بر گرفته از سایت افشاگری
به قلم محسن معصومی مجاهد اشرفی
گاوگيجه تحليلگران نظام ـ
هوشياري درخشان سياسي
مجاهدين و تحرك بالايي كه به آنها قدرت فوقالعاده در بكارگيري تاكتيكهاي مختلف در
صحنه نبرد با فاشيسم مذهبي حاكم بر كشورمان داده، قبل از هر چيز بيانگر ظرفيت
تاريخي بالا و استحكام بينظير دروني آنهاست. فرو رفتن اين واقعيت سرسخت به چشمهاي
ولي فقيه ارتجاع، آنطور كه از بررسي سايتهاي گشتاپوي آخوندي بر ميآيد بدجوري
«كك» به جان تحليلگران اين دستگاه جاسوسي و آدمكشي انداخته كه آرام و قرارشان را
گرفته است. گمانهزني و تابلو كشيدنها براي اينكه بفهمند قدم بعدي مجاهدين چيست،
خواب را از چشمان اين عملة بدبخت در ربوده و آنها را گيج و مبهوت در صحنه جا
گذاشته است. درك پس افتادگي و ضربة فلج كننده ناشي از آن، تشويشي شبانه روزي
برايشان ايجاد كرده كه نگو و نپرس. در اين هراس دم افزون، گاوگيجه گرفته، هر
تابلويي را به تصوير مي كشند. مستمر از اين طرف طيف به آنطرف جابجا مي شوند، ولي
آرام و قرار نمي گيرند، مثلا يكي از سايتهاي زنجيرهاي گشتاپوي آخوندي در بيان
چنين درماندگي و بيقراري، عقب ماندن خودشان در صحنه سياسي از مجاهدين را اينطور
بيان ميكند كه در قضيه تخليه اشرف تابلوهاي زير مفروض است:
«... اول عملي شدن قول وزارت خارجه و خارج كردن نام مجاهدين از ليست
تروريستي است... دوم امتناع امريكا به اين صورت كه بر ابقاي مجاهدين در ليست اصرار
داشته باشد... در هر دو صورت دست رجوي براي مانور سياسي و مظلوم نمايي و ماندن در
خاك عراق باز خواهد شد به اين معني كه در صورت گذاشتن شرط ديگر توسط امريكا سازمان
به موضع مظلوم نمايي خواهد افتاد و در صورت بيرون آوردن سازمان از ليست اين بار
رجوي دست بالا را خواهد داشت...»
سي سال پيش دجال حرامزاده قرن، مي خواست با خيمه شب بازي
گروگانگيري و دجاليتهاي به اصطلاح ضد امپرياليستي، مجاهدين را در صحنه سياسي
ايران مات و از دور خارج كند، ولي در پرتو هوشياري رهبري مجاهدين كه هرگز فريب اين
دجاليت و فريب را نخورد به جايي رسيد كه نه تنها مجاهدين از دور خارج نشدند، كه خط
امامش به گل نشست و به جايي رسيد كه صد بار در آستانه همان شيطان بزرگ از شكر
خوريهاي اضافياش عذر تقصير خواسته، با پوشيدن عباي سفيد و اعطاي عنوان شهيد به
آبراهام لينكلن، عنوان كرد كه «مست بودم اگر... خوردم.»
بيست و پنج سال پيش
همان دجال كفن پاره كه بقايايش انگشت كوچك او هم نيستند، با زد وبند و وطن
فروشيهاي بيحساب، ميخواست با اخراج مجاهدين از فرانسه راه را بر مقاومت عادلانه
مردم ايران ببندد و در شادي آنچه كه آنروزها بدست آورد، جست و خيزهاي ميموني زيادي
كرد. ولي كمتر از دوسال بعد، وقتي قدرت ارتش آزاديبخش را در چلچراغ چشيد، متوجه
خطاي استراتژيكش در دست كم گرفتن هوشياري مجاهدين شد و سراسيمه عنوان كرد كه تمام
دعاوياش در مورد ادامه جنگ تا رفع فتنه در عالم را پس گرفته و به دلائلي كه عنوان
آنها به مصلحت نظام نيست، از موضع ذليلانه به آتش بس تحميلي تن خواهد داد و جام
زهر را سرخواهد كشيد.
بيست سال قبل، در بحبوحه جنگ كويت، سردار به اصطلاح سازندگيش كه در
وطن فروشي و تاراج سرمايههاي ملت ايران، در نقش سوگلي استعمار دلبري مي كرد،
خواست با تهاجم نظامي در خاك عراق كار مجاهدين را در شلوغي آن اوضاع يكسره كند ولي
آنچنان تودهني نوش جان كرد كه واپس تمرگيد و بعدها آنرا تحت عنوان «بالارفتن از ديواري بلند تر از قد خودش» به نقد كشيد.
ده سال قبل در جريان تهاجم امريكا به عراق، در زد و بندهايي كثيف و
خائنانه با همانها كه شيطان بزرگش مي ناميد، توطئه بمباران و انهدام مجاهدين به
دست نيروهاي ائتلاف را ريخت و سرمست از خلع سلاح ارتش آزادي بخش و بهم خوردن توازن
قواي منطقه به نفع خودش، باد غرور به كله انداخت. ولي چيزي نگذشت كه تئوريسينهاي
نظامش بو كشيدند: «مجاهدين بي سلاح براي رژيم صد بار خطرناك تر از
زماني هستند كه سلاح داشتند».
اين بار هم بهتر است
ولي فقيه افيوني نظام، در خماري تابلوكشيها و گمانه زنيهايش، سرو كله به ديوار و
سنگ سياه بكوبد. چيزي كه او از درك آن عاجز است، قدرت و نيروي حقيقت و عدالت جويي
است كه او را مخفي شده در پس هفتاد ديوار بتوني بيرون خواهد كشيد و به سزاي اعمالش
خواهد رسانيد. سرنوشت قذافي يا بشار اسد ميتواند يكي از تابلوهايي باشد كه ولي
فقيه ارتجاع زياد بايد به آن فكر كند. محسن معصومي شهريور1391