خبرگزاری پاسداران گزارش میدهد
جان
باختن 49 آذربایجانی و روزه سکوت پزشکیان/ خدای نکرده به نماینده تهران که توهین
نشده! 9آذر- 95
چرا با سیاست یک بام ودو هوا
وتناقش گویی آشکارا گزارش خبری داده شده
است . برای اینکه سئوال است آمارکشته شدگان انفجار حله در کربلا بیشتر بوده است .
یا کشته شدن برخورددو قطار مسافربری در سمنان؟ چرا درمورد یک خبر خیلی گرد وخاک
شده ودر مورددیگری سکوت شده است؟
انگار نائب رئیس
مجلس هم به تاسی از فرمایشات وزیر راه و شهرسازی که هر گونه نگرانی و اضطرابی را
نسبت به حادثه قطار مشهد تبریز، بیمورد بر میشمرد، بیتفاوتی را به حداعلای خود
رسانده است اصلا مگر چه اتفاقی افتاده بود؟! خدای نکرده به نماینده تهران که توهین
نشده بود! فقط 49 آذربایجانی در آتش زنده زنده سوختند و به خاکستر تبدیل شدند.
به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، صبح روز چهارم
آذرماه جاری بود که قطار تبریز- مشهد، تبریز را با 11 واگن به سمت مشهد ترک کرد و
فردا پنجم آذرماه حوالی 7 و 20 دقیقه صبح به دلیل خرابی در ایستگاه گرداب سمنان
متوقف شد.
این توقف شوم که
گویی از یک طرف با زیرساختهای کهنه و فرسوده ناوگان حمل و نقل کشور و از طرف دیگر
با بیتوجهی و بیمسئولیتی مسئولان دست به دست هم داده بود، موجب شد قطار سمنان-
مشهد با این قطار برخورد کرده و دو واگن از قطار تبریز، واگنهای دیزلی و چند واگن
قطار سمنان دچار آتشسوزی شوند.
ایستگاه سوت و کور
هفتخوان سمنان هیچ امکانات اولیهای برای اطفای حریق و به حداقل رساندن تلفات و
خسارات نداشت و گویی امدادگران و پرسنل خود قطار هم کاری جز بهت و حیرت از دستشان
بر نمیآمد تا قطار غریب و بیکس تبریز دور از چشم مسئولان و نمایندگان پرمدعایش
بسوزد و بسوزد و بسوزد و در نهایت با همه بیمهریها و بیکفایتیهای این گرداب
بغضآلود بسازد.
زائران واگن شماره
پنج قطار تبریز- مشهد که گویی شور و شوقشان برای زیارت امام غریبشان بیش از همه
بود، بیش از همه سوختند و به خاکستر تبدیل شدند؛ هیچ راه گریزی نبود؛ این واگن هم
واژگون شده بود و هم آتش گرفته بود و انگار دست سرنوشت هم با بی خیالی مسئولان در
یک کاسه بود تا شناسایی DNA برخی از این زائران بیتاب هم به سختی صورت گیرد.
اما تنها شعلههای
مهیب آتش نبود که به جان مردم داغدار آذربایجان؛ مشهد، سمنان و کل ایران زمین میافتاد.
نهیب سیاست بازیها، بیتوجهیها و سهلانگاریهای مسئولان و نمایندگان در برخورد
با این حادثه بسیار سوزناکتر از شعلههای آتش بود. به طوری که فراکسیون پرهیاهوی
مناطق ترکنشین مجلس به ریاست دکتر پزشکیان در برابر آلام بیشمار خانوادههای
داغدیده آذری ترجیح داد سکوت اختیار کند؛ فراکسیونی که همواره صدایش بلندتر از هر
فراکسیونی به گوش مردم آذربایجان میرسید و ادعایش گوش فلک را کر میکرد.
رئیس این فراکسیون
نیز کم از نام و آوازه نداشت و نطقهای آتشینش در واکنش به اتفاقات مختلف سیاسی
هنوز هم در گوش مردم آذربایجان زمزمه می کند.
