سئوال است کودک و زن و دختر وخون و کلیه فروشی و زنان شوهردار بدلیل فقر
مجبور به تن فروشی شدن مهمتر است یا اینکه در لرستات زن جوان 22 ساله بدلیل اینکه طلاق گرفته بود بدست دو برادرش به قتل رسید . چون در بخشی از گزارش آمده که یکی از قاتلان اعتراف کرده است مهوش از
زمانی که ازدواج کرد، از زندگی اش ناراضی بود و مدام گلایه می کرد. به او حق می
دادم، واقعا به سختی زندگی می کرد و شوهرش او را در تنگنا قرار داده بود، اما ما
معتقد بودیم دختر با لباس سفید به خانه شوهرش می رود و با کفن آنجا را ترک می کند.
چند بار مهوش از زندگی اش گلایه کرد، اما ما به او گفتیم باید به زندگی اش ادامه
دهد. سرانجام درگیری خواهرم و شوهرش بالا گرفت و خواهرم باوجود تهدیدهای ما برای
طلاق اقدام کرد. او گفت دیگر نمی تواند با همسرش زندگی کند و بالاخره از وی جدا
شد. برای ما طلاق اتفاقی تلخ بود. به همین دلیل با برادر دیگرم صحبت کردم و هر دو
تصمیم گرفتیم او را به قتل برسانیم، اما در انجام این کار مردد بودیم تا این که شب
قبل از حادثه باهم دعوایمان شد و او را به مرگ تهدید کردیم و بعد از آن بود که با
برادرم قرار گذاشتیم مهوش را بکشیم. فردای آن شب زمانی که مهوش برای خرید از خانه
خارج شد، من و برادرم سوار بر خودرو او را تعقیب کردیم.مگرمی توان غیر ازا ین باور داشت
کهم قصر اصلی حکومت فاشیسد یتی و ترویج
تعصبات خشک و خرافات میب اشد وقربانی مقتول ودو برادر قاتلش جزو قربانیان
شرایط غلط تبعیض جنسیتی تحملو حاکم شده در جامعه اند؟
لحظهای ایستاد و به پشت سرش نگاه کرد،
اما کسی در کوچه نبود. فکر کرد خیالاتی شده است. دوباره به راه افتاد، اما صدای
حرکت خودرو را از پشت سر بخوبی میشنید. چند قدمی برداشت و دوباره مکثی کرد و به
عقب برگشت خودرویی شبیه خودروی برادرش در چند قدمی او توقف کرده بود. با آن که به
نظر کسی داخل خودرو نبود، اما احساس کرد سرنشینان آن خود را مخفی کرده اند.به گزارش جام جم، حالا مطمئن شده بود او را تعقیب می کنند، قدم هایش را
تندتر برداشت تا هر چه زودتر از آن محل دور شود، اما هنوز چند متری فاصله نگرفته
بود که دو مرد که او را تعقیب می کردند، راهش را سد کردند و در یک چشم برهم زدن
یکی دستش را روی دهانش گذاشت و وی را با زور سوار خودرو کرد. این مقدمه جنایتی بود
که در استان لرستان به وقوع پیوست و کارآگاهان جنایی توانستند از آن رازگشایی کنند.
جسدی کنار جاده
مرد جوانی حدود دو هفته پیش با پلیس
تماس گرفت و از کشف جسدی کنار جاده خبر داد. او که بشدت مضطرب بود به پلیس گفت:
«در حال رانندگی بودم که ناگهان متوجه شدم زنی کنار جاده افتاده است. خودرویم را
نگه داشتم و به طرف آن زن رفتم. ابتدا فکر کردم حالش بد شده و از هوش رفته است به
همین دلیل قصد داشتم کمک کنم، اما وقتی به نزدیکی اش رسیدم، دیدم نفس نمی کشد و
مرده است.»گروهی از کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی استان لرستان در پی دریافت این
خبر راهی محل مورد نظر شدند. جسد متعلق به زنی حدود بیست ودو ساله بود که لباس
بیرون از خانه به تن داشت. در تن پیمایی از جسد آثار ضرب و جرح و کبودی روی پیکر
قربانی دیده شد. ماموران در نخستین گام به بازرسی جیب های مقتول و اطراف جسد
پرداختند، اما هیچ مدرک شناسایی از وی پیدا نشد و جسد زن جوان به عنوان ناشناس
برای تعیین علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. سپس بررسی ها برای مشخص شدن
هویت قربانی و عامل یا عاملان این جنایت ادامه یافت.
