ورق پاره تحجر و غارت گری رسالت " نقش هاشمی در گسیختگی دو حزب



" سرمقاله نویس  فاش ساخته نمي‌توان انکار کرد که هم در فروپاشي مجمع روحانيون مبارز و هم در گسيختن جامعه روحانيت مبارز، حرکات شطرنجي جناب اکبر هاشمي بهرماني رفسنجاني بسيار مؤثر بود . همینطور افزوده  رفسنجانی آن  نامه مشهور  سر گشاده خود را برای  رهبر ولی فقیه نوشت ودر آن بحبوحه بحران عظيم 88  بي‌پرده، ملت و رهبر کشور را به «آتشفشان» تهديد کرد و  براي جوانان اصولگرا اين سئوال را ايجاد نمود که چرا هنوز «ايشان» در درون نظام اسلامي و در جامعه روحانيت مبارز تحمل مي‌شود ؟ حتي اين سئوال هنوز هم آزار مي‌دهد که چرا «ايشان» به دليل انتشار اين نامه، با عنوان «تهديد آشکار امنيت ملي»، مورد تعقيب قضائي قرار نگرفتند، با اينکه معلوم بود که افراد وابسته به ايشان هم، در روند براندازي  88 مداخله آشکاري داشتند؟
بازی چپ و راست  در آوردن  سناریو یا بازی آخوندی بود که ابتدا یکی سپس  به دو باند تقسیم شدند . چپ آن پیرو امام شیاد بود ومخالف به حساب اسلام مرفهان بی درد آمریکایی بود که چپ نامیده شدند  که هم سن شان کمتر از میانگین فسیل های جامعه روحانیت تهران بود  هم انشعابی از آن بود که حامیان شان آخوند های فسیل وانگل ومتحجر حوزه وبازاریان سنتی یا وابستگان باندهای مافیایی غارتگر مؤلفه  اند. آن زمان سر دسته شان آخوند آذری قمی بود که با خمینی شیاد زاویه داشت . آخوند محمد تقی مصباح یزدی هم  دید نزدیک  به آذری قمی نسبت به خمینی شیاد داشت . بنابراین تا زمانی که خمینی شیاد زنده بود . چون مهره کلیدی شان محمد موسوی خوئینی ها نقش در اشغال سفارت آمریکا در تهران داشت . سپس از طریق احمد هم  ازجامعه روحانیون مبارز حمایت می شد  بنابراین ن کف ترازو  قدرت نسبت به جامعه روحانیت تهران با پسوند نا چسب مبارز به نفع شان سنگینی می کرد . ولی پس از مرگ خمینی شیاد که خامنه ای  جای وی  بعنوان ولی فقیه جانشین شد. موجب شد تا ستاره شانس جامعه روحانیون مبارز رو به افول گذارد  و در مقابل  اهرم قدرت به نفع رقیب شان بچرخد . البته رفسنجانی ردانه با شیوه ی توبره وآخور خوری  کردن تلاش می کرد از هردو نهاد آخوندی چپ و راست استفاده کند .گرچه عضو جامعه روحانیت تهران بوده است . ولی رابطه اش با رقیب جامعه روحانیون  مبارز قطع نشد .چون  تضعیف شد طوری که پاسدار شریعتمداری  اینان را متهم به عدول از خط امام شیاد می کند  .ناگفته نماند که ورق پاره ی حکومتی رسالت ارگان تبلیغاتی  جامعه روحانیت تهران وباند مافیایی وغارتگر مؤتلفه است که خود را حزب می نامد . چون فلسفه ی وجودی وهدف نهایی باند مافیایی غارتگر انگلیسی مؤتلفه فقط  غارت وکسب هرچه بیشتر ثروت باد آورده می باشد . بنابراین در راستای پیگیری این هدف دست بهر اقدامی برای نزدیکی به مراکز قدرت می زند تا تضمین وپشتوانه غارت گری هرچه بیشتر داشته باشد . برای همین اکنون تیغ کشی برروی شریک سابق غارتگرش رفسنجانی کشیده است .