرداخت حقوق و مزایا به جامعه پزشکی کشور تغییر کند.
حسینی معتقد است مافیای پزشکی باعث شده در سیستم درمان مشکلات بسیاری بوجود بیاید و باعث توزیع نابرابر درآمد عظیم پزشکی در سیستم درمان شود. همچنین وی بر این باور است که ایران، بهشت پزشکان متخصص است چراکه درآمد سالیانه پزشکان متخصص در ایران بسیار فراتر از درآمد پزشکان متخصص در کشورهایی همچون آمریکا و کانادا است.
در واقع حسینی عقیده دارد اگر در کشور به ویژه در حوزه آموزش و پرورش شاهد یک نوع عدالت و برابری آموزشی باشیم، آنگاه همه اقشار جامعه اعم از کارگران، معلمان، و کارکنان بخش خصوصی و دولتی و… همه در یک سطح برابر قرار می گیرند و به واسطه این وضعیت فرزندان آنها نیز در یک رقابت برابر و بر اساس استعداد و نه میزان پولی که خانواده برایشان هزینه کرده اند، شانس پیشرفت و تصاحب کرسی های دانشگاهی در رشته های مهم مثل پزشکی می شوند.
در طرف مقابل و به واسطه خلط مبحث و مقدمات و نتایج پراشکالی که این استاد دانشگاه و همفکران او می گیرند، گروه زیادی از جامعه پزشکی در مقام دفاع از وضع موجود حاضر می شوند و به نقد و به بیان بهتر ترور شخصیتی مجید حسینی می پردازند.
به طور مثال با بیان روابط سیاسی و ویژه این منتقد با برخی شخصیت های ارشد سیاسی و اجرایی کشور و نیز منافعی که از این مسیر به دست آورده است و نیز فرستادن فرزندش به مدرسه غیرانتفاعی و… او را مصداق بارز منتقدی می دانند که خود در زندگی شخصی پر از اشکال های ریز و درشت است.
برخی نیز به تازگی پژوهش های علمی او را در ۱۰ سال گذشته را به نقد کشیده اند و بیان می کنند که منتقد وضع موجود نظام پزشکی کشور خود در زندگی و در مقام عمل پر از اشکال و ایراد است که نافی شایستگی او برای نقد دیگران است.
در واقع مدافعان وضع موجود در نظام آموزشی و نظام پزشکی بدون در نظر گرفتن اصل انتقادها با ترور شخصیتی تلاش می کنند تا اندک صداهای معترض موجود را خاموش کنند و از آنسو نیز امثال مجید حسینی نیز مشخص نیست که به واسطه سبک زندگی غالبی که دارد، دقیقاً هدفش از مسیری که در پیش گرفته است، چیست؟
فارغ از دفاعیات و انتقادهایی که در این گیر و دار و از سوی دو طرف نسبت به یک دیگر مطرح می شود، به نظر می رسد هر دو طرف ماجرا علی رغم برخی مواضع و نقدهای درست در اساس بحث خود دچار اشکالات جدی هستند که رسیدن به یک هدف مطلوب را با مشکل مواجه می کند.
توضیح مشخص اینکه امثال مجید حسینی در بیان نقدهای خود به نوعی دچار ساده سازی مسئله شده اند و به گونه ای نقدهای خود را مطرح می کنند که گویی در این کشور و حاکمیت تنها آنها هستند که به چنین کاستی هایی پی برده اند و دیگر افراد جامعه اعم از مردم و مسئولان و حتی جامعه پزشکی یا به این کاستی ها پی نبرده اند و یا بنایی برای حل آن ندارند.
این مواضع در حالی است که در همه سال و دهه های گذشته شاهد تلاش های مستمر نهادهایی چون کمیته امداد امام خمینی (ره) و دیگر نهادهای حمایتی و خود وزارت آموزش و پرورش برای حمایت ویژه آموزشی به ویژه دانش آموزان نخبه در قالب های مختلف بوده ایم که شاید مصداق بارز آن مدارس نمونه دولتی باشد که در نقاط مختلف کشور از دهه هفتاد شمسی دایر شد.
در واقع امثال مجید حسینی بدون توجه به تلاش های گذشته و نیز اکنون، صرفاً با تکیه بر برخی آمار و اطلاعات کلی و تأکید بر نتایج رویه های گذشته که در بروز آن عوامل متعددی دخیل بوده است، در حال طرح نقدهایی هستند که بعضاً نه خود مقید به عمل به آنها هستند و نه اگر خود در مصدر امور بودند تضمینی بر عملیاتی کردن داشتند.
از آنسو هم مدافعان وضع موجود بدون در نظر گرفتن اصل مباحث مثل بی عدالتی های آموزشی و نقش آن در توزیع نابرابر فرصت های شغلی آینده، فرار آشکار برخی پزشکان از پرداخت مالیات، مقاوت برخی پزشکان با افزایش ظرفیت های پزشکی و… صرفاً تلاش دارند تا با ترور شخصیتی منتقدان فضای حاکم را تثبیت کرده و در این فضا به تأمین حداکثری منافع خود بیاندیشند.
وضعیتی عجیب که به نظر می رسد زیر سایه ضعف دستگاه های متولی و ساختارهای پر اشکال موجود ایجاد شده و مادامی که این ضعف ها مرتفع نشود استمرار خواهد داشت و در سایه آن برخی افراد مثل همین دکتر حسینی از آن برای خود پایگاه اجتماعی حامی می سازند و برخی مثل همین جامعه پزشکی مدافع نیز در سایه تثبت فضای موجود به تأمین منافع حداکثری خود خواهند پرداخت.