دخترم ناپدید شده است
کارآگاهان برای شناسایی هویت قربانی
سراغ پرونده های زنان گمشده رفتند، اما مفقود شدن زنی شبیه به مقتول به پلیس گزارش
نشده بود. تحقیقات ادامه یافت تا این که مردی میانسال دو روز پس از کشف جسد به
کلانتری رفت و از ناپدید شدن دخترش خبر داد. او به ماموران گفت: «دخترم مهوش دو
روز قبل برای خرید از خانه خارج شد و قرار بود زود برگردد، اما از آن زمان به بعد
دیگر خبری از او نشد. با این احتمال که به خانه اقوام رفته است، موضوع را با پلیس
در میان نگذاشتم، اما با گذشت دو روز از نیامدن مهوش، تصمیم گرفتیم از پلیس کمک
بخواهیم. مهوش 22 سال دارد و دختری آرام است و سابقه نداشت شب به خانه نیاید.»با توجه به شباهت
مهوش با جسد کشف شده، از خانواده این دختر خواسته شد برای شناسایی جنازه مجهول
الهویه به پزشکی قانونی بروند. پس از شناسایی جسد توسط آنها، هویت مقتول برملا و
اولین گره پرونده گشوده شد.کارآگاهان پس از مشخص شدن هویت جسد به تحقیق از
خانواده او پرداختند، اما آنها مدعی شدند با دخترشان هیچ مشکلی نداشتند و شخص
دیگری هم با دخترشان خصومت نداشت که بخواهد او را به قتل برساند و احتمالا مرگ او
حادثه ای بر اثر تصادف رانندگی بوده است.افسران جنایی که این
توضیحات را قانع کننده نمی دانستند، به سراغ همسایه های مقتول رفتند و از آنها در
رابطه با مهوش و خانواده اش تحقیق کردند. در این مرحله از تجسس ها مشخص شد خانواده
مهوش با دخترشان اختلاف داشتند. یکی از همسایه ها به پلیس گفت: «مهوش چند سال قبل
ازدواج کرد و به دلیل مشکلاتی که در زندگی اش پیش آمد، از همسرش جدا شد، اما
خانواده اش با این طلاق موافق نبودند و می گفتند او باید به زندگی مشترک ادامه می
داد و تحت هر شرایطی از همسرش جدا نمی شد. آنها طلاق را بد می دانستند و بر این
باور بودند که با طلاق مهوش آبرویشان رفته است و دیگر نمی توانند جلوی فامیل و
آشنا سرشان را بلند کنند. حتی روز قبل از جنایت آنها دوباره با مهوش دعوا و او را
تهدید به قتل کردند. البته خبر ندارم بعد از آن چه اتفاقی افتاد و زن جوان چگونه
کشته شد.»
اعتراف به جنایت
اعتراف به جنایت
کارآگاهان که از طریق همسایه ها به
سرنخ های خوبی دست یافته بودند و خود را در یک قدمی رازگشایی از این معما می
دیدند، این بار سراغ یکی از برادران مهوش رفتند و از او بازجویی کردند. پسر جوان
ابتدا منکر جنایت شد و گفت اصلا اختلافی با خواهرش نداشته، اما باتوجه به مدارک
موجود در پرونده بناچار لب به اعتراف گشود و راز قتل خواهرش را فاش کرد. این متهم
به پلیس گفت: «مهوش از زمانی که ازدواج کرد، از زندگی اش ناراضی بود و مدام گلایه
می کرد. به او حق می دادم، واقعا به سختی زندگی می کرد و شوهرش او را در تنگنا
قرار داده بود، اما ما معتقد بودیم دختر با لباس سفید به خانه شوهرش می رود و با
کفن آنجا را ترک می کند. چند بار مهوش از زندگی اش گلایه کرد، اما ما به او گفتیم
باید به زندگی اش ادامه دهد. سرانجام درگیری خواهرم و شوهرش بالا گرفت و خواهرم
باوجود تهدیدهای ما برای طلاق اقدام کرد. او گفت دیگر نمی تواند با همسرش زندگی
کند و بالاخره از وی جدا شد. برای ما طلاق اتفاقی تلخ بود. به همین دلیل با برادر
دیگرم صحبت کردم و هر دو تصمیم گرفتیم او را به قتل برسانیم، اما در انجام این کار
مردد بودیم تا این که شب قبل از حادثه باهم دعوایمان شد و او را به مرگ تهدید کردیم
و بعد از آن بود که با برادرم قرار گذاشتیم مهوش را بکشیم. فردای آن شب زمانی که
مهوش برای خرید از خانه خارج شد، من و برادرم سوار بر خودرو او را تعقیب کردیم».
