در نبرد آزادي ملت ايران، هيچ چيز به اندازه «ساعت
ايستادگي و رزم» اعجاب نمي كند. برهاني قاطع براي هركه مدعي است، محكي كه، به هر
كس و هر جريان بخورد واضح تر از آفتاب، برملا كننده ماهيت صادقانه يا دروغين آن
است. كارهاي اطلاعاتي آخوندها براي «شبهه افكني»، «گل آلود كردن آب»، «اپوزيسيون
سازي» و «بهم ريختن مرزهاي بين دوستان و دشمنان مردم» را نقش برآب، و نقاب چهرة
«گندم نمايان جوفروش» را عليرغم هر دنبك و دستك و تلاش براي ارائة چهره كاذب از
خود برداشته، آنها را رسوا مي سازد.
بي جهت نيست كه «واماندگان عرصه اين كارزار» و «نخ
داران با دستگاه جاسوسي آخوندي»، بيش از هر چيز، از اين محك كه تميز دهندة فاصله
با دشمن است به خشم و خروشند و با بهانه ها و ترفندهاي مختلف آنرا كينه توزانه
آماج حملات خود قرار مي دهند. كينه دشمن پليد ضدبشري و مزد بگيرانش با
مجاهدين برسر همين ايستادگي هاست. سبعيت حيواني بر عليه اشرفياني كه
راه نفس رژيم آزادي كش و مداخلاتش در عراق را گرفته اند, برخاسته از همين موضوع
است, نگهباني از همين مرزهاست كه امروز عرصه را برآخوندها چنان تنگ كرده كه اولويت
و ذكري جز توطئه عليه اين مقاومت ندارند.
با اين حساب
خاستگاه كينه ورزي «تواب تشنه به خون» و همدستي او با «گشتاپوي آخوندي» بسيار قابل
فهم است. كسي كه در ايستادگي و مقاومت آزاديخواهان, حقارت وادادگي خود را ديده،
احساس خفت، فشار و سرافكندگي دارد و لاجرم براي فرار از آن و «ابراز وجود» به راه
حل شكستن ترازو و تخطئه آن پناه برده است و سر انجام در روي طيف مردم و دشمنان
مردم، جايي جز منتهي اليه سمت دشمن، نيافته است.
اينگونه مي شود فهميد تلاشي كه براي پا گذاشتن برجاي
پاي رژيم دجال حاكم مي كند، نتيجة چه روند قانونمندي در اوست؟ باز مصرف شگردهاي
دجال گرانه و تاكتيك هاي جنگ رواني صدبار شكست خورده اين رژيم در 35سال گذشته،
نتيجة پاسخ ندادن به همان «لحظات مسئوليت هاي انساني و اخلاقي» است كه قدم به قدم
او را و هر كس ديگر را، بر ضد مردم ايران به باركشي و هيزم بياري يك ديكتاتوري
قرون وسطايي و منحط مي كشاند.
در سال 1359، خميني دجال كه افت آسانسوري محبوبيت
خودش را در جامعه حس مي كرد، با سوداي از ميان برداشتن آنتي تز خود يعني مجاهدين،
شخصاً به جلوي صف آمد تا با اتوريته خودش، كه قدرتمندترين سلاح نظامش بود،
جاهلترين، عقب مانده ترين و متعصب ترين اقشار را بشوراند و به آن وسيله، مجاهدين
را از ميدان به در كند، ولي عقب ماندگي تاريخي، پس افتادگي در صحنه سياسي و ضعف
انديشه و استدلالي كه در خود و رژيمش داشت او را عاجزتر از آن ساخته بود تا حرفي
براي گفتن داشته باشد. لذا در حاليكه ادعاي «مرجعيت!»، «ولايتي معادل ولايت
پيامبر!» را داشت، در مقام و شأني پائين تر از بي بُته ترين لمپن هاي حاشيه توليد،
رو به سوءاستفاده از سخيف ترين و خنده دارترين دروغها و اتهامات واهي عوامفريبانه
آورد. كاري كه براي هر ناظر صحنه، قبل از هر چيزگوياي باطل بودن خودش، بي منطقي
انديشه و دست خالي اش, در پيدا كردن كوچكترين گزك، خطا و ناراستي در مجاهدين
عليرغم تلاشهاي شبانه روزي دستگاه حكومتي اش با انبوهي امكانات و ذخائر بود، او گفت
علت مخالفتش با مجاهدين اين است كه آنها خرمنهاي روستائيان را آتش مي زنند!! و يا
اينكه مي خواهند مجددا نظام سلطنتي را به ايران برگردانند!!...