چونکه گفته شده است  در کودتای 22 خرداد 88  مجمع روحانيون مبارز، عملاً نابود شد و هزينه عملکرد خام جوان‌ترهاي کارگزار و مشارکت را پرداخت، و در انتخابات پيش رو، مي‌رود تا جامعه روحانيت مبارز محو و بي‌اثر شود و افزوده نمي‌توان انکار کرد که هم در فروپاشي مجمع روحانيون مبارز و هم در گسيختن جامعه روحانيت مبارز، حرکات شطرنجي جناب اکبر هاشمي بهرماني رفسنجاني بسيار مؤثر بود. سران هر دو جناح در مقاطعي تصميم گرفتند که از هم‌خطي خود که گاهي در آن جناح بود و گاهي در اين جناح، دفاع کنند، در حالي که در دو مقطع متفاوت، جوانان هر دو جناح، نمي‌توانستند اين دفاع خطي را با مواضع اصولي حزب و جناح خود آشتي دهند. در ادامه مقاله نویس ارگان تبلیغاتی تحجر وغارت، ضمن  انتقاد از عملکرد جامعه روحانیت مبارز و جامعه روحانیون مبارز   بازهم به  نقش هاشمی رفسنجانی در فروپاشی و گسیختگی این نهاد آخوندی پرداخته  که  دو حزب نامیده شده و عملکرد رفسنجانی را مورد  بررسی وتجزیه و تحلیل  قرار داده است و برای دراز کردن ر ومتهم کردنش سئوال نموده  که چرا از سوی دستگاه فاسد قضاییه بازداشت ومحاکمه نشده است . زیرا که آن  نامه مشهور  سر گشاده خود را برای  رهبر ولی فقیه نوشت ودر آن بحبوحه بحران عظيم 88  بي‌پرده، ملت و رهبر کشور را به «آتشفشان» تهديد کرد و  براي جوانان اصولگرا اين سئوال را ايجاد نمود که چرا هنوز «ايشان» در درون نظام اسلامي و در جامعه روحانيت مبارز تحمل مي‌شود ؟ حتي اين سئوال هنوز هم آزار مي‌دهد که چرا «ايشان» به دليل انتشار اين نامه، با عنوان «تهديد آشکار امنيت ملي»، مورد تعقيب قضائي قرار نگرفتند، با اينکه معلوم بود که افراد وابسته به ايشان هم، در روند براندازي  88 مداخله آشکاري داشتند؟ در پایان مقاله نویس ضمن بر سرگور بدون مرده نشستن و شیون کردن مدعی شده که می شود مرده را زنده کرد . یعنی  در شرایطی که رژیم فاشیستی مذهبی رو  به افول وسقوط می رود .وی  تصور کرده است.هنوز هم  بتوان  ميراث جامعه روحانيت مبارز و مؤتلفه و... را نجات داد. حتماً با لغو عضویت رفسنجانی و لبیک گفتن به رهبر ومرگ بر رفسنجانی فتنه گر بی بصیرت گفتن :

"جامعه روحانيت مبارز تهران و مجمع روحانيون مبارز تهران، پس از حزب جمهوري اسلامي، هيئت‌هاي سياسي اصلي اين کشور بودند.• اين دو گروه سياسي، «طبيعي» و در شرايط انقلابي، شکل گرفتند.جامعه روحانيت مبارز تهران و مجمع روحانيون مبارز تهران، «طبيعي» بودند؛ يعني، افرادي که بر سر برخي اصول به توافق رسيده بودند مجتمع شدند، و براي تحقق آن اصول، با هم همکاري مي‌کردند. احزاب، تشکل‌ها و هيئت‌هاي سياسي، محل تشريک مساعي طبيعي هم‌فکران سياسي، براي رسيدن به اهدافي است که تنها نمي‌شود به آنها رسيد. به اين معنا، جامعه روحانيت مبارز تهران و مجمع روحانيون مبارز تهران، هيئت‌هاي سياسي «طبيعي» بودندنابودي هيئت‌هاي سياسي اليگارشيک.