گزیده ها قسمت دوم 8 مهر - 98
از آمریکا عصبانی باشید نه از منتقدانی که امروز را پیشبینی میکردند
از آمریکا عصبانی باشید نه از منتقدانی که امروز را پیشبینی میکردند
روزنامه جمهوری اسلامی از روزنامههای حامی برجام در گذشته، به نیت خوانی
تحسین منتقدان دولت درباره سخنرانی روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل پرداخت.
این روزنامه مینویسد: برجام برای کشور ما یک دستاورد بزرگ برآمده از مذاکرات پراهمیت با قدرتهای بزرگ جهان است و حفاظت از آن وظیفه دولت و بخش دیپلماسی خارجی است.
منظور از موفق بودن دیپلماسی خارجی در حفاظت از برجام این نیست که به هر قیمتی برجام حفظ شود، بلکه منظور اینست که با حفظ اصول و کرامت کشور و تأمین حقوق ملت، بتوانیم برجام را حفظ کنیم. اگر بخواهیم مشخصاً درباره بعضی مصادیق اصول و کرامت و حقوق کشور و ملت سخن بگوییم، برخورداری از اقتدار دفاعی کشور و کوتاه نیامدن در موضوع موشکها، که از موارد مورد اعتراض غربیهاست، باید مورد تأکید ما باشد و در این زمینه به هیچ وجه عقبنشینی نکنیم.
این روزنامه میافزاید: اینکه مخالفان دولت این روزها در شیپور تمجید از سفر رئیسجمهور به سازمان ملل میدمند، نشانه تغییر نظر آنها نسبت به دولت و رئیسجمهور نیست. آنها از اینکه احساس میکنند برجام به ایستگاه آخر رسیده و سفر رئیسجمهور به سازمان ملل و تلاش دستاندرکاران سیاست خارجی کشور برای حفاظت از برجام به نتیجه نرسیده، خوشحالند. این خوشحالی که وجه مشترک مخالفان داخلی برجام با دشمنان خارجی است، نشانه روشنی از عدم موفقیت سیاست خارجی در حفاظت از برجام است.
دولت، شخص رئیسجمهور و دستاندرکاران سیاست خارجی کشورمان برای جلوگیری از نابودی برجام باید تلاش بیشتری به عمل آورند. راههای نرفتهای در بخش سیاست خارجی وجود دارد که میتوان با پیمودن آنها همراه با حفاظت از عزت و کرامت و اصول و آرمانها، از برجام نیز حفاظت کرد.
تحلیل عجیب و غریب روزنامه مذکور با همین جمله تمام میشود، بدون این که بگوید کدام راه نرفته برای نجات برجام مانده است؟! آیا هنوز گردانندگان این روزنامه باور نکردهاند آمریکا شیطان بزرگ است و ذات کار شیطان، فریب و بدعهدی است؟!
ثانیاً مگر آقای روحانی تصریح نکرده بود اروپاییها آقا اجازه هستند و آمریکا کدخداست و بستن با کدخدا راحتتر است. وقتی آمریکا رسماً از برجام خارج شده و زیر تعهداتش زده و اروپا هم 16 ماه است گربهرقصانی میکند، برجام را با کدام طرفها و برای چه باید حفظ کرد؟ دادن امتیازهای یکطرفه؟
اصلاً اگر برجام دستاورد بزرگی است، چرا به این سرانجام پرخسارت و عبرتآموز منتهی شد؟ چگونه توافق فاقد ضمانتی بود که براحتی توانستند بعد از گرفتن همه امتیازات، آن را زیر پا بگذارند؟ به تعبیر رهبری «دشمن خرشان از پل گذشت؛ به ریش شما میخندند، این قدر اینها وقیحاند.»
اگر قرار نیست برجام را به هر قیمت حفظ کنیم، چرا باید آن را به هر قیمت حفظ کنیم؟! نویسنده روزنامه مذکور چرا به جای آن که از آمریکا عصبانی باشد، از منتقدانی که سخنان رئیسجمهور علیه راهزنی آمریکا را مورد تحسین قرار دادهاند، عصبانی شده است؟ خدای ناکرده آمریکایی هستند یا این که از پیشبینی درست منتقدان درباره عاقبت برجام ناراحت هستند؟
این روزنامه مینویسد: برجام برای کشور ما یک دستاورد بزرگ برآمده از مذاکرات پراهمیت با قدرتهای بزرگ جهان است و حفاظت از آن وظیفه دولت و بخش دیپلماسی خارجی است.
