مغز چگونه بدون اطلاع شما تصمیم می‌گیرد؟

ریشه یابی توهم ذهنی؛
مغز چگونه بدون اطلاع شما تصمیم می‌گیرد؟
شما چه می‌بینید؟ خرگوش یا اردک

در جهانی پر از ابهام، ما همان چیزی را می‌بینیم که دلمان می‌خواهد!

مغز چگونه بدون اطلاع شما تصمیم می‌گیرد؟فرادید| استادیوم پرینستون پالمر فیلد، سال 1951 میلادی – فصل پاییز بود و مسابقه فوتبال آمریکایی بین دو تیم تایگرز و دارت‌ماوث در جریان بود. دیک کازمایر، ستاره تیم تایگرز یک پاسور و دونده تمام عیار بود و بعدها توانست برنده جایزه "هایزمن تروفی" [1] شود.

به گزارش فرادید به نقل از نوتیل،
 بازی نفس‌گیر و پُر پنالتی بود که البته بدون تلفات هم نبود: تقریبا ده نفر از بازیکنان مصدوم شدند؛ بینی کازمایر نیز شکست و به سرش هم ضربه‌ای شدید وارد شد. نیویورک تایمز در توصیف بازی از عنوان "بازی پر زد و خورد" استفاده کرد که در آن هر یک از تیم‌ها «دیگری را متهم به شروع درگیری می‌کردند.»

آن مسابقه علاوه بر روزنامه‌های ورزشی، تیتر یک ژورنال علمی به نام "روانشناسی اجتماعی و غیرعادی" 
[2] نیز گشت. بلافاصله پس از بازی، دو روانشناس به نام "آلبرت هاستورف" [3] و "هادلی کانتریل" [4] با بازیکنان هر دو تیم دانشگاهی مصاحبه کرده و علاوه بر آن فیلم بازی را نشانشان دادند. آن‌ها می‌خواستند پاسخ سوالاتی از این قبیل را متوجه شوند: «به نظر شما کدام تیم بازی را به درگیری کشاند؟»

واکنش‌ها آنقدر به تعصب تیمی آمیخته بود که پژوهشگران به نتیجه‌گیریِ عجیبی رسیدند: «داده‌های بدست آمده نشان می‌دهد هیچ "چیزی" به نام "مسابقه" وجود ندارد که همه مردم به یک نسبت "شاهد" آن بوده باشند.» به عبارت بهتر، هر کسی طوری به آن مسابقه فوتبال آمریکایی نگاه کرده که دلش می‌خواسته؛ اما سوال اینجاست که چگونه این کار را انجام داده‌اند؟ آن‌ها احتمالا یک نمونه خوب از تعریف نظریه ناهماهنگی شناختی [5] لئون فِستینگر هستند. او معتقد بود که "افراد اطلاعات را بر اساس باورهای قبلیِ خودشان شناسایی و تفسیر می‌کنند.»

مغز چگونه بدون اطلاع شما تصمیم می‌گیرد؟
توهم بصری خرگوش-اردک نخستین بار توسط روانشناس آمریکایی "جوزف جاسترو" طراحی شد

پاسخ بازیکنان پس از مشاهده و تفسیر فیلم مسابقه با پاسخ کودکان پس از مشاهده تصویر توهم انگیز خرگوش-اردک مشابهت معناداری داشت.

زمانی که تصویر فوق در روز یکشنبه عید پاک 
[6] به کودکان نشان داده شد، اغلب آن‌ها خرگوش را تشخیص دادند در حالی که در یکشنبه‌های دیگر اردک را می‌دیدند. [7] در تصویر بالا هم خرگوش وجود دارد و هم اردک و انتقال به یکی از دیگری نیازمند کمی زمان و تلاش است. زمانی که این تصویر را به دختر پنج ساله‌ام نشان دادم و از او پرسیدم که چه می‌بیند، دخترم پاسخ داد: «اردک.» بعد به او گفتم: «آیا چیز دیگری هم می‌بینی؟» دخترم کمی جلوتر رفت و خم به پیشانی‌اش انداخت. باز پیشنهاد دادم «خب، شاید یک جانور دیگر هم در عکس قایم شده باشد!» سپس دخترم که انگار از پیدا کردن جواب بال درآورده بود، لبخندی زد و پاسخ داد: «خرگوش.»

