زیباکلام: دوست ندارم به اوین بروم

در این اعتراف ابهامی  وجود ندارد چون با چرخش ودگردیسی بودن پیوسته  محور حامی ومنتقد بودن فرصت طلبانه مانور دادن  از کارگزاران و رفسنجانی وخاتمی ومدعی اصلاح طلب واحمدی نياد اصول گرا موجب شده که هیچگاه از سوی هتل داران اوین دعوت نشوی .

استاد دانشگاه تهران گفت: من اصلا يك قهرمان نيستم. من يك آدم كاملا معمولي هستم كه با بی‌آرتی‌‌هاي آقاي قاليباف اينور آنور مي‌رومصادق زيباكلام تاكيد كرد: من به هيچ‌وجه دوست ندارم به اوين بروم. آريا نوشت؛ وي افزود: من در دادگاه اول به اتهام تبليغ عليه نظام و تشويش اذهان عمومي به يك‌سال حبس محكوم شدم و به اتهام توهين به قوه قضاييه هم به 6 ماه و جمعا 18ماه كه اعتراض كردم و پرونده‌ام رفته به شعبه 36 تجديدنظرزيباكلام اظهار كرد: من تدريس را هم ذيل نوشتنم مي‌آورم؛ يعني اصل برايم نوشتن است. چون از طريق نوشتن دارم افكار و عقايدم را با مخاطبينم در ميان مي‌گذارم. خب تدريس هم همين كار را مي‌كند. در يك سطح بسيار محدودتر. صفحه فيسبوك من 330هزار عضو دارد؛ يعني هر مطلبي را كه من مي‌نويسم اتوماتيك براي 330 هزار نفر ديگر هم مي‌رود و از طريق هر كدام آنها براي يكسري ديگر مي‌رود. من نمي‌گويم همه آن 330هزار نفر حكما هر چه من نوشته‌ام را مي‌خوانند اما از كامنت‌هايي كه در صفحه‌ام گذارده مي‌شود، خيلي‌ها مطالبم را مي‌خوانند. يك سرمقاله معمولي من نزديك به 5هزار كمتر يا بيشتر لايك مي‌خورد. خب اينها نشان مي‌دهد كه يك عده دارند نوشته‌هايم را مي‌خواننداين آسان به دست نيامده كه حالا من بروم اوين و همه اينها فعلا متوقف شود. نه من رسالت و وظيفه خودم را در اين شرايط زندان رفتن نمي‌دانم و نوشتن مي‌دانم. وي درپاسخ به اين سوال كه «حالا فرض بگيريم كه تجديد نظر حكم 18 ماه را تاييد كرد چه‌كار مي‌كنيد؟» گفت: با كمال ناراحتي و دلخوري مي‌روم زندان. سعي مي‌كنم 18 ماه را آرام بگذرانم و فقط از مسئولين زندان تقاضا مي‌كنم كه به من اجازه دهند كه «غرب چگونه غرب شد» را ادامه بدهم. ببينيد من از اول اين تابستان يك كار سترگي -البته از نظر خودم كار سترگي است- شروع كرده‌ام و نزديك به 200 صفحه دستنويس شده تا اينجا. اسمش را گذاشته‌ام «غرب چگونه غرب شد
 
وي ادامه داد: دقيقا كتاب در حقيقت آن روي سكه «ما چگونه ما شديم» است. دارد نشان مي‌دهد كه چه شد كه غرب در يك فرايند تاريخي توانست آنگونه جهش نمايد و تمام تمدن‌هاي شرق را پشت سر بگذارد و بشود غربي كه ما امروزه آن را مي‌شناسيم. دارم نشان مي‌دهم كه اين استعمار، فراماسون، سرمايه‌داري، صهيونيسم و اين حرفها چه هستند و تا ما رنسانس، انقلاب مركانتاليسم، انقلاب علمي، خردگرايي و عصر روشنگري و اينها را نفهميم، مطلقا نمي‌توانيم بفهميم كه غرب چگونه توانست از قرن پانزدهم و شانزدهم باين سو نه تنها به شرق برسد بلكه آن را جا بگذاردخانم بهفر مشغول تنظيم کردن اين بخش‌ها هستند. حالا من بروم اوين اين كار همين جوري مي‌ماند وسط زمين و هوا تا من دو مرتبه بيایم بيرون و كار را شروع كنم. بعلاوه روي اين موضوع كار مي‌كنم كه چه شد آمريكا ستيزي بعد از انقلاب بدل به گفتمان مسلط جامعه ما شد.