منظور از موفق بودن دیپلماسی خارجی در حفاظت از برجام این نیست که به هر قیمتی برجام حفظ شود، بلکه منظور اینست که با حفظ اصول و کرامت کشور و تأمین حقوق ملت، بتوانیم برجام را حفظ کنیم. اگر بخواهیم مشخصاً درباره بعضی مصادیق اصول و کرامت و حقوق کشور و ملت سخن بگوییم، برخورداری از اقتدار دفاعی کشور و کوتاه نیامدن در موضوع موشکها، که از موارد مورد اعتراض غربیهاست، باید مورد تأکید ما باشد و در این زمینه به هیچ وجه عقبنشینی نکنیم.
این روزنامه میافزاید: اینکه مخالفان دولت این روزها در شیپور تمجید از سفر رئیسجمهور به سازمان ملل میدمند، نشانه تغییر نظر آنها نسبت به دولت و رئیسجمهور نیست. آنها از اینکه احساس میکنند برجام به ایستگاه آخر رسیده و سفر رئیسجمهور به سازمان ملل و تلاش دستاندرکاران سیاست خارجی کشور برای حفاظت از برجام به نتیجه نرسیده، خوشحالند. این خوشحالی که وجه مشترک مخالفان داخلی برجام با دشمنان خارجی است، نشانه روشنی از عدم موفقیت سیاست خارجی در حفاظت از برجام است.
دولت، شخص رئیسجمهور و دستاندرکاران سیاست خارجی کشورمان برای جلوگیری از نابودی برجام باید تلاش بیشتری به عمل آورند. راههای نرفتهای در بخش سیاست خارجی وجود دارد که میتوان با پیمودن آنها همراه با حفاظت از عزت و کرامت و اصول و آرمانها، از برجام نیز حفاظت کرد.
تحلیل عجیب و غریب روزنامه مذکور با همین جمله تمام میشود، بدون این که بگوید کدام راه نرفته برای نجات برجام مانده است؟! آیا هنوز گردانندگان این روزنامه باور نکردهاند آمریکا شیطان بزرگ است و ذات کار شیطان، فریب و بدعهدی است؟!
ثانیاً مگر آقای روحانی تصریح نکرده بود اروپاییها آقا اجازه هستند و آمریکا کدخداست و بستن با کدخدا راحتتر است. وقتی آمریکا رسماً از برجام خارج شده و زیر تعهداتش زده و اروپا هم 16 ماه است گربهرقصانی میکند، برجام را با کدام طرفها و برای چه باید حفظ کرد؟ دادن امتیازهای یکطرفه؟
اصلاً اگر برجام دستاورد بزرگی است، چرا به این سرانجام پرخسارت و عبرتآموز منتهی شد؟ چگونه توافق فاقد ضمانتی بود که براحتی توانستند بعد از گرفتن همه امتیازات، آن را زیر پا بگذارند؟ به تعبیر رهبری «دشمن خرشان از پل گذشت؛ به ریش شما میخندند، این قدر اینها وقیحاند.»
اگر قرار نیست برجام را به هر قیمت حفظ کنیم، چرا باید آن را به هر قیمت حفظ کنیم؟! نویسنده روزنامه مذکور چرا به جای آن که از آمریکا عصبانی باشد، از منتقدانی که سخنان رئیسجمهور علیه راهزنی آمریکا را مورد تحسین قرار دادهاند، عصبانی شده است؟ خدای ناکرده آمریکایی هستند یا این که از پیشبینی درست منتقدان درباره عاقبت برجام ناراحت هستند؟
عقدهگشایی ارگان حزب اشرافی علیه روشنگریهای
آلاحمد
سردبیر روزنامه اجارهای
و اشرافی «سازندگی»، ضمن عقدهگشایی علیه جلال آلاحمد او را هیجانزده، عوامفریب
و فاقد سواد علمی و شلخته توصیف کرد!
