يادداشت روز : اوین نامه ی کیهان "تب و تاب طبيب اعظم

اوین نامه ی کیهان یکشنبه 7 آذرماه سال 1395
يادداشت روز :   اوین نامه ی کیهان "تب و تاب طبيب اعظم(ص)"
باهربهانه ای باید از موضع بازجویی وتحریف وسقسطه گری های حوزوی- پاسداری روضه خوانی مبسوط درراستایا  هداف خاص ترسیم شده که تقریباً ثابت هستند خوانده شود
1- بالغ بر 500 سال است «تمدن مدرن» با همه توانمندي هايش، دين را زير سوال مي برد، ترور شخصيت و سرکوب مي کند، خرافه و اسباب عقبگرد مي شناساند و با آن مي جنگد تا نابود کند يا به گوشه انزوا بکشاند. غرب جديد موفق شد مسيحيت و يهوديت را چنان منکوب يا تحريف کند که يا به گوشه کليسا و کنيسه بخزند، يا اينکه به استخدام دربيايند. دين، افيون توده ها و اسباب عقب ماندگي جا انداخته شد و به ويژه در سده اي که گذشت، زير دست و پا ماند. اسلام اما- هرچند تلاش شد سرنوشت مشابهي پيدا کند- همچنان از ملت هاي رنج کشيده و انسان هاي به ستوه آمده از جباريت مدرنيته دلبري مي کند.
    2- کار دين به برکت پيامبر اعظم(ص) آن قدر بالاگرفته که فلان مهره ليبرال تحت الحمايه شوراي روابط خارجي آمريکا با اشاره به ستيزه گري غرب عليه اسلام مي گويد «تز سکولارها درباره جدايي حکومت از دين، در جهان واژگونه شده است؛ به اين دليل که وجود دين را در عمق زندگي ايرانيان و بازگشت دين را در مغرب زمين مي توانيم ببينيم. آنچه گمان مي رفت رو به احتضار مي رود يا مرده است، خوب يا بد، ظاهرا تجديد حيات کرده، برخاسته و ديگران را به نگراني افکنده است. سکولاريسم که قرار بود نسبت به اديان بي طرف باشد، اکنون ستيزه گر شده و با برخي اديان رسما درمي آويزد و مي ستيزد و وجود اجتماعي آنان را تحمل نمي کند» (سروش، دانشگاه پاريس، مرداد 86) و «رفته رفته سکولاريسم وارد دوره ميليتانت (نظامي گرانه) و ستيزه جو مي شود چون هاضمه قبلي را از دست داده است. سکولاريسم هاضمه اش براي بلعيدن اديان ضعيف، قوي بود اما دين قوي و فربه را نمي تواند ببلعد لذا ستيزه گر مي شود.» (اسفند 88، دلفت هلند)

    3- اين جاذبه با وجود همه تخريب ها و ترور شخصيت ها- و حتي بدعملي ها- از کجا مي آيد؟ فقط با يک نظريه جذاب روبرو هستيم يا نه، فراتر از ايده خوب، سيره و منش جذابي هم در ميان است؟ پيامبر اعظم(ص) ستودني و دوست داشتني و دل باختني است، چون غمخوار و شريک غم انسان ها و «طبيب جمله علت ها»ست. و مگر مي شود رنجور و بي پناه باشي و طبيبي را که براي نوع رنج کشيدگان و محرومان و غم زدگان و دردمندان، خود را به آب و آتش مي زند و از جان در حد هلاک مايه مي گذارد، عزيز و محبوب نشماري؟! بهترين توصيف ها را اميرمومنان(ع) درباره حضرت خاتم الانبيا(ص) فرموده «طبيب دوار بطبّه قد احکم مَراِهُمه و اَحمي موَاسِمُه». طبيبي بود- نه در مطب نشسته- که دنبال دردمند مي گشت براي علاج و تسکين درد. آنجا که درد با مرهم و مسکّن چاره مي شد، مرهم هايي محکم مي بست. اما با همه جاذبه و مهرباني و عطوفتش، هر جا عفونت شدت گرفته بود، دريغ نداشت که موضع عفونت را داغ بزند. در نهايت جاذبه بود اما از داغ و دافعه به هنگام ضرورت دريغ نداشت. آموخت که اصل دين جاذبه است اما حريم و حصار آن، همان دافعه ها و نهي از منکر و جهاد و مجاهدت با پليدي ها و فساد و طغيان و استکبار است.

