بر
گرفته از سایت افشاگری و بقلم نعمت فیروزی زندانی سیاسی سابق و مجاهد مقیم اشرف .
آزمايش
پائولوف و انعكاسات مشروط نظام ولايت ـ
نعمت فيروزي
لابد آزمايش مشهور پائولوف را در رابطه با انعكاس مشروط شنيدهايد
كه طي آن عمل غذا دادن به يك سگ را با فشار دادن به يك زنگ همراه كرد و پس از مدتي
سگ نسبت به زنگ كه معادل زمان دادن غذا به او بود، مشروط شد. اين آزمايش بيان ميدارد
يك سري از واكنشها و انعكاسات، ناشي از يك شرط بيروني است. شدت و تكرار ضربات در
نبرد وقفه ناپذير و دوران ساز مجاهدين به رژيم آخوندي، مصداق همان آزمايش پائولوف
و سگش شده است. تا آنجا كه ولي فقيه نسبت به خطر سرنگوني نظامش
با نام مجاهدين و مقاومت شرطي شده است، از همين رو بيش از
30سال است كه در درون و در بيرون نظام با استفاده از اين آزمايش شاخصي تعيين كرده
است كه با آن دوستان و دشمنان خود را مي سنجد و اين موضوع در همه اركان سياستش
ساري و جاري است.دوري
يا نزديكي، دوستي يا دشمني با مجاهدين و مقاومت ايران، همان مرز و شاخص ولي فقيه
است كه در عرصه بينالمللي و خارجي، ملاك و معيار رابطه با اين يا آن كشور است. در
درون هم، خودي را از غيرخودي با اين شاخص باز مي شناسد. اين
سياست اعلام شده و عمل شده رژيم در اين ساليان بوده است. نفس برگزيدن اين شاخص
بخوبي گواه روشن و بدون شرح جايگاه و قدرت مقاومت و مجاهدين است، صرف نظر از اينكه
در بكار گيرياش چه ميزان موفق و يا ناموفق بوده باشد، قبل از هر چيز بيانگر نقش و
ثقل مجاهدين و مقاومت براي خود رژيم است و نشان ميدهد كه رژيم عليرغم گنده گوييها
و دود و دمي كه به راه مياندازد، تهديد واقعي را از كجا ميداند و هماورد خود را
در كجا جستجو ميكند.ميزان
الحراره ترس از مجاهدين، براي نظام البته در اين ساليان ثابت نبوده است و هر روز و
هر ماه و هر سال بنا بر هر تحول سياسي، بيشتر و بيشتر بالا رفته است. گاهي
اوقات حرارت آنقدر بالا رفته كه لرز، سراپاي وجودش را فرا گرفته است. فهم اين
موضوع ديگر الان نياز به تحليل و تفسير طولاني ندارد. به قول معروف هم سمعي و هم
بصري است. هركسي از ورشكستگان به تقصير در دنياي وارفتگان، يا هر يك از صاحب نظران
ميز ايران در فلان جا و بهمان جا، اما و اگر داشته باشد ولي فقيه فلك زده، واقعاً
اما و اگر ندارد چرا كه در اين ساليان با گوشت و پوست خود بارها آن را حس و تجربه
كرده است. به قول علما نسبت به آن داراي علم يقيني! و مثل سگ پائولوف شرطي! شده
است. به عبارت ديگر اگر آنها حرفش را زده اند رژيم بخت برگشته چوبش را خورده وقيمت
اين يقين مسلم را بسيار سنگين داده است! با هر مشت كه بر پك و پوزش باريده ديگر
برايش فرمول بندي شده است كه: هر ضربه يا هر شكست يا هر بحران كه بر سرش ميريزد،
يا از جانب خود مجاهدين است و يا خواسته مجاهدين است و يا هم به نفع مجاهدين است.