اصلا قرار نبود حالم بد شود، زیرا پژوهش انجام شده توسط الیسن گاپنیک و همکارانش نشان داد که هیچ کودکی بین سنین 3 تا 5 سالگی نمی‌تواند خودش به صورت خودکار تصویر دیگر را شناسایی کند. در آن آزمایش، حتی از گروهی از کودکان بزرگتر – که هنوز "ساده" بودند – پرسش به عمل آمد: تنها یک سوم آنان توانستند تصویر دیگر را نیز شناسایی کنند.

مغز چگونه بدون اطلاع شما تصمیم می‌گیرد؟
توهم کوزه‌-چهره‌ها؛ از این تصویر در آزمایش الیسن گاپنیک و همکاران استفاده شد


اکثر کودکانِ دیگر زمانی که وجود یک ابهام در عکس به آن‌ها اشاره شد، توانستند حیوان پنهان دیگر را شناسایی کنند. نکته حائز اهمیت در آن پژوهش این بود که کودکانی که موفق به تشخیص هر دو تصویر در عکس شدند، آن‌هایی بودند که در تمرین‌های سنجش «تئوری ذهن» 
[8] عملکرد بهتری داشتند. این تئوری به توانایی ما در نظارت بر "وضعیت ذهنی‌مان در ارتباط با جهان" اشاره دارد. (مثلا، به کودکی یک جعبه مداد رنگی نشان داده می‌شود ولی بعد او متوجه می‌شود داخل آن چندین شمع قرار دارد. سپس از او خواسته می‌شود تا پاسخ کودک دیگر در برابر همین ابهام را حدس بزند.)

البته اگر شما هم نتوانستید همین توهم خرگوش-اردک (یا هر تصویر مشابه دیگری) را حدس بزنید، چندان جای نگرانی نیست: چندین مطالعه نشان داده که بزرگسالان (که به قول پژوهشگران قابلیت‌های تجسمی پیچیده‌‌تری نسبت به کودکان دارند) نیز قادر به انتقال تصویر نیستند. حتی بین آن‌ها، یک گرایش خاص از لحاظ خوانش غالب وجود ندارد: شاید تعداد افرادی که خرگوش را می‌بینند کمی بیشتر باشد، اما تعداد اردکی‌ها هم کم نیست. برخی معتقدند که "راست دست و چپ دست بودن" افراد ممکن است دخیل باشد اما هیچ پژوهشی تا به امروز به نتیجه مطلوب و موثقی در این زمینه دست نیافته است. مثلا همسر من خرگوش می‌بیند ولی خودم اردک؛ اتفاقا هر دوی‌مان هم "چپ دست" هستیم!

البته بالاخره همه ما می‌توانیم پس از چند ثانیه تامل خرگوش یا اردک را تشخیص دهیم؛ ولی یک چیز وجود دارد که برای هیچ کس ممکن نیست: هیچ کس، حتی شما هم صرفنظر از میزان تلاشتان، نمی‌تواند هم اردک و هم خرگوش را همزمان مشاهده کند.

از لیزا فلدمن برت 
[9] نظرش در مورد زندگی در جهان استعاره‌ایِ خرگوش-اردک را جویا شدم. لیزا رئیس آزمایشگاه "اِفکتیو ساینس" در دانشگاه "نورث ایسترن" است. او فورا پاسخ داد: «به نظرم حتی نیازی نیست از واژه استعاری استفاده کنی!» وی در ادامه توضیح داد که ساختار مغز ما به گونه‌ای است که ارتباطات درونیِ بین نورون‌ها نسبت به ارتباطاتی که از جهان پیرامونْ داده‌های حسی را جمع‌آوری می‌کنند، بیشتر است.

