اوین نامه ی کیهان 9 آذر -94
دعوت از جوانان آمريكا و اروپا براي تغيير ذهنيت آلوده به تزوير غرب
در دومين نامه مهمخامنه ای مطرح شداین نامه یا توصیه ی خامنه ای به جوانان آمریکاو اروپا بدون شک برگردان یا تداعی کننده ی این ضرب المثل معروف است که گفته می شود یارو آخوند را به ده راهش نمی دادند ولی آدرس خامنه ی کدخدا را می گرفت . حال این خامنه ای آخوند مترسک منفور فریبکار رمال که پیوسته در حال هذیان گویی های دوپهلو ضد ونقیض می باشد در شرایطی که درداخل کشور نه نسل جوان که حتی درحوزه علمیه هم به جز نان خوران ومجیزگویانش قبولش ندارند .اما حال از روی نشئگی خیلی بالا دعوت ازجوانان آمریکا واروپا کرده وپیام داده است تا برای تغییر ذهنیت آلوده به ترور غرب به پاسداران در سوریه و یاعراق ویمن به پیوندید تاازذهنیت بدرآیید!
در دومين نامه مهمخامنه ای مطرح شداین نامه یا توصیه ی خامنه ای به جوانان آمریکاو اروپا بدون شک برگردان یا تداعی کننده ی این ضرب المثل معروف است که گفته می شود یارو آخوند را به ده راهش نمی دادند ولی آدرس خامنه ی کدخدا را می گرفت . حال این خامنه ای آخوند مترسک منفور فریبکار رمال که پیوسته در حال هذیان گویی های دوپهلو ضد ونقیض می باشد در شرایطی که درداخل کشور نه نسل جوان که حتی درحوزه علمیه هم به جز نان خوران ومجیزگویانش قبولش ندارند .اما حال از روی نشئگی خیلی بالا دعوت ازجوانان آمریکا واروپا کرده وپیام داده است تا برای تغییر ذهنیت آلوده به ترور غرب به پاسداران در سوریه و یاعراق ویمن به پیوندید تاازذهنیت بدرآیید!
حضرت آيت الله العظمي خامنه اي، رهبر معظم انقلاب
اسلامي درباره مسئله تروريسم، نامه اي خطاب به عموم جوانان در کشورهاي غربي منتشر
کردند. متن کامل اين نامه به شرح زير است؛
بسم الله الرّحمن الرّحيم
به عموم جوانان در کشورهاي غربي
حوادث تلخي که تروريسم کور در فرانسه رقم زد، بار ديگر مرا به گفت وگو با شما جوانان برانگيخت. براي من تاسف بار است که چنين رويدادهايي بستر سخن را بسازد، اما واقعيت اين است که اگر مسائل دردناک، زمينه اي براي چاره انديشي و محملي براي همفکري فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انساني در هر نقطه از جهان، به خودي خود براي همنوعان اندوه بار است. منظره کودکي که در برابر ديدگان عزيزانش جان مي دهد، مادري که شادي خانواده اش به عزا مبدل مي شود، شوهري که پيکر بي جان همسرش را شتابان به سويي مي برد، و يا تماشاگري که نمي داند تا لحظاتي ديگر آخرين پرده نمايش زندگي را خواهد ديد، مناظري نيست که عواطف و احساسات انساني را برنيانگيزد. هرکس که از محبت و انسانيت بهره اي برده باشد، از ديدن اين صحنه ها متاثر و متالم مي شود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطين و عراق و لبنان و سوريه. قطعا يک و نيم ميليارد مسلمان همين احساس را دارند و از عاملان و مسببان اين فجايع، منزجر و بيزارند. اما مسئله اين است که رنج هاي امروز اگر مايه ساختن فردايي بهتر و ايمن تر نشود، فقط به خاطره هايي تلخ و بي ثمر فرو خواهد کاست. من ايمان دارم که تنها شما جوان هاييد که با درس گرفتن از ناملايمات امروز، قادر خواهيد بود راه هايي نو براي ساخت آينده بيابيد و سد بيراهه هايي شويد که غرب را به نقطه کنوني رسانده است.