اما بالاخره دکتر
مسعود پزشکیان پس از روزه سکوتی معنیدار لب به انتقادات آتشین دیگری گشود؛ اما نه
به دلیل حادثه غمانگیز قطار مشهد؛ رئیس فراکسیون مناطق ترکنشین مجلس این بار به
دفاع از نماینده معلومالحال مردم تهران در ساعت 12 شب برآمد و اقدام شبانه برای
جلب حضرت آقای صادقی را بدون اطلاع مجلس، اول از همه بیاحترامی به مجلس شورای
اسلامی و مردمی که به آنها رای دادهاند، دانست و بعد خط و نشان کشید که این رفتار
را حتما پیگیری خواهند کرد و از حیثیت مجلس دفاع میکنند.
با این اوصاف، عیار
حیثیت مجلس نیز به دست آمد. نباید به نمایندهای که شاکی خصوصی داشته و به عالی
رتبهترین مقام قضایی هم تهمت زده کسی بگوید بالای چشمت ابرو است؛ پزشکیان این
اجازه را نخواهد داد و کوبندهترین بیانات خود را صرف دفاع از او خواهد کرد. باشد
که شان و حیثیت مجلس حفظ شود.
انگار نائب رئیس
مجلس هم به تاسی از فرمایشات وزیر راه و شهرسازی که هر گونه نگرانی و اضطرابی را
نسبت به حادثه قطار مشهد تبریز، بیمورد بر میشمرد، بیتفاوتی را به حداعلای خود
رسانده و او نیز از بیمه حادثه دیدگان مطمئن بود. اصلا مگر چه اتفاقی افتاده بود؟!
خدای نکرده به نماینده تهران که توهین نشده بود! فقط 49 نفر آذربایجانی در آتش
زنده زنده سوختند و به خاکستر تبدیل شدند.
100 نفری هم مصدوم
شدند. قطار هم که بیمه داشت و دیه متوفیان را به خاکسترشان خواهند پرداخت. دیگر چه
مشکلی باقی می ماند.
FATF
هم که نبود ارتباطی به ما داشته باشد و ما بخواهیم از آن سردر بیاوریم! مسئله فقط
49 نفر آذربایجانی و خانوادههای داغدارشان بود که سوختند و خاکستر شدند و بر
زخمشان که نه، بر خاکسترشان نمک بیتفاوتی و بیمسئولیتی پاشیدند.
تنها به صدور پیام
تسلیت چند سطری بسنده کرده و بدون شک علل و عوامل این سانحه باید از سوی مسئولان
امر به دقت مورد بررسی قرار گیرد و وزارت راه و شهرسازی نیز اهم اقدامات خود در
این خصوص را به سمع و نظر مردم عزیزمان برسانند.
کاش این قطار در
جایش میخکوب میشد و از حرکت باز میایستاد؛ کجا بودند این نقص فنیها که از همان
ابتدای حرکت دامنگیر این قطار مظلوم میشدند و او را از رفتن باز میداشتند؛ کجا
بودند این سهلانگاریها و بیتفاوتیها که راه حرکت قطار را مسدود کنند؛ کجا
بودند این تاخیرهای چندساعته... و چه با عجله به سوی سرنوشت غمبار خود میشتافت
این قطار:
ساخلایین گئدن
قاطاری
بو قاطار ویصالدان
حسرته گئدیر
وطن اورگین دن غربته
گئدیر
دییسن آیری بیر
قسمته گئدیر
داغلار، داغلار
ساخلایین گئدن قاطاری
گولوش آپاریر گوز
یاشی قالیر
بو قاطار آیریلیق
هاواسی چالیر
داغلار ساخلایین
گئدن قاطاری
نولار «داغلار
ساخلایین بوقاطاری» که این قطار بیپناه راه قهر و نیستی را در پیش گرفته؛ «داغلار
ساخلایین بوقاطاری» که این قطار از بیمهریها و بی مسئولیتیها دل چرکین است و
آرام و قرار ندارد؛ خود را به آتش میاندازد و سر ایران را به درد میآورد. نولار
«داغلار ساخلایین بوقاطاری»...