لیزا با توجه به همین تصویر ناقص می‌گوید: «مغز جزئیات را پُر کرده و به داده‌های ورودیِ ابهام‌انگیز معنا می‌بخشد... مغز اندامی استنتاج زا است.» لیزا سپس از یک فرضیه محکم به نام "کدگذاری پیش‌گویانه" صحبت می‌کند که محبوبیت آن فرضیه در حال افزایش است؛ بر اساس این فرضیه، شناخت‌ها توسط مغز هدایت شده و سپس توسط دروندادهای دریافتی از جهان پیرامون تصحیح می‌شوند. او می‌گوید: «آن به تنهایی موثر نیست. مغز باید روش‌های دیگری برای کار کردن پیدا کند، به همین خاطر مدام پیش‌بینی می‌کند. اما زمانی که اطلاعات حسیِ دریافتی با پیش‌بینی‌تان تفاوت داشته باشد، شما یا آن پیش‌بینی را تغییر می‌دهید و یا اطلاعات حسیِ دریافتی را.»
یک چیز وجود دارد که برای هیچ کس ممکن نیست: هیچ کس، حتی شما هم صرفنظر از میزان تلاشتان، نمی‌تواند هم اردک و هم خرگوش را همزمان مشاهده کند.

ارتباط بین درونداد حسی از یک طرف و بین پیش‌بینی و شکل‌گیری باور از طرف دیگر، در آزمایشگاه بررسی شده است. در پژوهش چاپ شده در ژورنال نوروسایکولوژیا، وقتی از افراد خواسته شد تا صحت یک جمله‌ی حاوی ارتباط بین شی و رنگ – مثلا اینکه موز زرد است – را بررسی کنند، همان بخش‌هایی از مغز فعال شدند که مثلا در پاسخ به درک یک رنگ فعال می‌شدند. به عبارت بهتر، فکر کردن در مورد رنگ زرد موز با دیدن یک موز واقعی، عملی یکسان است – نوعی بازْ ادراک، که در یادآوری یک خاطره نیز به وقوع می‌پیوندد (گرچه محققان باور دارند که "ادراک و دانش تجسمی، پدیده‌ای مشابه نیستند).

باورهایمان را بر اساس تجارب دریافتی‌مان از جهان پیرامون و از طریق پنجره ادراکی ایجاد می‌کنیم، اما بعد همان باورها همچون یک لنز عمل کرده و فقط بر روی چیزهایی تمرکز می‌کنند که تمایل دارند ببیند.

در اوایل سال جاری در یک آزمایشگاه روانشناسی در دانشگاه نیویورک، از گروهی خواسته شد تا یک ویدیوی 45 ثانیه‌ای از درگیری خشن بین یک افسر پلیس و یک فرد غیرمسلح را مشاهده کنند. نکته ابهام‌انگیز، لحظه دستبند زدن به آن شخص توسط پلیس بود که رفتار پلیس در آن به نظر کمی غیر مناسب می‌آمد. از افراد پیش از مشاهده ویدیو خواسته شد تا نظرشان را بیان کنند. در حین تماشای ویدیو، حرکت چشم آن‌ها ثبت شد. سپس از آن‌ها خواسته شد تا مقصر را مشخص کنند. نتیجه آن جالب بود: افرادی که هنگام تماشای ویدیو بیشتر به پلیس نگاه می‌کردند، قضاوت محکم‌تری نسبت به او داشتند (و مانند توهم خرگوش-اردک، افراد قادر نیستند همزمان هر دو شخص را با هم ببینند.)

مغز چگونه بدون اطلاع شما تصمیم می‌گیرد؟

اما اساسا چرا چنین ارزیابی‌هایی را انجام می‌دهیم؟ هیچ پاسخ قطعی برای این سوال وجود ندارد. چندین پژوهش نشان داده‌اند که حین تماشای تصاویر مربوط به یک "هم نژادی،" نوعی امضای نورونی در اشخاص وجود دارد. به عبارت بهتر افراد به اعضای تیم خودشان نسبت به شخصی از یک نژاد دیگر است، بیشتر توجه می‌کنند. (در حقیقت در تصویر خرگوش-اردک نیز ما در آن واحد فقط به یک تصویر توجه می‌کنیم.) جی ون باول [10]، استاد روانشناسی دانشگاه نیویورک، می‌گوید: «در دنیایی زندگی می‌کنیم که تقریبا هر چیزی می‌تواند به طُرق مختلف تفسیر شود. به همین خاطر، ما مدام بین خرگوش و اردک در انتخابیم.»