ولي، وقتي هيئت‌هاي سياسي، قدري از عمرشان مي‌گذرد، اغلب از وضع طبيعي خارج مي‌شوند، و «قانون آهنين اليگارشي» بر آنها حاکم مي‌شود. • اين، در شرايطي است که حفظ «پايه‌گذاران»، يا «بزرگان» هيئت سياسي، به يک منظور في‌نفسه تبديل مي‌شود و حتي از اهدافي که هيئت سياسي از ابتدا براي آن تشکيل شده بود مهم‌تر مي‌شود. البته، اغلب هم اين توجيه را مي‌آورند که حفظ «بزرگان»، براي همان هدف بزرگ است که اهميت دارد. مراقب باشيد گول اين جور توجيهات را نخوريد.• اين پايبندي غيرمنطقي به «بزرگان»، هيئت سياسي را از پويايي مي‌اندازد. در عمل، پايبندي اعضاي هيئت‌هاي سياسي به منابع همکاري خارج از هيئت، يا ادعاي حفظ حرمت بزرگ‌ترها، موجب شد که جامعه روحانيت مبارز تهران و مجمع روحانيون مبارز تهران، پويايي خود را از دست بدهند.• و انتخابات مجلس پنجم، نشان داد که تشکل‌هاي سياسي جامعه روحانيت مبارز تهران و مجمع روحانيون مبارز تهران، نتوانسته‌اند خود را با شرايط جديد تطبيق دهند و عملاً نيروهاي جديد از گردونه خارج شدند.• در انتخابات هشتاد و هشت، مجمع روحانيون مبارز، عملاً نابود شد و هزينه عملکرد خام جوان‌ترهاي کارگزار و مشارکت را پرداخت، و در انتخابات پيش رو، مي‌رود تا جامعه روحانيت مبارز محو و بي‌اثر شود. دقيقاً با نابودي هيئت‌هاي سياسي چه از دست مي‌رود؟وقتي چنين اتفاقي مي‌افتد، بخشي از سرمايه اجتماعي که هزينه داد و ستد سياسي را کاهش مي‌دهد، نابود مي‌شود.• ذخاير ارزشمندي از ظرفيت‌هاي تعامل از دست مي‌رود و جوان‌ترها مي‌روند سراغ شکل دادن به تشکل‌هاي جديد.• رهبران حزبي، مي‌توانند از طريق سعه صدر و گشايش مسير چرخش افکار و امر به معروف و نهي از منکر آزاد در درون هيئت‌هاي سياسي، جلوي اين از دست رفتن انرژي‌ها و سرمايه‌ها را بگيرند.•به اين معنا، بايد اعتراف کنم که در ذهن جواناني که هنوز هم در خط فکري کلي جامعه روحانيت مبارز و اقمار تابعه قرار مي‌گيرند، سئوالات بزرگي در مورد رفتار بزرگان اين هيئت‌هاي سياسي وجود دارد. آنها، گرفتار وضع خاصي از آمبيوالانس و تحير ميان گسيختن و پيوستن هستند.اين رفت و آمد ميان گسيختن و پيوستن، در سال 1384، موجب يک مهاجرت بزرگ شد و کانديداي خارج از حزب، اما در خط اصولي حزب، رأي آورد. جوانان، خوشحال بودند و قديمي‌ترها بيمناک. رهبران هيئت سياسي روحانيت مبارز، بايد اين پيام را دريافت مي‌کردند و باب تعامل را با جوانان جدا شده مي‌گشودند؛ آن طور که بايسته بود، چنين نشد و حتي روندهاي نااميد کننده را ادامه دادند.• البته، نمي‌توان انکار کرد که هم در فروپاشي مجمع روحانيون مبارز و هم در گسيختن جامعه روحانيت مبارز، حرکات شطرنجي جناب اکبر هاشمي بهرماني رفسنجاني بسيار مؤثر بود. سران هر دو جناح در مقاطعي تصميم گرفتند که از هم‌خطي خود که گاهي در آن جناح بود و گاهي در اين جناح، دفاع کنند، در حالي که در دو مقطع متفاوت، جوانان هر دو جناح، نمي‌توانستند اين دفاع خطي را با مواضع اصولي حزب و جناح خود آشتي دهند.