به همين دليل واكنش غريزي دارد. ممكن است دود و دم راه بيندازد ولي واقعيت ضربات
كوبنده تر از آن است كه بتواند ناديده بگيرد. بخصوص كه هر چه به پايان راه نزديك
تر ميشويم شدت و سرعت و سنگيني ضربات بيشتر مي شود. اگر كسي اين روزها فقط اخبار
را دنبال كرده باشد بر او پوشيده نيست كه نظام ولايت در چه جهنمي بسر ميبرد،
جهنمي كه از يك سو با تدابير بسيار هوشيارانه مجاهدين و مقاومت ايران و از سوي
ديگر با سياستهاي ضدبشري خودش برپاشده است و خودش و مزدورانش البته هيزم و سوخت
آن را تأمين مي كنند. همه جوش و جلاي ولي فقيه اين است كه كمي از اين آتش كه شعله
هايش سراپاي نظام را فرا گرفته بكاهد.پاچه گيري از مجاهدين و باي دادن و چوب حراج
زدن به هست و نيست مردم ايران در مقابل مماشاتگران، به عنوان دو روي يك سكه، از
اهرمهايي است كه رژيم آخوندي ساليان است با آن تعادل درونياش را حفظ مي كند.اين شيوة نان به نرخ روز
خوردن اراذل و اوباش و گردانندگان نظام آخوندي هم هست و به ميزاني كه تلاش مي كنند
با زور و ارعاب در صحنه داخلي و بينالمللي باج بگيرند، به همان ميزان نيز در
مقابل زبان زور و قدرت، ذليل و ترسان، به هر خفت و خيانت و وطن فروشي تن ميدهند.موضوع جابجايي و انتقال
اشرفيان به ليبرتي و ايستادگي اشرفيان كه بدنبال نقض توافقات و پايمال شدن حداقل
حقوق انساني خود صورت گرفت، از جمله چوب هاي بي صدايي است كه مجاهدين آن را در اين
جنگ نيابتي بر پك و پوز عامل ولي فقيه و مشاطه گرانش نواخته اند، بالا گرفتن اقبال
عمومي و موج حمايت شخصيتهاي بينالمللي و وجدانهاي بيدار سراسر جهان از اين
ايستادگي و از خواستههاي حداقل اشرفيان، بدجوري نظام را به هم ريخته است. اراجيف
منتشر شده اين روزها در منابر اينترنتي و خبرگزاريهاي نظام، بطرز ابلهانه و
ناشيانهيي بند را آب داده است و روي موضوع محوري كه وحشت نظام را بر انگيخته است
متمركز شدهاند. ولي فقيه نظام كه مدتي است بعد از اوج گيري قيام مردم قهرمان
سوريه و رسيدن ارتش آزادي سوريه به دمشق، آينده خود را در همين نزديكي تيره و تار
مي بيند، حتي ايستادگي مجاهدين بر سر حقوق صنفي خود در يك كشور ديگر را هم برنميتابد
و با ديكته كردن به صنف لمپنها در گشتاپوي آخوندي، خواسته است كه در اين مورد قلم
فرسايي كنند. اما معلوم نميكند كه ارتباط تأخير در جابجايي اشرفيان از نقطهيي به
نقطه ديگر در عراق به چه چيز و كجاي نظام ربط پيدا مي كند كه اين ميزان دلش به درد
آمده است؟ و معلوم نيست اين تأخير چه تهديدي براي نظام آخوندي دارد كه اين همه
براي او مهم و سرنوشت ساز است؟ و تاخير مجاهدين به زبان آخوندي ترجمان چيست؟اين
ترجمان رعشه مرگ و همان لرزه سرنگوني است كه مانند سگ پائولوف به آن شرطي شده است،
و ميخواهد با وارونه كردن واقعيات، جلوي بروز آن را بگيرد، چرا كه خودش پس لرزههايي
كه اين تحول در درون حاكميت پليدش ايجاد كرده و ميكند را حس مي كند. اين يعني
اعتراف ذليلانه به آلترناتيو و جايگزين خود و نشان دادن آدرس به همه آنها كه انكار