درست است که امروز تروريسم درد مشترک ما و شما است، اما لازم است بدانيد که ناامني و اضطرابي که در حوادث اخير تجربه کرديد، با رنجي که مردم عراق، يمن، سوريه، و افغانستان طي سال هاي متمادي تحمل کرده اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اينکه دنياي اسلام در ابعادي به مراتب وسيع تر، در حجمي انبوه تر و به مدت بسيار طولاني تر قرباني وحشت افکني و خشونت بوده است؛ و دوم اينکه متاسفانه اين خشونت ها همواره از طرف برخي از قدرت هاي بزرگ به شيوه هاي گوناگون و به شکل موثر حمايت شده است. امروز کمتر کسي از نقش ايالات متحده آمريکا در ايجاد يا تقويت و تسليح القاعده، طالبان و دنباله هاي شوم آنان بي اطلاع است. در کنار اين پشتيباني مستقيم، حاميان آشکار و شناخته شده تروريسم تکفيري، علي رغم داشتن عقب مانده ترين نظام هاي سياسي، همواره در رديف متحدان غرب جاي گرفته اند، و اين در حالي است که پيشروترين و روشن ترين انديشه هاي برخاسته از مردم سالاري هاي پويا در منطقه، بي رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه غرب با جنبش بيداري در جهان اسلام، نمونه گويايي از تضاد در سياست هاي غربي است.
چهره ديگر اين تضاد، در پشتيباني از تروريسم دولتي اسرائيل ديده مي شود. مردم ستمديده فلسطين بيش از شصت سال است که بدترين نوع تروريسم را تجربه مي کنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزي در خانه هاي خود پناه مي گيرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعيت پرهيز مي کنند، يک خانواده فلسطيني ده ها سال است که حتي در خانه خود از ماشين کشتار و تخريب رژيم صهيونيست در امان نيست. امروزه چه نوع خشونتي را مي توان از نظر شدت قساوت با شهرک سازي هاي رژيم صهيونيست مقايسه کرد؟ اين رژيم بدون اينکه هرگز به طور جدي و موثر مورد سرزنش متحدان پرنفوذ خود و يا لااقل نهادهاي به ظاهر مستقل بين المللي قرار گيرد، هر روز خانه فلسطينيان را ويران و باغ ها و مزارعشان را نابود مي کند، بي آنکه حتي فرصت انتقال اسباب زندگي يا مجال جمع آوري محصول کشاورزي را به آنان بدهد؛ و همه اينها اغلب در برابر ديدگان وحشت زده و چشمان اشک بار زنان و کودکاني روي مي دهد که شاهد ضرب و جرح اعضاي خانواده خود و در مواردي انتقال آنها به شکنجه گاه هاي مخوفند. آيا در دنياي امروز، قساوت ديگري را در اين حجم و ابعاد و با اين تداوم زماني مي شناسيد ؟ به گلوله بستن بانويي در وسط خيابان فقط به جرم اعتراض به سرباز تا دندان مسلح، اگر تروريسم نيست پس چيست؟ اين بربريت چون توسط نيروي نظامي يک دولت اشغالگر انجام مي شود، نبايد افراطي گري خوانده شود؟ يا شايد اين تصاوير فقط به اين علت که شصت سال مکررا از صفحه تلويزيون ها ديده شده، ديگر نبايد وجدان ما را تحريک کند.
لشکرکشي هاي سال هاي اخير به دنياي اسلام که خود قربانيان بي شماري داشت، نمونه اي ديگر از منطق متناقض غرب است. کشورهاي مورد تهاجم، علاوه بر خسارت هاي انساني، زيرساخت هاي اقتصادي و صنعتي خود را از دست داده اند، حرکت آنها به سوي رشد و توسعه به توقف يا کندي گراييده، و در مواردي ده ها سال به عقب برگشته اند؛ با وجود اين، گستاخانه از آنان خواسته مي شود که خود را ستمديده ندانند. چگونه مي توان کشوري را به ويرانه تبديل کرد و شهر و روستايش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفا خود را ستمديده ندانيد! به جاي دعوت به نفهميدن و يا از ياد بردن فاجعه ها، آيا عذرخواهي صادقانه بهتر نيست؟ رنجي که در اين سال ها دنياي اسلام از دورويي و چهره آرايي مهاجمان کشيده است، کمتر از خسارت هاي مادي نيست.