متهم به قتل ادامه داد: «ابتدا می خواستیم مهوش را در جایی که کسی ما را نبیند، سوار خودرو کنیم و به قتل برسانیم، اما خواهرم متوجه شد او را تعقیب می کنیم و می خواست فرار کند که راهش را سد کردیم. مهوش می خواست داد و فریاد راه بیندازد که من دهانش را گرفتم و به زور سوار ماشین کردم. و به خارج از شهر بردیم. با روسری خود مهوش، او را خفه کردیم و جنازه را سر یک پیچ در جاده انداختیم تا پلیس تصور کند مهوش تصادف کرده و بر اثر یک حادثه جان خود را از دست داده است. بعد از دو روز از مرگ مهوش، پدر و مادرم که در جریان ماجرا قرار نداشتند، خیلی نگران او شدند. من هم برای آن که کسی به ما شک نکند، به پدرم گفتم بهتر است موضوع را به پلیس اطلاع دهد، خیال می کردم اگر خودمان موضوع گم شدن مهوش را اطلاع دهیم، کسی به ما شک نمی کند.»سرهنگ دالوند، رئیس پلیس آگاهی استان لرستان درباره این پرونده می گوید: «پس از اعتراف پسر جوان به قتل، برادرش نیز دستگیر شد و او هم به همدستی در جنایت اعتراف کرد به این ترتیب راز جسد مجهول الهویه در سریع ترین زمان ممکن برملا شد.» وی ادامه می دهد: «متهمان با قرار بازداشت موقت روانه زندان شده اند و بررسی ها در این رابطه ادامه دارد».
متهم به قتل ادامه داد: «ابتدا می خواستیم مهوش را در جایی که کسی ما را نبیند، سوار خودرو کنیم و به قتل برسانیم، اما خواهرم متوجه شد او را تعقیب می کنیم و می خواست فرار کند که راهش را سد کردیم. مهوش می خواست داد و فریاد راه بیندازد که من دهانش را گرفتم و به زور سوار ماشین کردم. و به خارج از شهر بردیم. با روسری خود مهوش، او را خفه کردیم و جنازه را سر یک پیچ در جاده انداختیم تا پلیس تصور کند مهوش تصادف کرده و بر اثر یک حادثه جان خود را از دست داده است. بعد از دو روز از مرگ مهوش، پدر و مادرم که در جریان ماجرا قرار نداشتند، خیلی نگران او شدند. من هم برای آن که کسی به ما شک نکند، به پدرم گفتم بهتر است موضوع را به پلیس اطلاع دهد، خیال می کردم اگر خودمان موضوع گم شدن مهوش را اطلاع دهیم، کسی به ما شک نمی کند.»سرهنگ دالوند، رئیس پلیس آگاهی استان لرستان درباره این پرونده می گوید: «پس از اعتراف پسر جوان به قتل، برادرش نیز دستگیر شد و او هم به همدستی در جنایت اعتراف کرد به این ترتیب راز جسد مجهول الهویه در سریع ترین زمان ممکن برملا شد.» وی ادامه می دهد: «متهمان با قرار بازداشت موقت روانه زندان شده اند و بررسی ها در این رابطه ادامه دارد».