محمد قوچانی در ارگان حزب کارگزاران نوشت: «جلال آلاحمد» همچنان شمایل روشنفکری ایران است: هیجانزده، عوامگرا، خطابهخوان، همهچیزدان، کلبیمسلک و چپزده! که این همه را از مقتدایان فرهنگیاش بهخصوص
ژان پل سارتر به ارث برده است...
جلال هیجانزده بود. هیجانزدگی و شتابزدگی برای روشنگری حتی در نثر شکسته جلال بهچشم میخورد و این- به تعبیری شلختگی ادبی- در پروپاگاندای روشنفکری ایرانی به فضیلت بدل شده است.
اما هیجانزدگی زبان جلال ریشه در هیجانزدگی ذهن او داشت. او بهعنوان مقتدای روشنفکری ایرانی در هیچ دانش اجتماعی یا انسانی یا طبیعی صاحب کرسی نبود. نه در تاریخ، نه در ادبیات، نه در فلسفه، نه در جامعهشناسی، نه در اقتصاد، نه در سیاست، نه در حقوق، نه در طب، نه در فیزیک، نه در شیمی، نه در هنر و نه در حوزه، نه در دانشگاه.
گرچه آثاری مانند «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» را در کتابخانهها در رده آثار علوم اجتماعی ردهبندی میکنند اما نگاهی دوباره و اثر نقد علمی به این آثار نشان میدهد که هیچکدام از این دو کتابچه دارای اسلوب علمی نیست.
جلال اما خود عوامفریب بود و در شهیدسازی چیرهدست بود و بلکه معلم اول بود. او بود که شیخ فضلالله نوری را از دشمن مشروطه به قهرمان مشروطه بدل ساخت. و جلال چپزده هم بود. جلال آلاحمد در واقع حلقه وصل روشنفکری چپ و روحانیت انقلابی ایران است که بسیاری از مفاهیم سوسیالیستی را حلال میکرد و این مفاهیم را از جناح چپ الحادی به جناح چپ اسلامی میرساند.»
البته علت گستاخی عضو حزب اشرافی و غربزده کارگزاران علیه یک روشنفکر توبهکرده معترض به خیانتهای روشنفکری غربزده روشن است. آلاحمد منتقدی بیرون از جریان روشنفکری نیست که بتوان او را به سنگ تحجر و بیخبری از روشنگری طرد کرد. و چون از درون این جریان بیرون آمده، مستندای روشن و قوی درباره خیانتهایشان به ملت ایران در سده اخیر و در بحبوحه نهضتها و انقلابهای ملت ایران دارد؛ چه غربگراها و چه شرقگراهای روشنفکر.
بنابراین لازم نبوده او جامعهشناس و فیلسوف و اقتصاددان و حقوقدان باشد یا پزشکی و شیمی و فیزیک خوانده باشد (چنانکه قوچانی مدعی است و طلب میکند). او مشاهداتش در بطن این جریان و خیانتهای آن را با قلمی قدرتمند و کمنظیر روایت میکند؛ ضمن اینکه قطعاً صدها برابر سردبیر ارگان حزب کارگزاران و سایر اعضای مرکزیت این حزب، سواد و دانش و مطالعه داشته است. (و عجیبتر اینکه سردبیر کممایه سازندگی، در طول این سالها درباره انواعی از مسائل تخصصی و علمی که فاقد کمترین دانش درباره آنهاست، اظهارنظر کرده و حکم! داده است).
آلاحمد شهادت میدهد که مدعیان روشنفکری و نقل و اعتراض، وقتی با قیام
امام خمینی(ره) و ملت ایران در ۱۵ خرداد مواجه شدند، دستهای خود را بر بیتفاوتی در خون مردم مظلوم ایران شستند و جانب طاغوت را گرفتند؛ و این اعتراض آلاحمد، از نگاه همه سرسپردگان به آمریکا و غرب که با شالودهشکنی انقلاب اسلامی مسئله دارند، جرم بزرگی است! همچنانکه عضو کارگزاران، با ادبیاتی شبیه ادبیات روشنفکران انگلوفیل، علیه شیخ شهید نهضت عدالتخواهی و مشروطیت که حاضر نشد زیر بیرق روس، انگلیس و عثمانی برود و جان خود را نجات دهد، عقدهگشایی میکند، و این در حالی است که شیخ فضلالله نوری بنیانگذار نهضت بود، پیش از آنکه روشنفکر نمایان، مردم را بفریبند و بر سر سفره سفارت انگلیس (حامی همیشگی استبداد در ایران) بکشانند.