جوانان عزيز! من اميد دارم که شما در حال يا آينده، اين ذهنيت آلوده به تزوير را تغيير دهيد؛ ذهنيتي که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذيانه است. به نظر من نخستين مرحله در ايجاد امنيت و آرامش، اصلاح اين انديشه خشونت زا است. تا زماني که معيارهاي دوگانه بر سياست غرب مسلط باشد، و تا وقتي که تروريسم در نگاه حاميان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسيم شود، و تا روزي که منافع دولت ها بر ارزش هاي انساني و اخلاقي ترجيح داده شود، نبايد ريشه هاي خشونت را در جاي ديگر جست وجو کرد.
متاسفانه اين ريشه ها طي ساليان متمادي، به تدريج در اعماق سياست هاي فرهنگي غرب نيز رسوخ کرده و يک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسياري از کشورهاي دنيا به فرهنگ بومي و ملي خود افتخار مي کنند، فرهنگ هايي که در عين بالندگي و زايش، صدها سال جوامع بشري را به خوبي تغذيه کرده است؛ دنياي اسلام نيز از اين امر مستثنا نبوده است. اما در دوره معاصر، جهان غرب با بهره گيري از ابزارهاي پيشرفته، بر شبيه سازي و همانندسازي فرهنگي جهان پافشاري مي کند. من تحميل فرهنگ غرب بر ساير ملتها و کوچک شمردن فرهنگ هاي مستقل را يک خشونت خاموش و بسيار زيان بار تلقي مي کنم. تحقير فرهنگ هاي غني و اهانت به محترم ترين بخش هاي آنها در حالي صورت مي گيردکه فرهنگ جايگزين، به هيچ وجه از ظرفيت جانشيني برخوردار نيست. بطور مثال، دو عنصر «پرخاشگري» و «بي بندوباري اخلاقي» که متاسفانه به مولفه هاي اصلي فرهنگ غربي تبديل شده است، مقبوليت و جايگاه آن را حتي در خاستگاهش تنزل داده است. اينک سوال اين است که اگر ما يک فرهنگ ستيزه جو، مبتذل و معناگريز را نخواهيم، گنهکاريم؟ اگر مانع سيل ويرانگري شويم که در قالب انواع محصولات شبه هنري به سوي جوانان ما روانه مي شود، مقصريم؟ من اهميت و ارزش پيوندهاي فرهنگي را انکار نمي کنم. اين پيوندها هرگاه در شرايط طبيعي و با احترام به جامعه پذيرا صورت گرفته، رشد و بالندگي و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پيوندهاي ناهمگون و تحميلي، ناموفق و خسارت بار بوده است. با کمال تاسف بايد بگويم که گروه هاي فرومايه اي مثل داعش، زاييده اين گونه وصلت هاي ناموفق با فرهنگ هاي وارداتي است. اگر مشکل واقعا عقيدتي بود، مي بايست پيش از عصر استعمار نيز نظير اين پديده ها در جهان اسلام مشاهده مي شد، درحالي که تاريخ، خلاف آن را گواهي مي دهد. مستندات مسلم تاريخي به روشني نشان مي دهد که چگونه تلاقي استعمار با يک تفکر افراطي و مطرود، آن هم در دل يک قبيله بدوي، بذر تندروي را در اين منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از يکي از اخلاقي ترين و انساني ترين مکاتب ديني جهان که در متن بنيادين خود، گرفتن جان يک انسان را به مثابه کشتن همه بشريت مي داند، زباله اي مثل داعش بيرون بيايد؟
از طرف ديگر بايد پرسيد چرا کساني که در اروپا متولد شده اند و در همان محيط، پرورش فکري و روحي يافته اند، جذب اين نوع گروه ها مي شوند؟ آيا مي توان باور کرد که افراد با يکي دو سفر به مناطق جنگي، ناگهان آن قدر افراطي شوند که هم وطنان خود را گلوله باران کنند؟ قطعا نبايد تاثير يک عمر تغذيه فرهنگي ناسالم در محيط آلوده و مولد خشونت را فراموش کرد. بايد در اين زمينه تحليلي جامع داشت، تحليلي که آلودگي هاي پيدا و پنهان جامعه را بيابد. شايد نفرت عميقي که طي سال هاي شکوفايي صنعتي و اقتصادي، در اثر نابرابري ها و احيانا تبعيض هاي قانوني و ساختاري در دل اقشاري از جوامع غربي کاشته شده، عقده هايي را ايجاد کرده که هر از چندي بيمارگونه به اين صورت گشوده مي شود.
