برندگان نوسانات 25 ساله دلار 7آذر-95
نتایج یک پژوهش که بازار ارز ایران را در
25 سال اخیر بررسی کرده، حاکی از این است که طی دو دوره نوسان ارزی –نخست دوره میانه
دهه هفتاد و دوم دوره اوایل دهه نود- سیاستها و سیر تحولات ارزی، در جهت تامین
منافع «نوسانسازان» عمل کرده است. این بررسی عوامل فعال در بازار ارز را به دو
گروه «بنیادگراها» و «نمودارگراها» تقسیم کرده است و توضیح میدهد که بنیادگراها،
عوامل واقعی بازار ارز هستند که در تلاش برای شناسایی روند میانگین بازار ارز،
انتظارات را حول بازگرداندن نرخ به روند بلندمدت سوق داده و از این طریق، به تثبیت
بازار کمک میکنند.
در مقابل، نمودارگراها در هنگام نوسانات قیمتی، انتظارات را حول تشدید نوسانهای واقعشده سوق میدهند. یافتههای این پژوهش بیانگر این است که بهدلیل سیاست «تثبیت نرخ اسمی ارز»، شناسایی روند بلندمدت نرخهای حقیقی بازار ارز دشوار بوده و این امر به نفع نوسانسازان عمل کرده است. همچنین سیاستهای تثبیت بهدلیل همزمانی با سیاستهای پولی تورمی، بحرانهای آتی ارزی را در بطن خود پرورش داده است. از سوی دیگر، «دنیای اقتصاد» هم اخیرا در بررسیهای خود با استفاده از مدل «سهگانه ناممکن» نشان داده که تثبیت نرخ اسمی ارز در سالهای گذشته، امکان سیاستگذاری پولی مستقل در اقتصاد کشور را سلب کرده که در آشفتگی نرخهای بازار پول نیز موثر بوده است.
پژوهشهای مستقل نشان میدهد سیاست دولت در تثبیت نرخ اسمی دلار بیش از آنکه به نفع متقاضیان واقعی بازار ارز باشد ناخواسته در خدمت سوداگران ارزی بوده است.برای نمونه اقتصاد ایران در ربع قرن گذشته به طور مشخص دو تلاطم ارزی را تجربه کرده است. نتایج یک پژوهش نشان میدهد در این بازه زمانی، سهم «نمودارگراها» از کل تقاضای بازار ارز از «بنیادگراها» بیشتر شده است: نخست دوره 1372 تا 1378 و مورد بعدی، دوره اخیر شوک ارزی یعنی سالهای 1389 تا 1392. در این دستهبندی، کل تقاضای ارز موجود در بازار به دو دسته تقاضای نمودارگرا و بنیادگرا تقسیم شده و گفته میشود که بنیادگراها، عوامل اصلی فعال در بازار ارز هستند که با تلاش برای شناسایی انحراف نرخ از مقدار میانگین و انتظار برای بازگشت نرخ به آن مقدار، سهمی اساسی در تثبیت بازار دارند.
در مقابل، نمودارگراها در هنگام نوسانات قیمتی، انتظارات را حول تشدید نوسانهای واقعشده سوق میدهند. یافتههای این پژوهش بیانگر این است که بهدلیل سیاست «تثبیت نرخ اسمی ارز»، شناسایی روند بلندمدت نرخهای حقیقی بازار ارز دشوار بوده و این امر به نفع نوسانسازان عمل کرده است. همچنین سیاستهای تثبیت بهدلیل همزمانی با سیاستهای پولی تورمی، بحرانهای آتی ارزی را در بطن خود پرورش داده است. از سوی دیگر، «دنیای اقتصاد» هم اخیرا در بررسیهای خود با استفاده از مدل «سهگانه ناممکن» نشان داده که تثبیت نرخ اسمی ارز در سالهای گذشته، امکان سیاستگذاری پولی مستقل در اقتصاد کشور را سلب کرده که در آشفتگی نرخهای بازار پول نیز موثر بوده است.