قانون آهنين اليگارشي در مجمع روحانيون مبارز و جامعه روحانيت مبارز، موجب شد که اعضاي قديمي‌تر، به جاي پيگيري، اهداف اصولي هيئت سياسي، سعي کنند، «ايشان» را اصطلاحاً «نگه دارند»، ولي جواناني که بنا به مطالعه مواضع اصولي اين جناح‌ها جذب شده بودند، نمي‌توانستند حرکات شطرنجي و زيگزاگي «ايشان» را که در بسياري موارد از خطوط قرمز دو جناح نيز عبور مي‌کرد، درک کنند.في‌المثل، نامه مشهور «ايشان»، در بحبوحه بحران عظيم سال هشتاد و هشت، که بي‌پرده، ملت و رهبر کشور را به «آتشفشان» تهديد مي‌کرد، براي جوانان اصولگرا اين سئوال را ايجاد کرد که چرا هنوز «ايشان» در درون نظام اسلامي و در جامعه روحانيت مبارز تحمل مي‌شوند و حتي اين سئوال هنوز هم آزار مي‌دهد که چرا «ايشان» به دليل انتشار اين نامه، با عنوان «تهديد آشکار امنيت ملي»، مورد تعقيب قضائي قرار نگرفتند، با اينکه معلوم بود که افراد وابسته به ايشان هم، در روند براندازي سال هشتاد و هشت، مداخله آشکاري داشتند.• کمتر از شش ماه مانده به انتخابات اخير مجلس شوراي اسلامي، حزب مؤتلفه اسلامي با «ايشان» ملاقات کرد و عملاً با اين اقدام خود، سعي نمود تا «ايشان» را «نگه دارد»، در حالي که همين حزب و همين طور، جامعه روحانيت مبارز، چنين تعامل «نگه دارنده‌اي» را از منتخب برگزيده جوانان سوم تير دريغ مي‌داشتند و مي‌دارند. کلاً، دوگانگي مواجهه جامعه روحانيت مبارز، با «ايشان» از يک سوي، و «منتخب سه تير» از سوي ديگر، يکي از پرسش‌هاي اصلي ذهن جوانان سوم تيري است.• اينها، شبيه همان عواملي است که موجب تضعيف مفرط مجمع روحانيون مبارز و جايگزيني هيئت‌هاي جوان‌تر در موضع رقيب شد و نتايجش همان شد که ديديم. شايد سرمايه اجتماعي از دست رفته مجمع روحانيون مبارز، مي‌توانست از جدايي و ريزش «جوان‌ترهاي چپ» جلوگيري کند، ولي ناکارايي آنها در مواجهه با مسائل جديد، خصوصاً به دليل پايبندي به «ايشان»، عملاً اعتماد جوان‌ترها را سلب کرد. در اين نوع مواقع، نوعي انقطاع تجربه تاريخي اتفاق مي‌افتد و جوان‌ترها ديگر نمي‌توانند از ذخيره دانش کنشگران ماهر پيشين، استفاده کنند و نتيجه، سر زدن رفتارهايي از جوان‌ترهاست که از يک ملت تاريخ‌دار بعيد است. اين روزها، «جوان‌ترهاي چپ»، پاي بي بي سي مي‌نشينند و فراموش کرده‌اند که همين بي بي سي، رمز سقوط دولت منتخب آنها را در سال 1332 اعلام کرد و اصلاً بعيد نيست که مجدداً چنين کند. اين ساده‌لوحي خام، ناشي از انقطاع تاريخي آنان است. آنها به جوانان بي‌تاريخ بدل شده‌اند.چهار گام براي رويارويي با قانون آهنين اليگارشيدو دغدغه هست:يکي اينکه، از دست رفتن جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز، عملاً مساوي با از دست رفتن ميزان قابل ملاحظه‌اي از سرمايه سياسي و تجربيات مشترک سياسي اين ملت است.•مي‌بينم که در هر يک از دو جناح، چه تجربيات گران قدري هست که يک به يک از دست مي‌روند، و از آن تجربه‌ها، چيزي براي جوان‌ترها نمي‌ماند. اين در حالي‌است که جوان‌ترها، در اين «پيچ بزرگ تاريخي»، به اين تجربيات احتياج دارند.و دغدغه دوم، اين است که ما از اين آمد و شد درس نگيريم، و باز، همان روند گذشته را در تاريخ‌سوزي تکرار کنيم.