به هر حال اين شما هستيد که بايد لايه هاي ظاهري جامعه خود را بشکافيد، گره ها و کينه ها را بيابيد و بزداييد. شکاف ها را به جاي تعميق، بايد ترميم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروريسم، واکنش هاي عجولانه اي است که گسست هاي موجود را افزايش دهد. هر حرکت هيجاني و شتاب زده که جامعه مسلمان ساکن اروپا و آمريکا را که متشکل از ميليون ها انسان فعال و مسئوليت پذير است، در انزوا يا هراس و اضطراب قرار دهد و بيش از گذشته آنان را از حقوق اصلي شان محروم سازد و از صحنه اجتماع کنار گذارد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله ها را عمق، و کدورت ها را وسعت خواهد داد. تدابير سطحي و واکنشي مخصوصا اگر وجاهت قانوني بيابد جز اينکه با افزايش قطب بندي هاي موجود، راه را بر بحران هاي آينده بگشايد، ثمر ديگري نخواهد داشت. طبق اخبار رسيده، در برخي از کشورهاي اروپايي مقرراتي وضع شده است که شهروندان را به جاسوسي عليه مسلمانان وامي دارد؛ اين رفتارها ظالمانه است و همه مي دانيم که ظلم، خواه ناخواه خاصيت برگشت پذيري دارد. وانگهي مسلمانان، شايسته اين ناسپاسي ها نيستند. دنياي باختر قرن ها است که مسلمانان را به خوبي مي شناسد؛ هم آن روز که غربيان در خاک اسلام ميهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز ديگر که ميزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهرباني و شکيبايي نديدند. بنابراين من از شما جوانان مي خواهم که بر مبناي يک شناخت درست و با ژرف بيني و استفاده از تجربه هاي ناگوار، بنيان هاي يک تعامل صحيح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پي ريزي کنيد. در اين صورت، در آينده اي نه چندان دور خواهيد ديد بنايي که بر چنين شالوده اي استوار کرده ايد، سايه اطمينان و اعتماد را بر سر معمارانش مي گستراند، گرماي امنيت و آرامش را به آنان هديه مي دهد، و فروغ اميد به آينده اي روشن را بر صفحه گيتي مي تاباند.