محمد قوچانی در ارگان حزب کارگزاران نوشت: «جلال آلاحمد» همچنان شمایل روشنفکری ایران است: هیجانزده، عوامگرا، خطابهخوان، همهچیزدان، کلبیمسلک و چپزده! که این همه را از مقتدایان فرهنگیاش بهخصوص
ژان پل سارتر به ارث برده است...
جلال هیجانزده بود. هیجانزدگی و شتابزدگی برای روشنگری حتی در نثر شکسته جلال بهچشم میخورد و این- به تعبیری شلختگی ادبی- در پروپاگاندای روشنفکری ایرانی به فضیلت بدل شده است.
اما هیجانزدگی زبان جلال ریشه در هیجانزدگی ذهن او داشت. او بهعنوان مقتدای روشنفکری ایرانی در هیچ دانش اجتماعی یا انسانی یا طبیعی صاحب کرسی نبود. نه در تاریخ، نه در ادبیات، نه در فلسفه، نه در جامعهشناسی، نه در اقتصاد، نه در سیاست، نه در حقوق، نه در طب، نه در فیزیک، نه در شیمی، نه در هنر و نه در حوزه، نه در دانشگاه.
گرچه آثاری مانند «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» را در کتابخانهها در رده آثار علوم اجتماعی ردهبندی میکنند اما نگاهی دوباره و اثر نقد علمی به این آثار نشان میدهد که هیچکدام از این دو کتابچه دارای اسلوب علمی نیست.
جلال اما خود عوامفریب بود و در شهیدسازی چیرهدست بود و بلکه معلم اول بود. او بود که شیخ فضلالله نوری را از دشمن مشروطه به قهرمان مشروطه بدل ساخت. و جلال چپزده هم بود. جلال آلاحمد در واقع حلقه وصل روشنفکری چپ و روحانیت انقلابی ایران است که بسیاری از مفاهیم سوسیالیستی را حلال میکرد و این مفاهیم را از جناح چپ الحادی به جناح چپ اسلامی میرساند.»
البته علت گستاخی عضو حزب اشرافی و غربزده کارگزاران علیه یک روشنفکر توبهکرده معترض به خیانتهای روشنفکری غربزده روشن است. آلاحمد منتقدی بیرون از جریان روشنفکری نیست که بتوان او را به سنگ تحجر و بیخبری از روشنگری طرد کرد. و چون از درون این جریان بیرون آمده، مستندای روشن و قوی درباره خیانتهایشان به ملت ایران در سده اخیر و در بحبوحه نهضتها و انقلابهای ملت ایران دارد؛ چه غربگراها و چه شرقگراهای روشنفکر.
بنابراین لازم نبوده او جامعهشناس و فیلسوف و اقتصاددان و حقوقدان باشد یا پزشکی و شیمی و فیزیک خوانده باشد (چنانکه قوچانی مدعی است و طلب میکند). او مشاهداتش در بطن این جریان و خیانتهای آن را با قلمی قدرتمند و کمنظیر روایت میکند؛ ضمن اینکه قطعاً صدها برابر سردبیر ارگان حزب کارگزاران و سایر اعضای مرکزیت این حزب، سواد و دانش و مطالعه داشته است. (و عجیبتر اینکه سردبیر کممایه سازندگی، در طول این سالها درباره انواعی از مسائل تخصصی و علمی که فاقد کمترین دانش درباره آنهاست، اظهارنظر کرده و حکم! داده است).
آلاحمد شهادت میدهد که مدعیان روشنفکری و نقل و اعتراض، وقتی با قیام
امام خمینی(ره) و ملت ایران در ۱۵ خرداد مواجه شدند، دستهای خود را بر بیتفاوتی در خون مردم مظلوم ایران شستند و جانب طاغوت را گرفتند؛ و این اعتراض آلاحمد، از نگاه همه سرسپردگان به آمریکا و غرب که با شالودهشکنی انقلاب اسلامی مسئله دارند، جرم بزرگی است! همچنانکه عضو کارگزاران، با ادبیاتی شبیه ادبیات روشنفکران انگلوفیل، علیه شیخ شهید نهضت عدالتخواهی و مشروطیت که حاضر نشد زیر بیرق روس، انگلیس و عثمانی برود و جان خود را نجات دهد، عقدهگشایی میکند، و این در حالی است که شیخ فضلالله نوری بنیانگذار نهضت بود، پیش از آنکه روشنفکر نمایان، مردم را بفریبند و بر سر سفره سفارت انگلیس (حامی همیشگی استبداد در ایران) بکشانند.