البته خميني مي پنداشت كه با حرامزادگي آخوندي و اين
دجال بازي هاي شيادانه خواهد توانست كار جنبشي ريشه دار و مردمي مثل مجاهدين را
بسازد. اما گذر ايام نشان داد كه نه تنها چنين نشد بلكه بر عكس، سال به سال تهديد
اين جنبش عليه او و نظامش اوج و اعتلاي بيشتري گرفت طوريكه دهه هاست سركوب آن،
اولويت و خواستة نخستين او، در هر مراوده داخلي و جهاني، با طرف حساب هاست.
حالا بنگريد حال و روز «مفلوك گريخته از ميداني» را
كه، با «شكلك و اداهاي ميموني»، كه با همان سفسطه ها و همان شارلاتان
بازي هاي آخوندي با فرصت طلبي شيادانه قصد بهره برداري از فضاي جهاني
عليه داعش كرده است كه به زعم خود موج تنفر از داعش را به سمت مجاهدين
برگرداند. البته غافل از اينكه چند ماه پيش خبرگزاري سپاه پاسداران خطي را كه او
حالا لنگ لنگان قدم در آن گذاشته، با وضوح تمام ترسيم و در اعلام بيروني لو داده
است:«... نبايد از قدرت و تاثير سلاح عمليات رواني غافل شد (منظورش بكارگيري تنفر
از داعش در عراق براي لجن مال كردن انقلابيون است) تاكتيكي كه نظام سوريه نيز
نتايج خوبي از آن حاصل كرده است...». در حاليكه تمام نيروهاي سياسي عراق كه سر در
آخور آخوندي ندارند, به وضوح بين انقلابيون و داعش تفاوت قائلند. در همين رابطه
گفتگوي علاوي با العربيه و اسامه نجيفي با تلويزيون بغداد قابل توجه است:
مجري: «(خطاب به دكتر اياد علاوي)... شما صحبت از
حضور عناصر تروريست در عراق كرديد همچنين منكر آن نيستيد كه يك جنبش مردمي نيز
وجود دارد كداميك سنگينتر و قويتر است و كداميك كنترل واقعي اين مناطق را بهدست
گرفته است؟»
علاوي: «من گفتم كه نيروهاي جنبش مردمي قويتر است
گفتم كه از فوريه سال 2010 تظاهرات بزرگي شروع شد و اولين شهدا در اين تظاهرات از
ميدان التحرير بغداد بود هفتتن در اين تظاهرات مسالمتآميز شهيد شدند جنبش مردمي
الآن در همه جاي عراق وجود دارد اما القاعده و تشكيلات القاعده از فضاي موجود و مشكلاتي
كه با اين دولت وجود دارد، بهرهبرداري ميكند. اين نيروهاي بنيادگرا ربطي به جنبش
مردمي ندارد...لذا ما بايد هشيار باشيم و بين نيروهاي تروريستي كه در داعش سمبليزه
مي شود و نيروهاي جنبش مردمي فرق بگذاريم...»
اسامه النجيفي
رئيس سابق پارلمان عراق: «...تروريست را با شهروند صاحب حق قاطي كردند و نهايتاً
نتيجه اين جنگ شكست بود و بعدهم وارد شدن كشور در يك جنگ بسيار بزرگ. طبعاً ما
تفاوت قائليم بين جماعت تروريست وداعش كه درالانبار وارد شد والآن هم به استانهاي
ديگر وارد شد با فرزندانمان از استانها كه خواستار حقوق قانونياش ميباشد و عليه
دولتي كه سياستهاي غلط را درپيش گرفته قيام كرده و دارد بهمين جهت حركت ميكند...»
عملة گشتاپوي آخوندي با استفاده از اين ترفندهاي عوام فريبانه البته شايد فكر
كند در راستاي مأموريت اطلاعاتي خود كاري براي رژيم آخوندي در جهت «شبهه افكني» ،
«گل آلود كردن آب» انجام داده است ولي ناگفته پيداست كه در كلمه به كلمه اين روش
كثيف و استدلال هايي چنين سخيف و بي پايه، پس افتادگي سياسي و دست خالي خود و خط
دهندگانش در وزارت بدنام را رو كرده و نشان داده كه همچون گذشته، با وجود تلاش
چندين ساله، در ذره بين گذاري و گشتن با ميكروسكوپ در پي ضعف هاي مجاهدين، النهايه
راه حلي جز لمپن بازي، دروغ سازي و مغلطه كاري هاي شيادانة آخوندي، در برابر خود
پيدا نكرده است، اين نه امري تصادفي و اتفاقي, بلكه قانونمند و ناشي از پاسخ ندادن
به مسئوليت ها در «ساعت ايستادگي و رزم» است.