سيدعلي خامنه اي
بسم الله الرّحمن الرّحيم
به عموم جوانان در کشورهاي غربي
حوادث تلخي که تروريسم کور در فرانسه رقم زد، بار ديگر مرا به گفت وگو با شما جوانان برانگيخت. براي من تاسف بار است که چنين رويدادهايي بستر سخن را بسازد، اما واقعيت اين است که اگر مسائل دردناک، زمينه اي براي چاره انديشي و محملي براي همفکري فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انساني در هر نقطه از جهان، به خودي خود براي همنوعان اندوه بار است. منظره کودکي که در برابر ديدگان عزيزانش جان مي دهد، مادري که شادي خانواده اش به عزا مبدل مي شود، شوهري که پيکر بي جان همسرش را شتابان به سويي مي برد، و يا تماشاگري که نمي داند تا لحظاتي ديگر آخرين پرده نمايش زندگي را خواهد ديد، مناظري نيست که عواطف و احساسات انساني را برنيانگيزد. هرکس که از محبت و انسانيت بهره اي برده باشد، از ديدن اين صحنه ها متاثر و متالم مي شود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطين و عراق و لبنان و سوريه. قطعا يک و نيم ميليارد مسلمان همين احساس را دارند و از عاملان و مسببان اين فجايع، منزجر و بيزارند. اما مسئله اين است که رنج هاي امروز اگر مايه ساختن فردايي بهتر و ايمن تر نشود، فقط به خاطره هايي تلخ و بي ثمر فرو خواهد کاست. من ايمان دارم که تنها شما جوان هاييد که با درس گرفتن از ناملايمات امروز، قادر خواهيد بود راه هايي نو براي ساخت آينده بيابيد و سد بيراهه هايي شويد که غرب را به نقطه کنوني رسانده است.
درست است که امروز تروريسم درد مشترک ما و شما است، اما لازم است بدانيد که ناامني و اضطرابي که در حوادث اخير تجربه کرديد، با رنجي که مردم عراق، يمن، سوريه، و افغانستان طي سال هاي متمادي تحمل کرده اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اينکه دنياي اسلام در ابعادي به مراتب وسيع تر، در حجمي انبوه تر و به مدت بسيار طولاني تر قرباني وحشت افکني و خشونت بوده است؛ و دوم اينکه متاسفانه اين خشونت ها همواره از طرف برخي از قدرت هاي بزرگ به شيوه هاي گوناگون و به شکل موثر حمايت شده است. امروز کمتر کسي از نقش ايالات متحده آمريکا در ايجاد يا تقويت و تسليح القاعده، طالبان و دنباله هاي شوم آنان بي اطلاع است. در کنار اين پشتيباني مستقيم، حاميان آشکار و شناخته شده تروريسم تکفيري، علي رغم داشتن عقب مانده ترين نظام هاي سياسي، همواره در رديف متحدان غرب جاي گرفته اند، و اين در حالي است که پيشروترين و روشن ترين انديشه هاي برخاسته از مردم سالاري هاي پويا در منطقه، بي رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه غرب با جنبش بيداري در جهان اسلام، نمونه گويايي از تضاد در سياست هاي غربي است.
چهره ديگر اين تضاد، در پشتيباني از تروريسم دولتي اسرائيل ديده مي شود. مردم ستمديده فلسطين بيش از شصت سال است که بدترين نوع تروريسم را تجربه مي کنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزي در خانه هاي خود پناه مي گيرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعيت پرهيز مي کنند، يک خانواده فلسطيني ده ها سال است که حتي در خانه خود از ماشين کشتار و تخريب رژيم صهيونيست در امان نيست. امروزه چه نوع خشونتي را مي توان از نظر شدت قساوت با شهرک سازي هاي رژيم صهيونيست مقايسه کرد؟ اين رژيم بدون اينکه هرگز به طور جدي و موثر مورد سرزنش متحدان پرنفوذ خود و يا لااقل نهادهاي به ظاهر مستقل بين المللي قرار گيرد، هر روز خانه فلسطينيان را ويران و باغ ها و مزارعشان را نابود مي کند، بي آنکه حتي فرصت انتقال اسباب زندگي يا مجال جمع آوري محصول کشاورزي را به آنان بدهد؛ و همه اينها اغلب در برابر ديدگان وحشت زده و چشمان اشک بار زنان و کودکاني روي مي دهد که شاهد ضرب و جرح اعضاي خانواده خود و در مواردي انتقال آنها به شکنجه گاه هاي مخوفند. آيا در دنياي امروز، قساوت ديگري را در اين حجم و ابعاد و با اين تداوم زماني مي شناسيد ؟ به گلوله بستن بانويي در وسط خيابان فقط به جرم اعتراض به سرباز تا دندان مسلح، اگر تروريسم نيست پس چيست؟ اين بربريت چون توسط نيروي نظامي يک دولت اشغالگر انجام مي شود، نبايد افراطي گري خوانده شود؟ يا شايد اين تصاوير فقط به اين علت که شصت سال مکررا از صفحه تلويزيون ها ديده شده، ديگر نبايد وجدان ما را تحريک کند.