همان کلاهبرداری اروپا و همان خنده تلخ
روحانی
قهقهه و خندههای
یکطرفه روحانی در دیدار نخستوزیر انگلیس، یادآور خندههای او در ملاقات با جک
استراو وزیر خارجه وقت انگلیس مقارن با اولین توافق فسخ شده توسط سه دولت اروپایی
در سال 82 است.
مشرق با اشاره به تصاویر منتشره از ملاقات روحانی با بوریس جانسون نوشت: این تصاویر باید تداعی کننده خنده روحانی مقابل جک استراو در نشست سعدآباد در سال 1382 بود.
آنچه جالب توجه است، تکرار همه موضوعاتی است که در ابتدای دهه هشتاد شمسی برای تیم هستهای روحانی و یارانش اتفاق افتاد، بدعهدی و دروغگویی تروئیکای اروپایی در موضوع پرونده هستهای ایران.
در مهر ماه 82 توافق سعدآباد بین ایران و تروئیکای اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) منعقد شد.
روحانی در کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» (خاطرات توافق سعدآباد) آورده است: «ذهنیت عدهای از مسئولین این بود که... مذاکره با اروپا بینتیجه است... و آمریکا همواره به دنبال تحریم ایران... است و موضوع هستهای بهانهای است که آن را رها نخواهد کرد... اما ذهنیت من این بود که با صبر و حوصله و تدبیر... با اروپا میتوانیم به نوعی به توافق برسیم».(162-161)
پس از این خوشبینی، روحانی در بخشی از کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» به نامه مهمی اشاره میکند که خطاب به «محمد البرادعی» نوشته شده و به بدعهدی طرف اروپایی اذعان شده است: «متأسفانه، در مقابل اگر نگوییم هیچ، ایران مابهازای بسیار اندکی دریافت کرد و بارها اقدامات اعتمادساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن، با قولهای انجام نشده و درخواستهای بیشتر روبهرو شد».(589-588)
وی در بخش دیگری از کتاب خاطرات خود با اشاره به نامه ایران به آژانس (10 مرداد 84) آورده است: «پس از گذشت بیش از سه ماه مذاکره بعد از موافقتنامه پاریس، آشکار شد که سه کشور اروپایی / اتحادیه اروپا خواهان تطویل مذاکرات و احتمالاً عدم دستیابی به نتیجه مطلوب هستند و بنابراین نمیخواهند در برابر حق غیرقابل انکار ایران برای از سرگیری فعالیت غنیسازی تسلیم شوند و انگیزه یا توانایی ارائه طرح خود درباره تضمینهای عینی ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران و نیز تضمینهای محکم درباره همکاریهای اقتصادی، فناوری و هستهای و تعهدات محکم درباره مسائل امنیتی را نیز ندارند».(589)
روحانی در بخش دیگری از کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» (مرداد 84) به بسته پیشنهادی سه کشور اروپایی به ایران نیز اشاره میکند: «این پیشنهاد به نحو حق به جانبی، حقوق و مجوزهایی را برای سه کشور اروپایی فرض میکند که به وضوح فراتر از حقوق بینالملل است و حتی با آن در تعارض قرار میگیرد و تکالیفی برای ایران فرض میکند که هیچ جایگاهی در حقوق و رویهها ندارند. این پیشنهاد دربردارنده مجموعهای از تقاضاهای یکجانبه و خودخواهانه و فراقانونی از ایران است که گستره آن از انکار حق حاکمیت تا واگذار کردن حقوق غیرقابل انکار خودش را دربر میگیرد... بسته پیشنهادی مذکور در زمینه تقاضاها از ایران بسیار طولانی، اما در مورد پیشنهادهای ارائه شده به ایران به طور مضحکی کوتاه و نارسا میباشد. فقدان هرگونه تلاش برای ایجاد ظاهری متوازن، این پیشنهاد را به دستور استعماری کاپیتولاسیون شبیه میسازد.»(604-603)
نکته قابل توجه اینجاست که روند مذکور در توافق سعدآباد، عیناً در برجام و در رفتارهای سه کشور اروپایی تکرار شده است و روحانی همچنان در حال لبخند زدن با مقامات اروپایی به خصوص نخستوزیر انگلیس است.