از اين روي، پيشنهاد مي‌کنم که هيئت‌هاي سياسي قديم و جديد، چهار گام را طي کنند تا مطمئن شوند که چرخش نيروها در درون هيئت‌ها به درستي صورت مي‌گيرد، و هيچ کس، آن بالا، جا خوش نمي‌کند.• صبر کنيد ببينم. فکر مي‌کنم هنوز هم بتوانيم ميراث جامعه روحانيت مبارز و مؤتلفه و... را نجات دهيم. کافي است که تا سه ماه پيش از انتخابات، رهبران و مديران اين جناح، خود را جمع و جور کنند، و ضمن پايبندي به مواضع اصولي، افکار جديدي وارد کنند. براي اين منظور، چهار گام بايد طي شود: گام اولمهم‌ترين تکليف رهبران احزاب و تشکل‌ها و هيئت‌هاي سياسي، جذب و پرورش نيروهاي جديد است.• به عنوان يک نسخه عملياتي، توصيه مي‌کنم که رهبران هيئت‌هاي سياسي، در هر موقعيت و مقياس منطقه‌اي که صدارت دارند، شکاف‌هاي اجتماعي و موضوعات اصلي مورد مناقشه را پيدا کنند، و مرتباً با خبرگاني از هر دو سوي موضوع در تماس باشند.• رهبران، بايد با ديد باز، و با درک شرايط، مواضع اصولي حزب را با جهات مختلف مسائل مورد مناقشه تطبيق دهند. آنها بايد با سعه صدر و اتخاذ مواضع اصولي، نيروهاي باانگيزه و فعال را جذب فعاليت مشترک حزبي براي تحقق اهداف مورد توافق نمايند.•پس، رهبران، بايد، با توجه به شکاف‌هاي اجتماعي مختلف و باب روز، شمع‌ها و استوانه‌هاي مواضع رقيب در مسائل اجتماعي و سياسي را به مشورت فرابخوانند، و سعي کنند از طريق جذب مواضع اصولي، نيروهاي اصولي را وارد فعاليت حزبي نمايند. گام دومدر شرايط يک نظام انتخاباتي چهار ساله مانند کشور ما، بسيار حائز اهميت است که نيروهاي خوشفکر جديد، لااقل، هر دو سال يک بار، جايگزين شوند، و به بدنه حزب، فکر جديد تزريق نمايند.•و قبلي‌ها که جايگزين مي‌شوند، بايد مراقب اهداف اصلي تشکل سياسي باشند، و بيش از هر چيز، در فراموش کردن و دور انداختن فروع و حشو و زوايد و علايق به ماندن خود و «بزرگ‌ترها»، مهارت پيدا کنند.• آنها بايد دور جديدي از مرور انتقادي سياست‌هاي حزب را آغاز کنند، تا، دو سال ديگر مبناي تازه‌اي براي پويايي تشکل سياسي گردد. گام سومصرف‌نظر از چرخش افراد، چرخش ايده‌ها هم از اهميت ويژه‌اي برخوردار است، و بايد با سهولت بهتري انجام پذيرد.• مديران احزاب و تشکل‌ها و هيئت‌ها، بايد مراقب باشند که فکر و امر به معروف و نهي از منکري، به هر دليل، ناگفته نماند. گام چهارمامکانات نرم‌افزاري جديد، و خصوصاً شبکه‌هاي اجتماعي ملي تحت پروتکل‌هاي امن، امکانات گسترده‌اي براي رهبران سازمان‌هاي حزبي فراهم کرده است، تا چرخش ايده‌ها را به سطح بي‌سابقه‌اي ارتقاء دهند.• هدف از ايجاد اين لايه‌هاي نرم‌افزاري، تسهيل گردش ايده‌هاست، که مآلاً گردش افراد را هم به همراه خواهد داشت.• ايجاد يک لايه نرم‌افزاري مجزا در سازمان‌هاي حزبي، مستلزم راه‌اندازي بخش‌هاي مرتبط جديدي در سازمان‌هاي حزبي است که به طور متمرکز، مراقب جمع‌آوري ايده‌ها، از قلم نيفتادن هيچ يک از آنها، و پاسخ مناسب گرفتن همه آنها باشند"
هوشنگ بهداد