پژوهشهای مستقل نشان میدهد سیاست دولت در تثبیت نرخ اسمی دلار بیش از آنکه به نفع متقاضیان واقعی بازار ارز باشد ناخواسته در خدمت سوداگران ارزی بوده است.برای نمونه اقتصاد ایران در ربع قرن گذشته به طور مشخص دو تلاطم ارزی را تجربه کرده است. نتایج یک پژوهش نشان میدهد در این بازه زمانی، سهم «نمودارگراها» از کل تقاضای بازار ارز از «بنیادگراها» بیشتر شده است: نخست دوره 1372 تا 1378 و مورد بعدی، دوره اخیر شوک ارزی یعنی سالهای 1389 تا 1392. در این دستهبندی، کل تقاضای ارز موجود در بازار به دو دسته تقاضای نمودارگرا و بنیادگرا تقسیم شده و گفته میشود که بنیادگراها، عوامل اصلی فعال در بازار ارز هستند که با تلاش برای شناسایی انحراف نرخ از مقدار میانگین و انتظار برای بازگشت نرخ به آن مقدار، سهمی اساسی در تثبیت بازار دارند.
در مقابل، نمودارگراها فعالانی هستند که بهعنوان مثال هنگام افزایش قیمت،
انتظارات را حول افزایش بیشتر شکل میدهند و در نتیجه، به تشدید نوسان کمک میکنند.
نکته جالب پژوهش مذکور این موضوع است که در دو دوره ذکرشده برای نوسان ارزی،
نمودارگراها سودی به مراتب بیشتر از بنیادگراها از تغییرات قیمت در بازار کسب کردهاند.
علاوه بر این، یافتههای این تحقیق بیانگر این است که به دلیل سیاستهای نادرست
پولی و ارزی در کشور، مقدار میانگین و بنیادی نرخ ارز هیچگاه برای عوامل
بنیادگرای بازار – و حتی خود سیاستگذار- معلوم نبوده و این امر، به نفع نمودارگراها
و در جهت تضعیف ثبات بازار عمل کرده است.
به گفته محققان، علت اصلی افزایش سهم نمودارگراها در بازار و وقوع بیثباتی
اولیه در این بازار به دلیل سیاستهای اشتباه مقامات پولی و مالی، اظهارات
غیرکارشناسی مقامات پولی، متنوع نبودن سمت عرضه این بازار، مستقل نبودن بانک مرکزی
و کارآ نبودن سایر بازارهای مالی و پولی است. علاوه بر این، همانطور که «دنیای
اقتصاد» بیشتر نیز این موضوع را مورد بررسی قرار داده، سیاست ارزی و پولی حاکم بر
اقتصاد کشور طی دهههای گذشته در تعارض با قواعد اساسی اقتصاد مانند نظریه «سهگانه
غیرممکن» است و در نتیجه، علاوه بر بیثباتی بازار ارز و سرایت تبعات این بیثباتی
به اقتصاد، سیاست پولی نیز استقلال خود را بازنیافته و نتیجه آن در مسائلی مثل
آشفتگی نرخها در بازار پول آشکار بوده است.
این پژوهش اقتصادی به بررسی نقش انتظارات ناهمگن در شکلگیری نوسانات نرخ
ارز پرداخته و با استفاده از دادههای زمانی مربوط به نرخ ارز اسمی غیررسمی در
بازه زمانی 1370 تا 1393 رفتار نرخ ارز با استفاده از رهیافت بنیادگراها-
نمودارگراها و روش مدلسازی مبتنی بر عامل، شبیهسازی شده است. این مطالعه با
عنوان «نقش انتظارات در شکلگیری نوسانات نرخ ارز» از سوی حبیب مروت و علی فریدزاد
گردآوری شده است.بر اساس ادبیات موضوع، انتظارات برونیابانه نوعی از انتظارات است
که بر اساس آن، اگر قیمت یک دارایی در حال افزایش باشد، سرمایهگذاران انتظار
دارند افزایش قیمت در دورههای آتی ادامه داشته باشد، از این رو تقاضای خود را با
افزایش قیمت، افزایش و در صورت کاهش قیمت، کاهش میدهند.