مشرق با اشاره به تصاویر منتشره از ملاقات روحانی با بوریس جانسون نوشت: این تصاویر باید تداعی کننده خنده روحانی مقابل جک استراو در نشست سعدآباد در سال 1382 بود.
آنچه جالب توجه است، تکرار همه موضوعاتی است که در ابتدای دهه هشتاد شمسی برای تیم هستهای روحانی و یارانش اتفاق افتاد، بدعهدی و دروغگویی تروئیکای اروپایی در موضوع پرونده هستهای ایران.
در مهر ماه 82 توافق سعدآباد بین ایران و تروئیکای اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) منعقد شد.
روحانی در کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» (خاطرات توافق سعدآباد) آورده است: «ذهنیت عدهای از مسئولین این بود که... مذاکره با اروپا بینتیجه است... و آمریکا همواره به دنبال تحریم ایران... است و موضوع هستهای بهانهای است که آن را رها نخواهد کرد... اما ذهنیت من این بود که با صبر و حوصله و تدبیر... با اروپا میتوانیم به نوعی به توافق برسیم».(162-161)
پس از این خوشبینی، روحانی در بخشی از کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» به نامه مهمی اشاره میکند که خطاب به «محمد البرادعی» نوشته شده و به بدعهدی طرف اروپایی اذعان شده است: «متأسفانه، در مقابل اگر نگوییم هیچ، ایران مابهازای بسیار اندکی دریافت کرد و بارها اقدامات اعتمادساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن، با قولهای انجام نشده و درخواستهای بیشتر روبهرو شد».(589-588)
وی در بخش دیگری از کتاب خاطرات خود با اشاره به نامه ایران به آژانس (10 مرداد 84) آورده است: «پس از گذشت بیش از سه ماه مذاکره بعد از موافقتنامه پاریس، آشکار شد که سه کشور اروپایی / اتحادیه اروپا خواهان تطویل مذاکرات و احتمالاً عدم دستیابی به نتیجه مطلوب هستند و بنابراین نمیخواهند در برابر حق غیرقابل انکار ایران برای از سرگیری فعالیت غنیسازی تسلیم شوند و انگیزه یا توانایی ارائه طرح خود درباره تضمینهای عینی ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران و نیز تضمینهای محکم درباره همکاریهای اقتصادی، فناوری و هستهای و تعهدات محکم درباره مسائل امنیتی را نیز ندارند».(589)
روحانی در بخش دیگری از کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» (مرداد 84) به بسته پیشنهادی سه کشور اروپایی به ایران نیز اشاره میکند: «این پیشنهاد به نحو حق به جانبی، حقوق و مجوزهایی را برای سه کشور اروپایی فرض میکند که به وضوح فراتر از حقوق بینالملل است و حتی با آن در تعارض قرار میگیرد و تکالیفی برای ایران فرض میکند که هیچ جایگاهی در حقوق و رویهها ندارند. این پیشنهاد دربردارنده مجموعهای از تقاضاهای یکجانبه و خودخواهانه و فراقانونی از ایران است که گستره آن از انکار حق حاکمیت تا واگذار کردن حقوق غیرقابل انکار خودش را دربر میگیرد... بسته پیشنهادی مذکور در زمینه تقاضاها از ایران بسیار طولانی، اما در مورد پیشنهادهای ارائه شده به ایران به طور مضحکی کوتاه و نارسا میباشد. فقدان هرگونه تلاش برای ایجاد ظاهری متوازن، این پیشنهاد را به دستور استعماری کاپیتولاسیون شبیه میسازد.»(604-603)
نکته قابل توجه اینجاست که روند مذکور در توافق سعدآباد، عیناً در برجام و در رفتارهای سه کشور اروپایی تکرار شده است و روحانی همچنان در حال لبخند زدن با مقامات اروپایی به خصوص نخستوزیر انگلیس است.