علاوه بر آن، ما حتی نسبت به تصمیم‌هایمان هم لجاجت می‌ورزیم. در پژوهشی که اختصاصا بر اساس تصویر خرگوش-اردک طراحی شد، بالستیس و همکاران چندین تصویر توهم‌زا از "جانوران دریایی" و "حیوانات مزرعه" را به شرکت‌کنندگان نشان دادند؛ آن‌ها در ازای هر شناساییِ صحیح و غلط، مثبت و منفی دریافت می‌کردند. حال اگر بازی را با امتیازات مثبت به پایان می‌رساندند، آب نبات ژله‌ای دریافت می‌کردند. اگر امتیازات در نهایت منفی می‌شد، آن‌ها لوبیای کنسرو شده هدیه می‌گرفتند.

قلق مسابقه اما در تصویر آخر نهفته بود: تصویری ابهام انگیز از یک شکل بین اسب و فوک (دومی بیشتر به چشم می‌آمد.) افراد برای اینکه آن لوبیاهای کوفتی نصیبشان نشود، همان تصویر غالب‌تر را حدس می‌زدند. اکثرا هم همین کار را کردند. اما اگر شخصی هر دو تصویر را می‌دید ولی فقط یکی را گزارش می‌
کرد، چه می‌شد؟ به همین دلیل، تیم پژوهشی مجدد آن آزمایش را بر روی گروهی دیگر و با استفاده از تکنیک "ردیابی چشم" تکرار کردند. افرادی که بیشتر به بخش "حیوانات مزرعه" علاقه داشتند، بر روی جعبه مربوط به آن کلیک کرده و پاسخ سوالات را دادند. در ابتدا مشخص شد که انتخابات افراد کاملا آگاهانه است. اما زمانی که در آزمایش از حربه "خطای کامپیوتری" استفاده شد تا افراد را از جایزه دور نگه دارد، اغلب آن‌ها قادر به «تفسیر دوباره عکسی که در ذهنشان شکل گرفته، نبودند.»

این اتفاقات حتی در مورد نحوه "تشکیل خاطرات" نیز رخ می‌دهد. کارا فدرمایر و همکاران در پژوهشی اطلاعات تاریخی پیرامون یک کاندیدای انتخاباتی را به چالش کشیدند. آن‌ها اطلاعاتی را به مایکل دوکاکیس نسبت دادند که نشان داد "سیگنال‌های حافظه‌ای" همان تاثیری را بر روی "اطلاعات اشتباه" دارند که بر روی "خاطرات ثبت شده" دارند. این تغییرات حتی بدون آگاهی ما شکل می‌گیرد. مثلا اگر به والدین، تصاویری از کودکان فلج شده را به عنوان عوارض جانبی یک واکسن نشان دهیم، احتمالا اجتناب آن‌ها از زدن واکسن به کودکانشان بیشتر است.

اینکه ذهن ما چگونه دستخوش تغییر می‌شود و تفسیر خرگوش-اردک را انتقال می‌دهد، کاملا مشخص نیست. از مدت‌ها پیش این بحث در جریان بوده است. یک استدلال، تحلیل "پایین به بالا" است؛ بدان معنا که ممکن است نورون‌هایی که تجسم اردک را برای شما ایجاد می‌کنند، خسته یا "اشباع" شوند و سپس تصویر خرگوش در ذهنتان شکل گیرد. یا اینکه نحوه طراحی چنین انتقالی را در ذهن می‌طلبد.

مغز چگونه بدون اطلاع شما تصمیم می‌گیرد؟


استدلال مخالف آن، تحلیل "بالا به پایین" است که می‌گوید اتفاقاتی در مغز رخ می‌دهد که باعث انتقال تصویر از خرگوش به اردک و بالعکس می‌شود: قبلا آن را آموخته‌ایم، منتظرش هستیم و پیوسته دنبالش هستیم. به افرادی که در مورد فرآیند انتقال چیزی گفته نمی‌شود، کندتر تصویر دیگر را شناسایی می‌کنند اما به محض اطلاع، سرعت شناسایی و انتقال افزایش می‌یابد. برخی نیز یک مدل هایبرید را توصیه می‌کنند و هر دو استدلال بالا به پایین و پایین به بالا را به چالش می‌کشند. [11] 