مي كنند! اما اشتباه محاسبه ولي فقيه و همه ديكتاتورها در اين است كه فكر ميكنند
خاك و زمين و سنگ محل استقرار مجاهدين و جغرافياي اشرف است كه با بود و نبودآنها
گره خورده و آنها را تهديد مي كند. نظام ولايت عليرغم شرطي شدن نسبت به خطر
مجاهدين، اما كودن تر از آن است كه تغيير مرحله را فهم كند و تكثير و بلوغ اشرفي
درانقلاب و قيام را كه در سرتاسر جهان منتشر شده دريابد، و دريابد كه اشرفي ديگر
از حيطه جغرافيا بيرون آمده و در قلب و ضمير مردم ايران جاويدان شده و كابوس
سرنگوني را مدام در جلو چشمان ولي فقيه ظاهر ميكند.حكما گفتهاند بلاهت و حماقت ارثي نيست كه
از پدر به پسر برسد، بلكه استعدادي است كه معمولا هر كسي آنرا ندارد و خداوند فقط
به كساني ميبخشد كه مي خواهد نابودشان كند!!حمايت 79 تن از نمايندگان كنگره آمريكا از
خواستههاي هشتگانه اشرفيان و تأكيد آنها بر پافشاري و ثابت قدم ماندن بر حمايت از
مجاهدين از جمله صدها و هزاران موردي است كه ديگر براي وزارت بدنام قابل تحمل
نيست. سايت گشتاپوي آخوندي مدعي شده است: «ظاهرا قرار
است حاميان آمريکايي تا آخر خط که وعده آن را داده، آگاهانه يا ناآگاهانه همراهي
کنند. شايد دادن اين تاوان
هاي سخت در نهايت بتواند آنها را نسبت به مسير اشتباهي که انتخاب کرده
اند، متقاعد و مجاب کند».بگذريم كه ديگر بر صغير و
كبير روشن شده است كه چه كسي در حال پرداختن تاوان آخر مسير به خصوص بعد از سوريه
است.اما
بسيار مضحك تر، به سينه زدن سنگ دفاع از ملل متحد است، آن هم توسط مافياي وحشي
وآدم كشي آخوندي كه بويي از روابط و مناسبات انساني بينالمللي نبرده و هيچ تعهد و
تقيدي به قوانين بينالمللي و سازمان ملل و ارگانهاي بينالمللي ندارد ولي با
وقاحت آخوندي مدعي شده است: «با
اين حساب بايد از اين به بعد شاهد ادامه روند تخريب سازي و ترور اخلاقي نهادهاي
بين المللي و در رأس آن ملل متحد و کوبلر و بان کي مون و ايذا (ايضاً) دولت آمريکا
به مثابه خط تبليغاتي – رواني سازمان باشيم... اما چيزي که در اين خصوص حائز اهميت
نشان مي دهد، يکي ظرفيت و تحمل پذيري اين نهادها در مقابل هتاکيها و اتهامات
سازمان است».گشتاپوي
آخوندي تلاش مي كند همچون حمار خاني آباد به كولي دادن به نماينده دبيركل و ملل
متحد پرداخته و از آنها بخواهد كه «فرصت
را براي ارزيابي و شناخت مجاهدين» از
دست ندهند زيرا که همين ها بودند كه :«پيشتر
از دبير کل خواهان اخراج ايران از مجمع عمومي ملل متحد و به رسميت شناخته شدن خود
به عنوان نمايندگان واقعي مردم ايران بوده اند.»بيچاره باز به زبان بي
زباني از هر طرف كه مي چرخد كابوس سرنگوني را جلوي چشمان خود مي بيند و آدرس
جايگزينش را كه در سطح بين المللي به عنوان نماينده مشروع مردم ايران شناخته شده
است مي دهد، اين همان آتشي است كه در خرمن هستي و آرزوي نظام افتاده است و تا
نسوزاند و خاكستر نكند، پاياني ندارد و نظام ولايت را از آن گريزي نيست.نعمت
فيروزي شهريور1391