فارین پالیسی: نباید با ایران جنگید آمریکا
پیام حمله به آرامکو را گرفت
تحلیلگر مجله فارین
پالیسی معتقد است حمله به تأسیسات نفتی آرامکو، راهبرد سیاسی- نظامی دیرینه آمریکا
در خلیج فارس را وارونه و سرنگون کرده است.
کان هالیتان مینویسد آمریکا و متحدانش قادر نیستند بر منطقه خاورمیانه مسلط شوند هر چند که از توان نظامی گسترده برخوردارند.
مهم نیست که حمله آرامکو، کار چه کسی بود. هر که این کار را کرد، قواعد بازی را تغییر داد، آنهم نه تنها در خاورمیانه. جک رادی کارشناس تاریخ نظامی میگوید: «اکنون زمانی است که حمله بر دفاع پیشی میگیرد و زمانی است که طرف قوی باید از طرف ضعیف بترسد.»
البته این نخستین بار نیست که در تاریخ چنین سرنوشتی رقم میخورد: قدرت آتش و برتری ارتش فرانسه در ویتنام در جنگلهای جنوب شرق آسیا به کار نیامد و آمریکا که بسیار نیرومندتر از شورشیان افغانستان و عراق بود، هر دو جنگ را باخت.
حملات چهاردهم سپتامبر به تأسیسات نفتی سعودی، تنها موجب توقف نیمی از تولید عربستان نشد، بلکه همچنین ستونهای سیاست خارجی واشنگتن در منطقه را لرزاند و شکنندگی عرضه انرژی جهانی را نشان داد. دوران دکترین کارتر در سلطه نظامی بر خلیج فارس، به پایان آمده است.
حتی دولت ترامپ و سعودیها، از متهم کردن مستقیم ایران، عقب کشیدهاند و به جای آن میگویند که ایرانیها مسئول این حمله هستند. حوثیها، قبایلی عقبمانده نیستند، آنها در این چند سال، تواناییهای نظامی و فنآوری خود را بهطور چشمگیری بالا بردهاند.
آمریکا و سعودیها، از قدرت آتش بالایی برخوردارند اما پیامدش چه؟ اگر 18 پهپاد و 7 موشک کروز، توانستند این همه خسارت به بار آورده و بهای جهانی نفت را 20 درصد افزایش دهند، صدتای آنها چه میکنند.
به گزارش «عصر خبر»، در ادامه این تحلیل آمده است: امارات عربی متحده، عقبنشینی از یمن را آغاز کرده و از ماه جولای در حال گفتوگو با حوثیهاست. ارتش سعودی هم فراتر از کنترل اوضاع داخلی عربستان و نیز بحرین، کارآیی ندارد. شاهزادههای ریاض، آنقدر از سایه خودشان هم میترسند که اجازه شکلگیری یک ارتش کلاسیک را نمیدهند، مبادا که کودتا کند.
آمریکا هم به این نتیجه رسیده که هر چند میتواند بمبارانهایی را علیه ایران انجام دهد اما این کارش نه بیپاسخ میماند و نه بدون هزینه. ما امکان دفاع از همه پایگاهها و همه کشتیهای خود را نداریم و اگر جنگی در بگیرد، آمریکاییها با تابوت به خانه برمیگردند، آنهم در میانه کارزار انتخاباتی.
آیا ارتش آمریکا، این پیام را به اتاق بیضی کاخ سفید رسانده است؟ وقتی ترامپ، لحن تهدیدآمیزش علیه ایران را آرام میکند، یعنی که این پیام را گرفته است. کاخ سفید، به روشنی، انجام یک واکنش نظامی در برابر ایران در آینده نزدیک را منتفی دانسته است.
پس اوضاع به بنبست میرسد. آمریکا مسلماً، پس از 70 سال که به خاورمیانه چنگ انداخته، از این منطقه بیرون نمیرود. هنوز هم ما روزانه یک میلیون بشکه نفت از عربستان وارد میکنیم. اما نکته اینجاست که صفحه شطرنج، شبیه شش ماه پیش نیست.
سامانه گنبد آهنین اسرائیل، توان رویارویی با کروزها و پهپادها را ندارد.