بنیادگراها در مقابل نمودارگراها
همانطور که در این مطالعه بیان شده است، نرخ ارز یکی از پرتلاطمترین
متغیرهای اقتصادی کشور در دو دهه گذشته بوده است. نوسانات نرخ ارز علاوه بر اثرگذاری
متداول بر تصمیمگیری عوامل اقتصادی و سرمایهگذاران، بر سیاستهای مالی دولت نیز
بسیار موثر است. همچنین از آنجا که مهمترین منبع بودجه دولت درآمدهای نفتی بوده
که بهصورت ارزی است، بنابراین پیشبینی درآمدهای ریالی ناشی از فروش نفت منوط به
پیشبینی نرخ ارز است چرا که با افزایش نوسانات نرخ ارز بر نااطمینانیهای قیمت
ریالی نفت افزوده شده و درآمدهای ریالی دولت را شدیدا تحت تاثیر قرار میدهد.
در این پژوهش دو فرض اساسی در نظر گرفته شده است؛ فرض اول این است که عوامل
بازار محدودیتهای شناختی در فرآوری و ارزیابی اطلاعات دارند. آنها قادر به درک
پیچیدگی مدل مورد استفاده نیستند. فرض دوم نیز این است که چون آنها از محدودیتهای
شناختی خود اطلاع دارند، تلاشی برای فهم کل پیچیدگیها نمیکنند، بلکه از قواعد
سرانگشتی ساده استفاده کرده و موقعیت خود را در بازار تعیین میکنند. عوامل در این
مدل همانند مدلهای سنتی عقلایی نبوده و در عین حال سادهلوح نیز نیستند، بلکه
رفتار خود را با توجه به انگیزهها تغییرداده و تعدیل میکنند.
سه توصیه برای بیثباتی ارز
پژوهشگران با توجه به یافتههای این تحقیق، بهمنظور کاهش نقش عوامل
غیربنیادی و نمودارگراها در بیثباتی نرخ ارز سه رهیافت اساسی توصیه کردهاند.
آنها معتقدند اولا معین بودن مقدار بنیادی نرخ ارز نقش مهمی در تصمیمگیری
بنیادگراها دارد. بنابراین باید تلاش شود تا با اتخاذ سیاستهای مناسب از تحریف
این متغیر مهم تصمیمگیری برای بنیادگرایان جلوگیری شود تا به این ترتیب
بنیادگراها که نقش مهمی در ثبات این بازار دارند، معیار مناسبی برای تصمیمگیری
خرید یا فروش ارز داشته باشند. این درحالی است که مقدار بنیادی نرخ ارز در کشور
مشخص نیست و بنیادگراها احتمالا مقدار تعادلی نرخ ارز را که تفاوت زیادی با مقدار
بنیادی نرخ ارز دارد معیار خرید و فروش قرار میدهند که در اکثر موارد زیان کرده و
از این رو فضا برای فعالیتهای سوداگرانه نمودارگراها فراهم میشود.
سه گانه غیرممکن
این در حالی است که به دلیل تثبیت نرخ ارز در سالهای اخیر، علاوه بر
تقاضای سفته بازی در بازار ارز، سیاستهای پولی و سرمایهگذاری در کشور نیز تحت
تاثیر قرار گرفته است. بر اساس نظریهای در مالیه بینالمللی که «سهگانه ناممکن»
یا «سهگانه تناقضآمیز» هم خوانده میشود، هیچ کشوری (با اقتصاد آزاد) نمیتواند
همزمان هم ورود و خروج سرمایه را آزاد بگذارد، هم نرخ برابری پول خود را ثابت یا
تقریبا ثابت نگهدارد و هم سیاست پولی مستقلی را دنبال کند. کشورها میتوانند دو
سیاست از سه سیاست فوق را به اجرا درآورند؛ اما اجرای هر سه آنها غیرممکن است.
منبع: دنیای اقتصاد