    4- کار از همين جا دشوار شد. پيامبر(ص) «رحمهًْ للعالمين» بود اما نمي توانست «صلح کل» باشد. نمي توانست بر سر حقوق ضعفا و محرومان يا حقوق الهي معامله و مصانعه و مداهنه کند؛ با همه تساهل و تسامح و حلم و گذشتي که داشت. جنگ و تخريب و ترور شخصيت از همين جا آغاز شد. روز اول دعوت، پرسيد اگر بگويم دشمن پشت همين کوه کمين کرده، آيا باور مي کنيد؟ عوام و خواص و اشراف يکصدا گفتند بله که قبول مي کنيم. ما از «محمد امين» جز راستي نديده و نشنيده ايم. اما تا فرمود «من براي رسالت الهي مبعوث شده ام» و دعوت به حق و عدالت کرد، اشراف شوريدند و کوشيدند عوام جاهل را نيز عليه او بشورانند يا حضرت را در ذهن مردم، نعوذبالله ساحر و کاهن و مجنون و کذّاب جا بيندازند. ابتدا حربه «تطميع» و سپس «تهديد و محاصره و تحريم و ترور و جنگ» را عليه رسول خدا(ص) به کار گرفتند؛ که اگر پيشنهاد شاهنشاهي بر قريش و به عقد درآوردن يکي از دختران آنها را مي پذيرفت، کار به توطئه و تهديد و تحريم و ترور و جنگ نمي کشيد. جهاد کبير و عدم تبعيت از اشراف و طواغيت را از همان روز اول آغاز کرد، آنجا که در پاسخ تطميع ها فرمود «اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند تا از رسالت الهي روي برگردانم، هرگز چنين نمي کنم». اين منطق باصلابت، دشمن فراوان داشت؛ از سران قريش و امپراتورهاي جهان، تا همراهان زياده طلب و رياست طلب و خودبنياد. تا پايان تاريخ نيز هر ملت و حاکميتي به آن حضرت اقتدا کرد، نوع اين دشمنان ستيزه جو و متعدي را پيش روي خود خواهد يافت و اين دشمني خبيثان عالم، نشانه سلامت يک ملت و حکومت است.

    5- از نشانه هاي عفونت، تب کردن است. اما هر تب کردني علامت بيماري نيست، که گاه عين سلامت و فضيلت و کرامت است. اگر اميرمومنان(ع) درباره پيامبر(ص) فرمود «احمي مواسمه. بر عفونت ها، داغ هاي سوزان مي گذاشت»، اين تعبير از خود پيامبر است که «مثل المومنين في توادّهم و تعاطفهم و تراحمهم مثل الجسد اذ اشتکي منه عضو تُداعي ساير الجسد بالسَّهَر و الحُمي. مثال مومنان در دوستي و عطوفت و مهرباني متقابل نسبت به يکديگر، مثال يک پيکر است که اگر عضوي از آن به درد و شکايت آمد، ساير اعضا به واسطه بي خوابي و تب همراهي مي کنند». بي دردي و بي تفاوتي نسبت به غم هاي مردمان در مدينه و تمدني که پيامبر بنا نهاد جايي نداشت. «اولويت» و «دل مشغولي» پيامبر(ص)، همين رنج هاي مردم و درمان آن مطابق نسخه شفابخش الهي بود؛ حتي اگر در اين راه چنان حريص و مشتاق و پيگير باشد که از جان مايه بگذارد. «فلعلّک باخع نفسک». (آيه 3- سوره شعرا)
    6- چنين رسالتي بي ترديد اعلان جنگ به همه ظالمان و طاغوتيان و مستکبران و غارتگران حقوق مردم است. به تعبير حضرت امام خميني(ره)، مرز اسلام ناب با «اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام ملاهاي کثيف درباري، اسلام مقدس نماهاي بي شعور حوزه هاي علمي و دانشگاهي، اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زر، اسلام فريب و سازش و اسارت، اسلام حاکميت سرمايه و سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنه ها و در يک کلمه اسلام آمريکايي» است. مگر مي شود مدعي پيروي از رسول خدا(ص) بود اما با اشرافيت فاسد مفسد و غارتگر بيت المال (در هر لباسي که باشد) و زالوصفتان و بزک کنندگان مستکبران کنار آمد يا از حلقوم توده ها زد و در شکم سيري ناپذير اشراف ريخت؟ مگر مي شود پيرو پيامبر اعظم(ص) بود و با جباران عالم سازش کرد؟ مگر مي شود در ميان مستکبران، دنبال پليس خوب و معتدل براي ساخت و پاخت و مذاکره و معامله بود؟ به تاسي از همين منطق نبوي است که رهبر معظم انقلاب فرمودند «مبارزه با نظام سلطه و استکبار تعطيل پذير نيست و آمريکا مصداق اتّم استکبار است... خودتان را آماده کنيد براي ادامه مبارزه با استکبار». به تعبير رساي حضرت امام خميني(ره) «امروز خدا ما را مسئول کرده است. نبايد غفلت نمود. امروز با جمود و سکون بايد مبارزه کرد و شور و حال حرکت انقلاب را پابرجا داشت. من باز مي گويم همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند که غرب و شرق تا شما را از هويت اسلامي تان- به خيال خودشان- بيرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد که اگر لحظه اي آرام گذاريد، لحظه اي آرامتان نمي گذارند».