یورگن کورنمایر، پژوهشگر آلمانی، و همکارانش یک مدل هایبرید را پیشنهاد داده‌اند. وی به من توضیح داد که حتی فعالیت اولیه چشم‌ها و دستگاه بینایی مانع پیاده‌سازی تحلیل "بالا به پایین" می‌شود – جریان اطلاعات به هیچ وجه نمی‌تواند یک طرفه باشد. آن‌ها می‌گویند که حتی اگر ما آگاهانه به اردک و خرگوش توجه نکنیم، مغزمان به شکلی ناخودآگاه به آن پرداخته و تصمیم می‌گیرد. با توجه به این مدل، مغز خودش تصمیم می‌گیرد و تنها آدم ساده لوح، آن وسط، خود شما هستید!

البته نمی‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که سیاست و یا بحث‌های جنجالی دیگر را می‌توان صرفا با تزریق اطلاعات درست حل و فصل کرد. پژوهش انجام شده توسط پرفسور "دان کاهان،" استاد روانشناسی و پژوهشگر دانشگاه ییل، نشان داد که قطبی شدن در بحث‌هایی مانند تغییرات اقلیمی صورت نمی‌گیرد زیرا یک طرف تحلیلی‌تر فکر کرده و طرف دیگر غيرمستدل‌ و متعصبانه نظر می‌دهد. در عوض، احتمال نمایش «ادراک انگیزشیِ مبتنی بر ایدئولوژی» در افرادی که بیشتر توسط فعالیت‌هایی نظیر «بازتاب ادراکی یا شناختی» و همچنین «سواد علمی» مورد سنجش قرار می‌گیرند، بسیار بالاتر است. در واقع، آن‌ها بیشترین تمرکز را بر روی همان اردکی داشتند که می‌دانستند جلوی چشم‌شان است.

پی‌نوشت‌ها

[1] جایزه Heisman Trophy به بهترین بازیکن یک تیم دانشگاهی تعلق می‌گیرد که از اعتبار خوبی هم برخوردار است.
[2] ژورنال
Journal of Abnormal and Social Psychology
[3]
Albert Hastorf
[4]
Hadley Cantril
[5] نظریه ناهماهنگی شناختی (
Cognitive Dissonance) بر این اصل که افراد به دنبال سازگاری بین انتظارات خود و واقعیت خود هستند٬ پایه‌ریزی شده‌است. لئون فستینگر (Leon Festinger) در تعریف نظریۀ ناهماهنگی شناختی می‌گوید که افراد رانه‌ای برای کاهش ناهماهنگی دارند. آن‌ها این کار را با تغییر در گرایش‌ها، اعتقادها و کنش‌هایشان انجام می‌دهند.
[6] عید پاک یکی از روزهای تعطیل در سال مسیحی است که یکشنبه‌ای در ماه مارس یا آوریل است. مسیحیان بر این باورند که در این روز عیسی مسیح پس از اینکه به صلیب کشیده شده بود دوباره زنده شده و برخاست. در روز عید پاک، بچه‌ها تخم مرغ‌های رنگین را که «خرگوش» در گوشه و کنار باغ پنهان کرده، پیدا می‌کنند و با لذت می‌خورند. خرگوش نماد زایش و باروری است.
[7] بروگر، پی. و بروگر، اس. خرگوش بانی در اکتبر: آیا به اردک تغییر قیافه داده است؟ ژورنال مهارت‌های حرکتی و ادراکی، شماره 76. صص 577 – 578 (1993 میلادی)
[8] نظریه ذهن (
Theory of Mind) در روان‌شناسی عبارت است از توانایی نمود دادن وضعیت‌های ذهنی از قبیل باورها، مقاصد، خواسته‌ها، وانمود کردن‌ها و دانش و غیره به خود و دیگران؛ و همچنین درک اینکه دیگران نیز دارای باورها، خواسته‌ها و نیاتی متفاوت از ما می‌باشند.
[9]
Lisa Feldman Barrett
[10]
Jay Van Bavel
[11] کورنمایر، جی و باخ، ام. درک ذهنی: زمانی که مغز ما تحت تاثیر قرار می‌گیرد اما ما به آن توجه نمی‌کنیم. ژورنال ویژن، شماره 9. صص 10 – 1 (سال 2009 میلادی).



منبع: Nautil
ترجمه: وبسایت فرادید