لشکرکشي هاي سال هاي اخير به دنياي اسلام که خود قربانيان بي شماري داشت، نمونه اي ديگر از منطق متناقض غرب است. کشورهاي مورد تهاجم، علاوه بر خسارت هاي انساني، زيرساخت هاي اقتصادي و صنعتي خود را از دست داده اند، حرکت آنها به سوي رشد و توسعه به توقف يا کندي گراييده، و در مواردي ده ها سال به عقب برگشته اند؛ با وجود اين، گستاخانه از آنان خواسته مي شود که خود را ستمديده ندانند. چگونه مي توان کشوري را به ويرانه تبديل کرد و شهر و روستايش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفا خود را ستمديده ندانيد! به جاي دعوت به نفهميدن و يا از ياد بردن فاجعه ها، آيا عذرخواهي صادقانه بهتر نيست؟ رنجي که در اين سال ها دنياي اسلام از دورويي و چهره آرايي مهاجمان کشيده است، کمتر از خسارت هاي مادي نيست.
جوانان عزيز! من اميد دارم که شما در حال يا آينده، اين ذهنيت آلوده به تزوير را تغيير دهيد؛ ذهنيتي که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذيانه است. به نظر من نخستين مرحله در ايجاد امنيت و آرامش، اصلاح اين انديشه خشونت زا است. تا زماني که معيارهاي دوگانه بر سياست غرب مسلط باشد، و تا وقتي که تروريسم در نگاه حاميان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسيم شود، و تا روزي که منافع دولت ها بر ارزش هاي انساني و اخلاقي ترجيح داده شود، نبايد ريشه هاي خشونت را در جاي ديگر جست وجو کرد.
متاسفانه اين ريشه ها طي ساليان متمادي، به تدريج در اعماق سياست هاي فرهنگي غرب نيز رسوخ کرده و يک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسياري از کشورهاي دنيا به فرهنگ بومي و ملي خود افتخار مي کنند، فرهنگ هايي که در عين بالندگي و زايش، صدها سال جوامع بشري را به خوبي تغذيه کرده است؛ دنياي اسلام نيز از اين امر مستثنا نبوده است. اما در دوره معاصر، جهان غرب با بهره گيري از ابزارهاي پيشرفته، بر شبيه سازي و همانندسازي فرهنگي جهان پافشاري مي کند. من تحميل فرهنگ غرب بر ساير ملتها و کوچک شمردن فرهنگ هاي مستقل را يک خشونت خاموش و بسيار زيان بار تلقي مي کنم. تحقير فرهنگ هاي غني و اهانت به محترم ترين بخش هاي آنها در حالي صورت مي گيردکه فرهنگ جايگزين، به هيچ وجه از ظرفيت جانشيني برخوردار نيست. بطور مثال، دو عنصر «پرخاشگري» و «بي بندوباري اخلاقي» که متاسفانه به مولفه هاي اصلي فرهنگ غربي تبديل شده است، مقبوليت و جايگاه آن را حتي در خاستگاهش تنزل داده است. اينک سوال اين است که اگر ما يک فرهنگ ستيزه جو، مبتذل و معناگريز را نخواهيم، گنهکاريم؟ اگر مانع سيل ويرانگري شويم که در قالب انواع محصولات شبه هنري به سوي جوانان ما روانه مي شود، مقصريم؟ من اهميت و ارزش پيوندهاي فرهنگي را انکار نمي کنم. اين پيوندها هرگاه در شرايط طبيعي و با احترام به جامعه پذيرا صورت گرفته، رشد و بالندگي و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پيوندهاي ناهمگون و تحميلي، ناموفق و خسارت بار بوده است. با کمال تاسف بايد بگويم که گروه هاي فرومايه اي مثل داعش، زاييده اين گونه وصلت هاي ناموفق با فرهنگ هاي وارداتي است. اگر مشکل واقعا عقيدتي بود، مي بايست پيش از عصر استعمار نيز نظير اين پديده ها در جهان اسلام مشاهده مي شد، درحالي که تاريخ، خلاف آن را گواهي مي دهد. مستندات مسلم تاريخي به روشني نشان مي دهد که چگونه تلاقي استعمار با يک تفکر افراطي و مطرود، آن هم در دل يک قبيله بدوي، بذر تندروي را در اين منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از يکي از اخلاقي ترين و انساني ترين مکاتب ديني جهان که در متن بنيادين خود، گرفتن جان يک انسان را به مثابه کشتن همه بشريت مي داند، زباله اي مثل داعش بيرون بيايد؟