همانطور که پرابیر پورکایاستا سردبیر نیوکلیک میگوید: «این یک موازنه راهبردی تازه است و هر چه زودتر آمریکاییها و شرکایش در ناتو، آن را بپذیرند، زودتر به صلح در منطقه خواهیم رسید.»
کان هالیتان مینویسد آمریکا و متحدانش قادر نیستند بر منطقه خاورمیانه مسلط شوند هر چند که از توان نظامی گسترده برخوردارند.
مهم نیست که حمله آرامکو، کار چه کسی بود. هر که این کار را کرد، قواعد بازی را تغییر داد، آنهم نه تنها در خاورمیانه. جک رادی کارشناس تاریخ نظامی میگوید: «اکنون زمانی است که حمله بر دفاع پیشی میگیرد و زمانی است که طرف قوی باید از طرف ضعیف بترسد.»
البته این نخستین بار نیست که در تاریخ چنین سرنوشتی رقم میخورد: قدرت آتش و برتری ارتش فرانسه در ویتنام در جنگلهای جنوب شرق آسیا به کار نیامد و آمریکا که بسیار نیرومندتر از شورشیان افغانستان و عراق بود، هر دو جنگ را باخت.
حملات چهاردهم سپتامبر به تأسیسات نفتی سعودی، تنها موجب توقف نیمی از تولید عربستان نشد، بلکه همچنین ستونهای سیاست خارجی واشنگتن در منطقه را لرزاند و شکنندگی عرضه انرژی جهانی را نشان داد. دوران دکترین کارتر در سلطه نظامی بر خلیج فارس، به پایان آمده است.
حتی دولت ترامپ و سعودیها، از متهم کردن مستقیم ایران، عقب کشیدهاند و به جای آن میگویند که ایرانیها مسئول این حمله هستند. حوثیها، قبایلی عقبمانده نیستند، آنها در این چند سال، تواناییهای نظامی و فنآوری خود را بهطور چشمگیری بالا بردهاند.
آمریکا و سعودیها، از قدرت آتش بالایی برخوردارند اما پیامدش چه؟ اگر 18 پهپاد و 7 موشک کروز، توانستند این همه خسارت به بار آورده و بهای جهانی نفت را 20 درصد افزایش دهند، صدتای آنها چه میکنند.
به گزارش «عصر خبر»، در ادامه این تحلیل آمده است: امارات عربی متحده، عقبنشینی از یمن را آغاز کرده و از ماه جولای در حال گفتوگو با حوثیهاست. ارتش سعودی هم فراتر از کنترل اوضاع داخلی عربستان و نیز بحرین، کارآیی ندارد. شاهزادههای ریاض، آنقدر از سایه خودشان هم میترسند که اجازه شکلگیری یک ارتش کلاسیک را نمیدهند، مبادا که کودتا کند.
آمریکا هم به این نتیجه رسیده که هر چند میتواند بمبارانهایی را علیه ایران انجام دهد اما این کارش نه بیپاسخ میماند و نه بدون هزینه. ما امکان دفاع از همه پایگاهها و همه کشتیهای خود را نداریم و اگر جنگی در بگیرد، آمریکاییها با تابوت به خانه برمیگردند، آنهم در میانه کارزار انتخاباتی.
آیا ارتش آمریکا، این پیام را به اتاق بیضی کاخ سفید رسانده است؟ وقتی ترامپ، لحن تهدیدآمیزش علیه ایران را آرام میکند، یعنی که این پیام را گرفته است. کاخ سفید، به روشنی، انجام یک واکنش نظامی در برابر ایران در آینده نزدیک را منتفی دانسته است.
پس اوضاع به بنبست میرسد. آمریکا مسلماً، پس از 70 سال که به خاورمیانه چنگ انداخته، از این منطقه بیرون نمیرود. هنوز هم ما روزانه یک میلیون بشکه نفت از عربستان وارد میکنیم. اما نکته اینجاست که صفحه شطرنج، شبیه شش ماه پیش نیست.
سامانه گنبد آهنین اسرائیل، توان رویارویی با کروزها و پهپادها را ندارد.
همانطور که پرابیر پورکایاستا سردبیر نیوکلیک میگوید: «این یک موازنه راهبردی تازه است و هر چه زودتر آمریکاییها و شرکایش در ناتو، آن را بپذیرند، زودتر به صلح در منطقه خواهیم رسید.»