    7- اسلام ناب، يک هندسه کلّي تغييرناپذير دارد که جهاد و مجاهدت و امر به معروف و نهي از منکر، رکن ذاتي آن است. اين فرمايش از اميرمومنان است که؛ «هرگاه آتش جنگ گداخته و شعله ور مي شد، به رسول خدا پناه مي برديم، و او از همه ما در نبرد به دشمن نزديک تر بود». اين غلط ترويج شده در سال هاي اخير، دروغ بزرگي است که کساني بگويند تهديد دشمن و سايه جنگ را بايد با انفعال و دعوت به سازش برطرف کرد. اتفاقا براي تهديد نشدن و امنيت يافتن بايد جنگيد؛ اگر ملت و حاکميتي پيشدستي کرد و براي دفاع از آرمان هايش جنگيد، دشمنان نمي توانند با او بجنگند اما اگر پيشدستي نکنند و به سينه دشمن طماع نکوبند، قطعا جنگ توام با ذلت و شکست را به عمق خانه خويش خواهند کشاند. پيامبر(ص) به واسطه مقاومت در جنگ پرابتلاو تهديد احزاب بود که بشارت داد «الان نغزوهم و لايغزوننا. از امروز، ما با آنها مي جنگيم و آنها با ما نمي توانند بجنگند». و همان گونه هم شد. اما 30 سال بعد کار به جايي رسيده بود که اميرمومنان خطاب به لشکر ناهمراه و سست عنصر خويش مي فرمود «به شما گفتم با دشمنان بجنگيد پيش از آن که با شما بجنگند... به خدا سوگند با هيچ قومي در خانه اش نجنگيدند مگر آن که او را خوار ساختند. اما شما مسئوليت را به گردن يکديگر انداختيد و همديگر را خوار کرديد تا غارتگران تاختند» (خطبه 27 نهج البلاغه) و «براي شما نقشه مي کشند اما نقشه نمي کشيد؛ از قلمرو اطراف شما مي کاهند و به خشم نمي آييد. چشم از شما برنمي دارند و نمي خوابند اما شما در غفلت غوطه وريد. به خدا سوگند خوارکنندگان يکديگر، مغلوب شدند» (خطبه 34 نهج البلاغه)...ادامه اين روند قهقرا به مظلوميت جانسوز امام حسن مجتبي(ع) و سپس مصيبت کربلاانجاميد.

    8- نقطه مقابل پيامبر(ص) در درون جامعه اسلامي کجاست؟ قرآن مي فرمايد «ان تنصروالله ينصرکم و يثبت اقدامکم». شرط ثبات قدم و پابرجايي، ياري دين خداست و رويکرد از احکام الهي، بي ثباتي و عقبگرد و عقب نشيني مقابل دشمن را به دنبال مي آورد. دور شدن از فرهنگ مجاهدت و امر به معروف و نهي از منکر، موجب وارونگي و مسخ شخصيت مي شود و آنجاست که فرد يا گروه از ابتذال و انحطاط به ابتهاج مي آيد به جاي اينکه شرمسار شود، و از فضيلت ها احساس شرم يا انزجار مي کند؛ چون دستگاه سنجش و نگرش او زير و رو شده است. به تعبير اميرمومنان «نخست درجه از جهاد که باز مي مانيد، جهاد با دستانتان است، سپس جهاد با زبان تان و پس از آن، جهاد با دل هايتان. پس هر کس معروف را در دل نستايد و منکر را ناخوش ندارد، طبيعتش دگرگون مي شود و بالاي او جاي پايين او قرار مي گيرد و پايين وي به جاي بالاي او»؛ جاي فضيلت و رذيلت- شرم يا شعف و شرف- در او وارونه مي شود. آنگاه مايه هاي شرمساري را مي ستايد و اسباب شرف و عزت را مايه شرمساري مي پندارد؛ درست مثل برخي اشراف امتيازطلب و انقلابيون پشيمان.
نويسنده: محمد ايماني