از طرف ديگر بايد پرسيد چرا کساني که در اروپا متولد شده اند و در همان محيط، پرورش فکري و روحي يافته اند، جذب اين نوع گروه ها مي شوند؟ آيا مي توان باور کرد که افراد با يکي دو سفر به مناطق جنگي، ناگهان آن قدر افراطي شوند که هم وطنان خود را گلوله باران کنند؟ قطعا نبايد تاثير يک عمر تغذيه فرهنگي ناسالم در محيط آلوده و مولد خشونت را فراموش کرد. بايد در اين زمينه تحليلي جامع داشت، تحليلي که آلودگي هاي پيدا و پنهان جامعه را بيابد. شايد نفرت عميقي که طي سال هاي شکوفايي صنعتي و اقتصادي، در اثر نابرابري ها و احيانا تبعيض هاي قانوني و ساختاري در دل اقشاري از جوامع غربي کاشته شده، عقده هايي را ايجاد کرده که هر از چندي بيمارگونه به اين صورت گشوده مي شود.
به هر حال اين شما هستيد که بايد لايه هاي ظاهري جامعه خود را بشکافيد، گره ها و کينه ها را بيابيد و بزداييد. شکاف ها را به جاي تعميق، بايد ترميم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروريسم، واکنش هاي عجولانه اي است که گسست هاي موجود را افزايش دهد. هر حرکت هيجاني و شتاب زده که جامعه مسلمان ساکن اروپا و آمريکا را که متشکل از ميليون ها انسان فعال و مسئوليت پذير است، در انزوا يا هراس و اضطراب قرار دهد و بيش از گذشته آنان را از حقوق اصلي شان محروم سازد و از صحنه اجتماع کنار گذارد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله ها را عمق، و کدورت ها را وسعت خواهد داد. تدابير سطحي و واکنشي مخصوصا اگر وجاهت قانوني بيابد جز اينکه با افزايش قطب بندي هاي موجود، راه را بر بحران هاي آينده بگشايد، ثمر ديگري نخواهد داشت. طبق اخبار رسيده، در برخي از کشورهاي اروپايي مقرراتي وضع شده است که شهروندان را به جاسوسي عليه مسلمانان وامي دارد؛ اين رفتارها ظالمانه است و همه مي دانيم که ظلم، خواه ناخواه خاصيت برگشت پذيري دارد. وانگهي مسلمانان، شايسته اين ناسپاسي ها نيستند. دنياي باختر قرن ها است که مسلمانان را به خوبي مي شناسد؛ هم آن روز که غربيان در خاک اسلام ميهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز ديگر که ميزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهرباني و شکيبايي نديدند. بنابراين من از شما جوانان مي خواهم که بر مبناي يک شناخت درست و با ژرف بيني و استفاده از تجربه هاي ناگوار، بنيان هاي يک تعامل صحيح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پي ريزي کنيد. در اين صورت، در آينده اي نه چندان دور خواهيد ديد بنايي که بر چنين شالوده اي استوار کرده ايد، سايه اطمينان و اعتماد را بر سر معمارانش مي گستراند، گرماي امنيت و آرامش را به آنان هديه مي دهد، و فروغ اميد به آينده اي روشن را بر صفحه گيتي مي تاباند.
سيدعلي خامنه اي
۸ آذر ۱۳۹۴